فیلم به رنگ ارغوان؛ سیاست به سبک حاتمیکیا
۲۸ بهمن سالگرد اکران این فیلم پس از ۵ سال توقیف است
به رنگ ارغوان از هر نظر فیلمی جنجالی بود. عوامل این فیلم در حین تولید کمترین اطلاعات را به رسانهها منتقل کردند. با وجود این رویکرد هوشمندانه، در حالی که به رنگ ارغوان قرار بود در بیستوسومین دوره جشنواره فیلم فجر (۱۳۸۳) نمایش داده شود، به محاق توقیف رفت و ۵ سال بعد بود که سرانجام مجوز نمایش فیلم صادر شد. در یک اتفاق جالب توجه، فیلمی که ۵ سال توقیف شده بود توانست سیمرغ بلورین بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از بیستوهشتمین دوره جشنواره فیلم فجر کسب کند. اینجا نگاهی انداختهایم به چکیده نقدهایی که در زمان اکران این فیلم در موردش نوشته شد.
داستان فیلم به رنگ ارغوان
داستان کامل فیلم به رنگ ارغوان را اینطور باید تعریف کرد: یک مامور امنیتی (حمید فرخنژاد) با اسم مستعار شهاب ۸ وارد شهری کوچک در حاشیه جنگلهای شمال میشود و با هویتی دیگر، خود را دانشجویی به نام هوشنگ ستاری به دانشگاه جنگلداری معرفی کرده و در آنجا مشغول تحصیل میشود. ماموریت او زیر نظر گرفتن دختری دانشجو به نام ارغوان (خزر معصومی) است که قرار است پدر فراریاش شفق (فرهاد قائمیان) که یک فعال سیاسی سابقهدار است، بهزودی نزد او بیاید. خانه شهاب ۸ دقیقا مشرف بر خانه ارغوان است.
در گوشی تلفنش و قسمتهای دیگر خانه سیستم شنود نصب میکند و از طریق دوربینی در بالکن خانه خود، ارغوان را زیر نظر دارد و مشاهداتش را با فرستادن پیامهای رمزدار در اختیار مافوقش (رضا بابک) میگذارد. شهاب ۸ که در کلاس، خود را شخصیتی سادهلوح نشان داده، متوجه رابطه عجیب یکی از همکلاسیها به نام کاوه (کورش تهامی) با ارغوان میشود. ارغوان آشکارا به کاوه کممحلی میکند و واکنش کاوه نسبت به او آمیخته با پرخاشگری است. مامور برای مقابله با کاوه اما ظاهرا برای اطلاعات گرفتن از او درباره ارغوان، چشمبسته در جنگل به دامش میاندازد و پس از مقداری پرسش و کمی آزار، رهایش میکند.
روزی شهاب ۸ با شنود مکالمههای ارغوان میفهمد که دو نفر برای ایمنسازی دیدار پدر و دختر قرار است سرزده وارد خانه شوند. شهاب ۸ میفهمد که این افراد ماموریت دیگری دارند بنابراین بدون اجازه از مافوقش وارد عمل میشود و پس از دور کردن ارغوان با نقشهای فریبنده، با آن دو درگیر میشود که نتیجه این درگیری زخمی شدن او، مرگ یکی از مهاجمان، و گریز دیگری است.
ارغوان از شهاب ۸ میخواهد که کمکش کند و او ترتیب انتقال و دفن جسد را میدهد. ارغوان بدون درک هویت واقعی شهاب ۸ به او نزدیک میشود و مرد نیز که در دوراهی عشق و تعهد قرار دارد، دائما با خود در چالش است. با توجه به لغزشهای شهاب ۸ مافوق او ناگهانی سر میرسد و او را از ادامه ماموریت بازمیدارد. ارغوان پس از اطلاع از هویت مامور و نیز گرایش عاطفی او به خود، با التماس مانع رفتنش میشود، زیرا فردا روزی است که پدرش نزد او میآید. مشاهده رابطه ارغوان و هوشنگ، کاوه را بر آن میدارد که گاه و بیگاه با هوشنگ ستاری دربیفتد.
شهاب ۸ که گذشته شفق را میشناسد و مهمترین وظیفهاش دستگیری او بوده، در برابر تقاضای پدر ارغوان که خواهان دیدار دخترش است، خلع سلاح میشود و به او اطمینان میدهد که در خانه ارغوان ایمن خواهد بود. ساعاتی بعد ماموران به طور نامحسوس محل را محاصره میکنند و با رسیدن شفق به خانه ارغوان حملهور میشوند اما شهاب ۸ تا لحظه آخر از خانه محافظت میکند. درگیری با دستگیری ارغوان، کشته شدن پدرش و متواری شدن شهاب ۸ به پایان میرسد. چندی بعد ارغوان در میان برخی همکلاسیهایش که برای جلوگیری از توسعه جادهها و نابودی جنگل تظاهراتی به راه انداختهاند، ناگهان شهاب ۸ را با چهرهای متفاوت، در لباس خبرنگاری میبیند که مشغول تصویربرداری است. همان لحظه از زاویه دید مامور امنیتی دیگر، شهاب ۸ را میبینیم. اینبار او است که زیر نظر است.
عوامل و بازیگران فیلم به رنگ ارغوان
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا/ تهیهکننده: سید جمال ساداتیان/ مدیر فیلمبرداری: حسن کریمی/ تدوینگران: سهراب خسروی، ابراهیم حاتمیکیا/ موسیقی متن: فردین خلعتبری/ عکاس: گلاره کیازند
بازیگران: حمید فرخنژاد، خزر معصومی، کورش تهامی، فرهاد قائمیان، رضا بابک، بهناز توکلی، اسماعیل کهرام، سید مهرداد ضیایی، محمد اینانلو.
بهترین فیلمهای جاسوسی تاریخ سینما
جوایز و آمار فروش فیلم به رنگ ارغوان
از جمله موفقیتهای به رنگ ارغوان در جشنوارهها و جوایز معتبر سینمای ایران میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- بیستوهشتمین دوره جشنواره فیلم فجر (۱۳۸۸): دریافت سیمرغ بلورین در رشتههای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمبرداری و نامزدی سیمرغ بلورین در رشتههای بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد. دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه از بخش بینالملل.
- چهاردهمین جشن سینمای ایران [خانه سینما] (۱۳۸۹): نامزد جوایز بهترین بازیگر مرد و بهترین چهرهپردازی.
- دوازدهمین دوره جشن حافظ [جشن دنیای تصویر] (۱۳۹۰): دریافت تندیس حافظ بهترین بازیگر مرد و نامزد دریافت جوایز بهترین فیلم و بهترین کارگردانی.
به رنگ ارغوان از ۲۸ بهمن ۱۳۸۸ روی پرده رفت و تا پایان سال با جذب ۲۷۱ هزار و ۸۵۵ مخاطب در رتبه چهاردهم پرتماشاگرترین فیلمهای سال قرار گرفت. نمایش این فیلم در سال ۱۳۸۹ هم ادامه یافت و در آن سال هم این فیلم با جذب ۶۱ هزار و ۱۴۳ مخاطب و قرار گرفتن در رتبه سیوپنجم پرمخاطبترین فیلمهای سال به کار خود پایان داد تا مجموع مخاطبهای به رنگ ارغوان در سالنهای سینما به چیزی نزدیک به ۳۳۳ هزار مخاطب برسد.

| توضیح ضروری: در قصه منتشرشده از فیلم توسط ابراهیم حاتمیکیا، نام اصلی شهاب ۸ که با نام مستعار «هوشنگ ستاری» وارد دانشکده شده، بهزاد ذکر شده بود. اما در خود فیلم نام اصلی این مامور هرگز ذکر نمیشود. بنابراین هر گاه در چکیده نقدهای نقلشده در این مطلب با نام بهزاد روبهرو شدید به این معنا است که نویسنده دارد نام شخصیت اصلی را ذکر میکند. |
| توضیح: تمام نقلقولهای ذکر شده به نقل از شماره ۴۰۷ ماهنامه فیلم (اسفند ۱۳۸۸) است. |
نقد و بررسی فیلم به رنگ ارغوان
آیا باید به رنگ ارغوان را یک تریلر سیاسی با رگهای عاشقانه دانست یا در واقع با فیلم عاشقانهای روبهروییم که پیرامون برخی از مسائل سیاسی میگذرد؟ منتقدان در این زمینه نظرات مختلفی داشتند هرچند خیلی از آنها به رنگ ارغوان را در درجه اول یک فیلم عاشقانه میدانستند.
ناصر صفاریان عشق و سیاست را در به رنگ ارغوان در مقابل هم قرار داد و به این نتیجه رسید که حاتمیکیا در این فیلم پیروزی عشق را بر خشونت نشان میدهد: «قهرمان حاتمیکیا در مسیری پیش میرود که از دنیای اسم رمز و کد و از جنس منطق و استدلال، به شور و شوریدگی میرسد. و این، یعنی در آغاز، یک «مامور» معذور و در پایان، یک «انسان» مختار. پیروزی عشق بر خشونت، محصول همین انسان بودن است. و مگر بهتر از این میتوان از انسان بودن و عاشق بودن و پیروز بودن گفت؟»
حسین معززینیا: «[به رنگ ارغوان] شفافیت و صراحت دیدهبان، مهاجر، از کرخه تا راین و آژانس شیشهای را ندارد. انسجام ساختاری بهترین فیلمهای حاتمیکیا را هم ندارد. اما سندی است برای اثبات اینکه حاتمیکیا هنوز میتواند فیلم خوب بسازد»
حسین معززینیا صراحتا به این اشاره کرد که به رنگ ارغوان را باید یک فیلم عاشقانه دانست که در بستری خاص روایت میشود: «خود فیلم به شکل واضحی تلاش کرده داستانی عاشقانه را در یک موقعیت خاص اجتماعی تعریف کند. به رنگ ارغوان قرار بوده داستان آن شکارچی باشد که خودش صید میشود؛ چنان مشغول طعمهاش شده که فراموش کرده ممکن است خودش به طعمه تبدیل شود. معنای نمای پایانی فیلم همین است: شکارچی ابتدای داستان که به طعمهاش دل بسته، حالا خودش به طعمه تبدیل شده است.»
