فیلم جنگ جهانی سوم: معرفی کامل + نقدهای جشنواره ونیز
فیلم «جنگ جهانی سوم» ساخته تازه هومن سیدی دست روی حرف و مضمون مهمی گذاشته است، اما فیلم مهمی از آب در نیامده است. فیلم یکی از غیر منسجمترین فیلمهای هومن سیدی است. هومن سیدی یکی از خوش قریحههای سینمای ایران و یکی از سینما بلدترین کارگردانهایی است که همواره تلاشش معطوف خلق موقعیتهای بکر و تازه سینمایی و داستانی و به همراه آن تلاش برای روایت تصویری و خوش آب و رنگ و چشم نواز بوده است. او اما در «جنگ جهانی سوم» بیش از آنکه در سر و شکل دادن به فیلمنامه و داستانش موفق باشد، تمام حواسش صرف بزرگ و چشم نواز بودن تصاویر فیلمش و بیان برجسته مضمون «هیتلر سازی مدرن» شده است. فیلم و فیلمساز به وضوح مجذوب ایده دو خطی اولیهشان هستند و در مرحله بسط دادن داستان و ایجاد امتزاج و کشش در چینش موقعیتها و خط و ربط سکانسها و لحظه، چندان قدرتمند ظاهر نشدهاند. به ظن این قلم «جنگ جهانی سوم» قوام نیافتهترین فیلم کارنامه سیدی است. کافی است مروری داشته باشیم بر کارنامه سیدی از «آفریقا» و «اعترافات ذهن خطرناک من» و «سیزده» تا نقطه اوجی مثل «مغزهای کوچک زنگ زده»، تا به وضوح اتفاق نیفتاده بودن فیلم تازهاش را بپذیریم.
خط اصلی داستان از این قرار است که در یک فرآیند غیراخلاقی، غیر انسانی و منفعت طلبانه بر بستر تولید یک اثر سینمایی در مورد یکی از مخوفترین دیکتاتورها و جنایتکاران تاریخ یعنی «هیتلر»، از مردی آسیب خورده و ضعیف و البته آسیبپذیر به نام «شکیب» (محسن تنابنده) به واسطه یک رخداد تراژیک بر بستر عاشقیت، یک دیکتاتور و جانی تازه خلق میشود و جنگ جهانی سوم بر بستر مرگ انسانیت و انصاف و اخلاق آغاز میشود. این چند خط منسجمترین خروجی از داستانی است که فیلم «جنگ جهانی سوم» تلاش کرده تا روایتش کند. اما موفق نشده و ماجرا در سطح باقیمانده و مضمون از دل روایت بیرون زده است. تمام سرمایهگذاری داستان بر بستر تحولات اطراف شخصیت «شکیب» و بازی «محسن تنابنده» انجام شده است، که البته در مرحله داستانپردازی و سر و شکل دادن به ساختار فیلمنامه و البته شخصیتپردازی چندان موفق نبوده، اما تنابنده به عنوان بازیگری توانمند و منعطف تمام تلاشش را برای پرکردن خلاهای فیلمنامهنویسی به خرج داده و اگر در مخاطب اندک همراهیای با داستان وجود دارد، به واسطه اجرای تنابنده است و نه پرکشش بودن داستان.
محور اصلی و موتور محرک داستان ماجرای ناکامی و از دست دادن زن و فرزندان در زلزله و بعدتر پناه آوردن تنابنده به عشق دختری روسپی و ناتوان از سخن و گفتن و شنیدن است. اصل ماجرا بر دوش به سرانجام رسیدن یا نرسیدن این عشق نامتعارف قرارداده شده است. اما این عاشقیت در حد کلیشه باقی مانده و چیده شده بودن تمام رخدادها برای رسیدن به نتیجه نهایی، کاملا گل درشت و بیرون زده است. در واقع موقعیت ارتباطی میان شکیب و لادن جدای از کلیشه عاشقیت میان یک مرد آسیب خورده و تنها، و یک دختر روسپی و آسیب خورده، هیچ ویژگی دیگری ندارد و در حد کلیشه باقی میماند. حتی پناه گرفتن دخترک نزد شکیب و از پی آن رخدادن ماجرای تراژیک اصلی فیلم هم کاملا چیده شده و بیرونی است و هیچ بعد تازه و عمیقی پیدا نکرده است. شخصیت «لادن» جدای از موقعیتش در یک خانه فساد و ناتوانی در سخن گفتن و شنیدن چه ویژگی دیگری دارد که از پی ناکامی شکیب و لادن در رسیدن به هم یا مرگ یکی از آن دو مخاطب دچار احساسات غلیظ شود و همراه با شکیب انتظار یک تصمیم در خور توجه داشته باشد. اصولا نمیتوان این رابطه را چیزی بیش از کلیشه دانست که بعدتر بتوان دلبسته آن شد و موانع پیشروی آن را موانع پیشروی خود مخاطب دانست تا از پی آن سرنوشت شخصیتها برای مخاطب مهم شود. یک اصل اولیه فیلمنامهنویسی در این مرحله اهمیتش را به رخ میکشد و آن اینکه اگر شخصیت و رابطهای برای مخاطب مهم نشود، سرنوشت شخصیت و رابطه و موانع پیش روی آنها هم برای مخاطب مهم نمی شود.
