نقدی بر فیلم پادشاه زن

در ستایش زن بودن

فیلم «پادشاه زن» همزمان که الگوهای رایج و همیشگی خلق داستان، موقیعت و شخصیت در هالیوود را مبنای کارش قرار داده، به سیاق بسیاری دیگر از آثار سینمایی و سریالی چند سال اخیر، به شکلی عیان و حتی بعضا شعاری، سراغ جریانات اجتماعی مرتبط با جنبش‌های حقوق زنان و جان سیاهان رفته است. از یکسو فیلم بر مبنای الگوهای همیشگی درام نویسی، قطب خیر و شر را به شکلی کلاسیک و بیرونی ترسیم کرده است. یک طرف سیاه پوستان آفریقایی هستند که مجبورند برای گذران امور به فروش برده بپردازند و همزمان در تلاشند این رویه را متوقف کنند تا مسیر انسانی‌تری را برای ادامه زندگی در پیش بگیرند.

یکی از ویژگی‌های باب طبع مخاطب امروزی همین رسیدن به تعریفی تازه از زنانگی است. زنی که قدرتمند و مستقل است، از حقوق خودش کوتاه نمی‌آید، به حقوق دیگر انسان‌ها احترام می‌گذارد و همزمان زن بودن خودش را کتمان نمی‌کند و در کنار صلابت، مهر و ظرافت زنانه و مادرانه را در خودش زنده نگاه می‌دارد

از دیگر سو جریانات مرتبط با استعمارگران سفید پوست در کارند که منفعتشان اقتضا می‌کند تا برده فروشی، ادامه پیدا کند. آن‌ها در این مسیر با برخی از بومیان خائن به اصول اخلاقی، انسانی و قبیله‌ای، تبانی کرده‌اند و با کشتار مخالفان فروش برده، سعی در حفظ این جریان تجاری کثیف و منفعت طلبانه دارند. در این بین یک قهرمان سر برمی‌آورد و تلاش می‌کند تا با جان فشانی این حلقه را بشکند و حقوق از دست رفته مردم سیاه پوست ساکن در سرزمین‌های آفریقایی را به آن‌ها برگرداند. پس تا اینجا خط روایی فیلم خطی، تکراری و تاحدی قابل پیش بینی است. اما چه ویژگی‌ای این فیلم را برای جریان‌های رسانه‌ای و مخاطبان امروز سینمای جهان معنادار می‌کند؟ نکته دقیقا همینجاست. قهرمان اصلی داستان یک زن سیاه پوست مستقل و قدرتمند است. زنی که یک دسته از زنان مبارز را رهبری می‌کند. زنانی که نیروی ویژه پادشاهی محل وقوع داستان هستند. زنانی که در سلسله مراتب نظامی و اهمیت از فرماندهان و نظامیان مرد حاضردر آن جغرافیا، کارآمدتر و دلیرتر هستند. پس اولین ویژگی فیلم شکستن جریان فکری مردسالاری است که قدرت و استقلال را غالبا امری مردانه می‌دانسته.

نکته دوم آن است که «نانیسکا» (ویولا دیویس) یک زخم بزرگ در زندگی دارد که موتور محرک درام می‌شود و التیام یافتن آن به کاتارسیس نهایی در داستان کمک شایانی می‌کند. این زخم چیست؟ زخم مورد تجاوز و تعرض قرار گرفتن توسط یک مرد و همزمان زخم محروم ماندن از تمایل به ابزار احساسات مادرانه. این دومین بخش مهم داستان فیلم است. در واقع زن سیاه پوست و قدرتمندی که زیر بار زور نمی‌رود و از بسیاری مردان حاضر در داستان، مردانه‌تر و غیور‌تر رفتار می‌کند، نسبت خودش با مادرانگی و زنانگی را هم جستجو می‌کند. این همان نقطه تحولی است که بعد از تحقق آن، تکیه زدن این فرمانده زن بر تخت پادشاهی معنا پیدا می‌کند. در واقع فیلم در تلاش است تا قهرمانش را طبق الگوهای کلاسیک داستان گویی و سفرقهرمان، از دل خطرها و پیچ و تاب‌ها عبور دهد تا در این مسیر همزمان با مخاطب، به درک بهتری از درونیات خودش برسد. آگاه‌تر شود. زوایای ناپیدای درونی‌اش را کشف کند و در انتها به بلوغ و پختگی حاصل از تعادل دست پیدا کند.

در واقع یکی از ویژگی‌های باب طبع مخاطب امروزی همین رسیدن به تعریفی تازه از زنانگی است. زنی که قدرتمند و مستقل است، از حقوق خودش کوتاه نمی‌آید، به حقوق دیگر انسان‌ها احترام می‌گذارد و همزمان زن بودن خودش را کتمان نمی‌کند و در کنار صلابت، مهر و ظرافت زنانه و مادرانه را در خودش زنده نگاه می‌دارد. نکته مهم دیگر فیلم آن است که این جنس از رفتار به شخصیت قهرمان فیلم ختم نمی‌شود و دیگر زنان و دختران حاضر در این دسته از قهرمانان همزمان با نانیسکا، دچار تحول می‌شوند. این تحول حتی به نسل بعدی زنان هم انتقال پیدا می‌کند.

فیلم پادشاه زن

«ناوی» دخترک سرتق داستان هم، همین مسیر را طی می‌کند و نماینده‌ای می‌شود برای زنان نسل بعد تا این رشته قطع ناشدنی باقی بماند. نکته مهم دیگر در فیلم حضور شخصیت «مالیک» است. او فرزند زنی است که سال‌ها پیش به بردگی برده شده، ازدواج کرده است. این فرزند حالا جز دورگه‌های آفریقایی و اروپایی است و طبق وصیت مادرش به سرزمین مادری سفر کرده تا رشته‌های فکری و فرهنگی آفریقایی‌اش را بشناسد. این رگه هم به شدت همسو با جریانات ضد نژادپرستی حاکم بر جهان است. در واقع مالیک، نماینده این مفهوم است که می‌بایست نگاهی دوباره به آفریقا انداخت و با کنار گذاشتن باورهای متعصبانه و کلیشه‌ای که سیاه پوستان را در قامت برده و انسان‌های درجه چندم می‌دیده، کنار گذاشت و مسیری تازه برای همزیستی انسانی و مسالمت‌آمیز یافت.

این بخش آخر کاملا همسو است با جنبش‌های ضد نژادپرستی و به طور خاص جنبش «جان سیاهان مهم است». فارغ از اینکه این باورها و مفاهیم تا چه میزان به شکل واقعی در جوامع بشری و به طور خاص در جوامع اروپایی و آمریکایی به بلوغ رسیده و اجرا می‌شود، باید پذیرفت که فیلم بیانیه‌ای است برای عذرخواهی از گذشته‌ها و ترسیم نگاهی نو و تازه به شیوه نگاه به زنان و سیاه پوستان در سطح جهان. جدای از این رگه‌های مضمونی باید اعتراف کرد فیلم از حیث کارگردانی و اجرا و حتی متن اثری به شدت معمولی و بارها تکرار شده است و از حیث سینمایی و فرمی و تکنیکی چیز تازه‌ای به سینمای جهان اضافه نکرده است.

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم