در زندگی بارها شنیدهایم که «برداشت اولیه» یا اثر اولیه درباره برخورد با پدیدههای مختلف خیلی مهم است. اما در سینما معمولا این پایان است که نقش بسیار پررنگی در شکل دادن به یک فیلم دارد. پایانبندی یکی از مهمترین عناصر سینماست و قرار است تکلیف ما را با فیلم یکسره و آن را در ذهنمان جاویدان کند.
فارغ از اهمیت پایانبندی که ممکن است شامل یک سکانس طولانی باشد، گاهی آخرین فریم یا قاب از یک اثر سینمایی هم آنچنان قدرتمند است که تا ابد در ذهن مخاطب نقش میبندد. این قاب پایانی حتی این قدرت را دارد که یک فیلم معمولی را در ذهن ما تبدیل به اثری ماندگار کند؛ از این رو مانند دسر خوشمزهای است که بعد از خوردن یک غذای معمولی یا بد، وعده غذایی انسان را نجات میدهد!
به بهانه اهمیت «پایان» در سینما، میخواهیم ۱۰ قاب پایانی برتر تاریخ سینما را به شما معرفی کنیم.
| هشدار! یادتان باشد از آنجایی که داریم درباره بهترین قاب پایان یا پلان آخر سینما حرف میزنیم، طبعا مطلب سراسر اسپویل است! |
مک گافین چیست و چه کاربردی در فیلم دارد؟
خون بهپا خواهد شد | ۲۰۰۷ | There Will Be Blood
«پل توماس اندرسون» کارگردان آمریکایی خیلی زود توانست خودش را به عنوان یکی از مهمترین فیلمسازان قرن ۲۱ در جهان سینما تثبیت کند. اندرسون بخش مهمی از این جایگاه را مدیون کار سترگش در ساخت فیلم خون بهپا خواهد شد درباره نقش برآب شدن «رویای آمریکایی» بود. فیلم درباره تاجر دیوانهای به نام «دنیل پلینویو» است که در آغاز قرن بیستم، ولع لجامگسیختهای برای کشف و سوءاستفاده از نفت خام دارد.
فیلم با یک قتل به پایان میرسد. پلینویو رقیب و دشمنش را که ادعای پیغمبری دارد، با یک پین بولینگ به قتل رسانیده و در حالیکه با حالتی پریشان کف سالن بولینگ نشسته، خطاب به پیشکارش میگوید: «کارم تمومه.» و فیلم با این جمله و قابی از پلینویو و جسد متلاشیشده مقتول در انتهای تصویر به پایان میرسد.
روانی | ۱۹۶۰ | Psycho
چه کسی است که از اهمیت پایانبندی فیلم روانی، این شاهکار کلاسیک «آلفرد هیچکاک» خبر نداشته باشد؟ ضدقهرمان فیلم «نورمن بیتس» است. مدیر روانی یک متل که ظاهرا تحتتاثیر مادری قدرتمند قرار دارد و با الهامهای همین مادر، دست به قتلهای شنیعی میزند.
استاد فیلم را با نمایی استادانه از نورمن در سلول انفرادیاش در زندان به پایان میرساند. چهره خندان و ترسناک نورمن را میبینیم که صدای مادرش در سرش پیچیده و ناگهان صورتش دیزالو میشود به چهره یک پیرزن. اینجاست که میفهمیم نورمن در واقع مادرش را از دست داده و به خاطر این فقدان دچار جنون شده و خودش خودش را شبیه مادرش گریم میکند و جنایات وحشتناکش را مرتکب میشود.
۴۰۰ ضربه | ۱۹۵۹ | The 400 Blows
این شاهکار بلامنازع «فرانسوا تروفو» را که درباره بلوغ است، به پایانبندی یگانه و شدیدا تاثیرگذارش میشناسند. فیلم ۴۰۰ ضربه درباره پسربچهای از طبقه متوسط جامعه فرانسه است که بدون توجه والدینش در حال بزرگ شدن است و به خاطر عدم توجه کافی، شروع میکند به انجام خلافهای ریز و فرار از مدرسه.
«آنتوان» که حالا به دردسر افتاده، از خانه هم فراری میشود و در لحظات پایانی فیلم دواندوان پناه میبرد به ساحل و دریا. آنتوان که در ابتدا رو به دریا ایستاده، ناگهان میآید سمت دوربین و نگاه پریشان و مستاصلش به دوربین قفل میشود و تروفو فیلم را با همین نگاه تمام میکند. این نگاه مرثیهای است برای دوران سخت بلوغ در جامعهای مثل فرانسه. پسرک با نگاه به مخاطب گویی میخواهد بگوید همه شما هم در به وجود آمدن چنین وضعیتی مقصر هستید.
