فیلم عیار ۱۴؛ شهر گناه
۱۴ بهمن سالگرد اکران این فیلم پرویز شهبازی است
پرویز شهبازی همواره فیلمساز گزیدهکاری بوده است. اما شاید بتوان گفت که این کمکاری بعد از نفس عمیق جدیتر شد. موفقیت نفس عمیق به اندازهای بود که جایگاه شهبازی را نزد بسیاری از منتقدان در حد یکی از بزرگترین فیلمسازان فعال سینمای کشور بالا برد و طبیعی بود که چنین دستاوردی، شهبازی را دچار وسواسی بیش از گذشته کند. شهبازی پس از نفس عمیق به مدت ۵ سال فیلمی نساخت. این طلسم سرانجام در سال ۱۳۸۷ و با ساخت عیار ۱۴ شکست. از همان زمان ساخت، طرفداران نفس عمیق بیصبرانه منتظر تماشای فیلم بودند. رونمایی از عیار ۱۴ در بیستوهفتمین دوره جشنواره فیلم فجر اتفاق افتاد و هر چند به اوج نفس عمیق نرسید اما بسیاری از منتقدان آن را یکی از بهترینهای سال سینمای ایران دانستند. فیلم در تماشای مجدد، هنوز هم نکات جذابی دارد که کیفیت بالای عیار ۱۴ را بازتاب میدهند.
داستان کامل فیلم عیار ۱۴
اگر فیلم عیار ۱۴ را ندیدهاید این بخش متن را نخوانید! فرید (محمدرضا فروتن) طلافروش میانسال شهری سردسیر، پس از آگاهی از آزادی منصور (کامبیز دیرباز) از زندان و ورود نابههنگامش به شهر، درصدد محافظت از خود و خانوادهاش برمیآید. در این راه از مراجع قانونی کمک میخواهد که آنان میگویند تا زمانی که منصور مرتکب جرمی نشده، دستگیریاش بیمعنی و غیرممکن است. منصور وارد شهر میشود و در پرسههای خیابانیاش به رستورانی میرود که زمانی در کنار آن زرگری فرید قرار داشته. منصور از کارگران آنجا نشانی طلافروشی فرید را میپرسد و زمانی که این خبر به فرید میرسد بر وحشتش افزوده میشود.
وحشت فرید از منصور به ماجرایی در ۵ سال قبل برمیگردد که منصور بهعنوان یک مشتری ناشناس میخواسته طلاهای دزدیاش را بفروشد که فرید پلیس را از این قضیه مطلع میکند و باعث دستگیری منصور میشود. منصور پس از غافلگیری، زمانی که در محاصره ماموران برده میشود، فرید را تهدید به انتقام کرده بود و یادآوری این لحظهها از یک سو و وضعیت آشفته زندگی خانوادگی فرید در کنار همسری سربههوا و بیتفاوت (مهشید افشارزاده)، او را بیش از پیش آماده یک تصمیم جدی میکند. او با مینا (مینا ساداتی) که دانشجو است و رابطهای عاطفی و پنهان با هم دارند قراری میگذارد و به او میگوید همان شب قصد مهاجرت از آن شهر را دارد. همچنین با همکار و دوست سابقش احسان (پوریا پورسرخ) توافق میکند که مغازهاش را به او بفروشد.
زمان رفتن تقریبا فرا میرسد. احسان به تنها مسافرخانه شهر میرود تا شب را در آنجا سپری کند اما اتاق خالی وجود ندارد و سرمای هوای بیرون اجازه انتخابی دیگر به او نمیدهد. به دعوت منصور که پیشتر تنها اتاق خالی مسافرخانه را گرفته، قرار میشود این ۲ شب را با یکدیگر بگذرانند. فرید که در جستوجوی احسان است، به مسافرخانه سر میزند و با یافتن نشانههای منصور که در همان اتاق مستقر است میگریزد. منصور شبانه برای هماتاقیاش توضیح میدهد که پس از ۵ سال زندانی کشیدن، قصد رفتن به آبادی زادگاهش را دارد و به این شهر سر زده تا هدیهای برای دخترش بخرد که سالهاست او را ندیده.
همزمان فرید و مینا در راه رفتن در یخبندان جاده، با یک تریلر حملکننده بنزین روبهرو میشوند که به دلیل نقص فنی باعث بسته شدن راه شده. راننده تریلر از فرید برای جدا کردن دماغه تریلر از بار کمک میخواهد و سپس برای آوردن کمک آنان را ترک میکند. فرید که میبیند تا ایستگاه قطار فاصله زیادی ندارد و فرصت زیادی هم برایش باقی نمانده، تصمیم میگیرد از فاصله به وجود آمده در بخش جلویی تانکر عبور کند اما سقف اتومبیلش به اهرم جلوی تانکر گیر میکند و پیش از وقوع هر فاجعهای، بهسختی با مینا از داخل ماشین خارج میشوند و کمی آنسوتر برای تحمل سرمای شدید، لاستیکی را آتش میزنند. آتش لاستیک از راه نشت بنزین، به اتومبیل فرید میرسد و پس از مشتعلساختن آن، باعث انفجار مهیب تریلر میشود و به مرگ فرید و مینا میانجامد. فردا صبح، منصور شاداب و قبراق، با هدیهای که از احسان گرفته از شهر خارج میشود.
