سریال بی گناه؛ معرفی سریالی متفاوت
جوزف کمبل در کتاب قدرت اسطوره میگوید: «فقط تنهایی و رنج است که دریچه ذهن را به روی آنچه بر دیگران پوشیده است باز میکند.» این یعنی رسیدن به آگاهی و از این منظر، سریال بیگناه، قصه انسانهایی است که تنهایی و رنجشان باعث رسیدنشان به آگاهی میشود. منتها آگاهی هولناکی که آغاز تراژدی بزرگ زندگیشان است. عمده شخصیتهای سریال، تقدیری همراه با تنهایی و رنج و راز دارند. یکی از عناصر اصلی سرنوشت انسانها در مسیر تراژدی، انتخاب بین بد و بدتر است. انسانی که وارد مسیر تراژدی میشود مدام به دوراهیهایی میرسد که مجبور به انتخاب است. میخواهد بد را انتخاب کند اما جبر تقدیر او را به سمت انتخاب بدتر میکشاند و هر چه پیش میرود، بیشتر به پایان فاجعهبار تراژدی زندگیاش سوق داده میشود.
داستان سریال بیگناه و تقدیر شخصیتهایش، انطباق هوشمندانه و بهروزشدهای با ساختار قصهگویی کلاسیک و شخصیتپردازی مبتنی بر کهنالگوها دارد. داستان کلی متشکل از خردهداستانهایی بر اساس ساختار کلاسیک قصهگویی است. عواقب پیدا کردن گنج و دچار نفرین آن شدن، پنهان کردن نسبت خانوادگی دو عاشق که سالها از این راز بیخبر بودهاند، فداکاری برای رفیق و گذشتن از عشق زندگی، ناکامی در عشقی افلاطونی و گذراندن تمام عمر با حسرت وصال یار و برگشتن عاشق به خانه پس از سالها، از موتیفهای اصلی داستان این سریال هستند. موتیفهایی که اگرچه تکراریاند اما در بیگناه بافت امروزی پیدا کردهاند و به شکل هوشمندانهای در هم تنیده شدهاند. تعلیق مناسب و گرهگشاییهای خوب در پی سلسهحوادث داستان و نقطهعطفهای مناسب در کنار شخصیتپردازیهای خوب پرسوناژها باعث شده در بیگناه با قصهای جذاب مواجه باشیم.
سریال در معرفی ابتدایی شخصیتهایش کمی کُند عمل میکند و تقریباً دو قسمت زمان میبرد تا روابط خانوادگی و نسبت شخصیتها با یکدیگر مشخص شود و به همین دلیل میشود گفت شروع تأثیرگذاری ندارد اما پس از قسمتهای ابتدایی، قصه بهاصطلاح جان میگیرد و از قسمتهای میانی یعنی دوازدهم و سیزدهم به بعد، به اوج میرسد و همذاتپنداری تماشاگر را بهخوبی برمیانگیزد. بیگناه از بسیاری از عوامل کلیشهای جذب مخاطب (از منظر داستانی) به شکل درست استفاده کرده و نشان داده میشود در صورت اشراف به ساختار درست فرم و محتوا، کلیشه را به عاملی تبدیل کرد که باعث ارتباط خوب مخاطب با اثر شود و در عین حال تقلیدی نباشد.
یکی دیگر از نقاط قوت داستان سریال بیگناه این است که هر پرسوناژی، قصه جذابی برای خودش دارد که بهخوبی تکلیفش طی داستان کلی مشخص میشود و تمام این داستانکها، در خدمت روایت داستان اصلی سریال هستند. ابریشم در جایی از سریال به دامادش عطا میگوید: «یه چیزهایی توی زندگی پیش میاد که دیگه نمیشه درستشون کرد، فقط باید ازشون فرار کرد.» این همان رنج جاری در زندگی عمده شخصیتهای بیگناه است. رنجی که سلسهحوادث سرنوشت عمده شخصیتها نشان میدهد بهتر بود از آن فرار کنند و به فکر درست کردنش نباشند. همان رنجی که منجر به آگاهیشان میشود و تراژدی و فاجعه نابودی شکل میگیرد. رشید فرشباف (مسعود رایگان)، ابریشم (مهرانه مهینترابی)، بهمن (محسن کیایی)، فروغ (شبنم مقدمی)، مهتاب (ویشکا آسایش) و ناهید (رؤیا تیموریان) سرگردانهای اصلی این هزارتوی رنج هستند. دیگر پرسوناژها نیز گرچه از فاجعه و تراژدی دورند اما رنج، عنصر اصلی سرنوشتشان است؛ لااقل در مقطعی که در قصه روایت میشود.