خسرو نقیبی هم نظری مشابه نظر معززینیا داشت: «در تماشای دوباره به رنگ ارغوان بیش از بار قبل مطمئن شدم که این فیلمیست درباره عاشقیکردن و عشق؛ و نه عملیات تروریستی و تسویهحساب گروهها و آدمها با هم. این فیلمیست درباره عشق ارغوان کامرانی و هوشنگ ستاری… و مصایب به هم رسیدن آنها. فیلمی درباره انتخاب میان عشق و وظیفه برای هوشنگ و درباره انتخاب میان تکیهگاه و حسوحال جوانی برای ارغوان.»
سید رضا صائمی هم با معززینیا و نقیبی موافق بود. از دید او، به رنگ ارغوان در لایه بیرونی دارای داستانی سیاسی است اما در ذات خود یک داستان عاشقانه محسوب میشود: «به رنگ ارغوان در صورت بیرونی خود داستانی سیاسی دارد اما در بطن خود قصه یک رابطه عاشقانه را پرورانده که عین خود عشق پر از تناقضهای پیچیده است. انتخاب میان عشق و وظیفه و علاقه و عقیده که هم در تجربههای درونی و روانشناختی قضیه و هم در شکل بیرونی و اجتماعی خود مبتنی بر یک موقعیت متناقض بنا میشود. ستاری بهتدریج و بهواسطه تجربهای عاشقانه به یک دلدادگی رمانتیک میرسد که این تحول از نگاه همقطارانش استحالهای عقیدتی-روانی است.»
پایانبخش سهگانه حاتمیکیا
با وجود اینکه گروهی از منتقدان به رنگ ارغوان را در درجه اول یک عاشقانه میدانستند (و شاید این تاکید را بتوان واکنشی دانست به توقیف چندساله فیلم)، راه گریزی از مباحث مربوط به سیاست در مورد این فیلم وجود نداشت. بعضی از منتقدان به رنگ ارغوان را در کنار دو فیلم مهم دیگر حاتمیکیا یعنی آژانس شیشهای قرار دادند و این ۳ فیلم را یک سهگانه دانستند.
ناصر صفاریان: «به رنگ ارغوان در کنار آژانس شیشهای و ارتفاع پست، سهگانه «اعتراض فرد در برابر جمع» را کامل میکند. کامل کردنی بهمعنی واقعی. نه فقط به عنوان ضلع سومی که باعث شکل گرفتن این مثلث میشود، که به عنوان نقطه اوج و تکامل نگاه عرضه شده در دو اثر قبلی»
ناصر صفاریان شباهت این ۳ فیلم را در نمایش فرد در مقابل جمع دانست: «به رنگ ارغوان در کنار آژانس شیشهای و ارتفاع پست، سهگانه «اعتراض فرد در برابر جمع» را کامل میکند. کامل کردنی بهمعنی واقعی. نه فقط به عنوان ضلع سومی که باعث شکل گرفتن این مثلث میشود، که به عنوان نقطه اوج و تکامل نگاه عرضه شده در دو اثر قبلی… در هر ۳ فیلم با یک موقعیت فردی روبهروییم و چالش فرد با آنچه پیش روست. با این تفاوت که این بار آن ایرادهایی که در آژانس شیشهای بود و در دنیای پیشین حاتمیکیا نشانی از آن نبود رنگ باخته است.»
رضا کاظمی هم با اشاره به حضور شخصیتهای امنیتی در هر ۳ فیلم، آنها را در کنار هم قرار داد. البته او اعتقاد داشت که به رنگ ارغوان تفاوت مهمی با آژانس شیشهای و ارتفاع پست دارد و عملا در مسیری خلاف آن ۲ فیلم حرکت میکند: «پس از آژانس شیشهای و ارتفاع پست که حاتمیکیا در آنها وجه عقلانی و منطقگرای یک مامور وظیفهشناس و خبره امنیتی (سلحشور و مامور دوم امنیتی پرواز) را در تقابل با فضای بهشدت هیجانزده و احساساتی آدمهای دیگر قصه به تصویر میکشید، به رنگ ارغوان تلاشی برای راه یافتن به وجوه عاطفی و لایههای انسانی پنهان شخصیتهایی از این دست است. حاتمیکیا فصل آشناسازی (معرفی) قهرمان فیلمش را با چینش موازی وجه کارشناسانه-تخصصی و نمایههای ظاهری باور و عقیده او با ایجاز و ظرافتی خاص به تصویر میکشد.»
