یک عاشقانه ناآرام
اگر فیلم ملاقات خصوصی را ندیدهاید، این نقد را نخوانید
فیلمنامه ملاقات خصوصی حداقل سه گردنه مهم دارد که باورپذیر درآوردنشان چالش بزرگی پیش روی نویسندگانش قرار داده است: یک موقعیت غریب و نامنتظَر –زن و مردی که بدون آشنایی قبلی، از داخل و خارج زندان کمکم به هم علاقهمند میشوند و ازدواج میکنند-، یک چرخش داستانی (Twist) که قرار است به تماشاگر رودست بزند و غافلگیرش کند، و دو قهرمان، که تصمیم و عمل قهرمانانهشان نباید مصنوعی و غیرمنطقی به نظر برسد. به سلامت گذشتن از این سه گردنه، به چفت و بستی قوی در درام احتیاج دارد. ساختمانی که باید آن را آجر به آجر به دقت روی هم چید، و سهلانگاری در ساختن هر جزئش میتواند به فرو ریختن کل بنا منجر شود.
همه چیز درباره فیلم ملاقات خصوصی
امید شمس به عنوان یکی از نویسندگان فیلم (به همراه بهمن ارک و علی سرآهنگ) و البته کارگردان آن، در اولین تجربه سینمایی بلندش، کموبیش موفق از این آزمون بیرون آمده است. مثل فیلمهای به اصطلاح «اجتماعی» سالهای اخیر، قصه ملاقات خصوصی هم در فضایی پایینشهری، بین آدمهایی محروم در طبقه فرودست میگذرد. کوچهها و محلههایی پر از جرم و جنحه و خلاف و بزه، که ردش را از همان ابتدای فیلم میتوان دید: وقتی «پروانه» (پریناز ایزدیار) به بدزبانی پسربچه همسایه -شخصیتی به ظاهر حاشیهای، که نقشش را در بزنگاه مهمی که باید، به خوبی ایفا میکند- گیر میدهد، یا نزاع خیابانی بیرون دکانش باعث میشود فوری کرکره را پایین بکشد. اما شمس در این دنیای پر از چرک و تاریکی، به دنبال روزنی به روشنایی میگردد. یک عاشقانه ناآرام بین پروانه و «فرهاد» (هوتن شکیبا). آدمهایی که دست و پا میزنند زیر انبوه این سیاهی، ردی از نور بجویند (چیزی از جنس برفی که در سکانس پایانی فیلم، محوطه زندان را سپیدپوش کرده است).
نزدیک شدن فرهاد به پروانه در این موقعیت غیرمنتظره، پلهپله و منطقی پیش میآید: دلبریهایش برای علاقهمند کردن پروانه به خود -از ترانهای که برایش میفرستد تا اصرارش برای تماشای صورت زن در تاریکی- از او مرد عاشقپیشهای میسازد که کارش را خوب بلد است. همینطور است زیرکیاش برای فرستادن پروانه پیش مادرش، یا تأکیدش بر اینکه پروانه را چنان خوب میشناسد که میداند موقع اضطراب، آب مینوشد. در مقابل شرایط پروانه هم برای پذیرش این عشق نامتعارف، درست کنار هم چیده شده: خانواده نابهنجاری که با بدهیها و خلافهای پدر و پسر امیدی به رهایی از منجلابش نیست، جذابیت شخصیت فرهاد، بیگناهیاش، بلدیهایش در عاشقی و البته سادگی پروانه و دستهای خالیاش برای پیدا کردن آدمی با شرایط بهتر.
به این ترتیب فیلمنامه یکی از پیچهای اصلیاش را پشت سر میگذارد. تلاشی که در تصویر هم کم به ثمر ننشسته. از مکالمه اول فرهاد و پروانه در کابین ملاقات -تعلیقی که با بالا رفتن پرده بین دو سوی شیشه، همزمان در دل پروانه و ذهن بیننده شکل میگیرد- تا شب اول عروسیشان. خلوت دونفرهای که آرامآرام این زوج را به هم نزدیک و با هم آشنا میکند، تا رسیدن به لحظه همآغوشی؛ تصویری که (طبیعتاً!) نمیبینیمش، اما با بازی دوربین با شال و دست زن و مرد، میتوانیم گرم و دلچسب تصورش کنیم.