محسن کیایی به عنوان سرپرست نویسندگان به همراه عماد رضایینیک و رضا علیپور، یکی از فیلمنامههای خوب سالهای اخیر شبکه نمایش خانگی را نوشتهاند. مهران احمدی در اولین تجربهاش در کارگردانی سریال، موفق عمل کرده و آگاهانه از فرمهای مدشده در سالهای اخیر، فاصله گرفته و از نماهای بیربط و حرکت اضافی دوربین و بازیهای اغراقشده دوری کرده است. بیگناه هیچ نما و حرکت و دیالوگ و بازی اضافهای ندارد و نمونه خوبی از سریالی جذاب است که مخاطب را بهدرستی همراه میکند.
از نظر بازیگری، بیگناه کلکسیونی از بازیگرهای توانمند و بازیهای زیباست. بازیگرهایی که تواناییشان با آثاری که پیش از این داشتهاند به اثبات رسیده و در این سریال فرصت مناسبی فراهم شده که تمام توانایی خود را به نمایش بگذارند. دیدن مهرانه مهینترابی پس از سالها، در نقشی کلیدی نیز یکی از جذابیتهای بیگناه است.
بیگناه متکی بر نماهای بسته است و بخش مهمی از شخصیتپردازی با میمیک چهره در نماهای بسته شکل گرفته است. اتفاقی که کاملاً وابسته به توان بازیگران است و بیگناه از این منظر، قابلتوجه است. مسعود رایگان، مهرانه مهینترابی، شبنم مقدمی، رؤیا تیموریان، آتیلا پسیانی، ویشکا آسایش، نسرین نصرتی، ماهور الوند، حسین پورکریمی، هدیه بازوند، نوید لایقی به همراه مهران احمدی و محسن کیایی، همگی بهزیبایی نقشهای خود را ایفا کردهاند. به عنوان نمونه نگاه کنید به سکانس اولین دیدار مهتاب و بهمن در اتومبیل و بازی خیلی خوب آسایش در نشان دادن عشق و هیجانش با لحن ادای دیالوگ و میمیک چهره و زبان بدن. بازی بسیار خوب تیموریان هنگامی که مدل عکاسی سارینا شده و حسادت مظلومانهاش به ابریشم که بهزیبایی با تغییر لحن صدا و میمیک چهره مشخص میشود. تفاوت بازی رایگان در مقابل مهینترابی با کیایی و نشان دادن وجوه مختلف شخصیتیاش با میمیک چهره و زبان بدن. یا سکانس آوازخوانی مقدمی در خانه و آماده شدن برای سفر یا شام خوردن با لایقی و الوند و نشان دادن استیصال و افسردگی و مادرانگیاش با لحن و زبان بدن و میمیک چهره. او در این سالها آن قدر بازیهای خوب داشته که مفهوم درخشیدن، بخشی جدانشدنی از بازی او شده است. سکانسهای یادشده تنها اشارهای به بازی این بازیگران است که در تمامی سریال، توانمند ظاهر شدهاند.
ماهور الوند در نقش یلدای آسیبدیده از مرگ ناگهانی پدر، همزمان از ماجرای عشقی مادرش و بهمن مطلع میشود و در همین دوران عشق را نیز تجربه میکند و به بلوغ شخصیتی میرسد و الوند با بازی توانمندش بهزیبایی حالات روحی و روانی یلدا و تغییر و تکامل او را به عینیت رسانده است. نصرتی نیز در نقش مادری نگران، عصبی و دلسوز، یکی از بهترین مادرهای سریالهای شبکه نمایش خانگی را خلق کرده است. او که در پایتخت نیز نقش همسر مهران احمدی را بازی میکرد، با بازی در این سریال نشان دارد که توانایی بازیگر چه نقش کارسازی در شکلگیری یک پرسوناژ دارد.
