آنچه در ادامه خواهید خواند، مصاحبه لارنس اتول با ایزابل هوپر ، بازیگر محبوب دهه هشتاد میلادی است که به آرشیو مجله «کامنت» تعلق دارد.
آنچه در ادامه خواهید خواند، مصاحبه لارنس اتول با ایزابل هوپر ، بازیگر محبوب دهه هشتاد میلادی است که به آرشیو مجله «کامنت» تعلق دارد. با فیلیمو شات همراه باشید.
ممکن است که صورت او در مقایسه با سیسی اسپیسک، ککومکهای بیشتری داشته باشد؛ اما مانند اسپیسک، ریزنقش است. البته شاید بهتر باشد که برای او از کلمه «پتیت» به معنای «کوچک» در زبان فرانسوی استفاده کنیم. چراکه ایزابل هوپر فرانسوی است؛ یک زن فرانسوی واقعی. نسخهای از مجله Cahiers روی میز قهوه اتاق هتل او خودنمایی میکند. هوپر ۲۵ ساله است و از سال ۱۹۷۱، بر صحنه میدرخشد. دختر یک خانواده فرانسوی سطح متوسط با تبار بلغارستانی، دختر خیلی خوبی که پیش از ربوده شدن توسط صحنه نمایش، به مطالعات روسی مشغول بود. این مصاحبه در حالی انجام میشود که او دچار سرماخوردگی تابستانی شده است و در اتاق هتل به سر میبرد. ایزابل هوپر ، بهتازگی کار «مادام کاملیا» را تحت نظر مائورو بولونینی و در رم به پایان رسانده است. دنیا سرشار از تصادفهای کوچک است.
هوپر یک تیشرت و شلوار جین پوشیده و پاهایش را بهگونهای زیر خود تا کرده است که انگار مناسبترین حالت برای آغاز یک مکالمه را نشان میدهد. او به آمریکا بازگشته است تا آخرین کارهای صداگذاری را در فیلم وسترن حماسی مایکل چیمینو انجام دهد: فیلم «دروازه بهشت»، اولین حضور او در آمریکاست و ایزابل از این بابت هیجان زیادی دارد. سرماخوردگی؟ چه اهمیتی دارد؟
امسال میشد آثار ایزابل هوپر را در تمام فستیوال کن مشاهده کرد؛ سه فیلم سینمایی: «لولو» از موریس پیالا، «The Heiresses» از مارتا میساروش و «Sauve qui peut» از ژان لوک گدار. سه اجرای بزرگ و درخشان که هرکدام، دارای میزان دراماتیکی متفاوت با دیگران است؛ حضوری پررنگ در جشنوارهای مهم، البته بدون بردن هیچ جایزهای. خودتان میدانید که جشنواره کن چطور است؛ درضمن، ایزابل هوپر در سال ۷۸ بابت فیلم «ویولت نوزیر» برنده جایزه شده بود. این فیلم، به داستان زن قاتلی میپرداخت که علاقه زیادی به پوست خز و کلاه چسبان داشت؛ او پس از ملاقات با عشق اولش بیمار شد: پرترهای از زن، بهعنوان «موجود جوان شیرین». از زمان جون فونتین در «نامهای از زنی ناشناس»، شاهد چنین چیزی نبودهایم؛ کاراکتری که سادهلوح بود اما واقعا به دل مینشست.
از میان نقشهای دیگری که او تاکنون بازی کرده است، میتوان به نقش آن برونته در فیلم «خواهران برونته» ساخته آندره تشینه، نقش خواهر کوچکتر رمی اشنایدر در «سزار و رزالی»، نوجوانی که در «مکان رفتن» از برتران بلیه کتک میخورد و نوجوان یونانی که در «رزباد» پرمینگر به دنبال دوست خود میگردد، اشاره کرد.