عوامل و بازیگران فیلم عیار ۱۴
نویسنده، تهیهکننده و کارگردان: پرویز شهبازی/ مدیر فیلمبرداری: علی لقمانی/ تدوین: پرویز شهبازی، فریدون جامهبزرگ (با همکاری میثم مولایی)/ موسیقی: انتخابی
بازیگران اصلی: محمدرضا فروتن، کامبیز دیرباز، پوریا پورسرخ، مینا ساداتی، مهشید افشارزاده، بهرنگ علوی.
دستاوردها و آمار فروش فیلم عیار ۱۴
رونمایی از عیار ۱۴ در بهمن ۱۳۸۷ و در بیستوهفتمین دوره جشنواره فیلم فجر اتفاق افتاد. پرویز شهبازی که با فیلم قبلیاش، نفس عمیق، سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را از جشنواره فجر کسب کرده بود، با عیار ۱۴ هم از جوایز این جشنواره بینصیب نماند و جایزه ویژه هیئت داوران را دریافت کرد. این تنها جایزه عیار ۱۴ از بخش مسابقه جشنواره آن سال بود. این فیلم همچنین در ۳ رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد (محمدرضا فروتن)، بهترین بازیگر نقش دوم مرد (کامبیز دیرباز) و بهترین فیلمنامه هم نامزد دریافت سیمرغ بلورین شده بود.
عیار ۱۴ در مجموع با استقبال گرم منتقدان روبهرو شد. هر چند در جشنواره بیستوهفتم فجر نمایش درباره الی (اصغر فرهادی) چشمها را خیره کرد و مجال خودنمایی به دیگر فیلمها نداد، اما در نظرسنجی ماهنامه فیلم از منتقدانش برای انتخاب بهترینهای آن دوره از جشنواره، عیار ۱۴ بعد از درباره الی به دومین فیلم برگزیده منتقدان ماهنامه فیلم تبدیل شد. همچنین در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد محمدرضا فروتن برای بازی در عیار ۱۴ بازیگر برگزیده منتقدان ماهنامه فیلم لقب گرفت.
عیار ۱۴ زمانی اکران شد که به فصل مرده اکران معروف است. نمایش عمومی این فیلم از ۲۱ بهمن ۱۳۸۸ آغاز شد. شاید همین زمان نامناسب اکران یکی از عواملی بود که باعث شد تا عیار ۱۴ به یک شکست سنگین تجاری تبدیل شود. تعداد مخاطبان این فیلم در سال ۱۳۸۸ تنها ۶۷ هزار و ۳۹ نفر بود و رتبه بیستونهم جدول پرمخاطبترین فیلمهای آن سال را کسب کرد. با توجه به اکران دیرهنگام، نمایش عیار ۱۴ در برخی از سینماها در هفتههای ابتدایی سال ۱۳۸۹ هم ادامه یافت و در آن سال هم ۱۱ هزار و ۷۳۶ تماشاگر به دیدن فیلم رفتند تا در سال ۸۹ هم عیار ۱۴ در رتبه پنجاهوهشتم پرتماشاگرترین آثار سال قرار گیرد. بنابراین مجموع تعداد مخاطبان عیار ۱۴ در سالنهای سینما حتی به ۱۰۰ هزار نفر هم نرسید.
نقد و بررسی کامل فیلم عیار ۱۴
جنبههای مضمونی عیار ۱۴ حتی پیش از نمایش در جشنواره فجر هم توجه سینمادوستان را به خود جلب کرده بود. هنگام انتشار اخبار تولید عیار ۱۴، بهجای خلاصه داستان این مصراع معروف در اختیار رسانهها قرار گرفته بود: «این جهان کوه است و فعل ما ندا». همین توصیف عدهای را به شک انداخته بود که شاید قرار است با پیامهای اخلاقی صریحی روبهرو باشیم. البته این مضمون در فیلم قابلردیابی است. عدهای از منتقدان به این اشاره کردند که مضمون اصلی عیار ۱۴ را به فشردهترین شکل میتوان در عبارت «جنایت و مکافات» خلاصه کرد. شهبازی شهری را به تصویر میکشید که در آن تاوان گناه بالاخره به خود انسان بازمیگشت. اما این مضمون بهشکلی در فیلم منتقل شده بود که عموما شعاری و گلدرشت به نظر نمیرسید؛ و البته این تنها مضمونی نبود که مورد توجه منتقدان قرار گرفت. نگاهی به یادداشتهایی که پس از نمایش عیار ۱۴ در جشنواره فجر و سپس اکران عمومی فیلم نوشته شد، این ادعا را اثبات میکند.
