اهمیت مارسل کارنه فیلمساز مهم فرانسوی را باید در جایگاه او به عنوان یکی از فیلمسازان کلیدی در جنبش رئالیسم شاعرانه در سینما دانست. شاید ۲ فیلم «روز برمیآید» و «بچههای بهشت» او در کارنامهاش کافی باشد تا او را به عنوان کارگردانی تاثیرگذار در تاریخ سینما بدانیم. ساخت «بچههای بهشت» – روایت زندگی بورو بازیگر پانتومیم و گارانس زن زیبای غیر قابل اعتماد- در سال ۱۹۴۳ شروع شد؛ زمانی که پاریس هنوز تحت اشغال آلمانیها بود و تاثیر این رویداد، ۲ سال بعد به سینما راه یافت. فیلمی که به درک و شناخت درستی از روح زمانه خود رسیده بود. همه به سرنوشتی تیره و شوم دچارند، خوبها نابود میشوند و بدها در بدبینی و شرارت همچنان پابرجا میمانند. همه محزون و افسردهاند و هیچ برندهای در کار نیست. «بچههای بهشت» در گذشته میگذرد، در دنیای ساختگی و افسانهای تئاتر و زمان، زمان جشن و سرور است. فیلم از واقعیت فاصله میگیرد؛ البته متفاوت از آن حقیقتی که فیلمها را متعلق به جهان رویاها میداند. اما دقیقاً همین عالم خیالی غلو شده است که «بچههای بهشت» را سرشار از حقیقت میکند. آنچه باقی میماند یک رویاست. اما عجب رویایی. رویای داشتن سهمی در صحنه نمایش زندگی، نمایشی که در آن فقط با نقشهای اصلی سر و کار داریم. به قدرت نمایشنامههای شکسپیر. رویای احترام به شان و منزلت انسان، حتی آنجا که به هیچ میرسد و نابود میشود.
میلیونها نفر در سینما این رویا را با هم قسمت کردند. فیلمی که هیچگاه از جذابیتهای سحرآمیزش کاسته نمیشود. «بچههای بهشت» به سندی قاطع از تاریخ روانکاوانه قرن ما تبدیل شده است. مارسل کارنه، کسی که در ۹۰ سالگی در جایی نزدیک پاریس چشم از جهان فرو بست، حتی قبل از این فیلم نیز از شهرت برخوردار بود. سبک کمدی خاص خودش در فیلم «فاجعه عجیب» (۱۹۳۷) یک موفقیت قابل ملاحظه محسوب میشود و یک سال بعد، یکی از مهمترین فیلمهای اولیهاش به نام «بندر مهآلود» فلسفه بدبینی قهرمانانه کارنه را برای اولین بار متجلی میکند. حتی قبل از «بچههای بهشت» فیلمهای «هتل شمالی»، «روز برمیآید» و «میهمانان شب» همه از شاهکارهای او هستند.کارنه کارش را از شغلهای سطح پایین دنیای فیلم و سینما آغاز کرد. نیروی فنی، فیلمبردار و منتقد بود؛ تا اینکه سرانجام توانست دستیار کارگردانهای بزرگ شود. ویژگیهای فضای فیلم سیاه و سفید و لحن تیره و غمبار حاکم بر این فیلمها را از ژاک فدر آموخت و در پرداختن درامهای آهنگین با تهمایه تکرار شونده جبر و تقدیر، جانشین رنه کلر شد. هر چند بیشترین تاثیر را از ژاک پره ور شاعر گرفت؛ کسی که فیلمنامههای مهمترین فیلمهای کارنه را از «بندر مهآلود» به بعد نوشت.
برتری گفتوگو، گفتوگوهای تئاتری، وجه مشخصه فیلمهای کارنه هستند. در اکثر صحنههای دراماتیک، کلمات و برخی عبارات گفتوگوها بر هر چیز دیگری غالب میشوند؛ همانند عبارت عجیب تکیه کلام لویی ژووه در فیلم «فاجعه عجیب» که هماکنون به شکل وسیعی در لابلای صحبتهای فرانسویان شنیده میشود. از طریق فیلمهای کارنه بود که احتمالاً خیلیها بیرون از فرانسه، متوجه شدند کسانی چون لویی ژووه و ژان لویی بارو چه هنرپیشگان بینظیری هستند. کارنه پس از جنگ هم تعدادی فیلم ساخت اما هیچکدام ارزش شاهکارهایش را نداشت.
یکی از این فیلمهای بینظیر مارسل کارنه بدون شک «روز برمیآید» است که از شاهکارهای دیدنی زوج ژاک پرهور و مارسل کارنه است که از مهمترین آثار تاریخ سینمای فرانسه به حساب میآید و به عنوان یکی از بهترین نمونهها از سبک «رئالیسم شاعرانه» تأثیر عجیبی بر فیلمهای نئورئالیستی ایتالیا در دهه ۴۰، سینمای هنری اروپا در دهههای ۵۰ و ۶۰، نوآرهای دهه ۴۰ و ۵۰ امریکا و سینمای موج نوی فرانسه گذاشته است. فیلم «روز برمیآید» نیز مانند بقیه آثار رئالیسم شاعرانه درباره فردی برخاسته از طبقه کارگر و فرودستی است که در حاشیه جامعه زندگی میکند. مردی سرخورده و طردشده از اجتماع که در دل زندگی پر از نومیدی و حرمان خود برای لحظات کوتاه و گذرایی با عشقی پرشور و رمانتیک مواجه میشود و به امید آن راه فرار و نجات میجوید، اما درنهایت در راه همان عشق جان خود را از دست میدهد و در فرار به سوی زندگی بهتر ناکام میماند.
مثلث جاودانه یک زن، یک مرد و سرنوشت که از مؤلفههای خاص ژاک پرهور است، با تلخ اندیشی و بدبینی ذاتی کارنه از عشق نه فرشتهای برای نجات و امید که بهانهای برای تعجیل در مرگی که انتظار قهرمان را میکشد، میسازد. کارنه به کمک لحن سرد و غمبار، تقدیرگرایی رمانتیسم، فیلمبرداری تیره و تار، سایهروشنهای دلمرده، موسیقی کابوسوار و تهدیدکننده و پایانهای جبرگرایانه چنان فضای دلگیر، حسرتآمیز و شاعرانهای را به فیلمهایش میبخشد که به خوبی میتواند مضمون محال بودن خوشبختی و عشق نافرجام را به ما القا کند. اهمیت این فیلمها تا آنجاست که بسیاری از آثار نئورئالیستی دهه ۴۰، سینمای هنری اروپای دهه ۵۰ و ۶۰ و نوآرهای آمریکایی دهه۴۰ تحت تاثیر آنها هستند. کارگردانی که میتوان او را در کنار سویه شاعرانه فیلمهایش، فیلمسازی دانست که در آثارش دست به روانکاوی میزند.