۵۶ سال پیش، ظهر دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، فروغ فرخزاد جیپ استودیوی فیلمسازی ابراهیم گلستان را برداشت و به خانه مادرش در خیابان امیریه رفت تا او و حسین پسرخواندهاش را ببیند. مادرش برای او خورش به درست کرده بود. فروغ قبل از رفتن حسین به مدرسه، به او پول داد تا برایش سیگار بخرد. حسین سیگاری از چهارراه گمرک خرید و فروغ ۵ قران پول توجیبی به او داد و حسین را راهی مدرسه کرد. فروغ با مادرش هم خداحافظی کرد و به سمت استودیو گلستان رفت. در استودیو برای یکی از فیلمها مشکلی پیش آمد و فروغ تصمیم گرفت خودش فیلم را به استودیو «ایران» ببرد. هنوز از رفتن او خیلی نگذشته بود که مستخدم استودیو به ابراهیم گلستان خبر داد خانم فرخزاد تصادف کرده است. فروغ در دروس با یک استیشن متعلق به یک مدرسه خصوصی تصادف کرده بود و سعی کرده بود به ماشینی که بچهها در آن بودهاند نخورد و به همین دلیل به سمت پیادهرو رفته بود و از ماشین پرت شده بود بیرون. گلستان ابتدا او را به بیمارستان هدایت و بعد به بیمارستان رضا پهلوی (بیمارستان شهدای تجریش فعلی) میبرد اما چند دقیقه بعد دکتر اعلام میکند که همه چیز تمام شده است. فروغ فرخزاد ناباورانه در ۳۲ سالگی از دنیا میرود و دو روز بعد، در غیاب ابراهیم گلستان، روی دوش چهرههای شناختهشدهای مانند صادق چوبک، جلال آلاحمد، احمد شاملو، مهدی اخوانثالث، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی، نجف دریابندری و احمدرضا احمدی تشییع میشود و در گورستان «ظهیرالدوله»، در کنار آرامگاه ملکالشعرای بهار به خاک سپرده میشود.
در ۶ دهه گذشته هر وقت خواستهاند از زندگی حرفهای او بگویند، او را در شاعر بودن خلاصه کردهاند اما زندگی فروغ فرخزاد جز شاعری، در ۸ سال آخر عمرش به سینما هم گره خورده بود و اگر آن تصادف لعنتی پیش نمیآمد، شاید کارنامه فیلمسازی و فعالیتهای سینماییاش قطورتر و پررنگتر میشد. در آستانه سالروز درگذشت او، در این شماره «پرونده جمعهها»، کارنامه فعالیتهای فروغ فرخزاد در سینما را مرور کردهایم. فیلمسازی که مستند مشهور او، «خانه سیاه است»، در نظرسنجی اخیر مجله «سایت اند ساوند/Sight and Sound» در میان ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما قرار گرفت. بله! درست خواندید…
فروغ فرخزاد و شروع سینما
اولین ملاقات با ابراهیم گلستان
داستان فروغ و سینما از سال ۱۳۳۷ شروع میشود. از وقتی که اولین دوره شاعریاش را با سرودن و انتشار ۳ مجموعه «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» پشت سر گذاشته بود. شهریور ۱۳۳۷، رحمت الهی و سهراب دوستدار، فروغ فرخزاد را به ابراهیم گلستان معرفی میکنند تا گلستان در تشکیلات فیلمسازیاش کاری برای او در نظر بگیرد. آن روزها چهرههای برجستهای مانند مهدی اخوانثالث، ایرج پزشکنیا، کریم امامی و نجف دریابندری در این تشکیلات کار میکردند که اسمش «سازمان فیلم گلستان» بود.
فرخزاد که آن روزها فقط ۲۴ سالش بود، چند ماه اول با حقوق ماهانه ۸۵۰ تومان به کار ماشیننویسی و بایگانی اسناد در این سازمان مشغول بود و مدتی بعد مسئولیت بخش مهمی از امور فنی سازمان به او واگذار شد. سازمان گلستان در آن سالها استودیوی مهم و تاثیرگذاری بود؛ نسبت به استودیوهای فیلمسازی دیگر، هم لوازم و تجهیزات فیلمبرداری و صداگذاری بیشتر و بهتری داشت، هم چهرههای مشهور و خلاقی با آن همکاری میکردند.