حمیدرضا مدقق: «عنصر طلا و جواهرات در جهان داستانی عیار ۱۴ نقشی فراتر از شکل دادن به سوءتفاهم اولیه اثر را دارد. اینکه قهرمان فیلم یک جواهرفروش است همراه با نقش تعیینکننده کیف حاوی طلا و جواهر در پیشبرد داستان، سبب میشود که شناسایی آدمها، روابط آنها با یکدیگر و سرنوشت پایانی قهرمانان اثر در پرتو مفهوم سرمایه شکل گیرد»
مهرزاد دانش در یادداشت خود در شماره ۳۹۱ ماهنامه فیلم (اسفند ۱۳۸۷) به بازی شهبازی با ذهنیت تماشاگران اشاره کرد: «یکی از مایههای اساسی فیلم، جابهجایی ذهنیتهای از پیش شکل گرفته است. شهبازی – فارغ از برخی ضعفها که مثلا در اجرای سکانس انفجار نمود دارد – خیلی خوب به این مفهوم میپردازد. جواهرفروش ظاهرالصلاحی که در زمینههای مختلف، از نوع شرعی بستن النگو و دستبند به مچ زنان نامحرم گرفته تا لو دادن دزد جواهرات، وجههای مثبت از خود ارائه میدهد، رفته رفته نقاب از ذات پنهانش برمیدارد و مواردی از قبیل نوع برخورد ناجوانمردانه با دوستی که تازه ازدواج کرده یا رفتار ابزاری با شاگردی که سالها پیش بهناحق اخراجش کرده یا دوگانگی رفتاری با همسر و معشوقش، آن روی دیگر سکه را نشان میدهد. بهترین جلوه در این میان فصل مسجد است که نیت اصلیاش گرفتن غیرقانونی اسلحه از جوان بسیجی است اما قالبش در اهدای چکپول ۵۰ هزارتومانی شکل میگیرد. به موازات این روند، از آن سو هم نقاب چهره پنهان غریبه تازه از حبس آمده به شکلی تدریجی برداشته میشود و لایه بیرونی موحش آن جای خود را به بستری عاطفی میدهد.»
در همان شماره، حمیدرضا مدقق نقش کلیدی عنصر طلا را در این فیلم مورد توجه قرار داد: «عنصر طلا و جواهرات در جهان داستانی عیار ۱۴ نقشی فراتر از شکل دادن به سوءتفاهم اولیه اثر را دارد. اینکه قهرمان فیلم یک جواهرفروش است همراه با نقش تعیینکننده کیف حاوی طلا و جواهر در پیشبرد داستان، سبب میشود که شناسایی آدمها، روابط آنها با یکدیگر و سرنوشت پایانی قهرمانان اثر در پرتو مفهوم سرمایه شکل گیرد. در فضای بیزمان و مکان عیار ۱۴ آدمها یا در پی خرید یا در پی فروش طلا هستند… در ناکجاآباد عیار ۱۴ همهچیز و همهکس در چنبره مقدراتی گرفتار آمدهاند که سرمایه برای آنها رقم میزند. این شهر یک طلافروشی بیشتر ندارد اما همان یکی نقش اساسی در سرنوشت همه بازی میکند.»
در زمان نمایش عمومی عیار ۱۴ هم منتقدان به جنبههای مضمونی کار اشاره کردند. سعید قطبیزاده یکی از این منتقدان بود که تقدیرگرایی قابل ردیابی در عیار ۱۴ را در یادداشت خود در شماره ۴۰۷ ماهنامه فیلم (اسفند ۱۳۸۸) موکد کرد: «نکته انحرافی بعدی، فیلمنامه دقیق عیار ۱۴ است که در آن همه چیز، از پرورش شخصیتها گرفته تا سیر قصه و نقش اتفاق و تصادف و تقدیر در زندگی بشر، موبهمو طراحی شده است. تعلیق فیلم در پوشیده نگه داشتن نیت زندانی سابق از ورودش به شهر، و هیجان گاهوبیگاهش در انتقال حس وحشت و بیقراری زرگر به تماشاگر عالی است. عالیتر از آن پایانبندی طنزآمیز فیلم است که وجه تقدیرگرای آن را برجستهتر میکند.»