اما مثل هر داستان رمانتیک دیگر، اینجا هم فقط اولِ عشق است که آسان است. فرهاد در برابر پروانه موقعیتی دوگانه دارد. به واقع این زن، به دو معنا فرشته زندگی اوست. هم کسی است که نور عشق را به کنج سرد و خالی تنهاییاش تابانده، هم کسی است که میتواند او را از پشت این میلههای سرد و بیاحساس آهنی نجات دهد. نویسندگان برای پرداخت این وجه فیلمنامه، تصمیم جسورانهای گرفتهاند. آنها میتوانستند با انتخاب زاویهدید «سومشخص محدود» روایت فیلم را تنها از نگاه پروانه پیش ببرند و چیزی از لایه دوم قصد فرهاد برای نزدیک شدن به او را نشانمان ندهند تا پیچ و چرخش فیلمنامه، غافلگیرکنندهتر به نظر برسد. اما رفتن به سراغ زاویهدید دانای کل، انتخاب دشوارتری است که از همان ابتدا (گرچه به مرور) ما را با تناقض درونی موقعیت فرهاد نسبت به محبوبش آشنا میکند. لبخند مرموز مرد بعد از پایان اولین ملاقاتش -که نخستین مواجهه ما با او (بدون حضور زن) نیز هست- به خوبی این احساس دوگانه را به تصویر میکشد. لبخندی که ترکیبی است از سرمستی عاشقانه از دیدار معشوق با لذت شیطانی توطئهگری که گام اول نقشهاش را با موفقیت برداشته.
بعد از پایان فیلم، چیزی از آن را –مگر احتمالاً موسیقی پرحجم و تکرار و به یادماندنی «بامداد افشار»- با خود به بیرون سالن نمیبری (این را در بار دوم تماشای فیلم -که خیلی زود خستهام کرد- بیشتر احساس کردم). با این همه میشود با اطمینان و کنجکاوی و اشتیاق، منتظر اثر بعدی امید شمس نشست. جایی که به پشتوانه موفقیت اولین فیلمش، حتماً جرأت بیشتری برای خطر کردن و ماجراجویی خواهد داشت
در ادامه با دیدن فرهاد در موقعیتهای مختلف در زندان، او را در این بنبستی که گرفتارش شده بیشتر میشناسیم و میفهمیم که آقای معلم زبان، به آن سادگی و معصومیتی که پشت تلفن به نظر میرسیده نیست: از ارتباط خشک و خشنش با همبندیها سر کلاس تا صحبتها و قولهایش به رئیس باند قاچاق (پیام احمدینیا) برای حل کردن مسأله. تلاش هوتن شکیبا برای از کار درآوردن وجوه مختلف این شخصیت، جالب توجه است. او بعد از بازی در «شبی که ماه کامل شد» و «تیتی»، در ملاقات خصوصی عاشق دیگری را برایمان تصویر میکند، به همان پیچیدگی نقشهای قبلی. کاری در سمت مقابل ایزدیار هم به خوبی از پسش برآمده. طوری که بتوانیم باور کنیم آن زن مهربان و بیگناه گوشه عطاری، اینقدر جنم و جسارت دارد که از پس چنین مأموریت خطیری برآید (ایده ساده تغییر گریم و عوض کردن آرایش موی زن، به نمایش این پوست انداختن کمک مؤثری کرده). به لحاظ دراماتیک نیز تن دادن پروانه به این نقشه شوم، منطقی به نظر میرسد. فشار همبندیهای قاچاقچی روی شوهرش را دیده و از دستی که با زور و بیرحمی آن را شکاندهاند باخبر شده.
این وسط یکی دو شخصیت فرعی به قدرت و قوت بقیه آدمها نیستند. مهمترینش «ایمان» برادر پروانه (با بازی ایمان شمس) که حضورش در فیلم، تاب وزن و مسئولیتی را که قصه بر او بار کرده ندارد. به زبان ساده، زیادی مهمتر از آنچه واقعاً هست به نظر میرسد و بیدلیل به او، این همه پر و بال و آب و رنگ داده شده است. ترس خانواده از حضور ایمان در خانه، مخالفتش با ازدواج پروانه، سابقه عجیبش در برنامه «مردان آهنین»، زد و خورد اولش در زندان با اعضای باند رقیب و… همه و همه انتظاری از او را در بیننده به وجود میآورند که به سرانجامی نمیرسد. تازه تمامی این گرهها به سادگی در فیلم باز میشوند و از جایی به بعد، امیر را به کلی در داستان فراموش میکنیم. شخصیت همسر دوست فرهاد (ریما رامینفر) و ارتباط او با شوهرش (نادر فلاح) نیز کموبیش همینطور است. زن ساده و طمعکاری که به سودای رسیدن به یک زندگی مرفه، به این نقشهها تن داده و شخصیتش سردستی، سطحی و کلیشهای پرداخت شده.