در این بین بازیگران جوانتر سریال نیز بهخوبی توانستهاند در برابر بازیگرهای توانای پیشکسوت سریال، تواناییهای خود را نشان بدهند. قطعاً بازی در برابر تعدادی از توانمندترین بازیگرهای این سالها مثل آتیلا پسیانی، شبنم مقدمی، مسعود رایگان، رؤیا تیموریان، مهرانه مهینترابی، ویشکا آسایش و همچنین مهران احمدی و محسن کیایی کار آسانی نیست. حسین پورکریمی، در نقش سهراب، بعد از بازی بسیار خوبش در گربهسیاه، با تکرار مهارتش در بیگناه نشان داده که یکی از بهترین بازیگرهای جوان کنونی است که به احتمال زیاد، از ستارههای آینده خواهد بود. او با تجربه حضور طولانیاش در تئاتر، در مواجهه با تعدادی از بهترین بازیگرهای این سالها در بیگناه، با پختگی و تسلط قابلاعتنایی نقش خود را در این سریال بازی کرده است.
هدیه بازوند که با سریال نون خ شناخته شد، با بازی خوبش یکی از داستانکهای فرعی سریال را به یکی از بخشهای جذاب سریال تبدیل کرده است. او در مقابل آتیلا پسیانی پخته و مسلط ظاهر شده؛ بهخصوص که پرداختن به یکی از جنجالهای سال ۱۴۰۱، یعنی جریان «میتو»ی ایرانی در بین هنرمندان، در داستان بیگناه بهخوبی تحلیل و بیان شده و بخش مهمی از این تحلیل و بیان درست، نتیجه بازی خوب بازوند و البته پسیانی است.
تجربه دهههای گذشته نشان داده اگر یک سریال موسیقی زیبایی داشته باشد، در گذر سالیان موسیقیاش بیش از سایر عناصرش تبدیل به نوستالژی میشود. موسیقی از عناصری است که توانایی بسیاری برای خاطرهانگیز کردن یک سریال دارد. در چهار دهه اخیر سریالهایی داشتهایم که شاید داستان یا حتی بازیگرانشان را از یاد بردهایم اما هنوز موسیقیشان را به یاد داریم. از افسانه سلطان و شبان، سربداران، هزاردستان، امیرکبیر، گرگها و قصههای مجید تا خواب و بیدار، امام علیع، ولایت عشق، پهلوانان نمیمیرند، شب دهم و این اواخر شهرزاد، زخم کاری و میخواهم زنده بمانم از جمله سریالهایی هستند که موسیقیشان از مهم عناصر اثرگذاری و خاطرهانگیز شدن این سریالها بوده است. بیگناه هم موسیقی بسیار زیبایی دارد که میتواند خاطرهانگیز شود. آرمان موسیپور با شناخت درست داستان و آگاهی به عاطفه و بُعد روانشناختی اثر، موسیقی زیبا و اثرگذاری ساخته است. او آگاهانه موسیقیای ملودیک برای این سریال ساخته و به این ترتیب، ملودی و تم اصلی این موسیقی، که با ارکستر زهی نواخته میشود و بسیار هم زیباست، توانسته یکی از شناسههای اصلی این اثر شود. از اولین سکانس، موسیقی حضوری پرشور و احساسبرانگیز دارد و بخشی از آگاهی مخاطب نسبت به حالات روحی و روانی شخصیتها و اثرگذاری حوادث داستان، کاملاً وابسته به موسیقی است. بیگناه از این منظر، دارای یکی از بهترین موسیقیها در بین سریالهای سال ۱۴۰۱ است.
بی گناه حرف نداشت ای کاش فصل دوم داشت بهترین سریال دنیا بی گناه بود
سلام
دلیل اینکه نقد های ماهنامه فیلم امدوز را منتشر میکنید، چیه؟؟
سلام
چون نگاهی به سریالهای فیلیمو داشته و برای ما هم مهمه، نقدها به سریالهامون رو آرشیو داشته باشیم و با شما مخاطبان هم به اشتراک بذاریم.