رازهای فیلمسازی بنی اعتماد به روایت رخشان

از فیلمنامه نویسی رخشان بنی‌اعتماد تا شیوه هدایت بازیگران

اینجا نگاهی انداخته‌ایم به شیوه‌ها و مراحل فیلمسازی رخشان بنی‌اعتماد. فیلمسازی که می‌گوید: «بارها گفته‌ام که سینما برای من هدف نیست، وسیله است. خب، این اعتقاد و نوع نگاه من به سینماست. دلیل دیگرش را باید در شرایطی جست‌وجو کرد که سینماگران هم‌نسل من در آن به فیلمسازی روی آوردند. برای ما، سینما بیش از آن‌که وسیله سرگرمی و تفریح باشد، امکانی برای طرح موضوع و آگاهی‌بخشی و بیان یک موقعیت بود. این تلقی در جامعه‌ای مثل جامعه ما، سینما را به سوی همان تعهدگرایی سوق می‌دهد. در جامعه‌ای که بسیاری از معضلات و مشکلات اولیه‌اش هنوز حل نشده است، سینما چنین معنا و تعریف دارد. در جامعه ما سینما وظیفه دارد با وسواس و حساسیت به واقعیت‌ها بپردازد.»

داستان فیلمسازی برای رخشان بنی اعتماد از تجربه‌ منشی صحنه بودن در تلویزیون و از سال ۱۳۵۲ شروع شده است؛ «کار منشی‌گری صحنه اگرچه یک کار تکنیکی حساس و ظاهرا بدون خلاقیت به نظر می‌رسد اما ویژگی‌های پنهان آن، من را به‌طور جدی با کار درگیر کرد. این کار از لحاظ مدیریت گروه و ایجاد هماهنگی تجربه بسیار خوبی بود و زمینه ورود من به سینما را فراهم کرد.» بعد نوبت برنامه‌ریزی و دستیاری کارگردان‌های شاخصی مانند کیانوش عیاری رسید و کمی بعدتر، نوبت ساخت فیلم‌های مستند. کاری که هنوز هم آن را با جدیت ادامه می‌دهد و پای او را به سینمای داستانی هم باز کرد. به ساخت فیلم‌های محبوب و تحسین‌شده‌ای مانند «نرگس»، «بانوی اردیبهشت»، «روسری آبی»، «قصه‌ها» و…

فیلمنامه‌نویسی رخشان بنی اعتماد

زندگی از نمای نزدیک

رخشان بنی‌اعتماد همیشه دغدغه‌ مستندسازی داشته، کارنامه مستندسازی بلندبالایی دارد و هنوز هم برای ساخت مستند در زمینه‌های مختلفی تحقیق می‌کند. اما خودش می‌گوید قصه‌های فیلم‌های داستانی‌اش لزوما حاصل این تحقیق‌ها نیستند: «در برخوردهایم با آدم‌ها به دنبال قصه نمی‌گردم. قبل از پیدا شدن قصه، آدم‌ها و پرسوناژها برایم شکل می‌گیرند. این آدم‌ها می‌توانند ماحصل خیلی از آدم‌ها باشند که من در این سه سال دیده‌ام. حتما بی‌تاثیر نیستند. تلقی این‌که در این دیدارها و برخوردها من به دنبال سوژه‌ای باشم که قصه‌ای برای من شکل بگیرد، اشتباه است.»

اما بنی‌اعتماد می‌گوید مصالح داستانی فیلم‌های داستانی‌اش به‌طور غیرمستقیم ریشه در همین دنیای اتقافات واقعی دارند؛ «کارگردانی تنها حرفه‌ام نیست ولی بخش بزرگی از زندگی‌ام را به خود اختصاص داده است، که بهترین قسمت زندگی‌ام نیز هست. جرقه فکر ساختن یک فیلم دقیقا در لحظه‌ای زده می‌شود که با موضوع‌هایی روبه‌رو می‌شوم. جست‌وجوی بی‌وقفه در زمینه موضوع‌های واقعی و عمیق مطمئن‌ترین عامل برای یافتن ماده داستانی جدید برای کارگردانی یک فیلم است … من نمی‌توانم این را تعریف کنم که من به چه دلیل این‌جور چیزها را می‌سازم. من زندگی را خیلی تئوری نگذرانده‌ام، آن چیزهایی که در فیلم‌ها و مستندهایم می‌گذرد، مطلقا آن چیزهایی نیستند که از دور تماشاگر آن بوده باشم و حالا درباره آن‌ها فیلم بسازم. هیچ‌وقت از این موضوع دور نبوده‌ام و به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم با آن‌ها درگیر فکری بوده‌ام.»

رخشان بنی‌اعتماد و محمدرضا فروتن در پشت‌صحنه فیلم زیر پوست شهر، 1379
رخشان بنی‌اعتماد و محمدرضا فروتن در پشت‌صحنه فیلم زیر پوست شهر – ۱۳۷۹

او می‌گوید حالا مدت‌هاست که در فیلمنامه‌نویسی دیگر فقط به مضمون فکر نمی‌کند و انگیزه‌های بیشتری برای انتخاب و نوشتن فیلمنامه‌ها نیاز دارد؛ «اگر شخصیتی را باور نکنم، نمی‌توانم درباره‌اش بنویسم. اگر آن زیروبم واکنش‌های مثبت و منفی را- که ممکن است شخصیت را تبدیل به یک آدم منفی بکند یا بالعکس- باور نکنم و نشناسم، نه‌تنها نمی‌توانم آن را بنویسم، بلکه به خودم اجازه‌ رفتن به طرف آن را هم نمی‌دهم. فیلمنامه‌های خوبی می‌آورند و من می‌خوانم. می‌بینم مضامین خوبی دارند، ولی در این مقطع، در میان‌سالی، دیگر فقط مضمون من را راضی نمی‌کند. برایم بسیار مهم است که شخصیت‌ها باورکردنی باشند. بارها فیلمنامه‌هایی که به من پیشنهاد شده، درباره شخصیت یک زن زحمتکش و رنج‌دیده است. نمی‌خواهم بگویم تمام این فیلمنامه‌ها ذهنی است، ولی بسیاری‌شان این‌جوری است. یعنی ذهنیت و برداشت تئوریک و خوانده ما از یک زن زحمتکش است. این زنی که ما ترسیم می‌کنیم، آیا فقط وجه زجر و بدبختی دارد؟ و آیا چون این زن زحمتکش و زجرکشیده است، هیچ‌وقت اشتباه نمی‌کند؟ هیچ‌وجه منفی‌ای در شخصیتش نیست؟ به همین دلیل همیشه سعی می‌کنم -ادعا نمی‌کنم- که اگر حتی یک شخصیت کوچک در فیلم می‌آید، فقط برای کمک به شخصیت اصلی نباشد، بلکه او هم انسان است، باید دیده شود؛ البته تا آنجا که قصه اجازه بدهد. اگر بیشتر به او بپردازم، به حاشیه رفته‌ام.»

رخشان بنی اعتماد می‌گوید فیلمنامه‌نویسی لذتبخش‌ترین مرحله فیلمسازی برای او است؛ «برای من هیجان‌انگیزترین لحظه‌ها، موقع نوشتن فیلمنامه است، چون به‌عنوان منتقد به خودم خیلی سخت می‌گیرم. خلق واقعی از لحظه نگارش موضوع شروع می‌شود و در تمام طول فیلمبرداری هم ادامه پیدا می‌کند.» بنی‌اعتماد معمولا در فیلمنامه‌نویسی همکارانی مانند فرید مصطفوی را در کنار خودش دارد و می‌گوید از این تجربه‌های مشترک رضایت دارد؛ «وقتی با دیگران کار مشترک انجام می‌دهم، برایم تفکیک جزییات و مراحل مختلف کار خیلی سخت است. نمی‌توانم بگویم دیالوگ‌های فیلمنامه را من می‌نویسم یا دیگری. هر صحنه حاصل روزها و ساعت‌ها بحث و گفت‌وگوست. ممکن است موقعیتی را فرید مصطفوی بنویسد و من تغییرش بدهم یا برعکس. اما یک واقعیت وجود دارد: از حاصل کار مشترک، در جهت کامل شدن فکر اصلی و هدف نهایی‌ام استفاده می‌کنم. به همین دلیل واقعا خط‌کشی‌ها مشخص نمی‌شوند.»

رخشان بنی‌اعتماد

رئالیسم در فیلم‌های رخشان

میراث سینمای مستند

سعید عقیقی، منتقد و مدرس برجسته‌ سینما، در بخشی از کتاب «زیرپوست قصه‌ها» درباره‌ سینمای رخشان بنی‌اعتماد نوشته است: «واقعیت در کار رخشان بنی‌اعتماد نه یک ویژگی؛ که ضرورتی غیرقابل جایگزینی‌ست. سینما در کار او تابعی‌ست از واقعیت، و طبعا زیبایی‌شناسی سینمایی او، تحت تاثیر الگوی واقع‌گرایانه‌ و نه متاثر از اصول پایه‌ زیبایی‌شناختی معنا می‌یابد.»

