نقد و بررسی فیلم برادران لیلا؛ فیلم پرسروصدای نوروز ۱۴۰۲

حکایت پندآموز دختر عاقل و فاضل اسمال گدا

اگر فیلم جدید سعید روستایی را ندیده‌اید، این مطلب را نخوانید!

برادران لیلا؛ معرفی کامل فیلم

عکس واقعاً غافلگیرکننده بود. هیچ ربطی به دو فیلم قبلی روستایی نداشت و راستش بی‌دلیل خاصی، مرا کمی یاد پوستر «مربع» اوستلوند می‌انداخت: چهره «اسماعیل جورا‌بلو» (سعید پورصمیمی) با آن استیل پدرخوانده‌ای، زیر نور غرق در مه سفیدِ دود سیگار، پشت به آن جماعت انبوهِ ایستاده در تاریکی که ستایشگرانه تشویقش می‌کنند. همین عکس -که کمی قبل از کن پارسال منتشر شد- برای تحریک آدم به تماشای آن فیلم کافی بود، حتی با وجود عکس‌های دیگر فیلم و بریده‌های منتشرشده از آن، که نشان می‌داد فضای «برادران لیلا» خیلی هم نباید دور از «ابد و یک روز» و «متری و شیش‌ونیم» باشد. و خب همین هم کنجکاوی‌ات را به دیدن آخرین ساخته کارگردانش بیشتر می‌کرد، که چطور چنین عکسی را به چنان فضایی چسبانده.

عکس منتشرشده، شاید درخشان‌ترین لحظه از بهترین سکانس (یا دقیق‌ترش، فصل) فیلم بود. یک ۲۰ دقیقه پرشور و سرحال و گیرا، با آن لحظه شکوهمند کت درآوردن اسماعیل و پله‌پله بالا رفتنش، رقص جنون‌آمیز مردها در سالن، اشاره‌‌های تحقیرآمیز «بایرام» (مهدی حسینی‌نیا) به اسماعیل و با دست پرت کردنش از روی سن، شکست و تنهایی «علی‌رضا» (نوید محمدزاده) کنار ماشین جاروبرقی، دوباره پله‌پله پایین آمدن مرد -خردشده با شانه‌های افتاده و قدم‌های لرزان- و دست‌آخر آن به پا خاستن‌های اجباری. این وسط البته چند دقیقه‌ای هم به آن سکانس کیمیایی‌وار با دیالوگ‌های آبکی علی‌رضا با بایرام یا نگاه چرک و شیطانی «قارداش‌علی» به اسماعیل (که مثل انیمه‌های ژاپنی قدیمی، می‌شد درخشش نوک دندان و گوشه چشمانش را –به‌عنوان نشانی از خباثت درونی‌اش- دید و حتی صدای «کیشـــش!»ش را شنید) اختصاص دارد، که می‌توان آن‌ها را به شور و گرمای باقی لحظات این فصل از فیلم بخشید.

قبل و بعد از این فصل چه داریم؟ قدم به قدم نزدیک شدن اسماعیل به آن سکو، «لیلا»یی که (ترانه علیدوستی) به آب و آتش می‌زند تا برادرانش را از رابطه‌ سمّی با والدین‌شان دور، و آن‌ها را برای رهایی از منجلاب اقتصادی‌ای که گرفتارش شده‌اند دور هم جمع کند، پدری که جز تحقیر و توهین و زور و حساب‌کشی، کاری به فرزندانی که پس انداخته ندارد، نرینه‌هایی که قدر خواهر دسته‌گل‌شان را نمی‌دانند، و دست‌آخر عصیان دختر علیه پدر. روستایی در فیلمش در کنار پیش بردن این خطوط داستانی، هم می‌خواسته کلی حرف اجتماعی و اقتصادی مهم بزند، هم چون نگران بوده نکند این حرف‌ها شیرفهم‌مان نشود، بارها زیر هر کدام‌شان خط کشیده. مثلاً برای نمایش بدبختی «پرویز» (فرهاد اصلانی)، به نشان دادن دخترهای قد و نیم‌قدش -که به اصرار پدر به دنیا آورده تا بالاخره به فرزند پسر برسد- یا این‌که برای تأمین مخارج این خانواده پرجمعیت، نظافتچی پاساژ است (آن هم در حال تی کشیدن سرویس‌های بهداشتی) قناعت نکرده و سوسیس و تخم‌مرغ دزدیدنش از خانه پدری را هم در قصه گنجانده. یا پدر فیلم نه فقط به شکل استعاری، بلکه به معنای دقیق کلمه، محتویات مثانه‌اش را روی زار و زندگی خانوادگی‌شان خالی می‌کند. نهایت آرزوی فرزندان خانواده هم داشتن ۶ متر مغازه در جای مستراح‌های پاساژ است، تا از خوار و ناچیز بودن رؤیایشان مطمئن شویم.