میگویند این سازمان در سالهای پایان دهه ۱۳۳۰، دست کم ۳۰۰ فیلم مستند خارجی در زمینههای علمی، صنعتی و عمومی را ترجمه، دوبله و صداگذاری کرد. فروغ که در آن سالها در محافل هنری و ادبی شاعری شناختهشده بود، در شروع کارش در این سازمان، با اخوانثالث روابط صمیمانهای داشت. اخوانثالث آن سالها در سازمان گلستان بر ضبط صدا و تنظیم متن گفتارهای فیلمهای مستند نظارت میکرد. از پروژههایی که فروغ در این مدت با اخوانثالث همکاری میکرد، «جنگ بزرگ شعر» بود؛ پروژهای که در آن حدود ۱۲ ساعت نوار صدا از شعر فارسی با صدای اسدالله پیمان و اخوانثالث و گلستان برای «دانشگاه لیدن هلند» تولید شد. فروغ آن روزها ماشیننویسی میکرد و مشغول پاسخگویی به تلفنها و ارباب رجوع بود. ۳-۴ ماه بعد ابراهیم گلستان کار جدیتری را به او سپرد: تقسیمبندی و ثبت کردن مشخصات نماهای فیلمهای مستند و همکاری در تدوین فیلمها. گلستان و فرخزاد از همان روزها کمکم به یک زوج هنری تبدیل شدند و در همان سالها بهترین آثار عمرشان را ساختند و سرودند و نوشتند.
حق با صدرالدین الهی، نویسنده و روزنامهنگار مشهور بود که درباره تحولات فروغ در آن سالها نوشته بود: «استقلال اقتصادی را فروغ در سایه کار در پیش گلستان به دست آورد. فروغ برکه آرام زنانهای بود بیهیچ موج و تحرکی و ابراهیم چون سنگی روشن در این برکه افتاد، آن آرامش و سکون مرده را به تموج و تحرک زنده واداشت.»

فروغ فرخزاد و تدوین
از آبادان تا لندن
تدوین فیلم مستند «یک آتش» درباره صنعت نفت ایران، نقطه شروع فروغ فرخزاد برای نزدیک شدن به سینما بود. گلستان درباره اولین تجربه تدوینگری فروغ گفته است: «ما آن را برای کارآموزی ساختیم. شاهرخ [گلستان، برادر ابراهیم گلستان] تا آن روز فیلمی برنداشته بود و فروغ تا آن روز فیلمی نچیده بود و محمود هنگوال و صمد پورکمالی و دوستان دیگری که کوشیدند، تا آن روز به فکر اینکه میتوان صدا ساخت و چگونه باید ساخت نیفتاده بودند. ما میدانستیم که عکسهای ما گویای یک واقعه گیرا است و میخواستیم روی این مشخصه یا مزیت تکیه نکرده باشیم. بسیاری چاههای نفت آتش گرفته بود و از بسیاری از آتشها فیلم ساخته بودند و ما میخواستیم داستانی بسازیم، حالتی بسازیم، فضایی بسازیم. برای همین بود که مدتها معطل شدیم تا آن را ساختیم.»
حق با صدرالدین الهی، نویسنده و روزنامهنگار مشهور بود که درباره تحولات فروغ در آن سالها نوشته بود: «استقلال اقتصادی را فروغ در سایه کار در پیش گلستان به دست آورد. فروغ برکه آرام زنانهای بود بیهیچ موج و تحرکی و ابراهیم چون سنگی روشن در این برکه افتاد، آن آرامش و سکون مرده را به تموج و تحرک زنده واداشت.»
تابستان ۱۳۳۸، در میانه تدوین همین پروژه، فروغ فرخزاد و پورکمالی با هزینه سازمان گلستان به اروپا میروند تا شیوههای تدوین را آموزش ببینند. آنها دوره کارآموزی فشرده ۳ ماههای را در انگلستان و هلند و آلمان در رشتههای صدابرداری و نصب و تعمیر دستگاههای صوتی فیلم میگذرانند و فروغ در انگلستان در زمینه اصول سازمانی تهیه فیلم، به ویژه فیلم مستند و تدوین فیلم، آموزش میبیند. فروغ کمی زودتر از پورکمالی به ایران برمیگردد و تدوین «یک آتش» را ادامه میدهد.
