درباره سینمای لویی مال

راوی پاریس در سینما

شنبه‌ها؛ یک کارگردان

لویی مال را به نوعی می‌توان یک فیلمساز فرامرزی دانست که گرچه متعلق به یک دوره تاریخی است اما در جغرافیای مشخصی محدود نمی‌شود. او به همان اندازه که در فرانسه فیلم ساخت در آمریکا هم فیلم ساخت. هم در محیط روستایی و هم در فضای شهری فیلم ساخت. مال هم در سینمای فرانسه و هم در هالیوود کارکرد و هم فیلم‌های انگلیسی زبان و هم فرانسوی زبان تهیه کرد. او بیشتر به خاطر فیلم‌هایی مانند آسانسوری برای چوبه دار (۱۹۵۸)، لاکومب، لوسین (۱۹۷۴)، شهر آتلانتیک (۱۹۸۱)، شامی با آندره (۱۹۸۱) و خداحافظ بچه‌ها (۱۹۸۷) شناخته شده‌است اما او به خاطر فیلم دنیای سکوتش برنده نخل طلا و جایزه اسکار برای بهترین فیلم مستند در سال ۱۹۵۶ شد.

فیلم‌های آغازین لویی مال راه را برای موج نو هموار کرد. لویی مال در خانواده‌ای بسیار ثروتمند در تومری فرانسه به دنیا آمد. در دانشگاه سوربن در رشته علوم سیاسی تحصیل کرد و از ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳ در مدرسه سینمایی ایدک فیلمسازی آموخت. سپس همراه با ژاک – ایوکوستو مستند دریایی دنیای خاموش ۱۹۵۶ را کارگردانی کرد و در چند فیلم نیز دستیار روبر برسون بود. یک سال بعد، نخستین فیلم سینمایی‌اش را کارگردانی کرد که عنوان فیلم دنیای سکوت ۱۹۵۶ بود. این فیلم و دنیای بی آفتاب بهترین فیلم‌های تهیه شده در زیر دریا هستند که توسط کوستو تهیه شده‌اند. دومین فیلم لویی مال، عاشقانه ۱۹۵۸ نام دارد که توانست جایزه ویژه هیات داوران جشنواره ونیز را ببرد. اما به زعم بسیاری از منتقدان، سومین فیلم مال با نام آتش‌ درون ۱۹۶۳ پخته‌ترین و مهم‌ترین فیلم او به شمار می‌رود هر چند این یکی نیز جایزه جشنواره ونیز را از آن او کرد.

در پی آن، مال سفری ۶ ماهه به هند را آغاز کرد و مستند بلند «کلکته» و سریال تلویزیونی را در آن جا ساخت. علاوه بر این در سال ۱۹۷۸ نخستین فیلم آمریکایی‌اش را روانه پرده کرده که ساختن این گونه فیلم‌ها تا چند سال بعد ادامه یافت. مال در سال ۱۹۸۷ با «خداحافظ بچه‌ها» بار دیگر به کارگردانی در سینمای فرانسه بازگشت و آثاری خلق کرد که از جشنواره‌های معتبر بین‌المللی جوایزی گرفتند. واقعیت این است که یکی از مولفان بزرگ موج نوی فرانسه، «لویی مال» جایگاه ویژه‌ای در سینمای این کشور دارد اما در مقایسه با «فرانسوا تروفو» یا «ژان-لوک گدار»، معمولا کمتر به او پرداخته می‌شود. «ماه سیاه» ساخته لویی مال یکی از فیلم‌های آوانگارد فراموش‌شده‌ دهه‌ ۷۰ میلادی است که ثابت می‌کند آن دوران، نقطه‌ اوج سینمای اکسپریمنتال بوده است و فیلمسازان این فرصت را داشتند تا جنون‌آمیزترین ایده‌های خود را روی پرده ببرند.