پیمان معادی و نوید محمدزاده در فیلم برادران لیلا

روستایی در نمایش جزئیات این فقر و فاقه و به هر دری زدن برای خلاصی از دست آن، اصرار عجیبی بر اطناب و زیاده‌گویی داشته. مثلاً کل قصه طولانی «ثبت شرکت برای کلاهبرداری از ملت با ثبت‌نام پراید» را می‌شد حذف کرد، بی‌آنکه لطمه‌ای به حرف فیلم بخورد. حسرت خانواده به زندگی پولدارها نیز همین‌قدر گل‌درشت و اغراق‌آمیز نوشته و اجرا شده است: از پلانی که «فرهاد» (محمدعلی محمدی) دسته‌های اسکناس را دست فروشنده‌های پاساژ می‌بیند و آهی جگرسوز از چشم‌هایش می‌ریزد تا آن سکانس باورنکردنی تماشای داف‌های مش‌کرده سیاهپوش که جلوی دهن‌های بازمانده اَخوان لیلا از شاسی‌بلند تانک‌نشان‌شان پیاده می‌شوند (این‌که روستایی خودش می‌خواسته چنین سکانسی را بگیرد به کنار؛ حتی این‌که هیچ‌کدام از گروه بازیگران و  فیلمبردار و تدوینگر کاربلد و مجربش هم سعی نکرده‌اند او را از چنین جنایتی در حق فیلمش منصرف کنند باورکردنی نیست). غیر از این، بخش زیادی از زمان فیلم هم مصروف توضیحات اقتصادی و فرهنگی لیلا برای والدین و برادرانش شده است؛ از نگرانی بابت این‌که «نداری غذای شب‌مونده نیست که بخوری تموم شه» تا این‌که «چرا یه مُرده باید برای ما تصمیم بگیره؟»

سعید روستایی در فیلم برادران لیلا همه چیز را -از  فیلمنامه تا اجرا- زمخت و پررنگ و غلیظ پرداخته است؛ مثل عکسی با سچوریشن خیلی بالا، مثل خاکی که دانه‌های درشت‌ تشکیل‌دهنده‌اش، یکی‌یکی و به تفکیک کنار هم پیدا باشند. شخصیت‌های اصلی فیلم (به‌جز پدر) همگی تیپ‌هایی تخت و یک‌بعدی و ساده‌اند. همه چیز سیاه و سفید است، دقیق و قطعی و معلوم. انگار روی هر کدام از آدم‌ها برچسبی زده و صفت مشبهه‌شان را روی آن نوشته و بعد تمام کنش‌ها و حرف‌هایشان را در خدمت همان تک‌صفت پیش برده

در عوض این همه توضیح واضحات و تکرار مکررات، فیلم از تشریح یکی از مهم‌ترین موقعیت‌هایش خیلی ساده و سوت‌زنان گذشته و انگار از ما توقع داشته در فضای کاملاً‌ رئالیستی برادران لیلا، موضوع عجیب و نادر «جانشینی» را راحت بپذیریم. تازه آن هم به شکل دقیق و پرجزئیاتی که در فیلم مطرح می‌شود: این‌که از بعد مرگ غلام، همه منتظر تعیین جانشین بوده و برای رسیدن به جایگاه او نقشه کشیده‌اند، یا آن آیین باشکوه برای معرفی نفر برگزیده در مراسمی رسمی با دبدبه و کبکبه فراوان، یا چرخه اقتصادی‌ پیچیده‌ای که حول جانشین شکل می‌گیرد. انگار با روابطی از جنس خاندان‌های مافیایی (مثل سری «پدرخوانده» یا «سوپرانوها») طرفیم که خیلی عادی و طبیعی و بدیهی، در خانواده‌های ایرانی نیز اتفاق می‌افتد.

بماند که اگر اصل موضوع را بالاخره یک‌جور زیرسیبیلی رد کنیم و به غمض عین با آن کنار بیاییم، منطق بایرام برای ترجیح اسماعیل به قارداش‌علی –که بی‌چک و چانه و ‌منت و توقع، ده‌تایی هم بیشتر سکه می‌داد- هیچ‌رقمه قابل فهم نیست. آدمی یک‌لاقبا و هیچی‌ندار که تا قبل از آن حتی به سفرهای شمال و عروسی‌های حاج غلام دعوت نمی‌شد چه قدر و ارزش و اعتباری دارد که در چنین بزنگاه حساسی برای چنان کرسی‌ای انتخاب شود؟ قرار بوده از این انتخاب چه گیر بایرام بیاید؟ فقط این‌که «قارداش‌علی قماربازه»؟ خب مگر رقیبش «اسمال‌گدا» نبوده؟

روستایی در برادران لیلا همه چیز را -از  فیلمنامه تا اجرا- زمخت و پررنگ و غلیظ پرداخته است. مثل عکسی با سچوریشن خیلی بالا، مثل خاکی که دانه‌های درشت‌ تشکیل‌دهنده‌اش، یکی‌یکی و به تفکیک کنار هم پیدا باشند. شخصیت‌های اصلی فیلم (به‌جز پدر) همگی تیپ‌هایی تخت و یک‌بعدی و ساده‌اند. همه چیز سیاه و سفید است، دقیق و قطعی و معلوم. انگار روی هر کدام از آدم‌ها برچسبی زده و صفت مشبهه‌شان را روی آن نوشته و بعد تمام کنش‌ها و حرف‌هایشان را در خدمت همان تک‌صفت پیش برده. برای همین هم هیچ‌کدام در خاطرمان نمی‌مانند و حتی مجالی برای بازی‌ای ماندگار به بازیگران قدرتمندشان نمی‌دهند. نه ترانه در فیلم فرصتی برای هنرنمایی دارد، نه نوید. اصلانی هم فقط در‌ آن فصل عروسی، لحظاتی صحنه‌گردان پرشور مجلس می‌شود.

حساب اسماعیل جورابلو و سعید پورصمیمی البته جداست. حفظ یکدستی بازی در نقشی که «موشِ خیابان» و «شیرِ خانه» است، فقط از استادی چون او برمی‌آمد. غیر از بالا رفتن گردن‌فرازانه و پایین آمدن درهم‌شکسته‌اش در عروسی و البته ژست‌های توخالی ترحم‌بار و رقت‌انگیزش جلوی دوربین لیلا، مکالمه‌اش با بایرام کنار منقل کباب از بهترین لحظات بازی اوست؛ آن‌جا که با گردن کج و بی‌اعتماد به نفس، سعی دارد صادقانه و حقیرانه خودشیرینی کند و می‌گوید که «بزرگ» نیست اما می‌تواند ادایش را دربیاورد.

جز آن فصل عروسی و این موقعیت‌های انگشت‌شمار، بعید است بر صحنه و لحظه‌ای دیگر از براداران لیلا بتوان مکثی کرد. حتی ۲ سکانس سنگین ابتدای فیلم –شورش کارگران در کارخانه تعطیل‌شده و مجلس ختم غلام و مهمانی بعدش-، نه به لحاظ کارگردانی سنخیتی با فرم الباقی فیلم دارند نه در کارنامه روستایی -که سکانس‌هایی به همین شلوغی را در فیلم قبلی‌اش تر و تمیز درآورده- اتفاق تازه‌ای محسوب می‌‌شوند.

فیلم برادران لیلا

او در آخرین اثرش مدام می‌خواهد با ما حرف بزند. حرف‌هایی که انگار به تازگی کشف‌شان کرده و ذوق فهمیدن‌شان دست از سرش برنمی‌دارد و دوست دارد آن‌ها را به اطلاع ما هم برساند، جوری که دست‌آخر هیچ موضوعی مبهم و نامکشوف باقی نمانَد و جواب ریزترین سؤال‌هایمان را گرفته و جایی برای پرسش و تأملی تازه در ذهن نگذاشته باشیم. برای همین هم دیالوگ‌های شخصیت‌ها بیش از آن‌که رو به خودشان باشد رو به ماست (حرف‌های لیلا با علی‌رضا در بیمارستان را یادتان هست؟ آن‌جا که از «ضعف اعتماد به نفس ناشی از شغل کاذب و پس رفتن در زندگی و هدر شدن جوانی و فکری کردن برای پیری» می‌گفت؟). و حتی شاید رو به مخاطب فرانسوی/اروپایی‌ای که نمی‌داند «حباب سکه» چیست و چطور ممکن است قیمت پراید ظرف چند ماه ۶ برابر شود.

همین میل سیراب‌ناشدنی فیلم به حرف زدن باعث می‌شود لحظه اوجش (سیلی دختر زیر گوش پدر) را با نطق تربیتی آموزنده و سنگین لیلا پیش از آن خنثی کند و ضرب و زنگی از آن به گوش تماشاگر نرسد، یا چنان میزانسنی را برای لحظه آخرش بچیند تا ببینیم چطور در رقص و شادی دختران، پدر مستبد سرانجام از پا درمی‌آید. با آن همه تأکید و تکرار و حرکت آهسته چندباره دوربین روی تک‌تک اجزای این صحنه، صدای معلم‌های دلسوز و باحوصله دبستان در گوشم می‌پیچد که صبورانه ازمان می‌پرسیدند: «اگه متوجه نشدین، دوباره توضیح بدم.»

نقد فیلم متری شیش و نیم از همین نویسنده

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

44 نظر
  1. مینا می‌نویسد

    فیلم درد جامعست..و خیلی حرفه ای پردازش شده .هنرپیشه ها همه عالین .بهترین هنرپیشه ها رو انتخاب کرده پیر و جوون ..دست مریزاد .. دوستان کن سیاسی نیست .فیلمهای هالیوودی هم توش دزدی و خیانت و مافیا هست چرا فکر میکنید جایزه دادن به فیلم عملی سیاسیه…اما من کلا فحاشی و درگیری فیزیکی که تقریبا توی تمام فیلمهای ما هست دوست ندارم.‌ فکر‌میکنم سینما موظفه ضد ارزشها رو کمرنگ کنه ..الان شده بخشی از فرهنگ ایرانی ..همه جا همه با هم گلاویزن

  2. مینا می‌نویسد

    فیلم درد جامعیت..و خیلی حرفه ای پردازش شده .هنرپیشه ها همه عالین .بهترین هنرپیشه ها رو انتخاب کرده پیر و جوون ..دست مریزاد .. دوستان کن سیاسی نیست .فیلمهای هالیوودی هم‌توس دزدی و خیانت و مافیا هست چرا فکر میکنید جایزه دادن با فیلم عملی سیاسیه…اما من کلا فحاشی و درگیری فیزیکی که تقریبا توی تمام فیلمهای ما هست دوست ندارم.‌ فکر‌میکنم سینما موظفه ضد ارزشها رو کمرنگ کنه ..الان شده بخشی از فرهنگ ایرانی ..همه جا همه با هم گلاویزن