ابراهیم گلستان در نیمه دوم دهه ۱۳۴۰، از اسفند ۱۳۳۵ ساخت مجموعه فیلمهای مستند چشمانداز درباره صنعت نفت ایران را شروع میکند و تا سال ۱۳۴۰ شش مستند از این مجموعه ساخته میشود. در دوره اول سفرهای گلستان به آبادان و گچساران برای ساخت و فیلمبرداری این مستندها اخوانثالث در کنار او بود و در سفرهای بعدی فروغ همراهیاش میکند. در تیتراژهای این مستندها نام فروغ فرخزاد گاهی بهعنوان «پیونددهنده فیلم» یا همان تدوینگر ثبت شده و گاهی بهعنوان دستیار ابراهیم گلستان، تهیهکننده و کارگردان این فیلمها.
سال ۱۳۴۰ فروغ فرخزاد یک بار دیگر با هزینه سازمان فیلم گلستان به انگلیس میرود تا درباره امور فنی ساختن فیلم یک دوره آموزشی فشرده را بگذراند. فروغ در اولین روزهای اقامت خود در لندن، در نامهای به ابراهیم گلستان نوشته است: «حس میکنم عمرم را باختهام… و کمتر از آنچه که در ۲۷ سالگی باید بدانم، میدانم شاید علتش این است که هرگز زندگی روشنی نداشتهام. آن عشق و ازدواج مضحک در ۱۶ سالگی پایههای زندگی آینده مرا متزلزل کرد. من هرگز در زندگی راهنمایی نداشتهام. کسی مرا تربیت فکری و روحی نکرده است. هر چه دارم از خودم دارم و هر چه که ندارم همه آن چیزهایی است که میتوانستم داشته باشم، اما کجرویها و خود نشناختنها و بنبستهای زندگی نگذاشته است که به آنها برسم. میخواهم شروع کنم.» مدتی بعد، گلستان فیلم معروف «موج و مرجان و خارا» را درباره صنعت نفت ایران میسازد و فروغ در تهیه صدای فیلم و تدوین آن همکاری میکند.

فروغ و فیلمسازی
این خانه سیاه است
سال ۱۳۴۱ اولین تجربههای فیلمسازی فروغ فرخزاد اتفاق میافتد. او فیلم تبلیغاتی و یک دقیقهای «روزنامه کیهان» را میسازد و فیلم کوتاه دیگری به نام «تهیه یک روزنامه». در ادامه همین پروژهها، در اوایل سال ۱۳۴۱، از طرف مسئولان موسسه روزنامه «کیهان» به سازمان گلستان سفارش داده میشود که فیلمهای گزارشی از افتتاح بیمارستانی در مشهد و درباره وضع بیماران جذامی ساخته شود. به همین دلیل گلستان فیلمبردارش را با یک دستیار به مشهد میفرستد و پس از بازگشت او، با دیدن راشها به این فکر میافتد که فیلم مستندی درباره جذامیها بسازد.
پس از آن دکتر راجی، رییس هیئتمدیره انجمن کمک به جذامیان به سازمان فیلم گلستان دعوت میشود و ابراهیم گلستان و او تصمیم میگیرند فیلم مستندی درباره جذامیان برای جلب توجه و کمک مردم بسازند. گلستان آن روزها هزینه تولید فیلم را در حدود صد هزار تومان تخمین میزند. سازمان فیلم گلستان آن روزها در اوج فعالیتهای سینماییاش بود و گلستان ترجیح میداد خودش کارگردان فیلم نباشد، چون باید از تهران خارج میشد و به تبریز میرفت و این اتفاق کار سازمان را دچار اخلال میکرد.
به همین دلیل او فروغ فرخزاد را برای ساختن این فیلم انتخاب میکند و فروغ تابستان ۱۳۴۱ برای آشنایی با وضعیت زندگی جذامیها راهی تبریز میشود. فرخزاد یک سال بعد، در یکی از گفتوگوهای مطبوعاتیاش درباره آن سفر میگوید: «تابستان سال گذشته بود که من همراه آقای دکتر راجی به تبریز رفتم تا از نزدیک جذامخانه را ببینم و امکانات کار را بسنجم. آنجا، ابتدا به مسئولین محلی و از جمله رئیس بهداری و پزشکیار جذامخانه مخالفت کردند. بیمارستان دکتر نداشت و فقط یک پزشکیار داشت که با دواهای خیلی ابتدایی مثل سولفاتا، به مداوای بیماران میپرداخت. جذامخانه تبریز، توی یک راه کوهستانی خیلی خراب قرار گرفته. اولین بار که وارد جذامخانه شدم و جذامیها را دیدم، منظره واقعا برایم وحشتناک بود.»