فارغالتحصیل | ۱۹۶۷ | The Graduate
این ساخته «مایک نیکولز» که نامزد ۶ جایزه اسکار شد و اسکار بهترین کارگردانی را هم برد، بهواسطه موضوع داغ و موسیقی عالیاش خیلی زود به یک کلاسیک محبوب تبدیل شد. فیلم درباره یک مثلث عشقی نامتعارف است بین یک جوان تحصیلکرده که تازه از کالج فارغالتحصیل شده، دختر دوست خانوادگیشان و مادر مسن همان دختر!
پایان فیلم در یک مراسم عروسی شکل میگیرد. دختر جوان بعد از ماجراهای طولانی در حال ازدواج با مرد دیگری است که پسر (داستین هافمن) که عاشق و واله حقیقی اوست، به مراسم عروسی میرود و سر بزنگاه با بههم زدن مراسم، با عروس فرار میکنند و سوار یک اتوبوس میشوند! فیلم با چهره مشوش و خندان دو جوان عاشق و قطعه بینظیر «صدای سکوت» به پایان میرسد. قابی عالی برای نشان دادن یک عشق دردسرساز و مسیری پر از استرس که پیش روی دو جوان خواهد بود.
عصر جدید | ۱۹۳۶ | Modern Times
در پایان فیلم عصر جدید، این شاهکار نمادین «چارلی چاپلین»، شخصیت ولگرد محبوب ما به سمت غروب خورشید قدم برمیدارد. در ظاهر یک نمای ساده اما زیباست، در عین حال اما اهمیتی نمادین در تاریخ سینما دارد. این نما بهنوعی غروب شخصیت مشهور ولگرد چاپلین را به ما یادآوری میکند، چرا که آخرین حضور این شخصیت در دوران سینمای صامت در همین فیلم رقم خورد. نما ادای دینی به یک شخصیت محبوب و یک دوره طلایی در سینماست.
در این پلان که از آن به عنوان آخرین فیلم صامت یاد میشود، ولگرد در حال قدم زدن به سمت غروب ناگهان صحبت میکند! مرثیهای بر پایان دوران صامت تاریخ سینما.
هفت سامورایی | ۱۹۵۴ | Seven Samurai
به سختی میتوان میزان تاثیرگذاری هفت سامورایی «آکیرا کوروساوا» را تعیین کرد، غولهایی مانند «جرج لوکاس»، «کوئنتین تارانتینو»، «وس اندرسون» و «جرج میلر» هرکدام به اعتراف خودشان بارها از این فیلم کلاسیک ۱۹۵۴ تاثیر گرفتهاند. با محوریت داستانی درباره اتحاد و عدالت، این فیلم درباره کشاورزانی روستایی است که تیمی از ساموراییها را برای حفاظت در برابر استثمار راهزنان استخدام میکنند. پایان این اکشن باشکوه مونوکروم تلخ است و در آن فقط سه تن از ساموراییها زنده میمانند.
در نمای پایانی فیلم سه سامورایی بازمانده به مزار رفقای درگذشتهشان نگاه و بر مرامنامهشان که پاسداری از عدالت است تاکید میکنند.
۲۰۰۱، یک ادیسه فضایی | ۱۹۶۸ | ۲۰۰۱: A Space Odyssey
اقتباس «استنلی کوبریک» کمالگرا از رمان «آرتور سی.کلارک»، ژانر علمی-تخیلی در سینما را ارتقاء داد. فیلم ۲۰۰۱، یک ادیسه فضایی یک بیانیه فلسفی پرطمطراق درباره انسان و تاریخ بود که غنای بصری فوقالعادهای داشت و مستحق یک پایانبندی درجهیک بود.
در پایان فیلم فضانوردی به نام «دیوید بومن» دستخوش استحالهای سوررئال و از یک مرد بالغ به یک جنین کیهانی تبدیل میشود. نمایی استعاری و پر رمزوراز از کارگردانی که عاشق استعارهها بود. کوبریک معمولا در مورد پایان فیلمهایش بهندرت صحبت میکرد، اما توضیحی برای پایان ادیسه فضایی ارائه کرد و گفت: «او به نوعی ابروجود تبدیل و به زمین بازگردانده میشود… این الگویی از اسطورهشناسی است. این چیزی بود که ما سعی داشتیم به بیننده پیشنهاد کنیم.»