بنی‌اعتماد درباره‌ ریشه‌های این دلبستگی به واقع‌گرایی می‌گوید: «در اوایل کار علاقه‌ام به معماری بیش از فیلمسازی بود، و سینما را در دانشگاه و دوره تحصیل کشف کردم. پایان دوران دانشگاه و شروع کار فیلمسازی‌ام در گروه کارگردانان تلویزیون هم‌زمان با دوران انقلاب بود. شرایط و فضای بعد از انقلاب، تعریف پررنگ‌تری از مسئولیت سینما و رسانه به وجود آورده و منِ تازه‌وارد، در جمع مستندسازان، شاهد و کنجکاو بحث‌های فراوان و پایان‌ناپذیر درباره سینمای مستند میان اعضای گروه بودم. ابراهیم(خسرو) مختاری، شهلا اعتدالی، فریدون جوادی، محمد عقیلی، رضا علامه‌زاده، ارد زند، محمد بزرگ‌نیا، فریده شفایی، محمد تهامی‌نژاد و خیلی‌های دیگر. مختاری، اعتدالی و جوادی در آن زمان روی یک پروژه مستند درباره مسکن کار می‌کردند و برای من حتی شنیدن بحث‌های آن‌ها مفید و آموزنده بود. در همین دوره است که مستندهای خوبی مثل «از خاک تا خاک» یا «کودک و استثمار» ساخته می‌شوند. یادم هست در همان دوران داریوش فرهنگ فیلمی ساخت به نام «رسول پسر ابوالقاسم» که قصه در فضای واقعی و با آدم‌های همان موقعیت روایت می‌شد. این‌گونه فیلم را دوست می‌داشتم که داستان در دل فضا و موقعیتی واقعی طول حل بشود که واقع‌نمایی موقعیت، بیشتر به مستند نزدیک شود. در نهایت تجربه‌های زندگی شخصی در دوران نوجوانی و جوانی در شکل‌گیری نگاهم به جامعه و پیوند خوردن آن با قدرت برقراری ارتباط از طریق سینما و آموخته‌هایم در کنار مستندسازان موثر بود، مجموعه سینمای مورد علاقه‌ام سینمای مستند و سینمای داستانی واقع‌نماست.»

رخشان بنی‌اعتماد در پشت‌صحنه فیلم روسری آبی، 1373
رخشان بنی‌اعتماد و عزیز ساعتی در پشت‌صحنه فیلم روسری آبی – ۱۳۷۳

سینمای زنانه

مخالفت با خط‌کشی‌ها

اکثر رسانه‌ها فیلم‌های رخشان بنی‌اعتماد را به سادگی در دسته‌بندی‌هایی مانند فیلم‌های زنانه قرار می‌دهند. فیلم‌هایی که با نگاه زنانه درباره‌ زنان ساخته می‌شوند. بنی‌اعتماد اما به این دسته‌بندی اعتقادی ندارد: «راستش من هنوز به این تقسیم‌بندی نرسیده‌ام. نمی‌دانم سینمای زن یا زنانه چیست. از این جدا کردن خوشم نمی‌آید. هیچ‌وقت تمایلی برای شرکت در جشنواره‌های سینمای زن یا زنان نداشته‌ام. هر آدمی بنا به شرایط رشد و تربیت، خانواده‌اش و جامعه‌ای که او را احاطه کرده صاحب تلقیات خاصی نسبت به زندگی، اجتماع و هنر می‌شود. طبعا تغییر جنس هم یکی از همین متغیرهاست. «نرگس» را شاید اگر یک مرد می‌ساخت ممکن بود به نکات دیگری توجه کند که من نکردم یا نداشتم. شاید به واسطه زن بودن توانسته باشم مقداری بیشتر به حیطه احساسی زنان وارد شوم و به شناخت بهتری برسم. شاید. مطمئن هم نیستم. اما با خط‌کشی به‌عنوان فیلمساز زن و فیلمساز مرد موافق نیستم. به‌عنوان زن، البته فیلمساز زن می‌تواند به حیطه‌هایی پا بگذارد که برای مرد میسر نیست… طبیعی است که تمرکزم بیشتر روی زنان است ولی ابدا به این معنا نیست که فقط باید درباره زنان فیلم بسازم، ضمن این‌که نگاه من به کاراکترهای مرد تفاوتی با شخصیت های زن ندارد. اما طبیعی است که شناختم نسبت به زنان بیشتر از مردان باشد.»