یاشار نورایی هم در همان شماره به این اشاره کرد که نشانههای ظریفی در عیار ۱۴ گنجانده شده بودند که میتوانستند ما را متوجه ویژگیهای شخصیتها و حتی فرجام شخصیت اصلی کنند اما این نشانهها عموما در مرتبه اول بهسختی قابل ردیابیاند و در مرتبههای بعدی است که خودشان را نشان داده و فیلم را در ذهن تماشاگر عمیقتر میکنند: «بسیاری از نشانههای کوچک و ظرافتهای نمادین فیلم برایمان با ۲ بار دیدن آن و اطلاع از پایانش روشن میشود. اینکه منصور اهل روستای جنتآباد بوده و همین نام بهشتی میتوانسته از ابتدا نظر ما را نسبت به او تعدیل کند ولی از کنار این نشانه با بیدقتی گذشتهایم. تانکر کوچکی در کنار جاده، وقتی احسان از ماشین فرید پیاده میشود دیدهایم که به سرنوشت فرید و انفجار تانکر بزرگتر اشاره میکرده. حتی تلفیق رنگ آبی و زرد در شعله آتش که جان فرید را میگیرد، قبلا در اینسرت شعله فندک گازی فرید که با آن طلا را آب میکند، قابل رویت بوده است.»
روایت و کیفیت فیلمنامه عیار ۱۴
در ۲ دهه اخیر، پرویز شهبازی بهعنوان یکی از فیلمنامهنویسان قابل سینمای ایران شناخته شده است. بنابراین عجیب نبود که بخش مهمی از یادداشتهای منتشرشده در مورد عیار ۱۴ به کیفیت کار شهبازی در مقام فیلمنامهنویس و شیوه روایت فیلم اختصاص یافت.
در بخش قبل به این اشاره کردیم که پیش از نمایش عیار ۱۴ در جشنواره فجر، خطر تبدیل شدن این فیلم به یک اثر شعاری احساس میشد اما شهبازی از افتادن در این دام اجتناب کرده بود. یاشار نورایی در یادداشت خود علت این موفقیت را شیوه روایت عیار ۱۴ دانست. نورایی ابتدا به معضلات نمایش مسائل اخلاقی در سینما و تلویزیون ایران اشاره کرد: «یکی از مشکلات همیشگی سینمای ایران، پیدا کردن قالب مناسب برای مضمونهای اخلاقی است. مشکلی که سالهای گذشته مثل ساز ناکوک، در تضاد با سیاستهای هرچه بیشتر اخلاقی کردن هنر و بهخصوص سینما خودش را نشان داده است. شکل و محتوای نامناسب فیلمهای اخلاقگرای ایرانی، از نمونههای اولیه سالهای پس از انقلاب، که به عرفان و مذهب گریز میزدند و سعی در نکوهش رذایل اخلاقی داشتند، تا نمونههای متاخری مانند فیلمها و سریالهایی که بر اساس قصههای دینی ساخته میشوند، باعث شده تاثیر چندانی نداشته باشند و چه بسا تماشاگر با بیتفاوتی با مفاهیم مطرحشده در آنها برخورد کند.»
سعید قطبیزاده: «تعلیق فیلم در پوشیده نگه داشتن نیت زندانی سابق از ورودش به شهر، و هیجان گاهوبیگاهش در انتقال حس وحشت و بیقراری زرگر به تماشاگر عالی است. عالیتر از آن پایانبندی طنزآمیز فیلم است که وجه تقدیرگرای آن را برجستهتر میکند»
در ادامه، او بحث فیلم شهبازی را پیش کشید و دلیل دوری عیار ۱۴ از مشکلات معمولی آثار اخلاقی سینما و تلویزیون ایران را توضیح داد: «عیار ۱۴ برخلاف اکثر این فیلمها، سعی میکند با استفاده از ساختار فیلمهای آشنا (مانند فیلمهای وسترن و فیلمنوآرها) قصهای مهیج را در فضایی انتزاعی-ایرانی تعریف کند. توجه فیلمساز به عناصر دراماتیک و انتخاب ساختاری (در ظاهر) کلاسیک، نوعی گسست از شیوه پرداخت او در فیلم مشهورش، نفس عمیق است که در آنجا از روایت سرراست و دیرآشنای کلاسیک اجتناب میکرد. چندگانگی فضای نفس عمیق و چندوجهی بودن مفاهیم در فیلم آخر شهبازی هم وجود دارد، اما پنهان است و به همین دلیل بسیاری از بینندگان متوجه این جنبه از فیلم نمیشوند… او [شهبازی] برای انتقال پند اخلاقی فیلمش لفاف سینمایی مناسبی (تلفیقی از عناصر ژانر وسترن و سینمای پلیسی جنایی) یافته که بیشباهت به قالبهای گوناگونی که مولوی در مثنوی برای اندرزها و نصیحتهایش درست کرده و لحن متنوع این داستانها، نیست.»
نورایی در ادامه این مطلب با توجه به برخی از عناصر روایی عیار ۱۴، به نتیجهای مشابه چیزی رسید که در بخش قبل از قول مهرزاد دانش خوانده بودیم؛ اینکه شهبازی در عیار ۱۴ با ذهنیت ما بازی میکند: «اما به گمانم جنبه دیگری در فیلم وجود دارد که از پیوند فرم و مضمون اثر یا بهتر بگویم تضادهای دیالکتیکی ابعاد اثر ساخته میشود. اینکه در پس ظاهر تقدیرگرا و رویکرد مستقیم و قطعی فیلم (که نشاتگرفته از قطعیت سینمای کلاسیک است)، چندگانگی مفهومی نهفته و نشانهها به شکلی خودآگاهانه مدام در حال تعدیل مفاهیم ظاهرا مشخص فیلم و رسیدن به نوعی نسبینگری هستند.»
چند خط بعد، نورایی مثالهایی زد که همین نسبیگرایی یا بازی با ذهنیت تماشاگر را بازتاب میداد: «فیلم پر است از قراردادهای آشنایی که ما را به سمت پیشفرضها میبرند و گمراه میکنند. اطلاعاتی که فیلم به ما میدهد، توقعاتی در ما به وجود میآورد که برخلاف انتظار برآورده نمیشوند. وقتی در ابتدای فیلم تابوت فرید را میبینیم، با کنار هم گذاشتن حضور منصور در شهر و کینهای که احتمالا از فرید به دل دارد، حتم داریم که فرید در انتها به دست او کشته شود و عملا باور میکنیم که از جمع زدن آنچه در فیلم میبینیم به حاصل مشخصی خواهیم رسید. اما چندوجهی بودن زندگی و همان اصل عدم یقین که فیلم بر مبنای آن شکل گرفته، احتمال رد پیشفرضهایمان را گوشزد میکند. فیلم بستر به چالش کشیدن باورها است. نه آن را رد میکند نه تایید. مثال بارزش استفاده از باور خرافی عطسه کردن و «صبر آمدن» است. در دو صحنه فیلم به این باور خرافی اشاره میشود… سرنوشت فرید میتواند حاصل سرپیچی و عدم اعتقادش به این باور باشد.»
جواد طوسی: «پرویز شهبازی در عیار ۱۴ به شکل هوشمندانهای با زبان و مضمونی کلاسیک و قواعد فرمولهای مرتبط با آن بازی میکند و (از دل آن) به بیان و اجرایی بدیع دست مییابد. در «ماجرای نیمروز» غیرمتعارف او، انسان تنها و جداافتادهاش حس ترحم ما را برنمیانگیزد و مرحله به مرحله در شرایطی قرار میگیرد که گویی استحقاق بیشتری برای تقاص پس دادن دارد»
یکی دیگر از ویژگیهای روایی عیار ۱۴، بازی با الگوهای کلاسیک بود. تعدادی از منتقدان این فیلم شهبازی را از این جنبه هم واکاوی کردند. رضا کاظمی یکی از این منتقدان بود که در شماره ۳۹۱ ماهنامه فیلم (اسفند ۱۳۸۷) چنین نوشت: «عیار ۱۴ روایت فاصلهگذارانه و شاخ و برگ زدودهای است. فیلم ظرفیت خلق تقابلهای پرتنش و آفرینش تعلیق برای رویارویی دو قطب درگیر ماجرا را دارد ولی شهبازی آگاهانه در بسیاری از لحظههای فیلم از درافتادن به یک روایت استیلیزه کلاسیک دوری میکند. عیار ۱۴ را نمیتوان بهسادگی یک بازسازی ایرانی و زمستانه روایتهای کلاسیک و وسترن دانست. شهبازی ارزش گوشههای ناپیدای درام را میداند و برای نمایش آنها اصرار ندارد. عیار ۱۴ برخلاف ظاهر سرراستش روایتی سرراست ندارد. شواهد اثبات این ادعا در فیلم کم نیست و این بار نیز شهبازی همچون نفس عمیق و فیلمنامه به آهستگی، ابهام و عدم قطعیت را بهمثابه یک درونمایه اصلی به کار میگیرد.»… «عیار ۱۴ درحالی که میتوانست یک روایت کلاسیک انتقام باشد، به روایتی از مخمصه و مکافات تبدیل شده است. آغاز فیلم با خبر ورود منصور و تاثیر ویرانگر و بختکوارش بر فرید، یادآور خبر ورود آدمکشها برای کشتن ال اندرسن در داستان کوتاه آدمکشهای همینگوی است.»
جواد طوسی هم در همان شماره ماهنامه فیلم به نکته مشابهی اشاره کرد: «پرویز شهبازی در عیار ۱۴ به شکل هوشمندانهای با زبان و مضمونی کلاسیک و قواعد فرمولهای مرتبط با آن بازی میکند و (از دل آن) به بیان و اجرایی بدیع دست مییابد. در «ماجرای نیمروز» غیرمتعارف او، انسان تنها و جداافتادهاش حس ترحم ما را برنمیانگیزد و مرحله به مرحله در شرایطی قرار میگیرد که گویی استحقاق بیشتری برای تقاص پس دادن دارد.»