همانطور که پیشتر گفتیم، ایزابل هوپر با سه اثر سینمایی در جشنواره کن امسال حضور داشت؛ او در فیلم گدار، نقش یک فاحشه احساساتی را بازی میکرد که بهندرت برای افراد و مسائل خارج از حوزه شغلش وقت داشت. هوپر بهراحتی از پس چنین نقشی برآمده است. او در «لولو»، نقش نلی را بازی میکند؛ دختری از طبقه متوسط که دلباخته یک بزهکار میشود. اما بهترین اجرای او، حداقل از این زاویه، در فیلم «The Heiresses» دیده میشود: دختر مغازهدار ساکتی به نام آیرین که یهودی است و با زنی ثروتمند قرارداد میبندد تا برای او بچهای به دنیا بیاورد. او وارد رابطهای سهنفره با زن ثروتمند و شوهرش میشود که درنهایت به شکلی غمانگیز پایان مییابد. در طول فیلم، تنش را بهصورت مداوم در چهره هوپر میبینیم.
هنر ایزابل هوپر ، هنری است که «جدا از نمایش» خود را آشکار میسازد؛ این هنر، دوربین را نوازش میکند، با آن میرقصد و در عمل میگوید: «چیزهایی را به شما نشان میدهم، اما خودتان باید به آنها دقت کنید.» به نظر میرسد هنری است که هرگز قصد فریفتن ندارد.

- شما بازیگر ساکتی هستید؛ یعنی بهجای اینکه سعی کنید خود را به دوربین تحمیل کنید، دوربین را به سمت خودتان میکشید. آیا این توصیف درست است؟
هوپر: بله.
- برای بیشتر بازیگرهای زن، این قضیه برعکس است.
هوپر: فکر میکنم که از عکس قضیه خوشم نمیآید؛ بهعنوان یک بیننده، آن را دوست ندارم. البته فکر میکنم کمی تغییر کردهام؛ اخیراً تمایل بیشتری به «سکوت کردن» دارم. درست نمیدانم، همانطور که خودتان میدانید حدس میزنم که این همان روشی است که در زندگی عادی دنبال میکنم.
- درجایی گفته بودید که بازیگری، برایتان مانند «درمان» است؛ راهی برای خلاص شدن از اضطراب و استرسهایتان. زمانی که کسی به بازیگری بهعنوان درمان نگاه میکند، تمایل دارد تا احساساتش را به شیوهای تئاتری به نمایش بگذارد. بااینحال، اجراهای شما در «ویولت نوزیر» و « Heiresses The» تئاتری نیست.
هوپر: بله؛ اما قرار گرفتن در مقابل دوربین همیشه با نوعی تخلیه احساسات درونی همراه است و واقعیت بازیگر بودن هم همین معنا را دارد.
- میگویند که دوربین یا افراد را دوست دارد یا از آنها متنفر است…
هوپر: حقیقت دارد.
- برای شما زمان برد تا به دوربین عادت کنید؟ یا از همان ابتدا به آن احساس تعلقخاطر داشتید؟
هوپر: بله، از همان ابتدا.
- زمانی که بزرگ میشدید، آیا بازیگر زنی الگویتان بود؟ بازیگری که شما را به خودش جذب کند یا سبک خاصی از بازیگری که هیجانتان را برانگیزد؟
هوپر: نه، الگویی نداشتم.
- زیاد فیلم میدیدید؟
هوپر: خیر، کمتر از یک فرد معمولی. در حومه شهر زندگی میکردم و فیلمهای زیادی برای تماشا وجود نداشت، به همین دلیل زیاد به سینما نمیرفتم. دانش من از فیلمها، دارای حفره بزرگی است.
- به یاد دارید که چه زمانی برای اولین بار متوجه علاقهتان به بازیگری شدید؟ لحظه خاصی بود؟
هوپر: نه، اصلاً.
- آیا در دام بازیگری افتادید؟ چطور اتفاق افتاد؟
هوپر: حدس میزنم چیزی من را به سمتش هل میداد؛ اما آگاهانه نبود.
- الآن میدانید که چیزی شما را به سمتش هل داد؟
هوپر: برای همه یکسان است. تمام چیزیهایی که دربارهاش میتوانید بگویید واقعاً کلیشهای و هر چیزی که نمیتوانید بگویید خیلی… به نظرم خیلی مرموز است؛ اما دلایل اصلی همیشه یکسان هستند: برای دوست داشته شدن، دیده شدن، تحسین شدن.