رخشان بنی‌اعتماد در پشت‌صحنه فیلم مستند همه درختان من
در پشت‌صحنه فیلم مستند همه درختان من

کارگردانی رخشان بنی‌اعتماد

خیلی دور، نه‌چندان نزدیک

بنی‌اعتماد می‌گوید کارگردانی برای او از مرحله‌ فیلمنامه‌نویسی شروع می‌شود: «بخشی از میزانسن‌ها، موقعیت‌ها و شکل اجرایی، اصلا موقع نوشتن در ذهن می‌آید و بخشی در تمرین‌های موقع فیلمبرداری. در همان موقعیت هم بخشی از نماها همان موقع مشخص می‌شوند و به لوکیشن مربوط نیست، یعنی شما می‌دانید که لوکیشن هر جا باشد مجموعه صحنه چنین است. ذهنیتی کلی درباره موقعیت و میزانسن در ذهن شکل می‌گیرد و میزانسن‌ها تا حدود زیادی هنگام همان تمرین‌ها به دست می‌آید. مگر موقعیت‌هایی مثل فضای کوره‌پزخانه که شما را وامی‌دارد به تغییراتی در اجرا. مجموعه این‌هاست که دکوپاژ و اجرا را شکل می‌دهد.» بنی‌اعتماد درباره دکوپاژ و اندازه‌ نماها اصول خودش را دارد. مثلا اگر با دقت به نماهای «روسری آبی» نگاه کنید، پی می‌برید که از کلوزآپ کم استفاده شده و بیشتر نماها لانگ‌شات هستند؛ «راستش هیچ‌وقت نیاز و ضرورت این میزان نزدیک شدن به بازیگران را احساس نکردم؛ به خصوص که همیشه دلم می‌خواهد بخشی از فضا، در پس‌زمینه دیده شود.»

 

وسواس صدابرداری

صدابرداری روی کاغذ

یکی دیگر از بخش‌هایی که بنی‌اعتماد به طراحی آن در زمان فیلمنامه‌نویسی فکر می‌کند، نکته‌هایی درباره صدابرداری فیلم‌هایش است؛ «صدا از جمله مواردی است که حتی موقع نوشتن فیلمنامه هم ذهنم را به خودش مشغول می‌کند. هرچند جای طراحی صدا در فیلمنامه نیست اما ناخودآگاه عنصر صدا در نوشتن فیلمنامه نقش خاصی دارد. مثلا جایی در فیلمنامه «خون‌بازی» نوشته بودیم: «حرکت برف پاک‌کن با صدای آزارنده روی شیشه‌ ماشین.» موقعیت‌های ظریف این‌چنینی گاهی وارد توصیف‌های فیلمنامه می‌شوند.»

رخشان بنی اعتماد و یدالله نجفی (عکاس میترا محاسنی)
رخشان بنی اعتماد و یدالله نجفی در پشت صحنه فیلم قصه ها

موسیقی به سلیقه رخشان بنی اعتماد

چند پیشنهاد خواندنی

پرونده‌ای در سوگ مهم‌ترین و موثرترین کارگردان سینمای ایران
بهترین فیلم ها و کتاب های داریوش مهرجویی

