وقتی به کودکیهای الخاندرو گونزالس ایناریو فیلمساز شهیر مکزیستی نگاه میکنید نمیتوان امیدوار شد که او بعدا به کارگردان بزرگی بدل میشود. او گرچه در یک خانواده نسبتا مرفه متولد شد اما کوچکترین فرزند این خانواده ۹ نفره بود که وقتی ۶ ساله بود، پدرش ورشکست شد و الخاندور مجبور شد به خرید عمده میوه و سبزیجات و فروش آنها به رستورانها رو آورد:« در دوران بچگی همیشه توی کوچه و خیابان بودم. در یک محله متوسط زندگی میکردیم که تبهکارها چندان در آن فعال نبودند. همیشه راحت بودم.» روحیه رومانتیکش که به قول خودش هر هفته عاشق میشد با گرایش او به جهان سینما بی تاثیر نبود. البته علاقه او به ادبیات داستانی به ویژه نویسندگانی مثل کامو، هرمان هسه و ژان پل سارتر نقش مهمتری در پیوند او با سینما داشت. به این موارد باید تجربه سفر را هم اضافه کرد. وقتی در ۱۶ سالگی از مدرسه اخراجش با کشتی باری به آفریقا سفر کرد. سپس در ۱۸ سالگی با ۱۰۰۰ دلاری که پدرش به او داد، دوباره با کشتی باری به سفر رفت؛ این بار به اروپا. خودش درباره تاثیرات این سفرها گفته: «آن سالها من را شکل داد و ارزش کشف چیزهای متفاوت را به من آموخت. من تحصیلات متداول آکادمیک نداشتم. هرگز سینما نخواندم. از زندگی یاد گرفتم.» از جمله تاثیرات این تجربهها این بود که او بخش زیادی از لوکیشنهای فیلمهای آیندهاش را از میان اماکنی انتخاب کرد که در همین سفرها دیده بود.
این البته سخن بسیاری از بزرگان سینماست که معتقدند تجربههای زیسته زندگیشان بیش از آموزشهای آکادمیک، فیلم ساختن را به آنها آموخته است. البته درباره گونزالس باید تجربههای کار رسانهای در رادیو را هم لحاظ کرد. او در سال ۱۹۸۴ در شبکه رادیویی موسیقی دبلیو.اف.ام به عنوان دی جی و میزبان مشغول به کار شد. کیفیت کار او باعث شد دبلیو.اف.ام تبدیل به پرمخاطبترین شبکه رادیویی مکزیک شود. در سال ۱۹۸۸ مدیر این شبکه شد. او همچنین اوایل دهه ۹۰ به همراه دوستش رائول اول ورا شرکت «زتافیلم» را راه اندازی کرد تا بتواند برنامههای صوتی تصویری مطابق سلیقه خودش تولید کند. او در این شرکت مشغول تولید و ساخت تیزرهای تبلیغاتی برای شرکتهایی نظیر فولکس واگن و کوکاکولا شد.
این روزها که مسابقات جام جهانی در مرکز اخبار ورزشی است شاید جالب باشد که بدانید الخاندرو گونزالس ایناریتو در سال ۲۰۱۰ برای جام جهانی برای شرکت نایک تبلیغی ساخت با نام «برای آینده بنویس»
اما نخستین تجربه فیلمسازی او به ساخت فیلم «عشق سگی» برمیگردد. ایناریتو بعد از تجربههای مختلف رسانهای سرانجام در سال ۱۹۹۹، به همراه آریاگا موفق شدند بودجهای ۲.۵ میلیون دلاری جور کنند و ساخت فیلم «عشق سگی» را در شرکت زتافیلم و با حضور گائل گارسیا برنال آغاز کنند. ایناریتو که از اولین نسخه تدوین شده «عشق سگی» راضی نبود، به پیشنهاد یکی از دوستانش با گییرمو دل تورو مشورت کرد. دل تورو اعتقاد داشت که «عشق سگی» با این تدوین، فیلم بسیار خوبی است اما با تدوین مجدد و کمی کوتاه شدن، میتواند تبدیل به یک شاهکار شود. دل تورو فیلم را ۱۰ دقیقه کوتاه کرد. مجموعه این اتفاقات باعث شد که تدوین «عشق سگی» ۷ ماه طول بکشد. این فیلم در جشنواره کن سال ۲۰۰۰ شرکت کرد و جایزه بزرگ هفته منتقدان را دریافت کرد. همچنین در بخش بهترین فیلم خارجی زبان اسکار سال ۲۰۰۱ انتخاب شد که در نهایت جایزه به فیلم «ببر خیزان، اژدهای پنهان» رسید. پس از موفقیت «عشق سگی»، الخاندرو گونزالس ایناریتو به عنوان یکی از کارگردانهای فیلم ۸ اپیزودی خودروی کرایهای با محوریت ماشین بیامو انتخاب شد. پس از ساخت این فیلمهای کوتاه، ایناریتو در دومین همکاری خود با گییرمو دلتورو، سراغ ساخت دومین فیلم بلند و اولین فیلم آمریکایی خود، «۲۱ گرم» رفت. او برای این فیلم موفق شد ستارههایی مانند نائومی واتس، بنیچیو دل تورو و شان پن را جذب کند. ظاهرا واتس حتی پیش از آن که فیلمنامه را بخواند بازی در این فیلم را قبول کرد. «۲۱ گرم» موفق شد نظر مساعد منتقدها را جلب کند و در گیشه هم به فروشی ۶۰۰ میلیون دلاری دست پیدا کند.
رقمی که با توجه به بودجه ۲۰ میلیونی فیلم، بسیار خوب به حساب میآید. این فیلم در بخشهای بهترین بازیگر زن نقش اصلی (نائومی واتس) و بهترین بازیگر مرد مکمل (بنیچیو دل تورو) نامزد اسکار سال ۲۰۰۴ شد. ایناریتو و دلتورو پس از این ۲ تجربه بسیار موفق، سراغ سومین همکاری خود رفتند. فیلم «بابل» که داستان آن در ۴ کشور و ۳ قاره مختلف میگذشت. پس از ساخت «بابل»، ایناریتو فیلمی ۳ دقیقهای را در فیلم اپیزودیک فرانسوی «هر کس سینمای خودش» (۲۰۰۷) کارگردانی کرد و پس از آن سراغ ساخت چهارمین فیلم خود، «بیوتیفول» رفت. این روزها که مسابقات جام جهانی در مرکز اخبار ورزشی است شاید جالب باشد که بدانید الخاندرو گونزالس ایناریتو در سال ۲۰۱۰ برای جام جهانی برای شرکت نایک تبلیغی ساخت با نام «برای آینده بنویس»؛ در این آگهی تبلیغاتی بازیگرهایی مانند رونالدینیو، فرانک ریبری، وین رونی، کریستیانو رونالدو، فابیو کاناوارو و دیدیه دروگبا بازی کردند.
پس از «بیوتیفول»، ایناریتو قصد داشت فیلم اقتباسی «از گور برخاسته» را با بازی لئوناردو دی کاپریو بسازد اما دی کاپریو درگیر بازی در فیلم «گرگ وال استریت» مارتین اسکورسیزی بود و در نتیجه ایناریتو سراغ ساخت کمدی سیاه «بردمن» رفت. ایده او برای فیلمبرداری این فیلم، استفاده از نماهای خیلی بلندی بود که در تدوین بتوان نقطه قطع آنها را پنهان کرد تا اینطور به نظر برسد که فیلم، مانند «طناب» هیچکاک، تنها از یک نما تشکیل شده است. پس از موفقیت «بردمن»، ایناریتو فورا ساخت «از گور برخاسته» را آغاز کرد؛ فیلمی که اقتباسی بود از داستانی با نام «از گور برخاسته: رمانی درباره انتقام»، نوشته مایکل پونکه، نویسنده، استاد دانشگاه و سفیر آمریکا در سازمان تجارت جهانی. داستان پونکه درباره هیوگلس، شکارچی مرزنشین آمریکایی قرنهای ۱۸ و ۱۹ بود و ایناریتو اصرار داشت در بازسازی شرایط زندگی او، از جلوههای ویژه استفاده نشود و در نتیجه مجبور شد فیلم را در ۱۲ لوکیشن در ۳ کشور مختلف فیلمبرداری کند. او را میتوان با اصغر فرهادی در سینمای ایران هم مقایسه کرد نه از حیث جهان سینمایی، از این منظر که اولین کارگردان مکزیکی نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی است.