سعید قطبیزاده در یادداشت خود به بومیبودن عیار ۱۴ اشاره کرد و شیوه بومیسازی شهبازی را هوشمندانهتر از تمهیدات عمومی سینمای ایران دانست: «لذت تماشای این فیلم برای من، سوای موارد کلان فیلمنامهای و کارگردانی، از آن روست که فقط در آثار فیلمسازان خوشذوقی از جنس شهبازی است که میتوان نمایش پرحوصله روشهای کار یک زرگر در ارائه النگو به مشتری و جزییات ثبت یک قرارداد دفترخانهای را مشاهده کرد (که نشانههای هنرمندانهتریاند از یک سینمای بومی، تا روشهای مستعمل خوشایند نگاه رسمی).»
با این وجود عیار ۱۴ مخالفانی هم داشت که به فیلمنامه کار حمله کردند. مصطفی جلالیفخر در شماره ۳۹۱ ماهنامه فیلم، علیرغم اینکه عیار ۱۴ را از جنبههایی ستود، این ایراد را به فیلم وارد دانست که گاه علیه قراردادهایی عمل میکند که خودش با ما گذاشته است: «عیار ۱۴ را به این دلیل نمیتوانم زیاد دوست داشته باشم که دلبسته محور روایت است و حواشی و جزییات این دنیای بهظاهر عادی را کم میبیند. گاهی معطل لحظهها و موقعیتهایی میشود که با حرکت سیال میان اجزای این زندگی عادی نامطمئن متضاد است. یعنی علیه همان قراردادی که خود فیلم با ما گذاشته است. مثل پیشدرآمد طولانی قبل از ورود زندانی آزادشده. حتی فیلم در دام تعلیقآفرینی ناهمجنس با کلیت اثر هم میافتد؛ آنجا که مرد به خانهاش بازمیگردد و ردپایی را در برف میبیند و خانه به هم ریخته. برای گولزدن ما و طلافروش. این در حالیست که قرار است هراس از مرد زندانرفته در دوردست باشد و با کمترین مداخله رعبآفرین راوی. در واقع فیلم گاهی دچار تردید میان قصه و ضدقصه میشود.»
خسرو نقیبی: «چرا باید باور کرد که دزد قدیمی و خطر حی و حاضر فیلم برای خرید یک گردنبند به شهری آمده که به دلیل دزدی از زرگری همانجا به زندان افتاده و چرا نیمهشب باز هم سراغ مغازه همان مردی میرود که او را لو داده؟ که برای دخترکش طلا بخرد؟»
بعضی از منتقدان دیگر، نظر تندتری نسبت به فیلم داشتند. بهعنوان مثال محمد شکیبی (در شماره ۳۹۱ ماهنامه فیلم) چفتوبست داستانی عیار ۱۴ را زیر سوال برد: «کارگردان وقتی که در اواخر فیلم اعتراف میکند که زندانی را پس از پنج سال نه برای رویارویی با زرگر که صرفا برای خرید گوشوارهای به آن شهر سرد و کوچک کشانده، در واقع چفتوبست منطقی فیلم را زیر سوال برده. و زمانی که متوجه میشویم مراجعه پیاپی زندانی آزادشده به طلافروشی دربسته، آن هم در ساعتهای پایانی یک شب برفی صرفا حیلهای بوده برای ایجاد حس انتظار و اضطراب در بیننده، از این سادهانگاری عصبانی میشویم.»
خسرو نقیبی در همان شماره تا جایی پیش رفت که عیار ۱۴ را یک «نقض غرض کامل» دانست: «این فیلم پرویز شهبازی که قرار است نوعی بازی با [فیلم] ماجرای نیمروز باشد و در سادگی فرمی و روایی، راجع به یک سری مفهوم عمیق و انسانی حرف بزند… یک نقض غرض کامل است. سادگی فرمیاش را با فلاشبکهای عجیب و بیمورد خراب میکند و درست مثل فیلمهای تلویزیونی کنونی یا کلاسیکهای قدیمی از تمهیداتی چون سیاهوسفید کردن تصویر برای نشاندادن آنچه پنج سال قبل رخ داده یا دیالوگی چون «واسه همیشه که اون تو نمیمونم، برمیگردم» استفاده میکند، واقعنماییاش را با بازیهای پر از تکلف و ادای گروه بازیگرانش و البته اجرای خودنمایانه و گلدرشت صحنههای تعلیق از دست میدهد و دست آخر قربانی مفهومی میشود که اصلا به قواره فیلم دوخته نشده است. چرا باید باور کرد که دزد قدیمی و خطر حی و حاضر فیلم برای خرید یک گردنبند به شهری آمده که به دلیل دزدی از زرگری همانجا به زندان افتاده و چرا نیمهشب باز هم سراغ مغازه همان مردی میرود که او را لو داده؟ که برای دخترکش طلا بخرد؟»
نقیبی همچنین به وفور عنصر تصادف در فیلمنامه اشاره کرد که، از دید او، فاقد منطق داستانیاند: «عیار ۱۴ پر از اتفاق و حادثه است و این برای فیلمی که قرار است تعلیقش چیدهشده و مینیاتوری باشد بزرگترین ضربه به حساب میآید. در این روز بهخصوص، صیغهنامه دختر دانشجو و مرد به پایان میرسد، در همین روز دوست مرد اتفاقی با جناب دزد در یک اتاق همپیاله میشود و باز دقیقا در همین روز دختر قصد روشنکردن تکلیفش را با مرد دارد و میخواهد به تهران بازگردد.»
کیفیت اجرایی فیلم
در مورد کیفیت کار شهبازی در مقام کارگردان نظرات یکدستتر بود و حتی برخی از منتقدان که دل چندان خوشی از عیار ۱۴ نداشتند هم برخی از ویژگیهای اجرایی کار را ستودند. امیر قادری در شماره ۳۹۱ ماهنامه فیلم، عیار ۱۴ را ستایش کرد و آن را فنسالارانهترین فیلم بیستوهفتمین دوره جشنواره فیلم فجر دانست: «نفس عمیق را چقدر دوست داشتیم و حالا عیار ۱۴، نشان میدهد که پرویز شهبازی، آنقدر تجربه و دانش آکادمیک و سلیقه و هوش دارد که هر پروژهای را، حالا هر قدر بهعمد دور از فیلم موفق قبلی، به نتیجهای مطلوب برساند. سکانس انفجار تانکر اگر خوب درمیآمد، آنوقت بهتان میگفتم که با چه فیلمی طرف بودید. اما همین حالا هم عیار ۱۴، با وجود جلوه ظاهری ظاهرا بسته و محدودش، فنسالارانهترین فیلم جشنواره است، با اجرای خیلی خوب بازیگران و احاطه کارگردان به ریزترین جزییات اثرش. و درک کمیابی که از لحظه نهایی فیلم دارد. و از همه اینها مهمتر دیدگاه سازندهاش که در هیچ کدام از دیگر آثار روشنفکرانه جشنواره امسال گیر نمیآید. او انسان را با درون خودش روبهرو میکند و از قهرمان/ ضد قهرمانش میخواهد تا مسئولیت زندگیاش را خودش به عهده بگیرد. در آن شهر کوچک آخر دنیای پربرف، هیچ کدام از نهادها و نظامهای بشری به کمکش نمیآیند.»
امیر قادری: «نفس عمیق را چقدر دوست داشتیم و حالا عیار ۱۴، نشان میدهد که پرویز شهبازی، آنقدر تجربه و دانش آکادمیک و سلیقه و هوش دارد که هر پروژهای را، حالا هر قدر بهعمد دور از فیلم موفق قبلی، به نتیجهای مطلوب برساند. سکانس انفجار تانکر اگر خوب درمیآمد، آنوقت بهتان میگفتم که با چه فیلمی طرف بودید»
مصطفی جلالیفخر هم که انتقاداتی را به فیلمنامه عیار ۱۴ وارد دانسته بود، کیفیت فضاسازی فیلم را ستود: «خب اگر قرار باشد هراس غیرعادی را در عادی بودن زندگی جاری کنیم، عیار ۱۴ فیلم ناموفقی نیست و فضاسازی وحشت، متوسط و پیوسته در دنیایی افسرده و برفی و خاکستری را میتوان شاخص اثر دانست. فیلم بهشدت به دنیاهای ریموند کارور نزدیک است و در یک جور بیمکانی تعمدی میکوشد بیشترین عجز درونی را با کمترین بهانه درونی به تصویر بکشد. منتقدان ادبی از عنوان «رئالیسم کثیف» برای توصیف چنین فضایی بهره جستهاند که به نظرم برای عیار ۱۴ هم کاربرد دارد. همهچیز بهظاهر عادی میگذرد و جزییاتی وجود دارند که از گرهافکنی و گرهگشایی مبرا هستند. هیچ قصدی برای اثرگذاری نیست و در پایان اثرپذیری ژرفی را تجربه میکنیم که نمیدانیم از کجای داستان است.»
یاشار نورایی، فیلمبرداری علی لقمانی را یکی از شاخصههای قابل توجه عیار ۱۴ دانست و دقت و هوشمندی در رنگآمیزی فیلم را تحسین کرد: «فیلمبرداری درخشان علی لقمانی در انتقال مفاهیم فیلم و بنا کردن بنیاد روایی فیلم بر پایه رنگها، دقیق عمل کرده است. دو رنگ غالب اثر، یعنی آبی و زرد کارکردی اتصالی دارند و شخصیتها و موقعیتها را به هم پیوند میزنند. رنگ زرد که رنگ طلا است در سرتاسر فیلم به چشم میخورد و پژواک عمل فرید را در محیط اطرافش نشان میدهد. رنگ آبی هم پیوسته بودن شخصیتها را در عین افتراقشان نشان میدهد. پیراهن آبی فرید به ساک آبی و دستکشهای منصور پیوند میخورد و اتوبوس آبی رنگی که منصور از آن پیاده میشود با رنگ آبی پردههای طلافروشی و کاپشن آبی حسن در مسجد یکی میشوند. ارتباط میان آدمها، بیشتر از آن است که تصور میکنند.»
سعید قطبیزاده هم به جنبههایی از عیار ۱۴ اشاره کرد که این ساخته شهبازی را به یک فیلم قابلستایش تبدیل کردهاند: «میتوان منصفانه به جنبههای ممتاز عیار ۱۴ پرداخت و شهبازی را در موارد بسیاری تحسین کرد؛ مثلا بازی پرجزییات و بیمساله محمدرضا فروتن در این فیلم، قطعا مدیون هدایت کارگردان است؛ یا انتخاب ماجرای نیمروز و تنگه وحشت به عنوان دو الگوی روایی کلاسیک، و ادای دین به آنها در یک اثر قصهگو اتفاق کمنظیری در سینمای ایران است؛ همچنین تلاش شهبازی برای تعریفی نوین از سینمای بومی، بدون توسل به مظاهر آشکار و نشانههای سرراست، میتواند آغازگر جریانی پویا باشد که از این پس ایرانی بودن فیلمی به تعداد صحنههایش از منارهها و برج میلادهایش محاسبه نشود.»
نفس عمیق یا عیار ۱۴؟
هر چند، همانطور که در بخشهای قبلی مشخص شد، برآیند نظرات در مورد عیار ۱۴ مثبت بود اما حتی پروپاقرصترین طرفداران فیلم هم نمیتوانستند انکار کنند که نفس عمیق چیز دیگری بود! سعید قطبیزاده یکی از منتقدانی بود که به تفاوتهای این دو فیلم اشاره کرد. توضیحات قطبیزاده میتواند دلیل تبدیل نفس عمیق به یک فیلم منحصربهفرد در سینمای ایران را مشخص کند: «به نظرم شهبازی در جایگاهی نیست که از او فقط توقع ساخت فیلم آبرومند و استاندارد داشته باشیم. اگر عیار ۱۴ را کارگردان جوان یا معمولیتری ساخته بود، حتما لازم بود با لحنی حمایتگرانه از او بگوییم و تحسیناش کنیم اما نفس عمیق به عنوان یک نمونه درخشان و نامیرا در سینمای هنری ایران، این توقع را از کارگردانش ایجاد میکند که فیلم بعدیاش، چیزی از آن جنس باشد. منظورم شباهت نیست و میخواهم بگویم که هدفم از نوشتن این یادداشت، گفتن این است که نفس عمیق با وجود اندک ضعفهایش، فیلمی شجاعانه و دیوانهوار بود، اما عیار ۱۴ با احترام به همه ارزشهایش، فیلمی محتاط و دستبهعصا است… [عیار ۱۴] فاقد آن جنون و پرخاشگری و جسارتی است که از هر تصویر و جمله فیلم قبلیاش میتراوید. عیار ۱۴ مثل فرزند بزرگ و مودب یک خانواده است که با دوراندیشی و محافظهکاری، از نتیجه رفتارش اطمینان دارد و نفس عمیق را میتوان به پسربچه بازیگوشی تشبیه کرد که لحظهای آرام ندارد و قضاوت دیگران برایش بیاهمیت است.»
ویدیوکلوپ فیلیموشات | مرور فیلمهای دوستداشتنی
نتیجهگیری
ساخت یک فیلم بزرگ و ماندگار، همچون شمشیری دولبه عمل میکند: از یک طرف هم کار کارگردان را برای پیدا کردن سرمایه جهت ساخت فیلم بعدی راحتتر و هم نام آن فیلمساز را در تاریخ سینمای ایران ثبت میکند و از جهت دیگر، نهتنها انتظارات را از او بسیار بالا میبرد بلکه ممکن است هر فیلم دیگر فیلمساز با آن فیلم شاخص مقایسه شده و ویژگیهای برجسته آثار بعدیاش مغفول بماند. بهنظر میرسد که چنین اتفاقی در مورد عیار ۱۴ رخ داده است. توقعات از شهبازی پس از نفس عمیق آنقدر بالا بود که بعید نیست اگر تماشای عیار ۱۴ حتی به سرخوردگی برخی از طرفداران شهبازی انجامیده باشد. چهارده سال پس از ساخت، تماشای دوباره عیار ۱۴ میتواند به موضعگیری منصفانهتری منجر شود. واقعیت این است که عیار ۱۴ فیلم بینقصی نیست. سکانس کلیدی و محوری انفجار اجرای خوبی ندارد و برخی از رفتوبرگشتهای فیلمنامه میان الگوهای مختلف روایی، ممکن است نشاندهنده شکلی از سردرگمی بهنظر برسند. با این وجود آنچه در این مطلب از نقدهای قدیمی استخراج شد، تنها بخشی از جنبههای قابل تحسین این ساخته کمتر قدردیده شهبازی محسوب میشود. نکات ظریف عیار ۱۴ آنقدر پرتعداد هست که برای ستایش فیلم و ترغیب به تماشای دوباره آن کفایت کند.