به رنگ ارغوان؛ رادیکال یا محافظهکار؟
به رنگ ارغوان محصول سال ۱۳۸۳ بود اما پس از ۵ سال توقیف مجوز نمایش گرفت. به همین دلیل بسیاری منتظر تماشای یک اثر بسیار تند از ابراهیم حاتمیکیا بودند. اما به رنگ ارغوان آن توقع را برآورده نکرد.
حسین معززینیا علیرغم اینکه به رنگ ارغوان را بهطور کلی فیلم قابل قبولی ارزیابی کرد، اعتقاد داشت که این فیلم فاقد صراحت تعدادی دیگر از آثار حاتمیکیا است: «[به رنگ ارغوان] شفافیت و صراحت دیدهبان، مهاجر، از کرخه تا راین و آژانس شیشهای را ندارد. انسجام ساختاری بهترین فیلمهای حاتمیکیا را هم ندارد. اما سندی است برای اثبات اینکه حاتمیکیا هنوز میتواند فیلم خوب بسازد.»
شاپور عظیمی: «ارتفاع پست، به نام پدر و حتی آژانس شیشهای نشان میدهند فیلمساز از قواعد سینما برای جذب تماشاگر استفاده میکند اما معمولا نمیخواهد نقطه پایانی بر درامی بگذارد که تماشاگر را تا آخرین لحظهها به دنبال آن کشیده است»
الهام طهماسبی به شیوه سیاستمدارانه حاتمیکیا اشاره کرد که سعی میکند تمام طرفها را به شکلی راضی نگه دارد. از دید طهماسبی، این ویژگی محدود به این فیلم نیست و آن را میتوان یکی از ویژگیهای همیشگی حاتمیکیا دانست: «شاید حاتمیکیا در به رنگ ارغوان روی موضوع حساسی دست گذاشته، اما مثل همه فیلمهایش وقتی نکته پوشیده و معترضانهای را مطرح میکند و به دل ماجرا میزند، به شیوهای کاملا سیاستمدارانه همه طرفین ماجرا را تا انتها و به شکلی راضی نگه میدارد و اگر هم خط اعتراضی در فیلمی پررنگ است بهتدریج و در نهایت به نوعی اعتدال میرسد که تعبیر عامیانهاش روش نعل و میخ است. در فیلم هیچکدام از طرفین ماجرا کاملا محق نیستند و با این حساب، ماندن به رنگ ارغوان در صندوقچه پاندورای فیلمهای ممنوع و رونمایی آن پس از ۵ سال شاید تنها به چیزی مثل تضاد سلیقهها برگردد، نه مضمون ممنوع. به رغم موضوع حساسیتبرانگیز فیلم و خطوط سیاسی آن، حاتمیکیا طرف هیچکس را نمیگیرد و حتی این موضوع و خطوط در بطن روایت عمده نمیشوند.»
رضا صائمی هم این پرسش را مطرح کرد که چرا چنین فیلمی که میتوان آن را از جنبههایی حتی محافظهکارانه هم نامید باید چند سال در توقیف بماند: «نمایش به رنگ ارغوان بیش از هر چیز این سوال را مطرح کرد که دلیل تعلیق فیلم در این ۶ سال چه بوده است؟ فیلم مصداقی از سینمای حاتمیکیاست که اگر سویه انتقادی هم دارد دست کم در حد آژانس شیشهای و موج مرده است و حتی نوعی محافظهکاری نیز در پس آن به چشم میخورد. اگرچه وجوه سیاسی فیلم قابل تشخیص است اما در بطن داستان همان دغدغه رابطه فرد و جامعه، تقابل عقل و عاطفه و جلوههایی از کشمکشهای درونی حاج کاظم در تصویر هوشنگ ستاری بازنمایی میشود؛ با این تفاوت که در فضای عشق و تجربههای رمانتیک، از رادیکالیسم و تجلیات ایدئولوژیک آژانس شیشهای خبری نیست و قهرمان قصه، آرمانطلبی و تعهد اعتقادی را به پای قمار عاشقانهای میبازد.»

شاپور عظیمی به معضلی اشاره کرد که نه فقط در مورد به رنگ ارغوان، بلکه در مورد بسیاری از فیلمهای دیگر حاتمیکیا هم میتوان به آن اشاره کرد. این معضل، پایان باز است و شاید آن را هم بتوان جنسی از محافظهکاری دانست: «پایان باز در فیلمهای قبلی او و از جمله به رنگ ارغوان به یک مانع بزرگ در آثار او بدل شده که اجازه نمیدهد تعبیر «سینمای کامل» را در مورد آثارش به کار ببریم. وقتی فیلمی از حاتمیکیا تماشا میکنیم، تقریبا مطمئن هستیم که تا پیش از پایان فیلم، اجازه داریم خود را با شخصیتها یکی بدانیم و اصولا از فیلم لذت ببریم. اما ظاهرا در یکسوم پایانی، ناگهان انگار استراتژی فیلمساز تغییر میکند و از اینجا باید حواسمان باشد که قرار است فیلم ما را در یک ناکجاآباد داستانی رها کند، تیتراژ بیاید و چراغهای سالن نمایش روشن شوند. ارتفاع پست، به نام پدر و حتی آژانس شیشهای نشان میدهند فیلمساز از قواعد سینما برای جذب تماشاگر استفاده میکند اما معمولا نمیخواهد نقطه پایانی بر درامی بگذارد که تماشاگر را تا آخرین لحظهها به دنبال آن کشیده است.»