ساز مخالف

رخشان بنی‌اعتماد در فرآیند فیلمسازی‌اش سعی می‌کند خودش را به اجزای مختلف فیلم نزدیک کند اما خودش می‌گوید همیشه از بخش ساخت موسیقی فیلم فاصله دارد. شاید به همین دلیل است که برای فیلمی مانند «خون‌بازی» حتی سراغ ساخت موسیقی نرفت و از قطعه‌های ساخته‌شده استفاده کرد؛ «برای من موسیقی غیرقابل کنترل‌ترین بخش فیلم است، چون ساختن موسیقی یک کار کاملا شخصی است. بحث‌های قبل از فیلم درباره موسیقی به نظرم خیلی بیهوده می‌رسد. می‌توانم ساعت‌ها با طراح پوستر فیلم بحث کنم و به نتیجه و هماهنگی برسیم. او طرحی بکشد و من نظر بدهم اما موسیقی مقوله متفاوتی است و با هیچ‌یک از عناصر مربوط به فیلم قابل قیاس نیست. شاید با خالق موسیقی به تفاهم برسیم، اما این تفاهم یعنی چه؟ یک کار خلاقه که حاصلش در ذهن هنرمند دیگری شکل می‌گیرد. ممکن است ساعت‌ها با هم حرف بزنیم اما درباره دو دنیای متفاوت. همه عناصر را می‌توانم به خدمت فیلمی که می‌سازم دربیاورم اما موسیقی راه خودش را می‌رود. در مواردی هم توانسته‌ام این همراهی و هماهنگی را به وجود بیاورم. مثلا موسیقی فیلم «نرگس» را دوست دارم، گرچه شاید اگر الان می‌ساختم، کم‌تر از موسیقی استفاده می‌کردم، یا موسیقی «زرد قناری» کار مجید انتظامی که با فیلم همراه است و همچنین کار احمد پژمان در «روسری آبی». شاید آن فیلم‌ها با «خون‌بازی» متفاوت و بیشتر متکی بر داستان هستند. شاید هم ذهنیت مستندگرای من باعث می‌شود موسیقی را عنصری اضافه‌شده بر فیلم بدانم. پذیرفتن آن برایم کمی سخت است. گاهی می‌ترسم نتوانم موسیقی را با دنیای فیلم هماهنگ کنم.»

با این وجود بنی‌اعتماد سعی می‌کند مخاطبان فیلم‌هایش با موسیقی‌های فیلم‌هایش ارتباط برقرار کنند؛ «درباره موسیقی یا هر چیز دیگری، اگر حس کنم که فقط تماشاگر آن را دوست دارد و خودم باور ندارم، حتما این کار را نمی‌کنم. ولی اگر به برقراری ارتباط کمک کند و به کلیت فیلم لطمه نزند، استفاده می‌کنم. اما نه برای راضی کردن تماشاگر و غلبه بر دیدگاه حاکم بر فیلم. خوشبختانه شاید به دلیل همان اصرارم در این‌که خود فیلم و موضوع و فضایش بتواند قابل باور باشد، بدون این تمهیدها هم می‌بینم که تماشاگر هم ارتباط برقرار می‌کند.»

رخشان بنی‌اعتماد در پشت‌صحنه فیلم زرد قناری، 1367
رخشان بنی‌اعتماد و مهدی هاشمی در پشت‌صحنه فیلم زرد قناری – ۱۳۶۷

هدایت بازیگران

نفوذ به ذهن بازیگران

نزدیک شدن، تعامل و هدایت بازیگران در شیوه فیلمسازی بنی‌اعتماد مراحل مختلفی دارد؛ «اولین وجهی که خیلی اهمیت دارد انتخاب بازیگر است. مساله دوم این است که بازیگر انتخاب‌شده بداند که با چه فیلمسازی و با چه نگاهی دارد وارد کار می‌شود. من فکر می‌کنم بحث پیش از فیلمبرداری -روی فیلمنامه، روی شخصیت‌ها- خیلی اهمیت دارد، دلم نمی‌خواهد و اصلا نمی‌گذارم یک بازیگر صرفا با برداشتی که از داستان دارد پیش برود. به نظر من، این تنها داستان نیست که اهمیت دارد. شناخت و برداشتی که بازیگر از شخصیت در داستان دارد، باید به برداشت من از شخصیت نزدیک شود. وقتی این نزدیکی به وجود آمد، این امکان را به بازیگر می‌دهم که پیشنهادات خودش را راجع به شخصیت بدهد. گرچه اجزا کار بازیگر باید تحت کنترل من باشد، اما بازیگر یک جز آکسسوار نیست که همه چیز برایش دیکته شود … بعد از تجزیه و تحلیل شخصیت‌ها، تمرینات دونفره‌ای برای بازیگران، روبه‌روی هم داریم. چیزی که از تجربه‌هایم فهمیده‌ام و نقش بسیار مهمی دارد، این است که حتی بازیگرانی که نقش‌های تقریبا کوتاه و کوچکی دارند، باید بدانند و شناخت پیدا کنند که در چه مجموعه‌ای دارند کار می‌کنند. راجع به فضای کار، شکل کار، و نوع بازیگری باید ذهنیتی به دست بیاورند. دیگر این‌که بازیگران پیش از فیلمبرداری، لوکیشنی را که قرار است در آن بازی کنند می‌بینند، تا بدانند در چه فضایی می‌خواهند بازی کنند. سعی می‌شود که بازیگران به فضا و مجموعه‌ای که قرار است در فیلم شکل بگیرد، نزدیک شوند، تا فیلم هماهنگ و یک‌دست پیش برود.»

رخشان بنی‌اعتماد و محمدرضا فروتن در پشت‌صحنه فیلم زیر پوست شهر، 1379
رخشان بنی‌اعتماد و محمدرضا فروتن در پشت‌صحنه فیلم زیر پوست شهر – ۱۳۷۹

بنی‌اعتماد برای شرح شخصیت‌ها برای بازیگران، یک شیوه همیشگی دارد: «سعی‌ام این است که به واسطه روشی که به آن «روش القایی» می‌گویم، مجموعه نقطه‌نظراتم را نسبت به موقعیت کاراکتر، که برگرفته از نزدیکی و شناخت شخصیت‌های واقعی بر اساس پژوهش است به بازیگر منتقل کنم. شاید بازیگرانی که صرفا متکی به تکنیک هستند با این روش راحت نباشند. اما من تا جایی که ممکن است سعی می‌کنم از مرحله شکل‌گیری شخصیت در فیلمنامه، ذهن بازیگر را به این موقعیت واقعی نزدیک کنم. البته به خود بازیگر هم بستگی دارد. مثلا گلاب آدینه کاملا با کاراکتر همراه می‌شود و با آن زندگی می‌کند و با به‌کارگیری تکنیک‌های بازیگری شخصیت را جان می‌بخشد.»

بنی‌اعتماد می‌گوید همه چیز درباره شخصیت‌ها را به‌طور کامل برای بازیگرها شرح می‌دهد: «نه فقط برای بازیگرهای اصلی که برای همه بازیگرها شرح می‌دهم. به‌طور کامل یک شخصیت را شرح می‌دهم. من حتما یک ذهنیت کلی از شخصیت داخل فیلمنامه دارم. این‌ها را عنوان می‌کنم. در طول کار، آن بازیگر که علاقه‌مندی بیشتری دارد و یا لایه‌های ناگفته شخصیت برایش مهم است می‌رود و چیزهای تازه‌تر پیدا می‌کند. این‌ها ممکن است متفاوت باشد. باید به یک ذهنیت واحد از شخصیت برسیم. این کمک می‌کند. جلسات تک‌تک دارم، جلسات دونفره بین شخصیت‌های نزدیک به هم هست، جلسات تمرین جدا داریم و جلسات جمعی داریم. مجموعه با هم داریم. ممکن است یک پرسوناژ با پرسوناژ دیگر اصلا در هیچ نمایی با هم نباشند، ولی من علاقه‌مندم این‌ها در جلسات کلی با هم باشند تا همه یک ذهنیت کلی از فیلمنامه داشته باشند.»

رخشان بنی اعتماد؛ نگاهی به کارنامه و آمار فروش فیلم‌ها

تمرین‌ کردن یکی از مهم‌ترین مراحل کار با بازیگران در فیلم‌های بنی‌اعتماد است؛ «قبل از فیلمبرداری تمرین داریم. جلسات مختلف داریم، به اندازه‌ای که به نظرم کافی می‌رسد. به نظر من این شکل تمرین با بازیگر حرفه‌ای با بازیگر غیرحرفه‌ای فرق دارد، اما تمرین هست و به نظر من حتما لازم هم هست. مهم‌ترین چیز برای من این است که جدا از جلسات بحث و گفت‌وگوی قبل، از کار، نوع ایجاد روابط، ویژگی‌های شخصیت‌ها و شکل بروز واکنش، همه‌ و همه در تمرین به دست می‌آید.»

 

منابع:

  • کتاب «زیر پوست قصه‌ها»، نوشته سعید عقیقی، نشر روزنه
  • آرشیو گفت‌وگوهای مجله «گزارش فیلم»
  • آرشیو پرونده‌ها و گفت‌وگوهای مجله «فیلم»
  • آرشیو مجله «نقد فیلم»
  • گفت‌وگوی «آرته؛ دانشنامه فرهنگ و هنر معاصر ایران» با رخشان بنی‌اعتماد

تماشای آنلاین فیلمهای رخشان بنی اعتماد در فیلیمو

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

1 دیدگاه
  1. سینا می‌نویسد

    سلام
    راز های فیلمسازی حمید نعمت الله رو هم بگید که بدجور میطلبه

fosil