مهرماه همان سال، فروغ و ۵ نفر از همکارانش برای دومین بار به تبریز میروند تا مستند را بسازند. میگویند این گروه ۱۲ روز بدون ارتباط با تهران و تبریز در جذامخانه میماند و فروغ بدون اینکه طرح و متن دکوپاژشدهای داشته باشد، تحقیق و فیلمبرداری فیلم را شروع میکند. در روزهای اول فروغ و گروهش سعی میکنند برای شناسایی جذامیها خودشان را به آنها نزدیک کنند. به خاطر همین با آنها گفتوگو میکنند، با آنها سر یک سفره مینشینند و در همان شب اول در مراسم عروسی یک زوج جذامی شرکت میکنند. میگویند فروغ در آن مراسم عروسی انگشتر و گردنبند خودش را به عروس هدیه میدهد.
پرونده جمعهها
عادتهای فیلمسازی علی حاتمی به روایت خودش
پرونده جمعهها
همه چیز درباره مراحل فیلمسازی مسعود کیمیایی
پرونده جمعهها
ابراهیم گلستان؛ گنجهای یک فیلمساز ۱۰۰ ساله!
از سومین روز، فیلمبرداری این فیلم از جذامخانه شروع میشود. مستندی که بعدها اسمش را گذاشت «خانه سیاه است» و دیگران در توصیف آن گفتند «مستند شاعرانه» و «شعر سینمایی» فروغ فرخزاد. «خانه سیاه است» اولین بار در روز ۳۰ بهمن ۱۳۴۱ در «کانون فیلم» نمایش داده میشود. فروغ و گلستان در این جلسه حاضر هستند و پس از نمایش فیلم به پرسشهای تماشاگران پاسخ میدهند.
فروغ بعدها در جواب منتقدانی که میگفتند این مستند تصویر زشت و ترسناکی از زندگی و آدمها میسازد، میگوید: «زشتی مفهوم مادی ندارد. نه، جذامخانه و جذامیها زشت نیستند. اگر به همین زشتی، به عنوان یک آدم نگاه کنید، زیبایی میبینید. وقتی یک مادر جذامی را میبینید که دارد بچهاش را شیر میدهد یا برای او لالایی میخواند، چطور میتوانید بگویید این زشت است؟ زشتی فقط در برخورد اول به چشم میخورد. بعد آدم به مرحله برخورد انسانی میرسد. میفهمد که اینها یک مشت آدماند. من جذامیها را به عنوان آدمهایی نگاه کردم که فقط بیمارند. مثل همه آدمهای دیگر که ممکن است بیماریهای دیگر داشته باشند. من آنجا در عرض دوازده روز چهار عروسی دیدم.» فروغ فرخزاد در طول ساخت این مستند با حسین منصوری، فرزند یک مادر جذامی و بیسرپرست، آشنا شد و سرپرستی حسین را پذیرفت؛ «فکر و غصه راحتم نمیگذاشت. مرا میکشت. مرا از درون میتراشید. حسین که آمد، آرامتر شدم.»

فروغ فرخزاد و افتخارهای سینمایی
لذت فیلمسازی یک شاعر
اردیبهشت سال ۱۳۴۲، ابراهیم گلستان، تهیهکننده «خانه سیاه است»، فیلم را به شانزدهمین جشنواره بینالمللی فیلم «کن» میفرستد تا در بخش مسابقه نمایش داده شود. اما وقتی فیلم پذیرفته میشود، گلستان تلگرافی به دبیرخانه جشنواره میفرستد و درخواست خودش را برای نمایش فیلم در بخش مسابقه جشنواره پس میگیرد. او مدتی بعد درباره این تصمیمش میگوید: «یک روز پیش از آغاز فستیوال کن به دبیرخانه آن تلگراف کردیم که فیلم «خانه سیاه است» را از برنامه مسابقه پس میگیریم. دبیرخانه فستیوال در تلگرافی به تاریخ ششم ماه مه به ما خبر داده بود که برای نمایش این فیلم برنامه مخصوصی در روز دوشنبه بیستم مه ترتیب داده است. اساسا غرض از فرستادن این فیلم به کن شرکت در مسابقه نبود، بلکه میخواستیم نشان دهیم که قبول شدن یک فیلم از طرف دستگاه رییسه یک فستیوال بینالمللی آنقدرها هم منوط و مشروط به اقدامات کسانی نیست که برای خود منزلت بیجایی قائلند. توضیح بیشتر برای وقت دیگر.» اما گلستان و فرخزاد هیچ وقت توضیح دیگری درباره این موضوع نمیدهند.