نگاه ناصر صفاریان به آثار حاتمیکیا از این جنبه با اکثر منتقدان دیگر متفاوت بود. صفاریان به قابلیت تعمیمپذیری به رنگ ارغوان (در مقایسه با فیلمی مثل آژانس شیشهای) اشاره کرد. میتوان برداشتی دوگانه از این ویژگی فیلم داشت. از یک طرف میتوان آن را رویکردی محافظهکارانه دانست که از انتساب به هر پدیدهای در دنیای واقعی میگریزد و از سوی دیگر میتواند نشاندهنده رویکردی شجاعانه باشد که از مرتبط دانسته شدن به هیچ ماجرایی نمیترسد. مشخصا صفاریان از دیدگاهی مثبت به این خصوصیت پرداخت: «نگاه حاکم بر سراسر فیلم، که جا را برای هر تعمیمی باز میگذارد، در کنار انتخاب فضایی پرت و دورافتاده که خود تصویری است از یک جامعه مثالی و بیاشاره به هیچ رویداد و رخدادی که زمان و مکان خاصی به داستان بدهد، باعث شده فیلم بسیار جامعتر جلوه کند. در حالی که با دیدن آژانس شیشهای آنقدر نشانه و دیالوگ از یک زمان و یک مکان و یک گروه خاص بر سرمان آوار میشد که نمیتوانستیم فقط به عنوان تماشاگر و آدمی فارغ از مناسبات روز جامعه قضاوت کنیم و حرکت حاج کاظم و آنچه رخ میداد را به پای خیلی چیزها نگذاریم.»

حمیدرضا صدر هم با اشاره به فضای کلی فیلم، بر همین قابلیت تعمیمپذیری دست گذاشت: «حاتمیکیا عناصر فیلم را با صرفهجویی فراوانی انتخاب کرده و در پرداخت آنها به جزییات رئالیستی اعتنای چندانی نداشته. فضای دانشجویی اثر کاملا استیلیزه است. دانشجویان و استاد را در فضای درونی دانشکده نمیبینیم. کلاسها در جنگل برگزار میشوند. شکل جابهجایی دانشجویان اهمیتی ندارد و نشست و برخاستشان عاری از نشانههای بومی است. آن شهر و آن جنگل میتوانند هر جایی از دنیا دو نفر مثل مرد و دختر را برابر هم قرار دهند.»
حمیدرضا صدر: «تقابل مرد و دختر را در تفاوت محیط اطرافشان میبینیم. اگر مرد در خلوتش با عناصر تکنولوژیک مربوط به حرفهاش سر میکند و به صفحه مانیتور مقابلش خیره میشود، دختر به جنگل بزرگ و فراخ تعلق دارد، به طبیعت. او قطر تنه درختان را اندازه میگیرد. عمرشان را تخمین میزند»
با این وجود امیر پوریا برخورد تندی با فیلم داشت. از نظر او، به رنگ ارغوان نهتنها محافظهکار، بلکه درست نقطه عکس تصویری بود که عدهای از طرفداران فیلم مطرح میکردند: «در حالی که فیلم در نهایت نگران زندگی شخصی و امنیت عاطفی و فردی مامورانی از جنس ستاری است و دارد با آنها همدلی میکند، اساسا چگونه این ذهنیت پیش آمده که به رنگ ارغوان مقادیری حرف تند سیاسی یا مخالفخوانی دارد؟ آنچه در گذشته منجر به توقیف این فیلم شده، فقط از «پرداختن» به چنین موضوعی سرچشمه میگیرد؛ نه به نتیجه و موضعگیری فیلم در قبال شغل و شرایط شخصیت اصلیاش. و همان سابقه توقیف، دارد به مخاطب نشانی نادرست میدهد و تکسکانس تجمع دانشجویان معترض به قطع درختان جنگل (و چه تمثیل باربطی است این دلیل برای اعتراض دستهجمعی!) هم این نشانی نادرست را با ظواهر غلطاندازش تقویت میکند. این فیلمی درباره دردسرهای یک مامور مخفی است و تماشاگر را به دل سوزاندن برای او وامیدارد. باقی بحثها، از جمله تشبیه فیلم به بدنام هیچکاک یا اشاره به طعنه پایانی آن که ماموری جدید دارد مامور قبلی را میپاید، همه حواشی و فرعیات و به منزله شوخیاند. جالبترین ضعف فیلم یعنی تغییر هویت ظاهری و احتمالا شناسنامهای مامور که به لبخند خنک او و ارغوان در فصل رویارویی انتهایی میانجامد، نه فقط از این زاویه که در سیستمی حرفهای اصلا این در رفتن و گم و گور شدن یک مامور و تبدیلش به یک تصویربردار ویدیویی/ تلویزیونی بهکلی ناممکن است، بلکه همچنین از این جهت که دارد میگوید این مجموعه به تبع رفتار یکی از روسایش (رضا بابک) تا آن حد اهل تسامح است که میگذارد او تا این موقع با تغییر هویت، بماند و پیش برود و باز به ارغوان نزدیک شود، از واقعیات باورپذیر بهشدت دور است.»

فضاسازی و شخصیتپردازی در فیلم حاتمی کیا
حمیدرضا صدر منتقدی بود که در یادداشت خود در مورد به رنگ ارغوان، بهشکل ویژهای به بحث در مورد شخصیتپردازی و فضاسازی در این فیلم پرداخت. او دلبستگی شخصیت مرد به ارغوان را بهخاطر این میداند که هرگز نتوانسته یک زندگی عادی را تجربه کند: «مرد ورای ماموریتش پا به زندگی دختر میگذارد. چرا؟ چون طعم زندگی عادی را نچشیده. چون زندگی خصوصی نداشته. او برای ما مردی بدون گذشته است. مردی بدون خانواده. مردی با نام عاریهای. او چنان بار آمده که احساساتی نشود. چنان تعلیم دیده که به دیگران اعتماد نکند. این حرفه زندگی عادی را از او گرفته. او در تاروپود حرفهاش به بند آمده… حاتمیکیا همه پیرایهها، همه نشانههای زندگی روزمره را از اطراف مرد حذف کرده تا او را تکساحتی معرفی کند. حتی وقتی گلولهای تنش را میشکافد نیازی به پزشک پیدا نمیکند. روی چهره درشتش نقاب بزرگی گذاشته. نقاب یک دانشجوی عینکی بیدستوپا را. در عین حال آن عینک ذرهبینی بازتاب شخصیت پنهانش هم هست. به همین دلیل دوربین جزییات اتاق دختر را از دریچه چشمان او با دقت نشان میدهد.»
بهنوشته صدر، هوشنگ (شهاب ۸) و ارغوان تفاوتهای عمیقی با هم دارند و نشانههایی در فضاسازی فیلم برای تاکید بر این تفاوتها وجود دارد: «تقابل مرد و دختر را در تفاوت محیط اطرافشان میبینیم. اگر مرد در خلوتش با عناصر تکنولوژیک مربوط به حرفهاش سر میکند و به صفحه مانیتور مقابلش خیره میشود، دختر به جنگل بزرگ و فراخ تعلق دارد، به طبیعت. او قطر تنه درختان را اندازه میگیرد. عمرشان را تخمین میزند.»
در چنین شرایطی، طبیعی است که شخصیت مرد در ابتدا درک درستی از محیط پیرامون ندارد: «اولین غرابت مرد را در بدو ورودش به محیط نو با صدای غرش مهیبی که از دل جنگل به گوش میرسد میبینیم. او برخلاف حاضران ماهیت صدا را درک نمیکند، در حالی که در زمینه گوش دادن به صداها و نجواها تخصص دارد. به همین دلیل رییس دانشکده به بیگانگی او با جنگل و طبیعت اشاره میکند. همان جنگلی که دختر بدان تعلق دارد و درخت بزرگ در آن ریشه دوانده. همان جنگلی که او در پایان، پس از آنکه آدم دیگری شده به آن بازمیگردد و اینبار نتایج ساختهشدن جادهای از میان آن را میفهمد.»
امیر پوریا: «حرفهایگریهای فیلم در اجرا و پرداخت تکنیکی، در قیاس با نقطه اوج کارنامه ابراهیم حاتمیکیا، یعنی آژانس شیشهای، به منزله یک تمرین دست چندم بسیار ساده است و اینگونه نیست که بگویم با فیلمی بسیار خوشپرداخت و ماهرانه مواجهیم»
از دید صدر، فضاسازی به رنگ ارغوان گاه یادآور فیلمهای وسترن بهنظر میرسد: «صحنهآرایی و پرداخت بصری حاتمیکیا ترکیب بومی و محلی ندارد و آثار وسترن را به یاد میآورد. مثل کافه/ مهمانخانه چوبی که مرد در آن اسکان میگیرد. با پلههای رو به بالا از دل سالن اصلی کنار میزها و صندلیها. با پنجره اتاقی که گویی میتوان از آن همه شهر را زیر نظر داشت. با مهمانخانهچی مثل بسیاری از میهمانخانهچیهای آثار وسترن که فضول و حراف است و با مشتریهایش صمیمی میشود. با سازدهنی زدن دختر وسط کافه، یا نگاه پدر از پشت شیشه به او.»
با این وجود، امیر پوریا به رنگ ارغوان را از نظر تکنیکی هم عقبگردی برای حاتمیکیا میدانست: «حرفهایگریهای فیلم در اجرا و پرداخت تکنیکی، در قیاس با نقطه اوج کارنامه ابراهیم حاتمیکیا، یعنی آژانس شیشهای، به منزله یک تمرین دست چندم بسیار ساده است و اینگونه نیست که بگویم با فیلمی بسیار خوشپرداخت و ماهرانه هرچند با حرفی که در نهایت و برخلاف ظواهر اولیه، مطلوب نگاه رسمی است مواجهیم. مثلا در سکانس درگیری هوشنگ ستاری (حمید فرخنژاد) با زن و مرد منافق که در خانه ارغوان (خزر معصومی) با افکت شلیک و دودی بسیار ناشیانه اتفاق میافتد و فیلم نشانش نمیدهد، یا در سکانس تهدید و اقرارگیری از کاوه (کورش تهامی) که معلوم نیست چطور صدای بهزاد را از فاصلهای به آن کمی با تغییری بسیار مختصر تشخیص نمیدهد، یا در سکانس بسیار کشدار بیرون بردن ارغوان از خانه در انتهای فیلم، ضعفهایی در وجوه تکنیکی فیلم به چشم میخورد که با سکانسهای مشابه شروع گروگانگیری با شکستن شیشه در آژانس شیشهای یا ریختن آب جوش روی محافظ هواپیما در ارتفاع پست قابل مقایسه نیست.»
نقاط ضعف به رنگ ارغوان
منتقدان طرفدار به رنگ ارغوان هم قبول داشتند که فیلم از جنبههایی چندان موفق نیست. مهمترین ایرادی که به فیلم وارد شد، نحوه نمایش شکلگیری رابطه عاشقانه میان هوشنگ/ شهاب ۸ و ارغوان است. حمیدرضا صدر این مشکل را چنین توضیح داد: «به رنگ ارغوان در لحظاتی که این ۲ با هم تنها میشوند و قاعدتا باید به درک متقابلی از یکدیگر نائل شوند، به دردسر میافتد. شاید قبول نزدیکی ۲ آدم معمولی ناجور قابلقبول باشد ولی ۲ آدم با ترکیب نمادین بهزحمت با هم گره میخورند. لحظههای ۲ نفری به قدری کوتاه و گذرا هستند که نمیتوان آنها را بهانه قوام گرفتن گرایشی ولو از سر اضطرار دختر به مرد قلمداد کرد. بهخصوص آنکه دست مرد برای دختر توسط پدرش باز میشود، نه خود او. یعنی ریشه دواندن کشش دختر به مرد، و حتی احساس نیاز به مرد قوی که به او تکیه دهد، سست باقی میماند. حتی اگر علاقه مرد دختر را پذیرفتنی قلمداد کنیم، کشش دختر به مردی با آن هویت دوگانه نیاز به جزییات بیشتری دارد. ما نمیتوانیم پرسش «چرا این دختر به این مرد اعتماد میکند؟» را مطرح نکنیم.»
اگر صدر نحوه نمایش شکلگیری علاقه ارغوان به هوشنگ را بیشتر زیر سوال برد، مهرزاد دانش به شکلگیری علاقه هوشنگ به ارغوان اشاره کرد: «به رنگ ارغوان یادآور دوران اوج حاتمیکیا است. این لزوما به معنای بیعیبونقص بودن فیلم نیست؛ مثلا اینکه اگر قرار بر حس عاشقانه هوشنگ ستاری به ارغوان باشد تلاش موثری برای تبیین متقاعدکننده این حس در ابعاد داستانپردازانه مشاهده نمیشود یا مثلا فلاشفورواردی که ستاری از دوئل بین خودش و شفق در ذهن تجسم میکند تبدیل به عنصری زائد و نه چندان هنرمندانه میشود.»