  3. محمد می‌نویسد

    این فیلم میخواهد یک چهر بد از خوانواده ایرانی نشون بده در صورتی که چنین نیست و فقط خوانواده کارگردان و نویسنده و بازیگران به این شکل هست که به فیلم درآورده یعنی زندگی دست‌اندرکاران این فیلم این چنین هست نه مردم ایران عزیز

  4. سحر موسوی می‌نویسد

    عزیزدلم ایران دقیقا برای همین پیشرفت نمیکنه که دختر خرس گنده و پسرهای تن لش می‌خوان هنوزم که اندازه خر شدن از باباشون پول بگیرن در صورتی که توی کشورهای دیگه این خبرا نیست و از هیجده سالگی همین بچه ها شوت میشن بیرون همین که این پدر تا این سال داره شما رو تو خونه اش نگه داشته خودش کلی منت باید بذاره سرتون باید با اردنگی پرتتون میکرد بیرون که همچین کاری نکنید تویی که میگی بابات کاری نکرده آخه خودت چه غلطی کردی چرا همیشه دنبال مقصریم که بگیم خوب باباش مقصر بود که تربیت بد داشته و بچه ها بی عرضه هستن دقیقا همین طرز فکر اشتباه رایج در مملکت ما که همه بی عرضه ها می‌خوان همه بدبختی هاشون رو از دولت بدونن بابا خودت عقل و عرضه داشته باش و شروع کن در کل خیلی فیلم بیخود و به درد نخوری بود و نشان از کوته فکری داشت به امید تفکر همه بی‌عقل ها
    حیف وقت و حیف نت

  5. سامان می‌نویسد

    اخر عاقبت کارهای زنها از این بهتر نمیشه، با عقل نفاقشان میزنن همه چیز و نابود می کنن آخرش هم میگن من فکر نمی کردم اینطوری بشه

  6. هیچکس می‌نویسد

    واقعا حال کردم
    پدر نماد پوست پوسیده ایران بود که با لجبازی ایرانو به خاک سیاه نشونده
    وقتی پدر سیلی خورد واقعا لذت بخش بود
    انتقام نسل جوان از پیر های لجباز جامه بود

  7. یکم فکر کن می‌نویسد

    متنو بخون راز موفقیت هست

    قبل هر چیز یکم فکر کنید شما کی هستید؟ آمریکایی؟ آلمانی؟ انگلیسی؟ نه تو یک ایرانی هستی چه بخوای چه نخوای پس اگه از کشورت بد بگی یعنی تو هیچی نیستی و ارزشی نداری

    به نظرتون این بهترین فیلم ایران هست؟ چرا فیلم هایی شبیه محمد و…. که آن همه هزینه شده و یک اثر خارق العاده درست شده جایزه کن نگرفت؟ چون شما ها خود تحقیر هستید

    نکته حساس: درسته در ایران خانواده هایی با این شرایط اقتصادی هستن اما چرا باید به چنین فیلمی جایزه بدن؟ میخوان بگن ایران همش اینجوریه به جهان بفهمونن ایران کشور بدبختاس

    اشکالات فیلم:
    ۱. کجای دین امده که باید اگر پدر خانواده کار اشتباهی کرد به او سیلی بزنیم؟ این یعنی نابود کردن بنیاد خانواده ایران… چیزیه که غربی ها میخوان

    ۲. کجای دین گفته که اگر تربیت والدین خوب نبود به آنان فحش بدیم؟ این هم یعنی آخر بی دینی

    ۳. چرا جشنواره کن در فرانسه باید به یک فیلم ایرانی جایزه دهد؟ مگه با ایرانی ها مشکل ندارن؟

    به نظرتون مهاجرت کنید کشور اروپایی به چه دیدی بهتون نگاه میکنن؟ همون نگاهی که ما به افغانی ها میکنیم پس افغانی نباشید

  8. بی نام می‌نویسد

    ساندیسی عزیز که این نقد رو نوشتی، همین که شما یکی سوختی یعنی این فیلم توی به تصویر کشیدن جامعه ی ایران موفق بوده 🙂

  9. ابوالفضل می‌نویسد

    کامنتا رو خوندم فهمیدم چرا ایران درست نمیشه :)))
    مهم اینه که اکثریت مردم فیلم رو پسندیدن نظر شاخای مجازی و سایت های حکومتی مهم نیست

  10. حمید می‌نویسد

    درود بر سعید روستایی
    آقای روستایی بچه محل ماست
    محله فلاح
    ابد و یک روز در محله پاسگاه نعمت آباد
    متری شش ونیم یک داستان واقعی از یکی از خلافکاران منطقه ۱۷ تهران
    و برادران لیلا یک برداشت زیبا از رسم و رسومات عجیب و غریبی که عزیزان ترک زبان بهتر آن را متوجه می شوند
    به خدا قسم کپی استاد پور صمیمی رو تو فامیل داریم
    چرا ما طاقت دیدن موفقیت آدمهای دور و برمون رو نداریم
    سعید روستایی کارگردانیه که دور و برش رو دقیق میبینه و تحلیل میکنه
    و خیلی زیبا ازش فیلم می‌سازه
    شاید خیلی فکر می‌کنند فیلمی خوبه که یک معلم سوار پراید میشه و وارد خونه ۳۰۰ متری خودش میشه تو حوض وسط حیاطش پر از شمعدونی و تو خونه اش مبل نداره
    اما واقعیت جنوب شهر تهران همینیه که سعید روستایی نشون میده
    چه ما خوشمون بیاد چه نیاد
    واقعیت تلخ فیلم های سعیدرو کسی که تو پنت هاوسش تو فرمانیه و شهرک غرب نشسته درک نمی کنه