مدتی بعد «خانه سیاه است» در بخش مسابقه دهمین جشنواره بینالمللی فیلم «اوبرهاوزن» آلمان غربی شرکت میکند و بهعنوان بهترین فیلم مستند انتخاب میشود. فروغ کمی بعد درباره این جایزه و افتخار میگوید: «راستش اصلا قضیه برایم بیتفاوت بود. من لذتی را که باید میبردم از کار برده بودم؛ ممکن است یک عروسک هم به من جایزه بدهند. عروسک چه معنی دارد؟ جایزه هم یک عروسک است. مهم این است که من به کارم اطمینان داشته باشم و احساس رضایت بکنم. حالا اگر تمام مردم دنیا هم جمع بشوند، مثلا تخممرغ گندیده به من بزنند، مهم نیست اگر این اطمینان و رضایت شخصی نباشد، تمام جایزههای فستیوالهای دنیا را هم که توی سینی بریزند و برایم بیاورند، ارزش ندارد.»

فروغ یک سال بعد از دریافت این جایزه، در گفتوگویی مطبوعاتی درباره هدفش از ساخت این مستند گفت: «به نظر من این فیلم، فیلمی است از زندگی جذامیها و در عین حال از خود زندگی، نمونهای از زندگی عمومی. این تصویری است از اجتماع دربسته، محصور. تصویری است از عاطل بودن، منزوی و جدا بودن، بیهوده بودن. حتی آدمهای سالم نیز ممکن است در اجتماع به ظاهر سالم بیرون از جذامخانه، همین خصوصیات روحی را داشته باشند. و حال آنکه جذام ندارند. جوانی که توی خیابان بیهدف راه میرود، با آن جذامی که توی فیلم کنار دیوار مدام راه میرود، فرقی ندارد. این جوان هم دردهایی دارد که ما نمیدانیم.»
در این گفتوگو ابراهیم گلستان همراه فروغ بود و در ادامه حرفهای او گفت: «خود من دیروز رفته بودم به کافه فردوسی، مردی را دیدم که ۱۶ سال پیش هم همانجا دیده بودم. بعد از ۱۶ سال، این مرد، درست پشت همان صندلی، با همان حالت، و با همان نگاه نشسته بود. خوب این هم یک نوع جذام روحی است. در این فیلم یک پیام شخصی هست، پیام کارگردان فیلم. این فیلم توجه به زندگی، توجه به درد، توجه به دنیاست. دنیای دربسته، منزوی، محصور و آدمهای این دنیا. چنین دنیایی، حتما لازم نیست جذامخانه باشد.»
سال ۱۳۴۵، وقتی برناردو برتولوچی، شاعر و فیلمساز ایتالیایی، به ایران آمد و درباره این حرف زد که در مستند «خانه سیاه است» جذام نمادی از دردهای بشری است، فرخزاد در جوابش گفت: «بله، این طبیعی است که اگر من فقط میخواستم یک فیلمی راجع به جذام درست کنم خب، یک فیلم محدود به مساله جذام و جذامخانه میشد، یک فیلم جدی میشد، ولی این محل برای من یک نمونهای بود، یک الگویی بود از یک چیز کوچک و فشردهشدهای از یک دنیای وسیعتر با تمام بیماریها، ناراحتیها و گرفتاریهایی که در آن وجود دارد و من وقتی که میخواستم این فیلم را بسازم، سعی کردم که به این محیط با یک همچو دیدی نگاه کنم.»
گفتوگوی برناردو برتولوچی، شاعر و فیلمساز ایتالیایی با فروغ فرخزاد – ۱۳۴۵
فروغ و بازیگری
از سینما تا تئاتر
فروغ فرخزاد در ۵ سال آخر زندگیاش بازیگری در سینما و تئاتر را هم تجربه کرد. سال ۱۳۴۰، وقتی فروغ از انگلستان به ایران برگشت، موسسه ملی فیلم «کانادا» ساختن فیلمی به نام «خواستگاری» را به سازمان فیلم گلستان پیشنهاد کرد؛ یک مجموعه ۴ قسمتی که موضوع آن مطالعه و تحقیق درباره طرز معاشرت و زندگی زناشویی زوجهای جوان در کانادا، هند، ایتالیا و ایران بود. در ساختن این فیلم کوتاه، ابراهیم گلستان نویسنده فیلمنامه و کارگردان بود و فروغ دستیار کارگردان و البته بازیگر فیلم.
بخشی از فیلم کوتاه خواستگاری با بازی فروغ فرخزاد – ۱۳۴۱
آن روزها قرار بود نقش مقابل او را جلال آلاحمد بازی کند اما او نپذیرفت و پرویز داریوش جایگزین او شد. تابستان سال ۱۳۴۰ ابراهیم گلستان تصمیم گرفت فیلمی بر اساس داستان «چرا دریا توفانی شده بود» بسازد. فیلمی که البته هیچوقت به نتیجه نرسید و فقط ۲-۳ فصل آن فیلمبرداری شد اما فروغ فرخزاد در کنار پرویز بهرام، زکریا هاشمی، تاجی احمدی، اکبر مشکین، رامین فرزاد و … از بازیگران فیلم بود که در همان ۲-۳ فصل ساختهشده هم جلوی دوربین رفته بود.
فروغ پس از ساختن «خانه سیاه است»، علاوه بر ساختن فیلم تبلیغی کوتاهی درباره روزنامه «کیهان»، در فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان هم در ۲ صحنه کوتاه ظاهر شد. یکی در فصل افتتاحیه فیلم که سوار تاکسی هاشم (زکریا هاشمی) میشود و بچه شیرخوارهای را در اتومبیل او جا میگذارد و دیگری در فصل اختتامیه فیلم که در نقش همان زن زیر نگاه هاشم، سوار اتومبیل دیگری میشود.
میگویند فروغ در ساختن «خشت و آینه» جز بازیگری، همکاریهای بیشتری با گلستان و گروهش داشته است، اما خود او یا گلستان در این باره حرفی نزدهاند و در تیتراژ فیلم هم نشانهای از فروغ فرخزاد دیده نمیشود. یکی دیگر از جدیترین تجربههای بازیگری فروغ فرخزاد در تئاتر اتفاق میافتد. او در دیماه ۱۳۴۲ در نمایش «شش شخصیت در جستوجوی نویسنده»، نوشته لوییجی پیراندللو، به ترجمه و کارگردانی پری صابری، در کنار مسعود فقیه، پرویز فنیزاده، پرویز پورحسینی و شهلا هیربد بازی میکند. این نمایش اولین بار در روز پنجشنبه نوزدهم دی ۱۳۴۲ برای خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات در «انجمن فرهنگی ایران و ایتالیا» اجرا شد.

فروغ و فیلمنامهنویسی
هزارتوی زن ایرانی
فروغ فرخزاد خودش را فقط به شاعری، تدوین، بازیگری و فیلمسازی محدود نکرده بود و تجربه فیلمنامهنویسی هم داشت. فیلمنامهای که البته هیچوقت به مرحله ساخته شدن نرسید و اطلاعات زیادی درباره آن منتشر نشد اما ظاهرا قرار بوده است در سازمان فیلم گلستان ساخته شود. فروغ در نامهای به برادرش فریدون که در آلمان تحصیل میکرده، به این فیلمنامه اشاره کرده است: «نزدیک به ۱۰۰۰ صفحه سناریو نوشتم که یک فیلم بسازم ولی میماند برای سال بعد. میترسم که زودتر از آنچه فکر میکنم بمیرم و کارهایم ناتمام بمانند.» او در جای دیگری توضیح میدهد: «در این سناریو من سعی کردهام زندگی حقیقی زن ایرانی را نشان بدهم. دلم میخواهد این فیلم در یکی از این خانههای قدیمی ایرانی فیلمبرداری شود. خانههایی که اتاقهایش تودرتو است. من این خانهها را در کاشان دیدهام.»
فروغ و فرخزاد و تاریخ سینما
فیلم شماره ۱۰۱
مجله سینمایی «سایت اند ساوند/Sight and Sound» اواخر سال ۲۰۲۲ از ۱۶۳۹ منتقد دعوت کرد که برترین فیلمهای تاریخ سینما را انتخاب کنند. این مجله همان روزها فهرست ۱۰۰ فیلم برگزیده این نظرخواهی را منتشر کرد که در بین آنها فقط یک فیلم ایرانی بود؛ «کلوزآپ» عباس کیارستمی. اما در میانه بهمنماه «سایت اند ساوند» فهرست صدتاییاش را کاملتر و اسامی ۲۵۰ فیلم برگزیده نظرسنجیاش را منتشر کرد. فهرستی که شگفتانگیزترین نکتهاش برای ما ایرانیها، قرار گرفتن مستند «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد در رتبه ۱۰۱ این نظرسنجی است؛ شانه به شانه فیلم مشهور «ریو براوو». با این انتخاب، حالا فروغ فرخزاد هم در ادبیات ایران یکی از محبوبترین و بهترین شاعرهاست، هم نامش در تاریخ سینما ماندگار شده است.

سهگانهای درباره فروغ
از شعر تا سینما
اگر دوست دارید چیزهای بیشتری درباره زندگی شخصی و حرفهای فروغ فرخزاد بدانید، یکی از بهترین انتخابها، مستندهای سهگانه ناصر صفاریان است. مستندهایی که میتوانید آنها در «فیلیمو» تماشا کنید؛
سرد سبز | ناصر صفاریان | ۶۰ دقیقه
روایتی درباره زندگی، شخصیت و مرگ فروغ فرخزاد. در این مستند با گوشههایی از شخصیت فروغ و ناگفتههایی از زندگی او آشنا میشوید. «سرد سبز» روایتهایی از مادر فروغ، احمدرضا احمدى، محمدعلى سپانلو، آیدین آغداشلو، کاوه گلستان، فریدون مشیرى، شادروان هوشنگ گلشیرى، داریوش مهرجویى، بهرام بیضایى، خسرو سینایى، پوران طاهباز، امیر و پوران فرخ زاد و… درباره فروغ فرخزاد دارد و به بخشهای مختلفی از زندگی فروغ سرک میکشد؛ از ماجراهای ازدواجش با پرویز شاپور و آشنایى با ابراهیم گلستان تا شایعاتى درباره درگذشت او و فعالیتهاى سیاسىاش.
جام جان | ناصر صفاریان | ۶۰ دقیقه
فروغ فرخزاد ۵ دفتر شعر دارد که دو مجموعه آخر آنها، «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را تحولی در کارنامه شعری خودش و همچنین شعر نوی فارسی میدانند. مجموعههایی که نام او را در کنار شاعران بزرگی مانند نیما یوشیج، مهدی اخوانثالث، احمد شاملو و سهراب سپهری قرار داد. «جام جان» نگاهی دارد به فعالیتهای فروغ فرخزاد در زمینه شاعری. مستندی با روایت بهناز جعفری و با حضور منوچهر آتشی، م.آزاد، آیدین آغداشلو، احمدرضا احمدی، سیمین بهبهانی، جلال خسروشاهی، محمدعلی سپانلو، پوران طاهباز، امیر فرخزاد، پوران فرخزاد، هوشنگ گلشیری، فریدون مشیری، مادر فروغ و … .
اوج موج | ناصر صفاریان | ۳۲ دقیقه
سومین مستند صفاریان فعالیتهای فروغ فرخزاد در سینما و تئاتر را بررسی میکند. در این مستند روایتهایی میبینید از احمدرضا احمدی، عزت الله انتظامی، پرویز بهرام، بهرام بیضایی، پرویز پورحسینی، محمدعلی سپانلو، خسرو سینایی، پوران فرخزاد، هوشنگ کاووسی، امیر کراری، کاوه گلستان، هوشنگ گلمکانی، فریدون مشیری، داریوش مهرجویی، مادر فروغ و … . روایتهایی که تصویر شما از کارنامه فعالیتهای غیرادبی فروغ فرخزاد را کاملتر میکند.
منابع:
- آرشیو نشریههای «روشنفکر»، «اندیشه پویا»، «سپید و سیاه»، «هنر و سینما» و «آرش»
- کتاب «فروغ فرخزاد و سینما»، نوشته عباس بهارلو، نشر قطره
فروغ غروب تو بودی طلوع من بودم
عمران شریفی اصل******
لطفادرج شود