فیلم دختری با کفش های کتانی؛ دل به دل جوانان
۱۴ مهر سالگرد اکران اولین فیلم سهگانه دخترانه صدرعاملی است
رسول صدرعاملی پیش از اینکه بهعنوان یک فیلمساز به شهرت برسد، سابقه فعالیت در مقام یک روزنامهنگار را در کارنامهاش داشت. شاید همین تجربه باعث شده تا او مهارتی انکارناپذیر در پیدا کردن سوژههای ژورنالیستی جذاب داشته باشد. این ویژگی را نه فقط در آثاری که خود کارگردانی کرده بلکه همچنین در فیلمنامههایی که برای دیگران نوشته (از جمله فیلم میخواهم زنده بمانم که با فیلمنامهای از صدرعاملی و به کارگردانی ایرج قادری ساخته و در زمان اکران به پرفروشترین فیلم سال تبدیل شد) نیز میتوان مشاهده کرد. دختری با کفشهای کتانی هم یکی از این فیلمها بود. در دورانی که فضای سیاسی بهشکل آشکاری بازتر از گذشته و مسائل تازهای وارد حوزههای گفتمانی مملکت شده بود، صدرعاملی با درک درست شرایط، فیلمی ساخت که خیلیها را در زمان اکران غافلگیر کرد.
به مناسبت سالگرد اکران دختری با کفشهای کتانی نگاهی به چکیده نقدهایی انداختهایم که در مورد این فیلم نوشته شدهاند.
خلاصه داستان فیلم دختری با کفش های کتانی
آنهایی که فیلم دختری با کفش های کتانی را دیده اند، میدانند که: «نیروی انتظامی دختر ۱۶ سالهای بهنام تداعی را با پسر جوانی بهنام آیدین در پارک دستگیر میکند. در پاسگاه، پدر و مادر تداعی، از آیدین شکایت میکنند و دخترشان را نیز برای آزمایش سلامت جسمانی به پزشکی قانونی میبرند. تداعی که از رفتار خشن و ناگهانی پدر و مادرش دلگیر شده، فردا صبح به مدرسه نمیرود و پس از فروش طلاهایش، با آیدین تماس میگیرد تا برنامه فرار را ترتیب بدهند. آیدین با پدرش بیرون رفته و تا شب برنمیگردد.
تداعی با دوستان و معلم سابق خود تماس میگیرد تا از آنها راهنمایی بخواهد، اما هیچیک از آنها موقعیت او را درک نمیکنند و مردی که در خیابان به نصیحت تداعی میپردازد و او را برای ناهار به خانهاش دعوت میکند، نیت سوئی دارد. تداعی، سرخورده و نامطمئن با یک زن کولی بهنام مهپاره و پسرش آشنا میشود و با آنها به خانهشان در یک حلبیآباد میرود.
تداعی که سنگینی نگاههای مردان را بر خود حس میکند، سعی میکند بگریزد، اما چند مرد که قصد تعرض به او را دارند، گیرش میاندازند. مهپاره و دوستش یوسف، به کمک تداعی میآیند و او از مهلکه میگریزد. مهپاره با پسرش، با وانت یوسف، تداعی را در یک پارک پیدا میکنند و با اصرار مهپاره، یوسف حاضر میشود آیدین را از خانهاش به پارک بیاورد. سرانجام ساعت یک نیمهشب، آیدین به پارک میآید، اما رفتار او پس از حرفهای پدرش تغییر کرده و دیگر قصد ازدواج با تداعی را ندارد. تداعی، سرخورده آیدین را ترک کرده و به خانه بازمیگردد.»
عوامل و بازیگران فیلم دختری با کفش های کتانی
کارگردان: رسول صدرعاملی/ فیلمنامهنویسان: پیمان قاسمخانی و فریدون فرهودی (بر اساس طرحی از رسول صدرعاملی)/ مدیر فیلمبرداری: داریوش عیاری/ مدیر تولید و برنامهریز: منیژه حکمت/ موسیقی: ملکایرج پناهی/ تدوین: مصطفی خرقهپوش
بازیگران: پگاه آهنگرانی، مجید حاجیزاده، اکرم محمدی، عبدالرضا اکبری، محمود عزیزی، بهمن زرینپور، محمود جعفری، داریوش مودبیان.