درخشش | ۱۹۸۰ | The Shining
کوبریک در پایانبندی کارگردان خبرهای بود و فیلمی از او سراغ نداریم که پایانی تاثیرگذار نداشته باشد. شاهبیت نماهای پایانی فیلمهای او مربوط به فیلم درخشش است. پایانی وهمانگیز بر یکی از ترسناکترین فیلمهای تاریخ سینما که اقتباسی بود از رمانی به همین نام نوشته «استیفن کینگ». فیلم درباره «جک تورنس» است، نویسندهای که با همسر و فرزندش به عنوان سرایدار راهی هتلی در یک منطقه کوهستانی میشوند تا تورنس بتواند با استفاده از تعطیلی زمستانی هتل، رمان ناتمامش را به پایان برساند.
تورنس که گویی ذاتا مجنون بوده، به مرور کنترل اعصابش را از دست میدهد و کمر به قتل زن و فرزندش میبندد. در سکانس پایانی فیلم، تورنس که در تعقیب همسرش در یک لابرینت از شمشادها گم شده، یخ میزند و میمیرد. دوربین روی صورت یخزده ترسناک او زوم میکند، اما این ضربه نهایی کوبریک نیست. در نمای پایانی دوربین داخل هتل به سمت یک عکس قدیمی که روی یکی از دیوارهای هتل نقش بسته تراول میشود. داخل عکس «جک تورنس» جوان را میبینیم که در جریان یک ضیافت در سالهای دور بین مهمانهای هتل قرار داشته و شاد و خندان است. آیا او یک روح بوده؟
پدرخوانده | ۱۹۷۲ | The Godfather
آیا فیلم پدرخوانده شاهکار «کاپولا» بهترین فیلم تاریخ سینماست؟ به اعتقاد بسیاری (از جمله نگارنده) بله! فیلم درباره «ویتو کورلئونه» رئیس خاندان مافیایی کورلئونه در آمریکا و ماجراهای خانواده اوست. شاهکاری دقیق و استادانه که از تکتک سکانسهایش «سینما» میبارد و بینندهاش را مدهوش میکند. کورلئونه پسری دارد به اسم «مایکل» که قرار نیست وارد دمودستگاه تبهکارانه پدرش شود. او پسر خوب و لوس خانواده است که درس خوانده و مشغول خدمت در ارتش است. اما ترور پدرخوانده پایانی است بر دوران معصومیت مایکل و تبدیل او به یک هیولای تمامعیار.
مایکل بعد از کشتن دو دشمن اصلی پدر، در حالیکه مراسم غسل تعمید فرزند نوزادش در جریان است، تمام سران خانوادههای مافیایی رقیب را قلعوقمع میکند و تبدیل میشود به گادفادر جدید. مایکل حالا تبدیل به هیولایی شده که همیشه از آن متنفر بود. نمای پایانی شاهکار است. بعد از یک گفتگوی عاشقانه بین مایکل و همسرش «کی»، زن از اتاق بیرون میرود (یا بیرون میشود). از لای در گنگسترها را میبینیم که دور مایکل جمع میشوند و دستش را به نشانه قبول ریاست او میبوسند. همسر بیرون در نظارهگر این صحنه است و احتمالا میداند که فاتحه زندگی آرامشان خوانده شده است.
جویندگان | ۱۹۵۶ | The Searchers
در نیمه اول قرن بیستم، سینمای غرب در حال رونق بود. فیلمسازانی مانند «جان فورد»، «سم پکینپا» و «هاوارد هاکس» راه را برای رشد سینمای آمریکا هموار کردند، اما هیچ فیلمی تاثیرگذارتر از فیلم جویندگان نبود. این فیلم در سال ۱۹۵۶ با بازی جان وین ساخته شد، نماد هالیوود و راوی داستان مردی به نام «اتان» است که هفت سال از زندگی خود را صرف تعقیب خواهرزادهاش میکند که توسط سرخپوستهای کومانچ اسیر شده.
اتان نهایتا موفق میشود و دختر را به خانواده بازمیگرداند. همه با خوشحالی وارد خانه میشوند و ایتان که سفر سخت و سهمگین و پرتلفاتی را پشت سر گذاشته، بیرون در تنها میماند و بعد به سمت زمینهای بایر کویری قدم میزند، بدون اینکه چیزی برای زندگی کردن داشته باشد. شخصیت اتان که مردی خشن با نفرتی عمیق از بومیان آمریکاست، یادگاری از کشورش است، و فیلم نشان میدهد که هویت او عمیقا چقدر شکننده است. به جای پیوستن مجدد به زندگی متمدنانه، او به دل غرب وحشی بازمیگردد.