- آیا هنوز هم احساس میکنید که برای رهایی از اضطراب عمیق درونتان باید به بازیگری پناه ببرید؟
هوپر: بله، همیشه اضطراب دیگری وجود خواهد داشت. فکر نمیکنم که بازیگری مشکلی را حل کند، فقط شما را در موقعیتی قرار میدهد که… چطور میتوانم بگویم؟… احساس میکنید، محدود شدهاید: افراد زیادی را نمیبینید؛ به طرز عجیبی، مجبور نیستید معاشرتی باشید و برخلاف میلتان با افراد ملاقات کنید. معمولاً مجبور به معاشرت هستم اما در این حرفه، نیازی به اجتماعی بودن نیست. بازیگر بودن، زمانی که به معاشرت یا برقراری ارتباط علاقه ندارید، کمک میکند و مشکل این نوع اضطراب را حل میکند. این درست است که بیشتر بازیگرهای زن و مرد، افرادی منزوی هستند که علاقه زیادی به برقراری ارتباط با دیگران ندارند. فکر کنم این برای فعالان هر نوع هنری صادق باشد.
- آیا خودتان را از نظر خلقوخو، فردی گوشهگیر میدانید؟
هوپر: بله.
- زمانی که از شما خواسته میشود تا با تعداد زیادی از خبرنگاران مصاحبه کنید، چه حسی دارید؟
هوپر: از آن متنفرم، اما دوست دارم دلیل نفرتم را توضیح بدهم؛ چون شاید آنقدرها هم از آن نفرت نداشته باشم. مصاحبهای با رابرت آلدریچ را خواندم و او داستان کوتاهی درباره جان فورد نوشته بود. فورد گفته بود که از خبرنگارها متنفر است؛ برای همین، تقاضای مصاحبه یک خبرنگار را رد کرد. سپس با ناامیدی تلاش کرد تا آدرس خبرنگار را پیدا کند، با او تماس بگیرد و بگوید که دوست دارد مصاحبه انجام شود. جان فورد، در آن مصاحبه حرفهای زیادی میزند و سپس از خبرنگار میخواهد تا همه گفتههایش را بسوزاند. این داستان کوتاه را خیلی دوست دارم؛ چون حالوهوایم را عوض میکند. بعضی مواقع میخواهید صحبت کنید، بعضی وقتها، نه؛ گاهی میخواهید همهچیز را بگویید و گاهی دوست دارید که هیچچیز نگویید. به مصاحبه کردن، تقریبا چنین احساسی دارم.
- بنابراین واقعاً مسئلهای است که به خلقوخو بستگی دارد. پیدا کردن کسی در روز مناسب.
هوپر: خب، بله درست است.
- این ماجرا یک روی دیگر هم دارد: روزنامهنگارهایی که برای مصاحبه فرستاده میشوند و نمیتوانند دستخالی برگردند.
هوپر: هرکس باید با مشکلاتش روبهرو شود.
- از دید من، به نظر میآید که ایزابل هوپر از روبهرو شدن و دستوپنجه نرم کردن با مشکلات لذت میبرد.
هوپر: پس از توضیحاتی که دادم، میتوانید چنین برداشتی داشته باشید؛ اول باید عصبانی شوید و سپس میتوانید خوشحال باشید.
- گفتهاید که برای کارگردانهایی که با آنها کار میکنید احترام زیادی قائل هستید و همچنین به آنها بسیار ایمان دارید. به عنوان مثال، آیا از کار کردن با گدار در «Sauve qui peut» راضی بودید؟
هوپر: خوب بود. درواقع، با صحبت کردن درباره گدار، باید درباره همه کارگردانهایی که با آنها کار کردهام صحبت کنم. تا زمانی که خوب و بااستعداد باشند، از نفوذشان بر خودم (از نظر اخلاقی) و اقتدار هنریشان لذت میبرم و معمولاً از قوانین آنها پیروی میکنم.
- میترسید که اگر تمام و کمال به یک کارگردان اعتماد کنید، شما را به مسیر اشتباهی هدایت کند؟ بهخصوص اگر کارگردانی که با او کار میکنید، ناآشنا باشد.
هوپر: این درست است که کار کردن با گدار برای من راحتتر بود؛ اگر به گدار علاقه داشته باشید، اعتماد کردن به او کار سختی نیست. بله، بعضی مواقع به این واقعیت بستگی دارد که کارگردان، فیلمهای زیادی ساخته باشد و من آنها را بشناسم. اگر کارهای زیادی انجام نداده باشد، اعتماد کردن به او، به شخصیتش بستگی دارد.