  11. برزو نریمان می‌نویسد

    درود بر آقای سعید روستایی و این فیلم که کاملآ واقعیست و اینکه پدر من هم دقیقا همین شخصیت جورابلو را دارد و آنقدر که به بزرگ دیدن خود در فامیل مشغول است و با هزینه کردن و ولخرجی های زیاد برای خودنمایی اصلا به منی که فقط تک فرزند خانواده هستم اهمیتی نداده و با مدرک فوق لیسانسی که با کارگری بدست آورده ام بیکار بوده و پدری پولدار که همیشه به فکر چراغ مسجدهاست و به خانواده خود اهمیتی نمیدهد و همیشه می‌خواهد مثل جورابچی عقده بزرگ خاندانی داشته باشد و …. متاسفانه گرفتار خرافات و سنت …..و دریغ از خانواده…

  12. نیما می‌نویسد

    مرسی سعید رویتایی عزیز،
    فیلمت را دیدیم،
    لذت بردیم از این ظرافت و دقت،
    ای کاش جایزه ی این هنر و شاهکار تورو استاد اصغر فرهادی به دستانِ تو میداد،
    ذهن خلاق و هنرمندِ تو مارا شگفت زده کرد،
    تبریک به سعید روستایی عزیز بابت ساخت ساخت این اثر (چند لایه)،
    لطفاً(صدبار)این فیلم را ببینید،
    دست مریزاد به تیم فیلم شاهکار و مردمی برادرانِ(لیلا)

  13. محسن می‌نویسد

    آقای منتقد ..
    همین چند تا کاممتو بخون .متوجه خواهی شد که چرا روستایی اینقدر درشت نمایی کرده…
    چون میدونستم با چه مخاطبی سرو کار داره

  14. علی می‌نویسد

    کسانی که کامنت میذارن «حقیقت تلخ است» توی سینک ظرفشویی خونشون دستشویی میکنن؟ یا همه‌شون عضو خانواده‌های مافیایی با مناسبات اقتصادی عجیب غریبن؟ یا همه‌شون علاقه دارن به صورت پدرشون سیلی بزنن؟ اغلب کسانی که چنین نظراتی می‌دن تلفن همراه، رایانه یا حتی پول اینترنتشون رو از باباشون می‌گیرن و حاضر نیستن پدر خودشونو به شخصیت اسمال گدا تشبیه کنن، چه برسه به اینکه بخوان مستقل بشن یا به پدر سیلی بزنن :)))
    نقد بالا یک نقد فنی بود و نه نقد سیاسی و جناحی. متاسفم برای جماعتی که تعصب انقدر چشمشون رو کور کرده که ملاکشون برای تشخیص کیفیت یک فیلم میزان گلدرشت بودن شعارهاشه. هرچقدر پلان‌های دستشویی بیشتر، فیلم هنری‌تر!

  15. مریم می‌نویسد

    بعد از چندین سال که سینمای ما اصلا هیچ فیلم قابل توجهی نداشت آقای سعید روستایی اومدند و فیلمهایی ساختند که چه مخالف چه موافق همه بهش توجه کردند یعنی حتی اگر درصد مخالفان و موافقان رو پنجاه حساب کنیم باز هم چیزی از ارزشهای فیلم هابی که ساخته کم نمیشه فیلم برادران لیلا بینظیر بود بیننده رو میخکوب میکرد با اون بازیهای بی‌نظیر آفرین به کارگردان که آنقدر با ریزبینی جامعه رو می‌شناسه حقیقت تلخه ولی وجود داره و چون تلخه دلیل نمیشه چشمهامون رو ببندیم و نبینیم شماهایی که نقدهای تند و افراطی میکنید میتونید چشماتون رو ببندین و نبینید اختیار با خودتونه