آمار فروش دختری با کفش های کتانی
فیلم دختری با کفش های کتانی از ۱۴ مهر ۱۳۷۸ اکران و با استقبال پرشور مردم روبهرو شد بهطوری که با جذب بیش از ۱ میلیون و ۸۴۸ هزار مخاطب و فروشی بالغ بر ۴۸۴ میلیون تومان (در زمانی که میانگین قیمت بلیت چیزی حدود ۲۶۰ تومان بود) بعد از فیلمهای قرمز، دو زن و طوطیا در رتبه چهارم پرتماشاگرترین و پرفروشترین فیلمهای سال ۷۸ سینمای ایران قرار گرفت.
نقدهای قدیمی به فیلم رسول صدرعاملی
دختری با کفش های کتانی؛ جسور یا محافظهکار؟
در مرور مباحثی که در زمان اکران دختری با کفشهای کتانی مطرح شد متوجه میشویم که یکی از محوریترین بحثها به جسارت فیلم برمیگشت. این اتفاق غیرمنتظره نیست. دختری با کفشهای کتانی به مسائلی میپرداخت که در آن زمان هنوز تازگی داشتند و توجه منتقدان را به خود جلب کردند. (لازم به ذکر است تمامی نقلقولها – بهجز مواردی که منبع آنها مستقیما ذکر شده – در شماره ۲۴۳ ماهنامه فیلم، آبان ۱۳۷۸، منتشر شدهاند).
مجید اسلامی در نقد خود بر دختری با کفشهای کتانی با عنوان گویای «جسارت کافی نیست»، اذعان داشت که این ساخته صدرعاملی را، حتی در مقایسه با برخی از فیلمهای مهم همدورهاش، میتوان اثر جسورانهای دانست: «دختری با کفشهای کتانی بهلحاظ موضوع، آشکارا فیلم جسورانهای است؛ حتی شاید جسورانهتر از دو زن و مصائب شیرین. دو سال پیش تصور ساختهشدن چنین فیلمی را به ذهن هم راه نمیدادیم. ولی گویا سینما با تاخیری طبیعی میخواهد خودش را با تحولات فرهنگی این سالها، آرام آرام همراه کند… عملا جدا از جذابیتهای دراماتیک داستان و شگردهای سینمایی، بخش عمدهای از جذابیت فیلم برای تماشاگران همین نقاط فرامتنیست؛ انتظار برای دیدن و شنیدن چیزهایی که در زندگی واقعی آشناست، ولی روی پرده سینما هرگز به نمایش درنیامده و به رسمیت شناخته نشده. آشناییزدایی فیلم در واقع نمایش چیزهای آشناییست که عادت نکردهایم روی پرده ببینیم.»
مجید اسلامی: «جدا از جذابیتهای دراماتیک داستان و شگردهای سینمایی، بخش عمدهای از جذابیت فیلم برای تماشاگران همین نقاط فرامتنیست؛ انتظار برای دیدن و شنیدن چیزهایی که در زندگی واقعی آشناست، ولی روی پرده سینما هرگز به نمایش درنیامده و به رسمیت شناخته نشده. آشناییزدایی فیلم در واقع نمایش چیزهای آشناییست که عادت نکردهایم روی پرده ببینیم»
اگر اسلامی از فیلمی مثل مصائب شیرین (علیرضا داودنژاد) بهعنوان یکی از نمونههای آثار جسورانه آن سالها یاد کرد، مهرزاد دانش در نقد خود بر دختری بر کفشهای کتانی، این گزاره را در مورد فیلم داودنژاد رد کرد اما او هم تایید کرد که فیلم صدرعاملی را میتوان فیلمی جسورانه دانست: «فیلم دختری با کفشهای کتانی در کنار مصائب شیرین تنها فیلمی است که در دو دهه اخیر، با صداقت به روابط عاطفی نوجوانان پسر و دختر نظر میافکند و از این رو اغلب از این دو فیلم، بهعنوان آثاری جسورانه یاد میشود. شخصا مصائب شیرین را بهدلایلی که جایش در این نوشته نیست، جسورانه نمیدانم، درحالیکه دختری با کفشهای کتانی در این حیطه موفقتر از آن فیلم عمل میکند و بیآنکه در ورطه ابتذال و سطحینگری بغلطد، در باب چنین روابطی مسالهپردازی میکند.»
با این وجود، جسارت صدرعاملی در این فیلم مورد تایید تمام منتقدان نبود. گروهی از منتقدان اعتقاد داشتند که دختری با کفشهای کتانی بهخاطر محافظهکاری صدرعاملی به جایگاهی که قابلیتش را داشت نرسید. اصغر نعیمی (منتقدی که خود بعدها به فیلمسازی روی آورد) یکی از افرادی بود که دختری با کفشهای کتانی را بیشتر در ایده جسور میدانست تا در شکل پرورش داستان و رویارویی با موضوعش. او این نکته را در گفتوگویی با خود صدرعاملی بیان کرد: «به نظر من، فیلم ملودرام نیست اما کاملا مشهود است که شما ضمن حرکت روی یک لبه باریک، مدام از شکافتن موضوع و یافتن ریشه بحرانی که در فیلم به آن اشاره میشود، پرهیز کردهاید و فیلم بدون ارائه تحلیل، صرفا به طرح مضمون پرداخته و در واقع صراحت لازم را ندارد.»
نعیمی جلوتر توضیح بیشتری در مورد این دیدگاهش داد: «فیلم شما به شکل آشکاری از توضیح دادن ریشهها و زمینههای این جریان طفره میرود و شما دائم یک فاصله خاص با مضمون را حفظ کردهاید. شخصا با توقع بسیار زیادی به تماشای فیلم رفتم و احساس کردم حالا که بهسراغ این مضمون رفتهاید پس حتما قرار نیست آدم تصمیم بگیرد فیلم تلخی بسازد، اما صراحت لازم است. رفتن به سراغ چنین مضمونهایی وقتی ارزش دارد که در شرایط فعلی شما راههای مختلفی برای کاوش زوایای مختلف قصه یافته باشید وگرنه، صرف تعریف کردن چنین قصهای برای اولینبار فقط یک اقدام جسورانه صرف است که هرچند ممکن است فینفسه ارزشمند باشد، اما قطعا فیلم ماندگاری نخواهد بود.»
بعدها هم عدهای از منتقدان این دیدگاه را تایید کردند. بهعنوان مثال در شماره ویژه ماهنامه فیلم (۲۰ تیر ۸۶) خسرو نقیبی پروندهای در مورد ۲۵ فیلم پرفروش و ۲۵ فیلم برگزیده سینمای بعد از انقلاب کار کرد. من ترانه ۱۵ سال دارم، فیلمی که صدرعاملی بعد از دختری با کفشهای کتانی ساخت و بخش دوم سهگانهای محسوب میشود که صدرعاملی با محوریت مسائل اجتماعی دختران جوان کار کرد (دیشب باباتو دیدم آیدا ضلع سوم این مثلث محسوب میشود)، یکی از فیلمهای برگزیده بود.
در متنی که نقیبی در مورد آن فیلم نوشت، گریزی هم به دختری با کفشهای کتانی زد: «دومین بخش از سهگانه رسول صدرعاملی درباره دختران نوجوان، بهترین بخش سهگانه هم از کار در آمد. وقتی صدرعاملی پشت دوربین فیلم اول ایستاد و داستان این فیلم منتشر شد، عده زیادی به تصور شکسته شدن خطوط قرمز و نگاه تند و تیز صدرعاملی، فیلم را با علاقه تعقیب کردند. دختری با کفشهای کتانی شبیه خود صدرعاملی بود. آرامتر و محافظهکارتر از آنچه میتوانست باشد و برای همین نگاه اولیه که از فیلم انتظار تندوتیزترین فیلم اجتماعی دوران تازه را داشت برآورده نشد.»
مهرزاد دانش: «فیلم دختری با کفش های کتانی در کنار مصائب شیرین تنها فیلمی است که در دو دهه اخیر، با صداقت به روابط عاطفی نوجوانان پسر و دختر نظر میافکند و از این رو اغلب از این دو فیلم، بهعنوان آثاری جسورانه یاد میشود. دختری با کفشهای کتانی بیآنکه در ورطه ابتذال و سطحینگری بغلطد، در باب چنین روابطی مسالهپردازی میکند»
شهر و خانواده در دختری با کفشهای کتانی
نگاه صدرعاملی به نسبت جامعه و خانواده در سهگانهاش، یکی از نکاتی بود که مورد توجه کارشناسان قرار گرفت. خسرو خسروپرویز در یادداشتی که در کتاب سال ۱۳۸۵ ماهنامه فیلم در مورد حضور شهر تهران در سهگانه رسول صدرعاملی نوشت، نسبت شهر تهران و خانواده را در دخترش با کفشهای کتانی چنین توصیف کرد: «در دختری با کفشهای کتانی دوست صمیمی، معلم قدیمی، مرد مودب و متین، ماشینهایی که مرتب بوق میزنند و افراد متجاوز در جنوب شهر و… هر یک به نوعی به لحاظ فیزیکی و روحی به تداعی آسیب میرسانند و فیلمساز هم تصویر بسیار ناامنی از شهر تهران ترسیم میکند و در انتها کانون خانواده را امنترین نقطه برای قهرمانش مییابد. در من ترانه پانزده سال دارم عدم امنیت بیشتر در کانون خانواده نمایان است.»
البته خسروپرویز فقط به تفاوتها توجه نکرده و شباهتی را هم میان سهگانه صدرعاملی ردیابی کرد: «نگاه فیلمساز به این حضور شهری چندان خوشبینانه شروع نمیشود، اما در هر سه فیلم، در پایان امیدی هرچند کوچک هست که میگوید تهران آنقدرها هم زندان مخوفی نیست، به شرطی که از شهر نترسیم، به دلش بزنیم، فردیت انسان را در مقابلش بگذاریم و به جنگش برویم؛ درست مثل تداعی، ترانه و آیدا.»
با این وجود نگاه مجید اسلامی در یادداشتی که زمان نمایش عمومی دختری با کفشهای کتانی نوشت نگاه کموبیش متفاوتی بود. او ضمن ستایش از عدم ریاکاری صدرعاملی در نمایش دغدغههای جوانان، پایانبندی فیلم را، از حیث نوع نگاه صدرعاملی به خانواده شخصیت اصلی، واجد وجهی کنایهآمیز دانست: «به لحاظ ایدئولوژیک نیز فیلم میکوشد دچار نقض غرض نشود. بنابراین مطلقا موضع ناصحانه والدین تداعی یا نهادهای قانونی را تایید نمیکند. ما داستان را در تمامی لحظهها (بهجز چند لحظه استثنایی مثل تلویزیون تماشا کردن پسر کوچک خانواده) همراه تداعی تجربه میکنیم، در نتیجه بیشترین حس همدلی ما با تداعیست. حتی قضاوتهای ما با قضاوتهای او یکی میشود؛ موعظههای خانم معلم به نظرمان بیمعناست، از مواجهه با چهره واقعی آن مرد مودب شوکه میشویم، و نسبت به باغبان و کولیها احساس نزدیکی میکنیم. بنابراین تفاوت اصلی این فیلم با نمونه فیلمهایی که پیشتر میکوشیدند مشکلات جوانان را نشان دهند (مثل هتل کارتن) جدا شدن از یک موضع اخلاقی صرف از دید نسل بزرگترها، و نزدیک شدن به موضع جوانان است (نکتهای که در مصائب شیرین هم جلب توجه میکرد). درست است که دستآخر تداعی به خانه بازمیگردد (هرچند آموختهایم که پایانها را جدی نگیریم)، ولی بازگشت او به معنای تطهیر این جامعه ریاکار نیست. فیلم حتی با این پایان، موضع رادیکال خود را حفظ میکند (توجه کنید که در نمای پایانی، اهل خانه موقعی که تداعی زنگ میزند، در خواباند! نکتهای ظریف و بامعنا برای بیاثر کردن این پایان خوش تحمیلی)»
نقد کیفیت ساختاری دختری با کفشهای کتانی
عدهای از منتقدان به برخی از جزییات اجرایی دختری با کفشهای کتانی اشاره کردند. بهعنوان مثال مهرزاد دانش در یادداشت خود به تضادهایی اشاره کرد که هم در جامعه نمایشداده شده در فیلم وجود دارد و هم در مواردی شکل ساختاری مییابد. از دید دانش، تحولی که تداعی در طول فیلم از سر میگذراند و به بلوغ فکری انتهای فیلم میرسد، ناشی از تجربه همین تضادها است.
ویدیوکلوپ فیلیموشات | مرور فیلمهای دوستداشتنی
معصومیت او در انتهای فیلم بهعلت از سر گذراندن این تضادها با آگاهی و تجربه همراه شده است: «فیلم در واقع راه خود را از درون تضادهای جاری در جامعهای که به تصویر میکشد پیدا میکند، تضادهایی که از همان آغاز تا پایان فیلم به روند خود ادامه میدهد. برخی از این تضادها معنایی هستند و در قالب گفتار یا کلمات شکل میگیرند، مانند تضاد نام خانوادگی تداعی (ناصحی) با واکنشهای منفی او نسبت به نصیحت دیگران یا صحبتهای دخترک در باب اینکه والدینش در منزل و در میهمانیها و در بیرون از منزل رفتارهایی چندگانه و متضاد دارند. برخی از این تضادها حالت شکلی دارند، مثل تضاد قد و قامت تداعی و آیدین با یکدیگر که نسبت به سنشان یکی بیش از حد کوتاه و دیگری بیش از حد بلند به نظر میآید. اما بیشترین این تضادها مربوط به تضادهای موقعیتی است و بعضا تماشاگر را نیز در داوری دچار تردید و اشتباه میکند. مثل تضاد موسیقی ملایم باران عشق (ناصر چشمآذر) که از تلویزیون پخش میشود با فضای ناملایم و کنشآلود اتاق که با دعوای بین تداعی و پدرش به تشنج کشیده شده است یا صحنهای که مجری تلویزیون (یحیوی) در حال نصیحت کردن مخاطب خود است و تنها مخاطب او که برادر کوچکتر تداعی است با عوض کردن کانال به تماشای یک شوی ترکی مشغول میشود و تضاد بین فضای رسمی و غیررسمی جامعه را عیان میکند… اوج این تضادها مربوط به مردی است که قصد اغفال دخترک را دارد. مردی با ظاهر متین، مهربان و جاافتاده و باسواد (در اولین نما او را درحال مطالعه تهرانتایمز میبینیم) و پدرگونه، اما با نیتی پلید.»
با این وجود، مجید اسلامی علیرغم اشاره به برخی از ویژگیهای مثبت فیلم، انتقاداتی را هم نسبت به این ساخته صدرعاملی وارد دانست: «فیلم ترجیح میدهد موضعی عینی اتخاذ کند و عملا وجه اجتماعی ماجرا را پررنگتر کند. بنابراین تداعی به ناظری بدل میشود تا طی یک شبانهروز با واقعیتهای تلخ اجتماع روبهرو شود و ما را در این سفر همراه خود ببرد. اما آنچه میبینیم تصویر متنوع و فراگیر و قابلتعمیمی از یک جامعه پرتضاد نیست. سیر زنجیروار وقایع در چنین مدلی باید چنان تصویر تکاندهنده و افشاگری را نشانمان دهد که ما و تداعی را بهکلی از تصورات و توهمات پیشینمان جدا کند، و استحالهای عمیق در تماشاگر و قهرمانش به وجود بیاورد. نمونههای موفقِ چنین مدلی زندگی شیرین فلینی، کلئو از پنج تا هفت آینس واردا و خشت و آینه است.»
اسلامی در ادامه مینویسد: «از این نظر فیلمنامه دارای کاستیهای مشخصیست و با ورود کولیها و تداوم حضورشان نهفقط فرم اپیزودیک روایت خدشهدار شده (در این مدل، قهرمان ماجرا باید با آدمهای دیگر فقط در یک سکانس مواجه شود)، بلکه با شتاب بخشیدن به وقایع و به کمک چند صحنه پرتنش، به سیر منطقی وقایع زنجیروار که لازمه چنین فرمیست آسیبی جدی وارد کرده. در نتیجه آنچه میبینیم نه همچون خانه دوست… [منظور فیلم خانه دوست کجاست؟ به کارگردانی عباس کیارستمی است] یک داستان کاملا تمثیلیست که سویههای فلسفی عرفانی پیدا کند، نه همچون دونده [امیر نادری] تجربهای کاملا سوبژکتیو است، و نه جزئیاتی که نشان میدهد چنان متنوع و فراگیر است که انعکاسی از کل جامعه باشد… دختری… توقع اندکی از خود دارد، برایش همین کافیست که بتواند درباره مسائل جوانان موضعی تازه و نسبتا رادیکال (در محدوده سینمای ایران) بگیرد و تماشاگر را نیز درگیر کند. این یک سفر درونی عمیق در مناسبات اجتماعی یا انعکاس سوبژکتیو احساسات جوانان عصر ما نیست، ولی میتوانست باشد.»
بخشهای حذفشده فیلمنامه دختری با کفشهای کتانی
توضیحاتی که خود صدرعاملی در گفتوگویش با اصغر نعیمی مطرح کرد، میتواند بخشی از دلایل این محافظهکاری را مشخص کند. بهگفته صدرعاملی، نسخه اولیه فیلمنامه دختری با کفش های کتانی را پیمان قاسمخانی نوشت. سپس فریدون فرهودی روی فیلمنامه کار کرد و پس از آن خود صدرعاملی دو ماه برای بازنویسی وقت گذاشت تا نتیجه نهایی حاصل شد. در نسخه اولیه، پیمان قاسمخانی (بهتوصیه خود صدرعاملی) فیلمنامه را بدون توجه به محدودیتهای ممیزی و با دست باز نوشت. اما خود صدرعاملی هنگام بازنویسی برخی از صحنهها را حذف کرد که، بهگفته او، بخشی بهخاطر محدودیتها و ضوابطی بود که امکان نمایش برخی از مسائل را محدود میکرد و بخش دیگر ناشی از دیدگاه شخصی خود صدرعاملی بود که تمایلی برای نمایش برخی از مسائل نداشت.
با این وجود، صدرعاملی در ادامه گفتوگو به این اشاره کرد که بابت حذف برخی از سکانسها (که فکر میکرد وجود آنها ممکن است نمایش فیلم را با مشکل مواجه کند) متاسف است: «مثلا در نسخه فرهودی فصلی بود که طی آن تداعی با مرد متشخص و آراستهای مواجه میشود که مدعی میشود مدیر محلی است برای نگهداری دختران بیخانمان. مرد تداعی را به آپارتمان مجلل و شیکی میبرد و او را تنها میگذارد و آنجا را ترک میکند.
در آن خانه تداعی دقایقی بعد با چند دختر مواجه میشود که ساکن آنجا هستند و پس از چند سوال مشخص میشود که خودفروشی میکنند و چون جایی برای سکونت و سرپناهی ندارند، حاضر به ترک آن خانه نیستند و بدون هیچ اجباری در آنجا ماندهاند و به وضعیت موجود خو گرفتهاند. ایده این سکانس هم بر اساس مستندات و تحقیق شکل گرفت. یعنی اگر پیش از این و در گذشته زنان را به اجبار و تهدید و مثلا چک و سفته وادار به خودفروشی میکردند و در خانههای بدنام نگه میداشتند، الان گاهی پیش میآید که برخی زنان، خانههای بدنام را جای امن میدانند.
در نسخه قاسمخانی در فصلی، تداعی در سالن فرودگاه با دختری در موقعیت مشابه اما باتجربهتر روبهرو میشود که به او راز و رمز و فنون گذراندن شب در سالن فرودگاه را میآموزد که مثلا نزدیک خانوادهای بنشیند، بیکار نباشد و کاری مثل مجله ورق زدن و ادای انتظار کشیدن را درآورد و موقع حرکت کردن و راه رفتن بیهدف راه نرود و نشان دهد دنبال کسی میگردد. سکانسهایی از این دست که حذفشان هنوز غصهدارم میکند در هر دو نسخه بسیار بودند.»
نتیجهگیری
اگر امروز، بعد از گذشت بیش از دو دهه از زمان نمایش دختری با کفشهای کتانی، به تماشای مجدد فیلم بنشینیم، ممکن است آن را فیلمی محافظهکار و حتی کهنه بیابیم. شاید دلیل این کهنگی را بتوانیم در نکاتی بیابیم که عدهای از منتقدان در نقد این فیلم مطرح کردند و نمونههایی از آن سخنان را در این مطلب مرور کردیم. دختری با کفشهای کتانی میتوانست فیلم عمیقتری باشد. با این وجود کماکان با فیلم قابل احترامی روبهروییم. این ساخته موفق رسول صدرعاملی واجد خصوصیتی است که در آن دوران بسیار بیشتر در فیلمهای ایرانی به چشم میخورد و در یک دهه اخیر به عنصری کمیاب تبدیل شده است.
دختری با کفش های کتانی حسی از زمانه ساختش به مخاطب منتقل میکند و مشخصا فیلمی است که با احترام به دغدغههای نسل جوان آن روز و در تلاش برای درک آنها (بهجای قضاوتهای زودگذر، سطحی و تکراری) ساخته شده است. دختری با کفشهای کتانی متعلق به دورانی است که سینمای ایران هنوز از مخاطب خود جا نمانده بود و سعی میکرد بهروز و جسور باشد. با یادآوری سینمای محافظهکار و دور از مخاطب این سالها، دورانی که در آن سر جسورانهبودن فیلمی مثل دختری با کفشهای کتانی نظرات متعارضی ابراز میشد دور از دسترس بهنظر میرسد. با دیدن دختری با کفشهای کتانی میتوانیم درک اولیهای از دغدغههای جوانهای انتهای دهه ۷۰ و جنس کنشگریشان کسب کنیم. چند تا از آثار یک دهه اخیر سینمای ایران توانستهاند تصویری اولیه اما واقعی از جوانان متولد دهههای ۷۰ و ۸۰ بسازند؟