ژان ویگو کارگردانی است که به زعم «دیوید بردول» بااستعدادترین و خلاقترین جوان دهه سی فرانسه در فیلمسازی بوده است.
با این که ژان ویگو تنها بیست و نه سال عمر کرده است و با اینکه تنها چهار فیلم از او باقی مانده است، هر چهار فیلم او در تاریخ سینما ماندگار شدهاند. و تقریبا تمام آنها در شکل گیری جریانهای گوناگونِ فیلمسازی فرانسه تاثیرگذار بودهاند. کارگردانی که به زعم «دیوید بردول» با استعدادترین و خلاقترین جوان دهه سی فرانسه در فیلمسازی بوده است، و فیلمهایش دارای نوعی سورئالیسم شخصی هستند.
آخرین فیلم ویگو – آتلانت – به جز این که تنها فیلم بلند اوست، تنها فیلم – به اصطلاح – جریان رایج او نیز هست. آتلانت تنها فیلم ویگو است که رنگ و بوی سینمای تجاری دارد و داستان در آن پررنگ است. این فیلم که داستان عشق یک ملوان به زنی روستایی را بازگو میکند، اتمسفری شاعرانه و رمانتیک دارد. ارزشمندترین وجه تماشایی این فیلم، تولید همین اتمسفر و لحظات شاعرانه و صمیمی است. اتمسفری که به یاری داستانی رمانتیک، پرداخت کاراکترهایی رها و کلبی مسلک، جنس بازی صمیمی و راحت بازیگران، و تصاویر درخشنده و پر تلألو، بسیار لذتبخش و تماشایی شده است. «آتلانت» برخلاف «درباره نیس» و «نمره انضباط صفر»، بیش از تولید اندیشه، به تولید حس میپردازد. نهایتا بیش از آن که اندیشه خاصی در مغز بیننده ایجاد کند، تجربهای لذتبخش از درکی احساسی، به او هدیه میکند. این فیلم با اینکه تمام ویژگیهای جریان رئالیسم شاعرانه – مانند بدبینی و پایان تلخ – را ندارد، یکی از فیلمهای شاخص این جریان در فرانسه به حساب میآید.
نگاهی به کارنامه هنری بیلا تار
درباره نیس، اولین فیلم ویگو است و در گونه «سمفونی شهری» میگنجد. گونهای که زیر شاخه مستند شمرده میشود و امروزه چندان به آن پرداخته نمیشود و جای آن را سمفونیهای جهانیای همچون باراکا، زندگی بدون توازن و غیره گرفتهاند. درباره نیس به دلیل نگاه خاص، شوخ و همزمان بسیار تلخ ویگو، از همان آغاز، نشان از آفرینش سینمایی بسیار شخصی دار و خود را از هم سلکانش متمایز میکند. در این فیلم، دوربین ویگو آزادانه در همه جا حرکت میکند و روحیه سرکش و رهای او را به رخ میکشد. روحیهای که بعدها در بهترین و رادیکالترین فیلم او، یعنی نمره انضباط صفر، نمود بیشتری پیدا میکند. در درباره نیس، ژان ویگو شاید برای نخستین بار، نوعی سورئالیسم را وارد فضای مستند میکند. سورئالیسمی که بعدتر در مستند ژرژ فرانژو به نام خون حیوانات، نمودی بسیار خشنتر و تکان دهندهتر پیدا میکند. این – به گفته بردول – شبه سورئالیسم، محصول نگاه بی پروا و برشهایی است که ژان ویگو برای مثال از حالت زنان بورژوا به حالت حیوانات، تندیسها و دلقکها میزند. گرچه چند برش استعاری به همراه دوربینی سرکش نمیتواند یک فیلم را در در دسته فیلمهای سورئال قرار دهد، اما این نگاه خاص ویگو تا حد زیادی به این جریان تنه میزند و سبکبالی ذهن خود را تا حد زیادی وارد فضای جدی فیلمهایش میکند و با استفاده از عناصر تداعیگر، استعاری و حتی فاصله گذار، فضای ذهنی و شخصی خویش را تولید میکند. به هر روی با این که درباره نیس فیلمی کوتاه است، اما بی پروایی و رادیکالیسم آن در مواجهه با طبقه بورژوای فرانسه آن دوره، سبب ماندگار شدن آن در تاریخ سینما شده است؛ نگاهی که در پایان فیلم به شکلی تحقیرآمیز، شکلی جنسی پیدا میکند و فانوسهای داغ و بزرگ کارگران کارخانه را به شکلی همزمان استعاری و تداعیگرانه به زنان سرخوش و بورژوا پیوند میدهد.
ژان تاریس قهرمان فرانسه (تاریس پادشاه آب) دومین فیلم کوتاه ویگو است. این فیلم نیز جزء مستندهای ویگو به شمار میرود. اما حقیقت اینجاست که این فیلم بیش از وجهی استنادی، دارای وجهی انتزاعی است؛ که هر چه فیلم پیشتر میرود، بیشتر بر آن تاکید میشود. فیلم تاریس چه بسا همان تصویر ذهنی ویگو از این ورزشکار است. موجودی که در ذهن ویگو دارای شمایلی غیرزمینی یا دست کم غیر مادی میشود. کیفیتی سیال که نهایتا به مادر خود یعنی آب میپیوندد. حتی تاریس هم در انتها کیفیتی ذهنی مییابد و به همان فضای ذهنی خاص ژان ویگو باز میگردد. جایی که سورئالیسم خاص او فاصله گذارانه برای تماشاگر خودنمایی میکند.
شاید آتلانت را بتوان پختهترین فیلم ویگو دانست، اما به باور من رهاترین و نهایتا بهترین فیلم ویگو نمره انضباط صفر است. فیلمی که بیش از هر فیلم دیگری، روحیه ی آنارشیستی و ذهن رهای ویگو را به تصویر میکشد. نمره انضباط صفر فیلمی است که به واسطه نگاه رادیکال خود به فضای آموزشی، در زمان تولید خود در فرانسه توقیف میشود و تا پیش از سال ۱۹۴۵ در فرانسه به نمایش در نمیآید. این فیلم که نهایتا فیلمی داستانی به شمار میرود، نه به اندازه آتلانت داستان محور است و نه به اندازه تاریس داستان گریز. به بیان دیگر، نمره انضباط صفر گرچه واجد داستان است، اما داستان آن همچون آتلانت در فضای واقعی و ملموس دنیای بیرون روی نمیدهد و اتفاقا تماما در ذهن سازنده آن ساخته میشود، و نهایتا از ذهن آفریننده به ذهن تماشاگر انتقال پیدا میکند. این فیلم که روحیهای کاملا قانون گریز، ضد اجتماعی و آنارشیستیک دارد، در مورد مدرسهای است که برخلاف آنچه که قرار است در دنیای بیرون روی دهد و بچه ها را رفته رفته قانون مدار کند، کم کم به فضایی بی قانون تبدیل میشود، و رهایی و آنارشیسم سر تا پای آن را فرا میگیرد. در این فیلم معلمان به گفته بردول، هیئتی گروتسک پیدا میکنند و بیش از آن که شبیه مصداقهای عینی خود در دنیای واقعی باشند، شبیه به تصویر ذهنی دانش آموزان و چه بسا شبیه به تصویر ذهنی ژان ویگو از این شخصیتها میشوند. این فیلم را میتوان نقطه اوج نگاه ژان ویگو و رویکرد او در فیلمسازی دانست؛ به این دلیل که او در هر یک از فیلمهایش، کوشیده است تا حدودی بینش و دید ذهنی خود، نسبت به موضوع فیلم را به تصویر بکشد، اما در این فیلم او موفق میشود به تمامی این کار را انجام دهد. ذهنیتی که شاید هر تماشاگری همذات پندارانه با آن همراه شود و او را به دوران کودکی و تصورات رهایش نسبت به فضای آموزشی ببرد؛ خیالاتی که هیچ یک از ما باور نمیکردیم روزی در فضای واقعی روی دهند.