نگاهی به فیلم زیستن living

باقیاتِ صالحاتِ آقای ویلیامز

معرفی و نقد فیلم زندگی کردن

کازوئو ایشی‌گورو نویسنده نامدار ژاپنی/بریتانیایی همواره از علاقه‌اش به زیستن living کوروساوا و شباهت‌هایی که میان قصه فیلم با بخشی از زندگی‌اش در نوجوانی در بریتانیا و جهان‌بینی‌اش درباره‌ مفاهیمی چون زندگی و مرگ سخن به‌میان آورده است. علاقه‌ای که به اقتباس از فیلم استاد بزرگ سینمای ژاپن و ساخته شدن فیلم زیستن ساخته‌ اولیور هرمانوس منجر شد. موضوع وقتی ادبیاتی‌تر می‌شود که بدانیم کوروساوا خود ایده‌ نگارش فیلمنامه‌اش را از رمان «مرگ ایوان ایلیچ» نوشته تولستوی گرفته است.

مگر این قصه چه دارد که در فرهنگ‌های گوناگون اشکال مشابه آن را می‌توان یافت؟ همان‌گونه که از نام فیلم برمی‌آید قصه درباره زندگی و امتداد آن پس از مرگ است. چیستی مرگ و زندگی همواره دستمایه اندیشه بشر در طول تاریخ و عرض جغرافیا بوده و به یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های فلسفی انسان بدل شده است. این دغدغه به‌شکل طبیعی در عصر مدرنیسم و ضوابط و لوازم زندگی در جهان مدرن پررنگ‌تر شده است. نظم مکانیکی شهروند جهان مدرن به مرور او را از انسان بودگی به ورطه‌ شیئی بودگی و تبدیل شدن به مهره‌ای در چرخ‌دنده بزرگ اجتماع سوق می‌دهد. در چنین حالتی، مفهوم مرگ دستخوش استحاله شده و حالتی دوگانه می‌یابد. از سویی پایان یک زندگی تکراری و ملال آور است و از سوی دیگر، نوید تداوم حضور مجازی انسان پس از مرگ را می‌دهد.

نگاهی به فیلم زیستن

اندیشمندان و هنرمندان بسیاری به مسئله مرگ و زندگی پرداخته‌اند. اما زیستن هرمانوس/ ایشی‌گورو، علیرغم تظاهر به ژرف‌نگری، تنها به لایه‌ سطحی موضوع وارد می‌شوند. ملالِ حاکم بر تمامی دقایق فیلم به مرور از حد تحمل تماشاگر باحوصله‌ سینما –مخاطبی که با جهان ذهنی ادبیات داستانی آشناست و ریتم‌های کند ناشی از اقتباس ادبی و جهان عینی سینما را آموخته- هم فراتر می‌رود. مردی در آستانه سالخوردگی که شغلی تکراری و کسالت‌بار دارد و درمی‌یابد که به‌زودی خواهد مرد. پس از اندوه و سوگواری اولیه، مرد تصمیم می‌گیرد ردپای مثبتی از خود به‌جای گذارد که پس از مرگش از او یاد کنند. همین پیرنگ ساده و سرراست روایت از جمله کهن الگوهای شخصیت‌پردازی و داستان‌سرایی دراماتیک است. اما نوع نگاه خالق اثر است که آن را ماندگار یا سزاوار فراموشی می‌سازد.

فیلم و فیلمنامه با نوعی خوش‌بینی و سرخوشی اغراق‌آلود همراه می‌شوند تا واقعیتی ناگوار و اجتناب ناپذیر چون مرگ را آسان و نرم کنند. همچون داروی تلخی که همراه با آب‌نبات و شیرینی به خوردِ کودکی بدقلق بدهند. آقای ویلیامز کارمند رده بالا و بدعنق یک شرکت تجاری است که مثل ساعت حرکت قطار در بریتانیا، همواره منظم و بدون تاخیر و اشتباه کار می‌کند. از آن آدم‌ها که سخت می‌توان باهاشان ارتباط برقرار کرد. نه همکاران و نه فرزند و عروسش نمی‌توانند پیله‌ سخت تنهایی مرد را بشکنند. حالا این مرد درونگرا و منظم می‌فهمد به سرطان مبتلا شده و امروز و فردا رفتنی است. طبعا کارِ مکانیکی بی‌تنوع سالیان طولانی‌اش را رها می‌کند. اما پس از آن نمی‌داند که چه کند و کم‌کم به کارهایی رو می‌آورد که سال‌ها از آن‌ها پرهیز داشته، از جمله «زندگی کردن».

 فیلم زیستن

سپس در تحولی آقای سالیوان تصمیم می‌گیرد چندتا کار کوچک اما ارزشمند کند تا پس از مرگ، از او به نیکی یاد کنند. حاصل این خوش‌بینی افراطیِ قصه و فیلم، می‌شود راه‌اندازی یک زمین بازی کودکان در محله که پرونده‌اش مدت‌ها زیردست او بوده و مانع از اجرایش می‌شده. بعد هم یکی از کارمندان زیردست آقای سالیوان به محل زمین بازی می‌رود تا چندنفر به او بگویند که ساخت این زمین بازی چه کار ارزشمندی بوده و خداوند باعث و بانی‌اش (آقای سالیوان) را قرین رحمت کند! به این ترتیب و با ساده‌سازی مفاهیم ( فیلم کوروساوا نگاه عمیق‌تری به موضوع داشت) «زیستن» به فیلم محترم و آرامی تبدیل می‌شود که خیلی زود فراموش خواهد شد و حتی باعث نمی‌شود اندکی بیشتر به آینده و مرگ محتوم فکر کنیم. زیستن فیلمی است درباره مردی در آستانه‌ی مرگ، که می‌خواهد پیش از رفتن باقیاتِ صالحاتی از خود به‌جا بگذارد. البته که موفق می‌شود اما بعید است که این جای‌گذاری نوعی یادگاری در سرای فانی، چندان هم برای بچه‌هایی که دارند در زمین بازی تاب می‌خورند مهم، به‌یاد ماندنی و سزاوار ستایش باشد.

تماشای آنلاین فیلم زندگی کردن در فیلیمو

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil