شاید برای کارگردانی که در ۱۵ سال فعالیت سینمایی خود، ۳ فیلم ساخته است نتوان از سینمای او حرف زد اما میتوان گفت که هر ۳ فیلمی که بنت میلر ساخته است، میتوانند لقب بهترین فیلم کارنامهاش را به دست آورند. اما در همانحال هر ۳ آنها میتوانند لقب ضعیفترین فیلم کارنامه او را هم به دست آورند!
در این میان اگر بخواهیم یک مولفه مهم را برای معرفی فیلمهای او معیار قرار دهیم باید بگوییم که میلر علاقه خاصی به بازآفرینی زندگی شخصیتهای حقیقی دارد، اما او برخلاف فیلمهای زندگینامهای همیشگی، به دورههای زمانی کوتاه و مهم زندگی این افراد میپردازد و نه به داستانی سرهم شده از تولد تا مرگ کلیشهای آنها. یکی دیگر از اصلیترین ویژگیهای فیلمهای میلر، توجه بسیار ریزبینانه به جزئیات و بهخصوص طراحی صحنهها است.
بنت میلر در شهر نیویورک در ۳۰ دسامبر ۱۹۶۶ به دنیا آمد. او در مدرسه فیلم دانشگاه نیویورک مشغول به تحصیل شد و کمپانی تئاتری با همکاری فیلیپ سیمور هافمن و استیون اسکاب بنا نهاد ولی به خاطر حضور در صنعت فیلم از آنجا ترک تحصیل نمود، و به عنوان دستیار کارگردان و کارگردان فیلمهایی برای جمعآوری کمکهای خیرخواهانه کار خود را ادامه داد. با اینکه اولین فیلم او موفق بود اما در دومین کارش کاپوتی (۲۰۰۵) که یک زندگی نامه قوی بود به شهرت جهانی رسید. این فیلم جوایز و افتخارات زیادی را برای میلر به ارمغان داشت و او را یک شبه در هالیوود مشهور کرد.
۲ فیلم بعدی او، مانیبال (۲۰۱۱) و فاکسکچر (۲۰۱۴) باعث شد بنت میلر کاندیدای جایزه اسکار بهترین کارگردانی شود. میلر اولین فیلم خود را که مستندی بنامی گشت زنی (۱۹۹۸) بود را با الهام از گذشته خود و برادرش ساخت. این فیلم جایزه امی، جایزه تماشاگران و جایزه ویژه هیات داوران در جشنواره فیلم نیوپورت، و ۲ جایزه در جشنواره بزرگ فیلم برلین بدست آورد. بعد از این موفقیت میلر کار خود را به عنوان کارگردان فیلمهای تبلیغاتی ادامه داد و در حین این کار به دنبال جستجو برای پروژه بعدی خود بود. پروژه بعدی او کاپوتی (۲۰۰۵) نام داشت که توسط دوست قدیمی او دن فاترمن که بازیگر نیز بود نوشته شده بود.
واقعی بودن و پیچیدگیهای روانشناسی و فراستی ترومن کاپوتی باعث شد این فیلم مورد تحسین علاقمندان به سینما و منتقدان قرار گیرد و موجی از تمجید را برای میلر به ارمغان داشته باشد. کاپوتی نامزد اسکار بهترین کارگردانی، فیلم سینمایی، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین بازیگر نقش مکمل زن (کاترین کینر) و فیلیپ سیمور هافمن به خاطر نقش آفرینی ترومن کاپوتی برنده اسکار و گلدن گلوب شد. درسومین فیلم بلندش مانیبال (۲۰۱۱) با بازی براد پیت به بررسی دنیای پشت پرده بیسبال پرداخت و این فیلم باعث شد تا میلر جایزه بهترین کارگردانی را ازفستیوال فیلم هالیوود به خانه ببرد. ۳ سال بعد میلر فیلم بحثانگیز خودش بنام فاکسکچر (۲۰۱۴) را ساخت. این فیلم متمرکز بر زندگی جان دوپونت از خانواده دوپونت ثروتمند (با بازی استیو کارل) و ارتباط عجیب و غریب آن با مارک و دیو شولتز (با بازی مارک روفالو)، مدالآور کشتی در المپیک، است. در مجموع، گذشته از افتخاراتی که میلر برای خود کسب کرده است، کارگردان ۶ بازیگر بوده که نامزد دریافت اسکار شدهاند: فیلیپ سیمور هافمن، کاترین کینر، براد پیت، استیو کارل، مارک روفالو و جونا هیل.
در میان فیلمهای میلر شاید «فاکس کچر» به شدت مورد توجه مخاطب قرار گرفت. فیلم در ۲ سطح پیش میرود؛ یکی ماجرای عجیبِ زندگی و شخصیتِ جان دوپونت و دیگری ماجرای مارک شولتز و اتفاقاتی که بر او میگذرد. فیلمنامهنویسان موفق شدهاند تا حدودی بین این ۲ خط، تعادل برقرار کنند و هر دو را همزمان در انتها به نتیجهای برسانند. شاید با خواندن خلاصه داستان، ذهنمان ما را به یک درام ورزشی پر از زد و خورد هدایت کند که در آن قهرمانی به ته خط رسیده، با کوشش و تلاش و عرق ریختن، دوباره به اوج میرسد. اما از این خبرها نیست؛ اینجا نه قهرمانی وجود دارد و نه قهرمانی.
فیلم با استفاده از یک داستان واقعی، نقبی به شخصیتهایی فروریخته، ناموزون و به شدت مشکلدار میزند و در جهانبینیای وسیعتر، به جامعه آمریکا و معضلاتش میپردازد. جامعهای که سرمایهداری، حرف اول را در آن میزند و سرمایهداران، در بالاترین نقطه تصمیمگیری، برای تک تک آدمهای جامعه، بدون اینکه خودشان خبر داشته باشند، تعیین و تکلیف میکنند. ولتز، ۲ برادر قهرمان کشتی، یک درام کامل سینمایی جذاب است. درام در بنیادیترین شکل آن از تضاد متولد میشود. تمام شاخ و برگهای انواع درامها در طول تاریخ سینما و بروز و ظهور انواع صورتهای آن در فیلمهای مختلف و در آثار مختلف، حتما حاوی این اصل اساسی در داستان خود هستند. در فاکسکچر حضور این تضاد در خود شخصیتهاست که فیلم را جذاب کرده است. حتما برای شما هم پیش آمده است که با این حقیقت درباره خودتان مواجه شوید که ما در بسیاری مواقع در هنگام مواجه شدن با دیگران به وانمود کردن به آنچه نیستیم، دست میزنیم. گاهی ضمیر نیمهآگاه یا ناخودآگاه ما در جستجوی چیزی است که در تضاد با نیت ظاهری ماست. وقوع چنین تضادی در زندگی واقعی و در سینما نقشی اساسی در شکلدهی بسیاری از درامهای سینمایی دارند.