او را ادامه دهنده موج نوی سینمای انگلستان میدانند که البته با سبک خاص خودش به اسم «درام آشپزخانهای» میشناسند. تونی ریچاردسون در سال ۱۹۲۸ در یورکشایر به دنیا آمد. پسر السی ایوانز و کلارنس آلبرت ریچاردسونِ شیمیدان است. در ۱۹۵۵ در اولین کارگردانی خود، ریچاردسون «آپولو از بلاک» ساخته ژان گیرادوکس را برای تلویزیون با حضور دنهولم الیوت و ناتاشا پاری در نقشهای اصلی بازسازی کرد. فیلمسازی او ادامه داشت تا در سال ۱۹۶۴ در مراسم اسکار ۲ جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را برای تام جونز (۱۹۶۳) دریافت کرد. اعتباری که بلافاصله باعث شد او به یکی از دوست داشتنیهای سینما تبدیل شود، که به واسطه این اعتبار او با ستارههای اثبات شده سینمای هالیوود از قبیل سر جان گیلگاد، استیگر راد و رابرت مورس همکاری کرد. ریچاردسون در شرح حال خود اعتراف میکند که تحسینهای عمومیای که از فیلم او شده بود را با هسکل وکسلر، کسی که وظیفه تهیهکنندگی و کارگردانی عکسها یا قسمتهای مستندگونه را بر عهده داشته، شریک نشده است! او نماینده موج نوی کارگردانان انگلیس است. موج نوی بریتانیا نامی است که به نوعی شیوه فیلمسازی در میان کارگردانان بریتانیایی در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ اطلاق میشود. این عنوان برگردانی است ازاصطلاح «Nouvelle Vague» که برای فیلمهای تروفو، گدار و دیگران کاربرد داشت.
ریچاردسون با همکاری هنرمندان تئاتر و سینمای بریتانیا مانند جان ازبورن (نمایشنامه نویس) با تشکیل انجمنی به نام «مردان جوان خشمگین» سعی کردند موقعیت اجتماعی آن زمان را به چالش بکشند. کار آنها در واقع توجه به زندگی طبقه کارگر -به خصوص در شمال انگلستان -بود. این نوع بخصوص از نمایش یا درام-که به عنوان «kitchen sink drama» هم شناخته میشود-روی طبقه اجتماعی و جزئیات زندگی روزمره تمرکز مییافت. این فیلمها معمولا سیاه و سفید بودند و کیفیتی طبیعی داشتند و غالبا به شیوه شبه مستند در لوکیشنهای واقعی و با حضور افراد حقیقی-ترجیحا در نقشهای مکمل-ساخته میشد و ظاهرا زندگی را همانطور که اتفاق میافتاد نشان میداد. تا سال ۱۹۶۴ این دوره باید پایان مییافت.
اما «تام جونز» تونی ریچاردسون سینمای بریتانیا را وارد دوره جدیدی کرد. دورهای که کمتر روی مسائل اجتماعی و رئالیسم تمرکز مییافت و بیشتر به کمدیهای سبک و واقعیت گریزی میپرداخت. فیلمهای ریچاردسون در اواسط دوران حرفهایاش هیچ وجه مشترکی بیش از همکاریهای بسیار زیرکانه با افراد بسیار با استعداد نداشت. فیلمنامههای او را ژان ژنه، کریستوفرآیشروود، مارگریت دوراس، ادوارد باند (اقتباس از ولادیمیر ناباکوف)، و ادوارد آلبی نوشتهاند.
آهنگسازان فیلمهای او شامل آنتوان دوهامل، ادیسون جان، و حتی شل سیلوراستاین میشود! در میان ستارههای بازیگری با کسانی چون ژان مورو، اورسن ولز، تروور هوارد، دیوید همینگر، نیکول ویلیامسون، ریچارد برتون، آنتونی هاپکینز، میک جگر، کاترین هپبورن، پل اسکافیلد و جودی دنچ همکاری کرد. اما سبک ساخت آثارش با هم بسیار متفاوت است. مثلا بعضی از فیلمهایش را در مناطق روستایی فرانسه با یک دوربین استاتیک، و فیلم سیاه و سفید و بدون موسیقی ساخته است، اما در بعضی بخشی از ویژگیهای بخش انیمیشن بکار رفته است. در سال ۱۹۷۴ او به لس آنجلس رفت تا در یک اسکریپت (که هرگز ساخته نشد) کار با سام شپرد را تجربه کند. بعد از آن سال او شروع به کار بر روی «چوب ماهون» (۱۹۷۵)، با بازی دایانا راس کرد.
ریچاردسون چهار فیلم بزرگش را تا قبل از مرگش ساخته بود؛ که آخرین اثرش، «آسمان آبی» پس از مرگش منتشر شد و اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای جسیکا لانج به دست آورد. او در سال ۱۹۶۲ با ونسا ردگریو بازیگر ازدواج کرده و در سال ۱۹۶۷ طلاق گرفته است. این زوج هنرمند دو دختر به نامهای ناتاشا ریچاردسون (۱۹۶۳-۲۰۰۹) و جولی ریچاردسون (متولد ۱۹۶۵)، که هر دو بازیگر شدند، داشتند. دخترش در سانحه اسکی در جوانی و خود او از عوارض ناشی از ایدز در سال ۱۹۹۱ درگذشت. اگر بخواهیم سینمای ریچاردسون را در یک خلاصه ارائه دهیم باید گفت که او صدای اصلی جنبش اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ میلادی بریتانیا است که به آن موج نو بریتانیا یا جنبش مردان جوان خشمگین هم میگویند. از ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۵ ریچاردسون در اوج دوران سینمایی خود بود و درخشش ادامهدار ریچاردسون در ۴ فیلم اولش او را به کارگردانی مولف تبدیل میکند. واقعگرایی، بیپردگی، خشم، افسردگی و پرداختن به موضوعات حساس با استفاده از شخصیتهایی از طبقه کارگر و بازیهای درخشان بازیگران، از نشانههای اصلی فیلمهای ریچاردسون هستند.