با خیال راحت میتوان فیلم جنگ جهانی سوم را به جمع فیلمهای پرهزینهای اضافه کرد که پیوندی در خور میان فرم و محتوا در آن وجود ندارد و تکنیک زدگی و ذوق زدگی در بیان مضمون ویژگی بارز آن است. ممکن است مخاطب از مضامین فریاد زده شده در فیلم لذت ببرد اما قطعا با یک اثر سینمایی منسجم روبهرو نیست
وقتی مهم بودن و قابل ادامه دادن بودن یا نبودن داستان بر محور همین اهمیت رابطه شکل گرفته باشد، پس ناکامی در مهم ترسیم کردن آن برای مخاطب به معنی ناکامی در مهم بودن کلیت فیلم است. گویی در «جنگ جهانی سوم» بیش از آنکه وجه انسانی و اخلاقی فیلم برای نویسنده و کارگردان مهم باشد، به باد انتقاد گرفتن اتمسفر مضحک و تلخ و غیرانسانی حاکم بر محیط تولید فیلمی در مورد هیتلر است که اهمیت دارد و نوعی تسویه حساب با ساز و کار سرمایه محورانه و سطحی حاکم بر اتمسفر فیلمسازی است که اولویت پیدا کرده است. حال بماند که در یک نقض غرض کمیک خود فیلم به واسطه صرف هزینه و غیرمنسجم از آب در آمدن چندان بی ربط به اثری که در دل داستان در حال تولید است و شکیب در آن نقش هیتلر را بازی میکند نیست!
مقایسه سیاه لشگرها و هنروران و حتی عوامل تولید یک اثر سینمایی با یهودیان قربانی نژادپرستی آلمان نازی و سو استفاده و بهرهکشی ابزاری از آنها در دل ساخت یک اثر سینمایی هیچ گاه عمقی پیدا نمیکند و در حد یک مقایسه تمثیلی و کنایی خطی و ساده باقی میماند. در واقع ته تلاش فیلم برای شکلدادن به این مقایسه در بیان دیالوگهایی مثل «مرده و زنده من برای شما فرقی نداره» یا «چون من بی سوادم و از دم میدون ورم داشتین دروغ میگم و این هرچی میگه راسته؟» از سوی شکیب، یا دیالوگ «من همونم که آدمت کردم، لباس تنت کردم» از سوی شخصیت کارگردان خودشیفته درون فیلم و یا دیالوگ «فیلم مهمتره یا جون آدما!؟» محدود میشود.
نتیجه اینکه مسموم کردن نهایی و مقایسه آن با مسموم کردن یهودیان در اردوگاههای آلمان نازی با گاز و یا تبدیل شدن تدریجی تمام عوامل تولید اثر به واسطه وابستگی مالی به یک هیتلر کوچک و … هم در سطح، بیرونزده و نمایشی باقی میماند و چندان ضربهای محکم و تاثیرگذار بر مخاطب نمیگذارد. نتیجه نهایی اینکه «جنگ جهانی سوم» فیلمی که در آن همه چیز در سطح یک ایده باقی میماند و تبدیل به قصه و شخصیتپردازی و موقعیت ساز و روایتی عمیق نمیشود. پس با خیال راحت میتوان فیلم را به جمع فیلمهای پرهزینهای اضافه کرد که پیوندی در خور میان فرم و محتوا در آن وجود ندارد و تکنیک زدگی و ذوق زدگی در بیان مضمون ویژگی بارز آن است. ممکن است مخاطب از مضامین فریاد زده شده در فیلم لذت ببرد اما قطعا با یک اثر سینمایی منسجم روبهرو نیست.