فیلم خداحافظ بچه‌ها

لویی مال هرگز از مضامین بحث برانگیز دوری نمی‌کرد و «ماه سیاه» را در راستای بررسی جنسیت ساخته است؛ فیلمی رویاگونه که به فیلم‌های سورئال دهه‌ ۳۰ میلادی ادای دین می‌کند. لویی مال، «ماه سیاه» را ادای احترامی به «آلیس در سرزمین عجایب» نیز می‌داند و اِلمان‌های واضحی از رمان مشهور «لوئیس کارول» در آن به چشم می‌خورد. در دنیایی آخرالزمانی که یک جنگ بزرگ میان مردان و زنان در جریان است، زنی جوان می‌خواهد به دور از هیاهو، به حومه‌ی شهر فرار کند. او در این مسیر، با رویدادهای خیالی و فرازمینی مختلفی روبرو می‌شود، از جمله یک اسب تک شاخ.

شاید اگر بخواهیم یکی از مولفه های سینمای لویی مال را برشماریم که او را متمایز می کند بازنمایی شهر در نمایش پاریس باشد. در سینمای «لویی مال» پاریس معمولا دل‌گیر و ملال‌آور است. با گذر پرسوناژهای مایوس یا سرخورده از زندگی، پایتخت به شهری بی‌روح می‌ماند که نسبت به آلام انسانی بی‌تفاوت است. مثلا در فیلم «آسانسوری برای چوبه دار» شهر بیشتر اوقات در شب فیلمبرداری شده بود و بوتیک‌ها، رستوران‌ها، کافه‌ها و نئون‌های درخشان دکور شبانه غیرملموسی را تشکیل می‌دهند. در فیلم «عشاق» هم پاریس برای ژین (ژین مورو)، بورژوایی که زندگی در شهرستان تا حد مرگ برایش کسالت‌آور است، هم‌معنای آزادی است، بااین‌حال، شهر چیز دلپذیرتری در خود ندارد. با وجود شهر بازی خیابان انولید یا آپارتمان بسیار بزرگ خیابان فُش باز هم پایتخت کاملا بی‌نام‌ونشان به نظر می‌رسد.

بهترین فیلم های فلسفی تاریخ سینما

در «آتش سرکش» (امید واهی)(۱۹۶۳) آلن (موریس رونه)، قهرمان داستان، الکلی سابقی است که در یک کلینیک ترک اعتیاد به الکل در ورسای اقامت دارد؛ نوعی قلمرو (یا سرزمین) آرامش. در مقابل پاریس برایش گذشته شاد و پربزمی را متبلور می‌کند که دیگر جایگاهی برایش ندارد. این‌طور است که به دکترش می‌گوید: «پاریس مرا می‌ترساند.». لویی مال اما در «زازی در مترو» تصویری از سیر و سیاحت شگفت‌انگیزی را در پاریس به نمایش می‌گذارد. لویی مال در این فیلم، پاریسی رنگارنگ را با موزاییک‌های بزرگ محله‌های عمومی، مراکز خرید، پلکان و گوشه‌های خلوت دوباره ترسیم می‌کند، و تمام این‌ها به شیوه‌ای بسیار شاد بر اساس کلیشه‌ها بازی می‌شود و  به شکل شگفت‌آوری پایتخت را به فضایی سرگرم‌کننده و طنزآمیز بدل می‌کند.

همچنان که در فیلم «دزد» (۱۹۶۷) پاریس ۱۹۰۰ را از نو می‌سازد. لویی مال همچنین در مستندی به اسم «میدان ریپابلیک» تغییراتی در لحن خود ایجاد می کند و بر خلاف پاریس مالیخولیایی «آسانسوری برای چوبه دار» یا پاریس خنده‌دار «زازی در مترو»، جنبه‌ای دیگر از پایتخت را عیان می‌کند. این بار دوربینش را ۱۰ روزی میان خیابان تامپل و بلوار بُمَرشه مستقر کرده و از عابران در حالی فیلمبرداری می‌کند که همهمه خیابان، اعتراضات یا کنجکاوی‌های کم‌وبیش خصومت‌آمیز مردم منطقه نیز شکار دوربین می‌شود تا تصویری حقیقی از پاریس ترسیم کند. لویی مال را می توان راوی پاریس در سینما دانست.

تماشای فیلم های لویی مال در فیلیمو

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil