در نگاه اول بهنظر میرسد فیلم نه امتداد ۲ فیلم پیشین و بحثانگیز جردن پیل با نامهای برو بیرون و ما، باشد. ۲ فیلم پیشین او، پیرو رویکرد جدید سینما به اقلیتهای نژادی بهویژه سیاهپوستان، نگاه تازهای به ژانر وحشت بود با شخصیتهای اصلی که برخلاف اکثریت فیلمهای ژانر سیاهپوست بودند. نوعی اعتراض به انگارهای که در چندسال اخیر و پس از ظهور پدیده نتفلیکس در صنعت سرگرمی رواج یافت.
شعار «اسکار زیادی سفید است» که هشتگش تبدیل به ترِند جهانی شد و کنایه از این داشت که آکادمی اسکار توجه چندانی به هنرمندان غیرسفیدپوست ندارد. جریانی اجتماعی که موفق هم شد و چندسالی است شاهد حضور پررنگتر بازیگران، کارگردانان و عوامل فنی و هنری سینما در فهرست برندگان جوایز اسکار هستیم.
باید گفت در نگاه دوم هم همین است! یعنی جردن پیل همچنان روی ایده اولیه تبعیض پنهان نژادی در جهان معاصر پافشاری میکند. اینبار با قصهای پیچیدهتر و فضایی انتزاعی با ترکیب مولفههای چند ژانر و با پسزمینه صنعت سینمای آمریکا. جردن پیل جایی گفته فیلمنامه فیلم نه را در بحبوحه همهگیری کووید ۱۹ و دوران قرنطینه نوشته و آن را نوعی واکنش به نگرانیهای آن دوران نسبت به نابودی سینما دانسته است.
فیلمنامه فیلم نه! سرشار است از ارجاعات مستقیم و غیرمستقیم به سینما، که بعضیهایشان تنها برای یک خوره سینما (از نوع هالیوودیاش) قابل درک و دریافتاند. بستری مشابه ژانر وحشت دارد و حال و هوای آشنای ژانر وسترن در پسزمینه دشت و کوه. درامی پست مدرن را روایت میکند و به فیلمهای ژانر علمی/تخیلی هم ناخنکی میزند. پیل کوشیده با این ترکیب متنوع ژانرهای نهچندان مرتبط، تصویری از وضعیت امروز سینمای هالیوود در برخورد با اقلیتهای نژادی به نمایش بگذارد.
فیلم نه حکایت خواهر و برادری سیاهپوست را روایت میکند که صاحب یک مزرعه پرورش اسب در جنوب کالیفرنیا هستند. از همینجا و با توجه به شواهد تاریخی این پرسش بهوجود میآید که در جنوبِ نژادپرست و بردهدار آمریکا، چه زمانی سیاهان صاحب مزرعهای چنین شدهاند؟ اما این خلاف عادت دقیقا در راستای شکستن الگوهای ذهنی توده مخاطب سینماست که تحت تاثیر نگاه نژادپرستانه هالیوود به کلیشههای روایی عادت کرده است. کلیشهزدایی پیل وقتی ادامه پیدا میکند که تصویر متحرکی چند ثانیهای از روزهای پیش از تولد سینما را بارها به نمایش میگذارد.
این تصویر متحرک چندثانیهای چابکسواری سوار بر اسب را نشان میدهد که در حال یورتمه رفتن است. این فیلم بسیار کوتاه که از کنارهم گذاری چندقطعه عکس و حرکت سریع آنها تشکیل شده، رقص شادمانه سالی گاردنر نام دارد و بهعنوان نخستین نشانه تولید تصاویر متحرک در تاریخ آمریکا، ارزشی تاریخی یافته و به نماد قدمت سینما در این کشور بدل شده است. جالب است بدانیم سالی گالوپ نام اسبی است که در تصاویر دیده میشد و نام چابکسوار که سیاهپوست است بهمیان نمیآید. جردن پیل از همین موضوع به نتیجه میرسد که نژادپرستی در سینمای هالیوود، حتی پیش از شکلگیری واقعی این هنر/ صنعت در آمریکا نهادینه شده بود.
او.جِی و امرالد که صاحبان مزرعه پرورش اسب هستند و درآمدشان اصولا از کرایه اسبهایشان به پروژههای هالیوودی کسب میشوند، مدعیاند آن چابکسوار جد پدریشان بوده است. در ادامه آنها در آسمان مزرعه خود با سفینه فضایی غریبی مواجه میشوند. حضور سفینه اسبها را میرماند و به مرور تبدیل به خطری جدی و کشنده برای آنها میشود. اما معمولا کسی ادعاهایی مبنی بر وجود بشقاب پرنده و موجودات غیرزمینی را باور نمیکند. پس خواهر و برادر با توجه به ارتباطی که با استودیوهای سینمایی دارند، بهفکر میافتند تا از سفینه ناشناخته فیلم بگیرند.
از آنسو بشقاب پرنده عظیم هرروز به آنها نزدیکتر میشود و قصد نابودیشان را دارد. طبعا آنها هم مقاومت میکنند و عاقبت با نابود کردن بشقاب پرنده، اسناد تصویری کافی برای اثبات مدعایشان را هم بهدست میآورند. این پیرنگ بهشکلی استعاری و انتزاعی، به مانیفست مقاومت و تلاش سیاهپوستان برای یافتن جایگاهی برابر در مناسبات هالیوود تبدیل میشود.
به این ترتیب جردن پیل بهشیوهای متفاوت و با بهرهگیری از همه امکاناتی که سینما میتواند در اختیارش بگذارد، همان حرف اصلی ۲ فیلم پیشین خود را، اینبار با بودجه و امکانات و تدارکات بیشتر تکرار میکند. «نه!» از آن فیلمهاست که با مناظر طبیعی نفسگیر و عظمت بشقاب پرندهای که بیش از سایر فیلمها به زمین و شخصیتها نزدیک میشود، باید روی پرده عریض سینما به نمایش درآید تا تاثیرگذاری لازم را روی مخاطبش داشته باشد.