زیاد هم بد نبوده شاید
اینطوری هم نیست شاید
افتضاح ترین فیلمی بود که دیدم از هومن سیدی همچین فیلمی بعید بود. خیلی ضعیف و سطحی بود. مطمعن هستم که جایزه هانس هم سیاسی بوده. فکر میکنم سیدی بعد از دریافت جایزه تو ایران و جشنواره فجر برای فیلمهای قبلیش قصد گرفتن جوایز بین المللی رو کرده که به سراغ ساخت این فیلم رفته و معلومه که خوب ذائغه اون ور آبی ها رو فهمیده و فیلمی ساخته که نظرشون رو جلب کنه و خوب هم موفق شده ولی به چه قیمتی. حیف و صد حیف
کل فیلم چهره سیاه از کشور نشون میداد.یک خارجی اگه این فیلم ببینه فکر میکنه ایران ما این صورت تاریک دل گیر هست.سلبریتی های ما هم پای غربی ها چهره ایران عزیزمونو تیره تار نشون میدن.حالا ترکیه هندوستان کل فیلم گلستان زیبای هست ولی در باطن زشت کثیف.سلبریتی بخصوص کارگردانهای ما خائنین به این وطن هستن.
ای کاش یک فیلم به نام دیکتاتور خون خوار میساختن
موافقم باهاتون. ایدهای ناب که با پرداختِ انجام نشده به هدر رفته است. شخصیتها آنقدر بسط نیافتهاند که به ژانر فیلم کوتاه میماند و میتوان با زدن بسیاری از فیلم ان را نهایتا یک فیلم کوتاه سی یا چهل دقیهای متوسط دانست.
بالاخره یک نقد درست حسابی از فیلم خواندیم. اینهمه سروصدا و جایزه برای چی؟! حتی نمیشود گفت یک ایده خوب فدا شد چون ایده هم پر از ابهام بود.حتی در فیلم معلوم نبود کارخانه و کارگرها چه میکنند، برای چی فیلمی بزبان آلمانی و در باره هیتلر باید در ایران و در این کارخانه بدون امکانات ساخته شود، چرا بودجه این فیلم این اندازه کم بود و برای شخصیت اول فیلم یعنی هیتلر باید محتاج شکیب میشدند( بازیگر خودشان که ناشی تر بود) چرا شخصیت پردازی اینقدر ضعیف و بی پرداخت بود، چرا شکیب اینقدر بی چشم و رو بود، چرا مقصر تمام گناهانش را گردن عوامل فیلم و کارگران بیگناه انداخت، چر این عشق عمیقی که باعث اینهمه کشتار شد را ما در طول فیلم ندیدیم.چرا یک سوم ابتدای فیلم اینقدر کسل کننده و خسته کننده و بیفایده بود، چرا یک کارگر در ابتدای ورودش به یک کارخانه کار میگیرد، بهترین خوابگاه و جاومکان را میگیرد، پول بدهی هایش را میگیرد، بهترین نقش فیلمی را میگیرد و همه دروغها و قصورات را انجام میدهد و در آخر صرفا تحت تاثیر نقش هیتلر یکباره به چنین حیوانِ زنجیری تبدیل میشود؟؟!!! راست پنداری و واقعیت پذیری این فیلم صفر بود. بعد از قورباغه و مغزهای زنگ زده و دیگر ا-ار آقای سیدی، این فیلم ضعیف ترین بود.
من این بعد از تماشای فیلم واقعا با نظراتتون موافقم. فیلم اصلا شخصیت پردازی ای نداشت که شما برای دو کاراکتر نگران یا از مرگ عشقشون ناراحت شی. من اصلا با شخصیت ها ارتباطی نگرفتم. برای شکست یه عشق لازمه پررنگ نشون بدن بعد مرگش رو بتصویر بکشن. اصن کاری از تنابنده هم برنمیومد انقد فیلمنامه ضعیف بود و اگر تاالان شک داشتم جایزه ای ک برده سیاسیه الان مطمئن شدم
جفنگ ترین نقدی که می شد نوشت
من بر خلاف یادداشت بالا که نظر نویسنده ش محترمه ، نظرم بر اینه که نه تنها بهترین فیلم سیدی است بلکه یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایرانه که یک لول سینمای ایران رو بالاتر برده.البته بازی بی نظیر تنابنده هم بی تاثیر در این اثر نیست
منیه چیزی رودرست متوجه نشدم
مگر نه اینکه اصلا کشته شدن لادن تقصیر شکیب بوده مه اون رو قایم کرده؟؟!!!
بنده که در جامعه و در تعامل یا بعضا تقابل با مدیران در سطوح مختلف هستم که البته برای همگان چنین هست، -اما تحلیلها می تواند به اندازه اشخاص متفاوت باشد.- می توانم درک کنم که کارگردانان پشت صحنه هستند، تضامین، تعهدات یا آتو گرفتن ها هم هست و به موقع کار خودش را به خوبی انجام می دهد، و دیکتاتورها در گذر زمان چگونه شکل می گیرند.
طی زندگی در جامعه می توانم درک کنم که وقتی عشق از بین برود، انسانیت هم خواهد رفت و …
به نظرم فیلم “جنگ جهانی سوم” به خوبی به این مضامین پرداخته است.
من اونو به خوبی مغزهای کوچک زنگ زده می بینم و حتی پخته تر از اون. این فیلم از ابتدا تا انتها شما رو با خودش می کشونه. اگه اینبار تقلیدی از یک فیلم دیگه نباشه باید گفت هومن سیدی سینمای مرده رو به حرکت در آورده و نوید روزهای بهتر بعد از پیروزی انقلاب مهسا رو میده.
نقدتون و خوندم، و نهایتا میتونم بگم با ٢٠درصد صحبت هاتون موافقم.. بنظر من فیلم بسیااار میخ کوب کننده بخصوص در قسمت های انتهایی بود! اصلا موافقِ کم کشش بودنِ موضوع نیستم..شما فکر کن این فیلم فقط با محسن تنابنده و تعدادی سیاهی لشکر رفت جلو! چه کسی واقعا توانایی اینو داره که چنین فیلم خفنی رو از اب در بیاره؟! واقعا دست مریزاد به هومن جانِ سیدی✌️ بنظر منکه واقعا لیاقت چنین فیلمِ پر مایه و پر مغزی؛ همون ٧ دقیقه دست زدن مداوم بعذ از اتمام فیلمه. دم تون گرم.
نقدتون و خوندم، و نهایتا میتونم بگم با ٢٠درصد صحبت هاتون موافقم.. بنظر من فیلم بسیااار میخ کوب کننده بخصوص در قسمت های انتهایی بود! اصلا موافقِ کم کشش بودنِ موضوع نیستم..شما فکر کن این فیلم فقط با محسن تنابنده و تعدادی سیاهی لشکر رفت جلو! چه کسی واقعا توانایی اینو داره که چنین فیلم خفنی رو از اب در بیاره؟! واقعا دست مریزاد به هومن جانِ سیدی✌️ بنظر منکه واقعا لیاقت چنین فیلمِ پر مایه و پر مغزی؛ همون ٧ دقیقه دست زدن مداوم بعذ از اتمام فیلمه. دم تون گرم.
به نظر من فیلم به نکات خوبی اشاره داشت. اول اینکه بر اساس نظریه فروید همه انسان ها دارای غریزه خشم و عشق هستند که بر حسب شرایط فعال میشود. در این فیلم غریزه خشم و تخریب در ناخودآگاه شکیب تحریک میشود و باعث نابودی میشود.دوم اینکه بسیاری از افراد جامعه و یا گروه ها زبانا انسان دوست و صلح طلب هستند، در حالی که خود هیتلری بالقوه هستند. این رفتار آن ها در ارتباط با سیاهی لشکر ها و کارگرها نمایش داده میشود در حالی که خود مشغول تولید فیلمی با موضوع ظلم هیتلر هستند…..
به نظر من فیلم جنگ جهانی سوم بهترین فیلم هومن سیدی – تابحال – بوده و حتا یکی از فیلمهای بسیار مهم تاریخ سینمای ایران است که هم در مضمون و محتوا و هم در پرداخت سینمایی موفق از کار درآمده و بهدور از کلیشهها و مُدهای گذرا و بیارزش ، مخاطب را به ذهنورزی و درنگ وامیدارد .
نه تحلیل فوق فرمولی و خالی از محتوی و علامت عدم درک پیام فیلم است ……پیام خیلی روشن است ….وقتی فساد همه گیر شد برگشت ناپذیر است ..فساد ماهیتی و نه فورمولی همانند فسادی که تمام میوه ای مثلاً مثل یک سیب یا یک جعبه سیب یا یک انبار سیب …همه محتوم به نابودی هستند …به اسم فیلم توجه شود « جنگ جهانی سوم » ….فرا گیری نادرستی در جهان حاضر و برگشت ناپذیری آن محتوم بودن وقوع جنگ جهانی سوم و نابودی بشر نادرستکار بدست خود یا طعمه تبعات رفتاری خود که بنیان نادرستی ماهوی و نه ظاهری و فورمولی …همانند اتفاقی که تا کنون بارها اتفاق افتاده و اقوام طعمه تبعات رفتاری خود شده و نابود شده آند ….طوفان نوح در راه است بنحوی واقعی و عینی و نه ذهنی و خیالی …..پیام فیلم واضح و روشن است اما نه اینکه در محدوده افراد درگیر یک فیلم بلکه افرادی در سطح جهان …….تاریخ دوباره تکرار میشودو تکرار و تکرار و تکرار و ….تا بی نهایت میتواند ادامه داشته باشد اما آنچه قطعی است در این روندحرکتی تکامل آگاهی است بر پایه این تکرار ….بنظر گریزی از وقوع جنگ جهانی سوم وجود ندارد علائم و شواهد بسیار قویتر از آنچه به ذهنمان میرسد می باشد …نادرستی یا فساد همه گیر در معنی دقیق آسیب رساندن به دیگری برای نفع حداکثری خود در سطح جهانی از سوی افراد هر جامعه بشری .هم از سوی افراد و هم بنحو سیستماتیک و رسمی و تبانی دولتها با هم خصوصا جهانی که خود را به اصطلاح متمدن و با فرهنگ می نامند و یا سوء استفاده سیستماتیک از نقاب درستی برای رفتار نادرست که ضایع کردن درستی را هدف گرفته … !!!!!.
نه تحلیل فوق فرمولی و خالی از محتوی و علامت عدم درک پیام فیلم است ……پیام خیلی روشن است ….وقتی فساد همه گیر شد برگشت ناپذیر است ..فساد ماهیتی و نه فورمولی همانند فسادی که تمام میوه ای مثلاً مثل یک سیب یا یک جعبه سیب یا یک انبار سیب …همه محتوم به نابودی هستند …به اسم فیلم توجه شود « جنگ جهانی سوم » ….فرا گیری نادرستی در جهان حاضر و برگشت ناپذیری آن محتوم بودن وقوع جنگ جهانی سوم و نابودی بشر نادرستکار بدست خود یا طعمه تبعات رفتاری خود که بنیان نادرستی ماهوی و نه ظاهری و فورمولی …همانند اتفاقی که تا کنون بارها اتفاق افتاده و اقوام طعمه تبعات رفتاری خود شده و نابود شده آند ….طوفان نوح در راه است بنحوی واقعی و عینی و نه ذهنی و خیالی …..پیام فیلم واضح و روشن است اما نه اینکه در محدوده افراد درگیر یک فیلم بلکه افرادی در سطح جهان …….تاریخ دوباره تکرار میشودو تکرار و تکرار و تکرار و ….تا بی نهایت میتواند ادامه داشته باشد اما آنچه قطعی است در این روندحرکتی تکامل آگاهی است بر پایه این تکرار ….بنظر گریزی از وقوع جنگ جهانی سوم وجود ندارد علائم و شواهد بسیار قویتر از آنچه به ذهنمان میرسد می باشد …نادرستی یا فساد همه گیر در معنی دقیق آسیب رساندن به دیگری برای نفع حداکثری خود در سطح جهانی از سوی افراد هر جامعه بشری … !!!!!.
ایکاش وقتی قراره فیلمی ساخته بشه فیلمنامه رو پرورش بدن نه ایده ناب رو هم با ساختار بد خراب کنن. فیلم بیشتر علمی تخیلیه تا درام!پر از باگ پر از صحنه های زائد و تکراری و خارج از روند فیلم..چرا کارگردانای ایرانی فکر میکنن همه مردم زبان اشاره رو بلدن؟!۳۰ درصد فیلم با زبان اشاره پیش میرفت و یک کلمه هم زیرنویس نمیشد!چرا همه زنای دردمند فیلمهای ایرانی ناشنوان مگه فقط ناشنواها در معرض ظلمن؟!
جدیدا فقط آقای تنابنده در فیلمها حضور دارن و درخشان بازی میکنن و کل بار فیلم رو بدوش میکشن ولی بخاطر ساختار ضعیف فیلم بازی ایشون هم به چشم نمیاد.
به نظر بنده نقد شما غیر منسجم و کلیشه ای هست !
کسی که دنبال فیلم کمدی هست برای روان آسوده تر ؛ بهتر است فیلم های بی معنی گیشه را تماشا کند .
فیلم مخاطب های خاص خودش را دارد و فکر میکنم یک نقد کلیشه ای روی تمام فیلم ها جواب نمیدهد.
علیرغم این نقد غیرمنصفانه و قطعا غرض ورزانه به اثر آقای هومن سیدی ، یکی از مهمترین نکات این فیلم به نظر من ، دیدن هر انسان به صورت مجموعه ای از سیاهی ها و سفیدی ها ، انگیزه ها و غم های نهفته ی بزرگ هستش . این دید برای افرادی که خصوصا در جایگاه ریاست و مدیریت هستن خیلی مهمه .
بازی بسبار عالی آقای تنابنده و صحنه پردازی از نقاط قوت فیلم هستش
واقعا نمیدونم چی بگم ؟ نمیفهمم کسانیکه تعریف میکنند! از هومن سیدی بعید بود .فیلم به شدت شکنجه آور و مزخرف و بسیار حال بهم زن .فقط اعصاب و روان مخاطب رو خراش داد
فیلم اگه با این خط داستانی یک انیمیشن ۹ دقیقه ای بود خیلی بهتر از چیزی می شد که الان هست به نظر من
بسیار فیلم عالی و دیدنی بود با یک داستان شوکه کننده و زیبا
فیلم بسیار خوبی بود و بشدت توصیه میکنم اون دسته از دوستانی که ندیدن حتما ببینن…
یک فیلم عالی و متفاوت و انقلابی در سینمای ایران یک شخصیت جوکری شبیه به فیلم پرویز همان قدر مفهومی و سیاه در آینده از این فیلم بیشتر خواهید شنید و نه تنها پایان فیلم بلکه چیدمان فیلم همچون درختی بود که از ریشه تا شاخه ها ادامه پیدا میکرد و هر کس میتوانست برداشتهای رئالیسم یا سو رئالیسم اندیشه های آنارشیست یا نهلیسم و هر طور که بیننده بخواهد برداشت کند این هنر فیلم نامه نویس بود تبریک میگم به آقای سیدی و نقد دوزاری امثال فراستی ها و افخمی ها اصلا مهم نیست از خرج صحبت کردید یاد فیلمهای پر خرج و مزخرف حاتمی کیا افتادم
آقای مقدسیان، هم نحوه برخوردتان با فیلم و هم متن تان کهنه و کلیشه ای است. پر از فرض های مبهم و گاه عجیب (پیوند فرم و محتوا؟) و تکرار مکرر این فرض ها به عنوان حکم های قطعی و از دیگر سو خالی از شواهد. نقد می تواند همه این سوراخ ها را داشته باشد اما حوصله سربر نباشد ولی نقد شما حوصله سربر هم هست (فاجعه برای متنی کوتاه).
ایده من این است که برخورد با هر اثر باید یکه و تر و تازه باشد. اگر هم قبل از تماشای اثر پیش فرضی داریم خوب است اولا پیش فرض دقیقی داشته باشیم و دوما راه را برای کشف و شهود نبندیم. طبق این ایده پیش فرض های این متن مبهم و کلی (حتی بی معنا) است و ابزار دقیقی برای سنجش عینی فیلم دست شما نداده ولی انگار خودتان را در این چارچوب بسته، ایزوله کرده اید و باورتان نمی شود که بیرون هم می شود رفت.
پایان: فیلم هومن سیدی را ندیده ام و نخواهم دید پس در موضع دفاع یا مخالفت نیستم.
خوشبختانه جایگاه معلمی ندارم. صرفا سلیقه ام را اعلام کردم.
احترام من به شما سر جای خودش است. هنوز برنامه جذاب و درس گرفتنی “ساعت سینما” با حضور شما و آقای افخمی و دیگران را از یاد نبرده ام.