معرفی و نقد کامل فیلم بعد از آفتاب
فیلم بعد از آفتاب یکی از فیلمهای گرم و همراهیبرانگیز سال است اما فیلمی است که نقطه عزیمت روایتگری داستانش را به درستی تبیین نکرده است. فیلم روایتگر زیستن با تجربه دلنشین گذران ایام تولد ۱۱ سالگی سوفی است با پدری که حالا دیگر نیست. فیلم به لطافت و ظرافت و بدون اضافهکاری و درشتگویی و درشتنمایی روایتگر رابطه انسانی و صمیمانه مثالی یک پدر افسرده و سرگشته است که همزمان پدرانگی و ایجاد فضای امن برای دختر بچهاش را بلد است. اما در انتهای فیلم یک سوال بیجواب میماند و آن اینکه این مرور خاطرات چرا حالا در این مقطع در این سن در این موقعیت برای سوفی معنادار شدهاند؟ آیا سوفی بعد از رسیدن به سنی که پدر در مقطع تعطیلات استانبول داشته، دچار همان مسئلهای شده که پدر در آن مقطع درگیر آن بوده است؟ آیا حالا اتفاقی رخ داده که ضرورت و احتمال برجسته شدن آن خاطرات برای سوفی را معنادار کرده و از پی آن ما باید آن را تماشا کنیم؟ آیا سوفی در رابطه با پارتنر یا فرزندش دچار مسئلهای شده؟ آیا تکهای از خاطرات آن دوران که فراموش شده بوده است، حالا حسب اتفاق به دست سوفی رسیده است؟ و …؟
اینها همگی سوالهایی است که فیلم پاسخی در خورد به آن نمیدهد و مخاطبش را سرگردان رها میکند. تا جایی که مخاطب سوال می کند خب که چی؟ چرا باید خاطرات سوفی و پدرش برای من مهم باشد؟ چرایی این رخدادها بماند، اصولا با چه منطقی مخاطب باید شاهد جز به جز «چگونگی» ثبت این خاطرات تاثیرگذار در ذهن و زندگی سوفی باشد؟ اگر فقدان پدر مهم است که هست، چرا امروز و اینجا بیش از پیش مهم شده تا جایی که ارزش روایت شدن برای مخاطب را بیابد؟
فیلم بعد از آفتاب در تبیین اصل احتمال و ضرورت در روایت داستان، ناموفق بوده است و تمام ساختار و ساختمان دوستداشتنیاش را روی یک پیریزی دقیق انجام نداده و نقطه عزیمت سفر به جهان خاطرات سوفی را برای مخاطب شفاف نکرده است و این باعث شده فیلم از تبدیل شدن به اثری ماندگار باز بماند
از این نقیصه جدی که بگذریم، باید تاکید کرد که فیلم روایتگر چرایی وقوع داستان نیست، بلکه تاکیدش بر چگونگی وقوع رخدادهاست. رابطه نرم و دلنشین پدر دختری که هر دو نوعی بلوغ را تجربه می کنند، حتما دل دلی کننده است. دختری که در آستانه کشف خودش و جهان اطراف است و میرود به سمت بزرگسالی و شناسایی جنس مخالف و مراودات و معاشرتهای بزرگسالانه را درک میکند و پدری که در آغاز دهه چهارم زندگی دچار نوعی یاس، سردرگمی، افسردگی، سرگشتگی و حیرانی است. پدری که به مدیتیشن و تایچی روی آورده و همزمان تمایلی غیرقابل کتمان به خودکشی دارد. رفتن روی نرده بالکن با حالتی که پریدن از ارتفاع را تداعی میکند یا خودکشی ناکام شبانه با دویدن به سمت دریا و… همگی نشان از سرگشتگی پدر دارد. فیلم با ظرافت پدری را ترسیم می کند که جدای از فرزندش زندگی میکند و حال و روز مساعدی ندارد اما بلد است پدری کند و حالات روحی خودش را کنار بگذارد و برای با دخترش بودن کم نگذارد.
از منظر روانشناختی هم فیلم واجد ارزشهای بسیاری است؛ محور اصلی روانشناختی اثر پرداختن به مفهوم خودی کردن کسانی است که دوستشان داریم. کسانی که چنان خودی شدهاند که به جزیی از روح و بدن ما بدل شدهاند و حتی اگر حضور فیزیکی نداشته باشند و فقدان آنها حس شود، در درون ما زندهاند و زندگی میکنند. بهرهگیری از دوربین دستی خانگی برای بیان خاطرات و البته فرم بصری کار و محوریت مفهوم «انعکاس» نمادی از تلاش ذهنی سوفی است تا پدری را بر مبنای تصاویری که از او در دوربین یا ذهن ثبت کرده سر و شکل دهد و زنده نگه دارد. انعکاس تصویر در آب، آِئینه و حتی روی لامپ تصویر تلویزیون قدیمی درون اتاق هتل و… در کنار تصاویر آرشیوی دوربین دستی خانگی، همگی نمادی بیرونی از آن جنس رفتار روانی سوفی است که کارگردان با ظرافت به روایت تصویری آن پرداخته است.
در واقع محتوا و شکل فرایند روانی سوفی به شکل تصویری برای مخاطب روایت شده و امتزاجی درخور توجه میان فرم و محتوا رخ داده است. سوفی در حال جمعآوری تکههای مختلف خاطراتش از پدر است تا پدر را آنطور که به یاد میآورد درونی کند و به زیستن با او ادامه دهد. در فیلم «بعد از آفتاب» سفر استانبول یعنی پدر و و پدر یعنی سفر استانبول و سوفی طبق اطلاعاتی که فیلم به ما میدهد، تنها بر مبنای آن سفر است که پدر را در ذهن بازسازی و زنده کرده است. با این همه در انتها باید تاکید کرد که فیلم در تبیین اصل احتمال و ضرورت در روایت داستان، ناموفق بوده است و تمام ساختار و ساختمان دوستداشتنیاش را روی یک پیریزی دقیق انجام نداده و نقطه عزیمت سفر به جهان خاطرات سوفی را برای مخاطب شفاف نکرده است و این باعث شده فیلم از تبدیل شدن به اثری ماندگار باز بماند و تنها در حد اثری نسبتا قابل اعتنا در سال سینمایی جاری باقی بماند.