  16. محمد گرامی نژاد می‌نویسد

    برادران لیلی ۲فیلم نامه
    پدر بی هوش میشه روحش می‌ره بالا از بالا همه چند نفر با شمایل ردا و عصا باهاش حرف میزنن اسماعیل هم با دهنی باز فقط میشنوه فضا دنیای دیگه اییه صحبتاشون تموم میشه میرن اسماعیل لب به پرت گاه میاد و از بالا این صحنه ها رو میبینه
    پدر رو صندلی ایست قلبی کرده دادش داره می‌رقصه در رو محکم می‌زنن سر و صدایی عجیب بلوایی تو کوچه میشه صداها نفر میریزن در خونه از رو دیوار سر میکشن داخل با صدای عربده و بلوا میگن در رو باز کنید و الا در رو می‌شکنیم پیش خرید کن هان آدرس گیر اوردن پولشونو میخان داداش چاقه بلند میگه ما ما اسلحه داریم ترقه ها جشن تولد رو میندازن تو حیات مادر و لیلی و بچه ها و دختر کوچیکها رو می‌فرسته پشت بوم خودش گیر می‌کنه میر تو یه پستو زیر وسایل یکی از مال باخته ها سیم بکسل رو میندازه دور در با وانت در رو از جا می‌کنه مردم میریزن داخل صحنه طوری باشه که کلاه بردار ها ترس و نبود امنیت رو با استخون لمس میکنن پدر رو صندلی جا مونده یه لگد تو سینش میخوره رو زمین میفته و به حالت ریکاوری از ناحیه سینه زیر لگد گیر می‌کنه و قلبش به کار میفته اینا از چشم دادش بزرگه دیده میشه مردم همدیگه رو نهی میکنن زنگ میزنن آمبولانس میاد مردم تمام وسیله های خونه رو میبرن به جای پول غارت میشه میرن زیر پستو در حالی که دارن سبد و قابلمه میبرن میرسن داداش چاقه اون هم از ترس یه سبد میزاره زیر بغلش میگه بقیه رو شما وردارید فلنگو می‌بنده از در میاد بیرون از کوچه پشتی می‌ره بچه ها رو ور می داره می‌بره خونه خودش همه گریه میکنن
    لیلی میگه دیدی چه برو زمون او مد بلند داد میزنم خداااااا
    خدا رو که میگه پدره از بالا میاد تو چشمش فلاش بک میخوره ترکیه
    داداش خارج رفته لب گیت تو صف با چند نفر آشنا میشه که اضافه بار دارن ازش خواهش میکنن که بارشون رو بزنه به بلیط خودش اونم میزنه تو ترکیه که میرسن ازش میخان بره خونشون اونم چون کسی رو نمی‌شناسه می‌ره باهاشون دسکو استکبار میگرده دنبال کار و بار که یه روز از خواب بیدار میشه میبینن کسی نیست تو خونه پولا و مدارکشون هم بردن بی پو بی پاس میاد بیرون عصبی حیرون و حاج و واج می‌ره سراغ پلیس پاس نداره پلیس میندازه زندون تو زندونی با یه باند آشنا میشه که اینا قصد فلج کردن اقتصاد ایران رو دارن که بدشانسی آوردن و یه دختر باهاشون بوده مرموز فوت شده ولی چون پول زیاد دارن دارن سلطان زندونن و با داداشه آشنا میشن و ازش میخان به وسیله خونوادش فقط اجناس و ارزها رو به قیمت چندین برابر بخرن یه شماره حساب که از خارج شارژ میشه یه چراغ جادو فقط پول خرج کنی و تمومی نداشته باشه زمان خدایی کردن فقط پول خرج کن ارز بخر و تو کارگاه آجر پزی با کامیون بسوزون فقط لاک چری مشکلات مردم رو نشون میده پدره تو بیمارستان بی دارویی و مشکلات مردم رو نشون میده دوربین می‌چرخه تو خونوادها و اخبار و فشاری که رو مردمه رو نشون میده پدره از خونواده جدا شده همه چی بهش آگاه شده و منتظره تا زمان خودش جلو بچه هایش و اون گروه ها رو بگیره در این حین لیلی و برادران سفا سیتی تایم دارن فقط خرید و پول خرج کنی
    خونه ماشین بنز کرم سفارشی پول پرایدها تا سه برابر پرداخت کردن که مهمونی دادن با جوراب لو ها و بایرام و فرزندان که باباهه تو مهمونی می‌ره داخل با ماسک میشینه یه گوشه که لیلی داره بسته های پول رو هدیه میده با ترولی میرسه به باباهه ازش میخاد خودشو معرفی کنه و ماسک رو در میاره که وقتی پدره ماسک رو در میاره همه یکه میخورن فیلم تموم میشه تا سومی
    دیالوگها رو تو ابتدای سعید روستا تحویل میدم اگه تمایل به ادامه داشت اعلام کنه

  17. آرین می‌نویسد

    متاسفانه واقعیت تلخ هست، در این فیلم واقعیت های جامعه امروزی تا حدی به نمایش گذاشته شده است. باید بپذیریم این چالش ها هستند. اما تعجب من از منتقدین هست که چرا خودشان را به کوری زده اند. این اثر فاخر را نمی‌بینند!!

  18. یک عدد ایرانی می‌نویسد

    یکی از بهترین فیلمهای ایرانی که دیدم بدون شک همین فیلم بود کلیت فیلم در مورد بلایی که موج تورم بر سر مردم ستمدیده ایران آورد وخیلی ها رو غرق کرد هست این رو من با گوشت و پوست لمس کردم وبرای من اتفاق افتاده ..بعد از فیلم کلی گریه کردم 🥲

  19. علی می‌نویسد

    فیلمی عامه پسند و ریزپرداز به مسائل و مشکلات و عدم تفکر در مورد چگونگی ارتباطات خانواده، و بی اهمیت بودن به نظر همدیگر.
    من عین این پدر رو می شناسم که با وجود ادعای عابد بودن، و نیاز مالی سه پسر و دخترانش ذخیره پول و پس اندازش رو تقدیم امام جمعه شهرش کرد، که به نظر من این جز بی شرفی برای چاپلوسی چیزی نیست

  20. محمد می‌نویسد

    به نظر من یکی از ماندگارترین فیلم های تاریخ سینمای ایران بود ‌یادتون نره که این فیلم برای مخاطب عام ساخته شده و مردم عادی مثل شما منتقدین فیلسوف !!!! نیستن که از دهان شما منظور فیلم ساز را بفهمند .همینکه نود درصد مردم بعد از دیدن فیلم با آن همزاد پنداری میکنن و منظور فیلم ساز را می فهمند که هر کدام از بازی گران نماد کدام شخص هست نقطه قوت فیلمه نه نقطه ضعف .حالا اگه عده ای قلم بدست اجاره ای میخوان فیلما تخریب کنند خیلی وقته برای مردم شناخته شدن

  21. علی می‌نویسد

    فیلم از لحاظ محتوایی دردناک بود، چرا؟ چون ما قبول داریم بعضی از والدین بد سرپرست هستند ، اما چاره کار و شیوه برخورد با این نوع والدین جفاکار و بد مرتبا بددهنی کردن و فحاشی و نهایتاً کتک کاری است؟؟؟
    به نظر بنده ترک کردن این نوع والدین ظالم و کثیف خیلی بهتر است از اینکه مانند لیلای به ظاهر قهرمان! اما احمق فیلم که بماند ، کلفتی کند، فحش و ناسزا هم بدهد ، آرزوی مرگ آنها را هم بکند، در نهایت کتکشان هم بزند و در حالی که خودش کار میکند و خرج خود را در می آورد اما جدا نشود!!!!!
    لطفاً فکر کنید!!! قبل از اینکه به جایزه اسکار دل خوش کنید که لابد چون جایزه گرفته فیلم خوبی است!

  22. ناشناس می‌نویسد

    فیلم رئالیستی نبود ، یک فیلم تخیلی بود چرا که وجود لیلای فیلسوف و چهار برادر در آن درجات منطق پلکانی ، در آن خانواده غیر ممکن است .
    در آن سطح از زندگی با پدر معتاد و درگیری های ذاتی وجود عشق قدیمی و رمانتیسم برادر است با دختر همسایه غیر ممکن است .
    روستای شناختی از آن نوع فرهنگ ندارد به همین دلیل فیلمی ساخته با موتور بنز و بدنه پیکان .

  23. سعید می‌نویسد

    نقد خوبی بود وفیلمی ناپخته و نه‌چندان جذاب

  24. کاظمی می‌نویسد

    سلام
    افتضاح بود
    برای نسل جوان بداموزی هم داره

  25. مهیار می‌نویسد

    مهم اینه که اکثریت جامعه یعنی همون قشر خاکستری از این فیلم خوششون اومده و باهاش ارتباط برقرار کردن هرچند که هر کسی هر برداشتی که خودش دوست داشت از این فیلم برداشت کرد. هر کسی از ظن خود شد یار من!!! در کل فیلم جالبی بود و واقعیت جامعه مارو نشون داده هر چند با کمی اغراق. در کل فیلم خوبی بود مخصوصا انتخاب بازیگران. خسته نباشید

  26. مانی می‌نویسد

    نقد خوبی بود، با عادی سازی برخی گفتار و رفتارها که در این فیلم آمده ،مخالفم

  27. امین می‌نویسد

    همه میدونیم منظور فیلم چی بوده. فوق العاده دقیق و عالی منظورش رو رسوند. تبریک ویژه به آقای روستایی شجاعترین کارگردان تاریخ سینمای ایران

  28. مملی می‌نویسد

    فیلم خوبی بود.نقدشماهم دوزارنمی ارزد…نقدهایی درخورتیمارستان دارید

  29. حسین می‌نویسد

    به نظر من این فیلم می خواهد بگوید که پدران فقط متعلق به خودشان نیستند بلکه متعلق به فرزندان و ذریه خودش هم هست. پس نمی تواند هر تصمیمی را بگیرد و یا کاری که دلش می خواهد انجام دهد. چون در مقام پدر هست.
    این فیلم بی‌نظیر بود از منظر محتوی، موسیقی، انتخاب بازیگر، فیلم نامه ضعف‌های هم داشت ولی فرصت های عالی دارد

  30. امید می‌نویسد

    قشنگ تریم لحظه فیلم لحظه زدن سیلی لیلا به پدرش بود این سیلی زدن سیلی دختر به مقام والای پدر نبود سیلی بود به دروغگویی وحیله به افکار پوسیده به تحمیل نظرات خود به دیگران به لج بازی به حرف حساب گوش ندادن چیه تصمیمات اشتباهی که گرفته میشود و همین باعث اسکار شد

  31. عسل می‌نویسد

    فیلم به هر حال جای نقد داشت، اما در کل آنقدر خوش ریتم ساخته شده بود که متوجه طولانی بودن آن نمی شدیم. از نظر من آرزوی بزرگ خاندان بودن مثال سمبولیکی بود برای به فنا دادن سکه ها برای هیچ. هر چند که می شد موقعیت منطقی تری رو هم بهش فکر کرد. بازی ترانه علیدوستی و پورصمیمی فوق العاده بودند.