- آیا ترجیح میدهید با کارگردانی کار کنید که با آرامش کار را پیش میبرد یا کسی که با انرژی بسیار زیاد و سرعتی باورنکردنی صحنه های متوالی را فیلمبرداری میکند؟
هوپر: برای من مهم نیست؛ چیمینو ضربتی بود، اما به شیوهای بسیار ملایم. گدار برای هر صحنه، فقط چند برداشت انجام میداد. واقعاً برایم مهم نیست؛ هر کارگردان، روش خودش را دارد. در غیر این صورت خستهکننده خواهد شد.
- وقتیکه « Heiresses The» را در جشنواره کن امسال دیدم، به نظرم رسید که جز معدود فیلمهایی است که توسط یک زن ساخته شده اما این احساس را به من میدهد که اگر یک مرد کارگردانیاش کرده بود، نمیتوانست همان چیزها را برایم بیان کند.
هوپر: بله، کاملاً درست است.
- در کارگردانی یک زن، تفاوتی وجود دارد؟
هوپر: بله، تفاوت قابلتوجه در این است که زنها کمتر از مردها، شما را کنترل میکنند. این مسئله، ریشه تاریخی دارد؛ برای قرنها، زنها عادت نداشتند که موارد خاصی را اداره کند. همچنین به رابطه یک زن با قدرت بستگی دارد که قطعا مانند رابطه یک مرد با قدرت نیست؛ انتظار نداریم که یک زن، اینقدر قدرتمند باشد. اجازه بدهید یک نقلقول از شما درباره فیلم «The Lacemaker» را برایتان بخوانم: «من توسط برخی از زنان آمریکایی سرزنش شدم؛ آنها «The Lacemaker» را جلوهای از دیدگاه معمول مردانه درباره زنان میدانستند. حق با آنها بود.» معذرت میخواهم، باید بپرسم منظورتان از «سرزنش شدن» چیست؟
- نقد شدن.
هوپر: با نگاهی به فیلم، میتوان تایید کرد که دیدگاهی مردانه دارد؛ اما وجود این دیدگاه، به آن معنا نیست که فیلم نباید ساخته میشد. دیدگاه مردانه وجود دارد، پس چرا آن را به نمایش نگذاریم؟ زمانی که مشغول بازی در «The Lacemaker» بودم از این قضیه خبر نداشتم؛ چون بیشازاندازه درگیر شخصیت شده بودم. هنوز هم فیلم را دوست دارم و فکر میکنم که فیلم خوبی است. در آن زمان، نسبت به آن نقش، خودشیفتگی فراوانی داشتم؛ همچنین، تصویری از من است که دیگر لازم نیست آن را داشته باشم. اما زمانی که خانمها میگویند فیلم بدی است و نباید ساخته میشد، موافق نیستم. این فقط یک دیدگاه بود، عادلانه و منصفانه؛ اما دروغ نبود. مطمئناً دیدگاهی مردانه بر فیلم حاکم بود اما چیز اشتباهی در آن وجود نداشت؛ جز اینکه برای یک زن، سرنوشت خوشایندی رقم نخورده بود.
- بین کارهایی که روی صحنه انجام میدهید و تصویری که از خودتان روی پرده تماشا میکنید، تفاوتی میبینید؟
هوپر: علاقهای ندارم که خودم را روی پرده ببینم. دو سال، بهسختی بر روی ساخت فیلمهای زیادی کار کردم و این باعث شد که زمان تماشا، احساس افسردگی کنم. زمانی که فیلمی میسازید، احساس میکنید که آن را با گوشت و خون خودتان ساختهاید؛ و وقتیکه فیلم را میبیند، به آن نگاه میکنید و میگویید «اوه، همهی اینها فقط برای آن» یا منظورم این است که «همه آن کارها فقط برای این؟».
- تابهحال از انجام کاری احساس پشیمانی کردهاید؟ اجراهایی بودهاند که احساس کنید دقیقا همان چیزی که میخواستید از آب درنیامدهاند؟
هوپر: نه، هیچوقت احساس پشیمانی نداشتم. نسبت به زمان حال پشیمان هستم، نه گذشته. میتوانید تلاش کنید که زمان حال را بهتر کنید، اما گذشته را فراموش کنید.

- نقش قربانیهای بسیاری را بازی کردهاید: «ویولت»، «The Lacemaker»، « Heiresses The»؛ فکر میکنید توانایی خاصی برای بازی در نقش قربانی دارید؟
هوپر: برای من «قربانی» نیستند، «شکستخورده»اند؛ این ذات زندگی است. کسی را نمیشناسم که تابهحال شکست نخورده باشد. فقط یک انسان هستم؛ نقش قربانی را بازی نمیکنم، نقش یک انسان را بازی میکنم.
- منظورم این نبود که آگاهانه نقش قربانیان را بازی میکردید. به نظر میرسد که فقط آنها را بازی کردهاید؛ همین.
هوپر: همیشه در فیلمی بسیار روانشناختی حضور دارم و همیشه در فیلمهای انسان دوستانه. شاید اگر در فیلمی صرفا سینمایی بودم، اینگونه نبود. من همیشه در فیلمهای واقعبینانه بازی میکنم.
- آیا قرار نیست برای نقشی در فیلم «مادام کاملیا» فیلمبرداری کنید؟
هوپر: بهتازگی تمامش کردهام. این فیلم درباره بانویی واقعی است که الهامبخش دوما برای نوشتن کتابش بود.
- چه تفاوتی با نسخه داستانیاش دارد؟
هوپر: زندگی او را از زمانی که دختر دهقانی بود تا زمانی که در ۱۶ سالگی به پاریس آمد و تبدیل به یک بانوی بزرگ شد، پوشش میدهد. در سن ۲۳ سالگی درگذشت.
- یک قربانی دیگر.
هوپر: اوه، بله. یک قربانی دیگر، اما درعینحال بسیار قدرتمند. یک نکته جالب: داستان «مادام کاملیا» سمبل عشق بسیار پرشور است، اما فیلم چیزی بسیار سخت و سرد و غمانگیز را نمایش میدهد که بههیچوجه شبیه عشق نیست. هیچ عشقی بین او و دوما نبوده است؛ شاید فقط سنگینی احساس گناهی روی دوش دوما باعث شد که پس از مرگ کاملیا، این کتاب را دربارهاش بنویسد.
- برای نزدیک شدن به نقش احساس ترس کردید؟
هوپر: نه.
- پس از آن راضی هستید؟
هوپر: بله، از آن بسیار راضی هستم. همیشه از کاری که انجام میدهم، راضی هستم؛ اما به این معنی نیست که آنچه میبینم خوشحالم میکند.
- شما از سال ۱۹۷۱، میزان قابلتوجهی کار کردهاید؛ بیشتر از فعالیت برخی بازیگران زن در طول دوران حرفهایشان. به فکر استراحت هستید؟
هوپر: به بازنشستگی فکر میکنم.
- جدا؟
هوپر: نه، بازیگر بودن همیشه سرگرمکننده است.
- نظر ایزابل هوپر درباره مهارت دیگر بازیگرهای زن چیست؟
هوپر: همیشه بیشتر از شخصیتها، تحت تأثیر بازیگرها قرار میگیرم؛ مانند مرلین مونرو. هر بازیگر زن، به نظر من باید با نوعی جنون سروکار داشته باشد. طبیعی است که تحت تأثیر قرار میگیرم.
- میتوانیم درباره «دروازه بهشت» صحبت کنیم؟
هوپر: یک نقش کامل و در مقایسه با بقیه نقشهایی که بازی کردهام فیزیکیتر است. زمینهای کاملا غربی دارد. در این فیلم، رئیس یک فاحشهخانه هستم؛ چیزی که هرگز تصورش را نمیکردم. اسبسواری میکنم، با اسلحه شلیک میکنم، درشکهای را هدایت میکنم، والس میزنم. کارهایی که در طول ۲۴ ساعت انجام میدهم، باورنکردنی هستند. بخش اصلی داستان، در طول ۵ روز اتفاق میافتد و درباره جنگهای شهرستان جانسون است؛ حادثهای کوچک که در اواخر قرن ۱۹در وایومینگ اتفاق افتاد. این جنگ، اعلام اعتراض آمریکاییهای مقیم آن منطقه بود به موج مهاجرانی که عمدتاً از اروپای شرقی میآمدند. آمریکاییهای ثروتمند، مزدورانی را استخدام کردند تا آنها بکشند.

- نقش یک مهاجر را بازی میکنید.
هوپر: بله، نقش یک مهاجر را بازی میکنم. کریس کریستفرسون، فرد قدرتمند اخلاقمداری است مقایسه با افرادی که میخواهند مهاجران را بکشند. شخصیت کریستوفر واکن، در ابتدا درباره اوضاع موضعی نگرفته بود، اما به علت علاقهای که به شخصیت من داشت به سمت مهاجران برگشت. یک مثلث بین من، کریس واکن و کریس کریستوفرسون وجود دارد.
- چه زمانی مایکل چیمینو شما را برای این نقش پسندید؟
هوپر: ۲ سال پیش، بازی من را در «ویولت» دیده بود. فقط برای ۵ دقیقه… و همان کافی بود.
- به شما گفت که چه کیفیتی را در «ویولت» دیده است؟
هوپر: نه، اما میتوانم حدس بزنم؛ میدانستم که مدت زیادی به دنبال بازیگر بوده است. طبق فیلمنامه، فردی قدبلندتر و قدرتمندتر موردنظر بود، اما ظاهراً چیمینو میخواست نقش را به کسی بدهد که قدرت را با جثهای کوچک و شکننده به نمایش بگذارد. فیلم میخواست تا قدرت حقیقی و جریان واقعی زندگی را از طریق مهاجران به نمایش بگذارد و نشان دهد که ارزشهای دیگر، مثل پول و قدرت، ارزشهای واقعی نیستند.
- وقتی که دیدم که «دروازه بهشت» فقط یک نقش زنانه دارد، تحت تأثیر قرار گرفتم؛ درست مانند «شکارچی گوزن» چیمینو که نقش تنها زن آن را مریل استریپ بازی ایفا کرد. زمانهایی روی پرده سینما دیده میشد که من را به یاد او میانداختید.
هوپر: اوه، تعارف میکنید. درواقع او برایم محبوبترین بازیگر زن در تمام دنیا است. به نظرم، مریل استریپ فوقالعاده است. همچنین شباهتی در مثلث بین او، دنیرو و کریس واکن و مثلث بین من، کریس کریستوفرسون و کریس واکن وجود دارد؛ البته این توسعهیافتهتر است: همان ابهام، عمق و حساسیت. بخشهای مشترک زیادی در نحوه برخورد چیمینو با هر دو مثلث وجود دارد.
- مرد بسیار خاصی است؛ کدامیک از واکنشهایش در برابر بازیتان، بیش از همه موردتوجهتان قرار گرفت؟
همهچیز. واقعاً نمیتوانم پاسخی بدهم. چیزی که من را علاقهمند میکند، ارزش همکاری با گدار، چیمینو و بعدازآن حضور در ایتالیاست؛ همهچیز خیلی متفاوت بود.
- خانم ایزابل هوپر ، آیا نقش محبوبی دارید؟
هوپر: نقش محبوبم همیشه آخرین نقشی است که بازی کردهام؛ در حال حاضر مادام کاملیا است.
- سؤال آخر؛ از گدار نقلقول میکنم: «چهره تازه و شفاف او، روح یک ولگرد خیابانی را پنهان میکند.»
هوپر: منظورش چه بود؟ این تحسین است یا توهین؟
- شک دارم که تحسین باشد؛ به نظر شما منظور او چه بوده است؟
هوپر: در فیلم گدار، شاهد این بودم که او کاراکتر را قضاوت نمیکند و فقط به وضعیتی میپردازد که شخصیت درگیر آن است: کاراکتر من در فیلم گدار، از بیتفاوتی نسبت به تمام چیزهایی که احاطهاش کردهاند، رنج میبَرد. این بیتفاوتی، فراتر از ناامیدی است؛ وقتی که دیگر نمیتوان چیزی را احساس کرد.
- چیزی هست که به آن نپرداخته باشیم؟
هوپر: مسلماً. همیشه هست؛ همیشه خواهد بود.
منبع: Film Comment