فیلم افسون نشده محصول جدید کمپانی دیزنی روی همان فرمول همیشگی ساخته شده است. داستانهای تکراری و افسانههایی که فقط در لابلای اوراق کهنه این کمپانی میتوان ردی از آن گرفت و از قضا روزگاری طرفداران پر و پا قرصی داشت. اما امروز ساخت فیلمی بر اساس همان شیوه و خط فرضی با ذائقه مخاطب همخوانی ندارد و شاید چشم اسفندیار افسون نشده نیز همین نکته باشد.
افسون نشده یک ملودرام موزیکال شلخته و بی هدف است. شاهد این نکته هم شاید درون روایت سر هم بندی فیلم پیدا شود. جایی که فیلمساز روی داستانی تمرکز کرده است که ابتدا و انتهایش همخوانی مناسبی با یکدیگر ندارند.
یک دختر از دنیای خیالی پا به زندگی شهری و مدرن در قلب امریکا میگذارد و درست در مرکز نیویورک در مییابد زندگی شهری و مدرن با ذات بشر و آرامشی که دنبالش هست کاملا در تضاد است. برای همین تصمیم میگیرد به روستایی لامکان و لازمان به همراه خانوادهاش سفر کند و زندگی در آن روستا باعث میشود باز هم سر و کله آدمهای خیالی که دستی هم در جادوگری و نیروهای ماورالطبیعه دارند؛ پیدا شود و مادر رویایی و شاعرانه قصه را گرفتار دیو درون کرده و روی کریه زندگی را در او متجلی میکنند.
تفاوت روایت اصیل با روایت مجعول در افسون نشده بسیار به چشم میآید. بازخوانی یک روایت اصیل با ساخت یک روایت جدید از مجموعه روایتهای اصیل گذشته واجبتر و ارزشمندتر است. برای همین نمیتوان به هر فیلمی که مجموعهای از المانهای باورپذیر دیزنی را درون خود دارد به عنوان یک اثر قابل توجه به آن نگریست
بازگشت به داستانهای خیالی با حضور جادوگران بد طینت و نبرد بین سفیدی و سیاهی و پیروزی نور بر تاریکی اگرچه میتوانست در محصول جدید کمپانی دیزنی تبدیل به یک نکته مثبت باشد که احساسات مخاطب را با تکیه بر نوستالژی محصولات قدیمی خود همچون زیبای خفته، سیندرلا و پری دریایی برانگیخته کند اما ضعف در اجرا و نبود منطق در روایت امکان ارتباط برقرار کردن با محصول را میگیرد و تمام تلاشهای فیلم را برای نزدیکی به فضای نوستالژیک از بین میبرد.
حتی زبان موزیکال فیلم و لحن بازیگران آن نیز نمیتواند دنیای رویاگونه شخصیت اصلی با بازی ایمی آدامز را باورپذیر کند. جیزل که بعد از سالها زندگی با رابرت صاحب دختری به نام مورگان شدند هیچگونه درکی از فضای ذهنی نوجوانشان ندارند و میخواهند او را به زور به دنیایی ببرند که هیچگونه قرابتی میان او و دنیای پدر و مادرش نیست. این دقیقا حدیث نفس اصلی فیلم است. فیلمساز همانطور که سعی میکند به کودک درون فیلم بفهماند زندگی مدرن چه آفتهایی برایش دارد و بهترین شیوه بازگشت به اصل زندگی است خودش نیز از فهم و درک نسل جدید و خواستههای آنها عاجز و درمانده است. این نمونه کوچکی است از اینکه باید بفهمیم کمپانیهای بزرگی همچون دیزنی نیز نیازمند تغییر در شیوه روایتهایشان هستند. ماندن در فضای ۳ دهه پیش و ساخت آثار با همان فرمول و نگاه نمیتواند محل مناسبی برای رقابت با آثار شرکتهای دیگر از جمله مارول و دیسی باشد.
از طرفی تفاوت روایت اصیل با روایت مجعول در افسون نشده بسیار به چشم میآید. بازخوانی یک روایت اصیل با ساخت یک روایت جدید از مجموعه روایتهای اصیل گذشته واجبتر و ارزشمندتر است. برای همین نمیتوان به هر فیلمی که مجموعهای از المانهای باورپذیر دیزنی را درون خود دارد به عنوان یک اثر قابل توجه به آن نگریست. کما اینکه جمع شدن برخی از نکتهها همچون زن آوازهخوان و شهر رویایی بدون زمان و مکان و یک جادوگر و تعدادی زن با لباسهای رنگی نمیتواند احساس اصیل ناشی از تماشای یک اثر فانتزی را در ذهن مخاطب تداعی کند. به گمانم توجه نکردن به همین اصل باعث شده است در کنار دیگر ایرادهایی که به افسون نشده وارد است این محصول را یک عقبنشینی بسیار بد برای این کمپانی قدیمی دانست که برای بازیابی اعتبار خودش نیاز به پوستاندازیهای جدید دارد.