  32. رجب می‌نویسد

    این نقد خیلی دقیق و موشکافانه بود،،یه فیلمی متفاوت تر از فیلمهای درپیت دیگه که رو اکران هستند،،کلیت فیلم خوب بود واموزنده،،مردم بیشتر همدلی باهاش داشتند،،ازجنس مردم بود ،،باید فضا و امکانات و آزادی به این نوع فیلمسازان داد،،تا فیلمهای خوب و با کیفیت تری،،،،،،تولید کنند،،اینها به درد میخورند،،نه قر و اطوار گلزاری و ماشینها و منزلهای ملیاردی فیک،

  33. محمد می‌نویسد

    با اکثریت نقد شما موافق نیستم

  34. امین می‌نویسد

    خیلیا از سیلی به پدر توی فیلم جریحه دار شدن . ولی الان خیلی خیلی از پدران ومادران ما دارن هر روز و هروز سلی میخورن و صداشون در نمیاد و گاهی هم در میاد . برادر من دلت واسه قصه خیالی فیلم نسوزه دلت برای خودت و این کشور بسوزه ..علتشم همه میدونیم واین فیلم داره همین رو میگه..

  35. - س. ح. می‌نویسد

    نقد درست و موشکافانه ای بود . دست مریزاد

  36. رها می‌نویسد

    من به عنوان یه مخاطب واقعا از این فیلم خوشم اومد اینم اضافه کنم که چقدر منتقد سینما تو مملکت داشتیم و نمیدونستیم روستایی باید حتما این فیلم و می‌ساخت که ما شاهد چنین پدیده های منتقد کننده باشیم:)))

  37. سعید روستایی می‌نویسد

    با انتقاد ها و بی انصافی هایی ک راجع به فیلم میشه موافق نیستم.
    اینجا هالیوود نیست…
    فیلم روستایی اگر چه صحنه های زایدی هم داشت اما از کلیت خوبی برخوردار بود
    بنظرم انتقاد بیشتر به نمایش سیلی خوردن پدر و استفاده از صحنه ی اجابت مزاج وارد بود و ایراد دیگه ای به اون صورت نداشت
    سلیقه ی این فیلم ساز به این صورت هست اما فیلمهای جالبی میسازه
    به چی انتقاد میکنید جایی که فیلم های روی پرده اش ارزش اسم بردنم نداره چنین فیلمی باید چند تا اسکار بگیره.
    چی شده که همه منتقد شدن نظرات فنی ارایه میفرمایند… کافیه همین الان برین و فیلم های روی پرده رو ببینین تا دهن های گشادتون و بی جهت باز نکنید

  38. رویا می‌نویسد

    با دیدگاه نویسنده کاملا موافقم، البته باید اضافه کرد که این فیلم حاوی صحنه های کثیف و غیراخلاقی زیادی می‌باشد

  39. رضا می‌نویسد

    بهترین نقد از این فیلم که تا بحال خوانده‌ام

  40. Wineer می‌نویسد

    سلام بنده کارشناس حوزه فیلم و…نیستم ولی ب نظر من .اغراق آمیز انتقاد شما از این فیلم است .فیلم جذاب و نزدیک ب واقعیت جامعه بود .البته ب جز سکانس سیلی زدن ب پدر ک خلق چنین صحنه ای جای تامل است در سینمای ایران!

  41. سودابه می‌نویسد

    در کل فیلم جذابی بود با بازی بهترین های سینمای ایران مخصوصا ترانه علیدوستی فقط کاش لحظه سیلی به گوش پدرش رو حذف میکردن هیچ رقمه نمیتونم باهاش کنار بیام. اون قسمتی که پیمان معادی جلوی صرافی حالش بد میشه و بالا میاره سعید پور صمیمی دلش برای پسرش میسوزه و با دستمالش دور دهنشو پاک میکنه من خیلی گریه کردم دوست نداشتم سیلی بخوره آخرش هم از غصه بچه هاش میمیره. هیچ پدری در دنیا مستحق سیلی فرزندش نیست باید فرهنگ های درست رو به بچه هامون یاد بدیم نباید بی حرمتی رو در قالب فیلم عادی سازی کنیم.

  42. محمدرستمی می‌نویسد

    آقای روستایی شما ایرانی هستی؟!!!
    یک زمانی ،یک بزرگی گفته بود:
    ناکسم اگر دعوای درون به بیرون ببرم.

  43. لعیا می‌نویسد

    با نقد موافق بودم،اما نکته جدیدی که فیلم داشت که من شخصا در فیلمی پیش از این ندیده بودم ،و اکثرا هم در افراد باعث همزاد پنداری میشد،اینه که والدین رو از اون منصب منزهی همیشگی پایین میکشید و ضربه هایی که لجبازی ها و کوته فکری اونها به زندگی فرزندان وارد می‌کنه رو نمایش میداد،این فیلم نسبت به فیلمهای دیگر روستایی از ضعف‌های بیشتری برخوردار بود اما باز هم نکته های بی‌نظیری رو اشاره کرد

  44. نرگس می‌نویسد

    خیلی نقد خوبی بود با اشاره لازم و دقیق به جزئیات

fosil