نیما عباسپور دیگر منتقدی بود که وجه عاشقانه به رنگ ارغوان را ضعیفتر از حد انتظار دانست. او فیلم حاتمیکیا را با فیلم تاوان/ جبران مافات (Atonement) (محصول سال ۲۰۰۷ به کارگردانی جو رایت و با بازی جیمز مکآوی و کایرا نایتلی) مقایسه کرد. از دید عباسپور، این ۲ فیلم از ضعف مشترکی رنج میبرند: «عشق در هیچ یک از این ۲ فیلم بهاصطلاح در نیامده و باورپذیر نیست… وقتی در یک فیلم عشقی، تماشاگر نتواند عشقی میان شخصیتهای داستان ببیند و آن را حس و باور کند، این بدترین اتفاق ممکن برای آن فیلم است… در به رنگ ارغوان در کدام صحنه هوشنگ ستاری (حمید فرخنژاد) رفتهرفته عاشق ارغوان (خزر معصومی) میشود؟ چرا و چگونه؟ مگر ارغوان چه میکند که بهزاد باید عاشقش شود؟ چه رفتار یا عمل خاص و مورد توجهی از او سر میزند که بهزاد را شیفته خود میکند؟ حتی در این فیلم این عشق از نوع عشق در یک نگاه هم نیست که ما حداقل اینگونه به خود بقبولانیم…. پایان فیلم هم بهشدت به آن ضربه زده. یک: مرد در انتهای فیلم چگونه از آن مهلکه میگریزد؟ دو: او که مامور کارکشتهای است و میداند که حالا خودش سوژه است و به دنبالش هستند چرا برمیگردد؟»
اما برخی از منتقدان به مشکلات دیگری هم در فیلم اشاره کردند. بهعنوان مثال محمد باغبانی بیطرفی حاتمیکیا در روایت را زیر سوال برده و به رنگ ارغوان را فیلمی شعاری با ایدهای جذاب اما پیامهایی سطحی قلمداد کرد: «حاتمیکیا باز هم نتوانسته بیطرفانه راوی روایت خاص فیلمش باشد و خودشیفتهوار بودن مولف و راوی را یکی گرفته؛ شاید به این دلیل که برای فیلمسازی چون او، بمباران پیامهای فیلم، از خلق یک اثر هنری بدون تاریخ مصرف به مراتب مهمتر است. یعنی سینمای او فقط قرار است از دریچه یک ایده جذاب، به پیامهایی سطحی بنگرد.»
ناصر صفاریان هم به بخشهای مربوط به دانشجویان اشاره کرد که از دید او، وصله ناجور به رنگ ارغوان محسوب میشوند: «آنچه آزاردهنده است و حضورش در شکل کنونی اضافه بهنظر میرسد، بخشهای مربوط به دانشجویان است. گذشته از اینکه آنقدر این داستان، فرعی است که گاه اصلا فراموش میشود و هیچ کارکردی در پیشبرد قصه اصلی ندارد، حرفهای دانشجویان هم چیزی بیشتر از یک اعتراض صنفی در خود ندارد. به رنگ ارغوان را یک بار بدون این اعتراض دانشجویی در ذهنتان مرور کنید. نبودنش چه لطمهای به فیلم میزند؟»
نتیجهگیری
با پایان تبوتاب اولیه ناشی از اکران دیرهنگام به رنگ ارغوان، میتوان ارزیابی بهتری از این فیلم داشت. جسارت موجود در این فیلم بیشتر در سوژه است تا در پرداخت. در واقع میتوان به رنگ ارغوان را روایتی کموبیش محافظهکارانه از سوژهای جسورانه دانست. حاتمیکیا همیشه بهخوبی میدانسته که چطور میتواند آثارش را معترضتر از ماهیت واقعیشان جلوه دهد. کافی است آژانس شیشهای را بهیاد بیاوریم. شخصیت سلحشور (رضا کیانیان) در آن فیلم تندترین انتقادات را نثار رزمنده عصیانگر میکرد؛ اتفاقی که در فضای پسا دوم خرداد جسورانه و تحسینبرانگیز بهنظر میرسید اما در نهایت آنقدر کنار قهرمانش میماند که کمتر کسی میتوانست با سلحشور همدلی چندانی داشته باشد. ماجرای به رنگ ارغوان هم بیشباهت به آژانس شیشهای نیست: اشارههایی ظاهرا جسورانه با هدف ایجاد همدلی با شخصیتی نزدیک به افراد رسمی و نشاندادن تسامح نسبی سازوکاری که قهرمان داستان در آن مشغول به کار است.
حتی در جنبه عاشقانه ماجرا هم مشکل مشابهی را میبینیم. خط داستانی رمانتیک فیلم روی کاغذ بسیار جسورانه و جذاب است اما در نسخه نهایی، علیرغم لحظات دیدنی، به عمقی دست نمییابد که قابلیتش را دارد. این ضعف میتوانست با تاکید بیشتری بر دوره گذار ۲ شخصیت اصلی برای احساس علاقه نسبت به یکدیگر تا حد زیادی برطرف شود.
با این وجود، برگ برنده به رنگ ارغوان را (همچون بسیاری دیگر از آثار حاتمیکیا) میتوان در خنثی نبودن دانست. در سینمایی که بسیاری از فیلمسازان آثاری چنان بیتاثیر میسازند که بلافاصله بعد از دیدن فراموش میشوند، حاتمیکیا (بهجز نمونههایی بسیار کمشمار) هرگز فیلمساز خنثایی نبوده و همین امر در سینمای ایران یک دستاورد است. بههر حال هر چند هرگز نمیتوان تواناییهای اجرایی حاتمیکیا را نادیده گرفت و در به رنگ ارغوان هم نشانههای واضحی از این توانایی را میبینیم اما این روزها فرصت مناسبی برای بازنگری در فیلمهایی جنجالی از جنس به رنگ ارغوان است. شاید در مواردی احساس کنیم که این فیلمها آنقدر هم که در زمان اکران اولیه بهنظر میرسید، رادیکال نبودهاند.