گردنه آخر ملاقات خصوصی، قهرمان ساختن از پروانه و فرهاد بعد از لو رفتن نقشهشان است. اگر سکوت پروانه در بازپرسی درباره نقش فرهاد در این ماجرا را به خاطر غافلگیر شدنش از بیوفاییای که دیده و خنجری که در عشق خورده بپذیریم، باز پا پس کشیدن فرهاد از نقشهاش لق به نظر میرسد. یک بار آنچه را فیلمنامه برای رسیدن فرهاد به این تصمیم کنار هم چیده مرور کنیم: دیدن آب خوردن پروانه در بازپرسی از شدت استرس (ارجاع به اولین ملاقاتشان)، نوشته «دوستت دارم» روی ماشین که ردش را باران میشوید، تنهایی کنار دریای خروشان، مزرعه گلها که در غیاب پروانه به خشکزاری بدل شده و دستآخر حمله پسربچه به ماشین فرهاد برای انتقام از نامردی او در حق فرشته زندگیاش. گرچه شمس اینجا هم پلهها را برای رسیدن به آن نقطه نهایی خوب پشت هم گذاشته، اما راهی که آمده هنوز یکی دو قدمی تا ضربه کاری آخر فاصله دارد. به هر حال مخاطب از این فیلم با این روایت و این شخصیتها، انتظار ندارد که فرهاد پروانه را رها کند و برود. ظاهراً شمس روی این باور مخاطبش زیادی حساب کرده و این پله مهم را به قدر بقیه پیچ و خمهای فیلمنامهاش صیقل نداده است. هرچند میشود این کوتاهی را به شیرینی صحنه ملاقات خصوصی آخر فیلمش بخشید؛ یک بار دیگر، تصویر عشق در میزانسنی که تصورش را هم نمیتوانستیم بکنیم.
ملاقات خصوصی در متن و اجرا فیلم کمنقصی است. اهمیت این حرف وقتی دوچندان میشود که یادمان بیاید با اولین تجربه کارگردانش پشت دوربین طرفیم. با این همه بهجز موقعیت مرکزی فیلم (که نحوه آشنایی قهرمانهایش و چالشهای ارتباطیشان را در بستر آن تعریف کرده)، نکته غیرمنتظره یا غافلگیری ممتازی در آن به چشم نمیخورَد. همه چیز درنهایت همانطور که میشد حدسش را زد، پیش میرود. بیجسارت و خلاقیت چشمگیری در روایت قصه یا فرم کارگردانی، بیتلاشی برای زدن نقبی به عمق و درون شخصیتها، و بی مواجه کردن تماشاگر با پرسش یا نگاهی تازه. شاید به همین دلیل هم بعد از پایان فیلم، چیزی از آن را –مگر احتمالاً موسیقی پرحجم و تکرار و به یادماندنی «بامداد افشار»- با خود به بیرون سالن نمیبری (این را در بار دوم تماشای فیلم -که خیلی زود خستهام کرد- بیشتر احساس کردم). با این همه میشود با اطمینان و کنجکاوی و اشتیاق، منتظر اثر بعدی امید شمس نشست. جایی که به پشتوانه موفقیت اولین فیلمش، حتماً جرأت بیشتری برای خطر کردن و ماجراجویی خواهد داشت.
فیلیمو سلام فیلم ملاقات خصوصی خیلی قشنگه من دوباره هر وقت تو سایت گذاشتید میبینم
لطفا میشه فیلم ابلق هم قرار بدید خواهش میکنم خیلی قشنگه مخصوصا با بازی آقای رادان و هوتن شکیبا
سلام
تصمیم برای انتشار فیلم در فیلیمو با تهیهکننده محترمه. امیدواریم این اتفاق بیفته…
فیلیمو جان سلام ببخشید یه سوال داشتم میدونم بی ربط هست اما میشه لطفا بگید فیلم ابلق رو کی قرار میدید تو جدول پخش چون خیلی فیلمش قشنگ بود بازی آقای رادان و آقای شکیبا
فیلم ملاقات خصوصی هم خیلی قشنگه من دیدم دوباره میبینم بازی پریناز عالی بود 😍😍❤
اگر میشه لطفا اکران آنلاینش رو بزارید برای ماهایی که نتونستیم توی سینما ببینیم و خیلی دلمون میخواد ببینیم
سلام
بله. ولی نظر تهیهکننده محترم مهمه. امیدواریم زود اجازه بده که ما هم خیلی مشتاق تماشای این فیلم هستیم.
سلام چه نقد عالی بود مرسی.فیلم تی تی رو اکران انلاین نمیذارید؟
سلام
منتظر نظر تهیهکننده محترم هستیم. ایشون باید تصمیم بگیره.
بهترین نقدی بود که درباره این فیلم خوندم. دمت گرم احسان عمادی
سلام الان به دلیل جشنواره روی پرده نیست
میشه اکران انلانش کنید لطفا ممنون
سلام
به تصمیم تهیهکننده وابسته است. ما خوشحال میشیم میزبان اکران آنلاینش باشیم.