چرا همه ما برخی فیلمها و سریالها را بارها و بارها تماشا میکنیم؟ بدیهیترین پاسخ برای این سوال، و البته ملموسترین، این است که ما به سادگی آنها را دوست داریم. اما با اینحال این سوال به جای خود باقی میماند. این تمایل ما برای دیدن چندباره یک فیلم یا سریال از کجا سرچشمه میگیرد؟ چرا زمانی را که میتوانیم به کاری جدید اختصاص بدهیم را صرف انجام کاری تکرار میکنیم؟ بازهای که بین ۴-۵ ساعت تا حتی صدها ساعت میتواند متغیر باشد. چه اتفاقی رخ میدهد که ما مثلا ۱۰۰ ساعت از زندگی خود را صرف تماشای یک فیلم یا یک سریال میکنیم؟ ما میتوانستیم بجای همه ساعتهایی که صرف مجدد فیلمها، کتابها و آهنگها کردهایم وقت خود را به یادگیری یک مهارت واقعی اختصاص بدهیم. در این مطلب میخواهیم به این پرسشها بپردازیم.
به این فکر کردهاید؛ چه میشود که ترجیح میدهیم بخش قابل توجهی از زمان خود را صرف چندبار دیدن فیلم ها و سریال ها و داستانها و آهنگهای تکراری کنیم؟ موسیقی شناسان تخمین میزنند که یک فرد معمولی در طول زندگی خود به ازای هر ساعت گوش دادن به موسیقی، ۵۴ دقیقه را با آهنگهایی که قبلا شنیده است میگذراند. واقعا چرا ما ساعتهای زیادی را صرف تماشای یک فیلم یا سریال میکنیم؟ فیلمها و سریالهایی که لزوما شاید جز شاهکارهای کلاسیک تثبیت شده نباشند. هر کدام از ما چندبار پدرخواندهها، صورت زخمی، کازابلانکا، راننده تاکسی، ارباب حلقهها، هری پاترها و یا سریالهای دوستان، ساینفلد، توئین پیکس و بریکینگ بد را تماشا کردهایم؟ چرا زمان زیادی را صرف داستانهایی میکنیم که از قبل پایان آنها را میدانیم؟
ویدیو کلوپ فیلیموشات | مروری بر فیلمهای دوستداشتنی
چرا یک کار را بارها و بارها انجام می دهیم؟
پرسش «چرا مردم یک کار را بارها و بارها انجام میدهند؟» برای قرنها فیلسوفان، انسان شناسان، اقتصاددانان و روان شناسان را مجذوب خود کرده است. بادوامترین نظریهها معمولا در ۴ دسته قرار میگیرند: عادات، اعتیادها، تشریفات و گرایش به حفظ نسبی وضع موجود. عادتهایی مانند دویدن برای شروع روز، منظم و خودکار هستند.
ما حتی لازم نیست به آنها فکر کنیم و این خود بخشی از ارزش آنها است. اعتیادها، مانند سیگار کشیدن، از عادتهای بد هستند. آنها غیرقابل کنترل هستند و منجر به وابستگی فیزیکی میشوند. همچنین گاهی بخاطر انجام تشریفات (مانند آداب و رسوم مذهبی)، برخی کارها را تکرار میکنیم. در نهایت به گرایش به حفظ نسبی وضع موجود میرسیم. مردم معمولا تمایل دارند که به تصمیمات قبلی خود پایبند باشند، زیرا هزینه گرفتن تصمیمات جدید از لحاظ ذهنی گاهی طاقتفرسا است.
اما هنگامی که کریستل آنتونیا راسل و سیدنی لوی با افرادی که کتابی را بازخوانی کرده بودند یا فیلمی را دوباره تماشا کرده بودند، مصاحبه کردند متوجه شدند که تجریبات آنها در هیچکدام از این دستهبندیها قرار نمیگیرند. در عوض، آن دو دریافتند که مردم به دلایل خاصی به دنبال سرگرمیهای آشنا هستند: به عنوان مثال برای زنده کردن احساس از دست رفته و یا قدردانی از گذشت زمان.
ما یک فیلم را دوباره تماشا میکنیم چون آن را دوست داریم
سادهترین دلیلی که مردم یک فیلم را دوباره تماشا میکنند این است که واقعا آن فیلم را دوست دارند. البته ممکن است تماشای دوباره و دوباره فیلم یا سریالی باعث شود که جذابیت اولیه خود را از دست بدهد. اما از سوی دیگر میتواند به رابطهای عمیقتر و حسیتر با آن فیلم منجر شود. در نتیجه شاید میزان علاقهمان به آن فیلم هربار بیشتر از قبل شود. چراکه در هر دیدار تازهای با فیلمی تکراری، میتواند مکاشفهای تازه نیز به همراه داشته باشد. مکاشفهای که درک ما نسبت به آن فیلم را دستخوش تغییر میکند. حتی اگر چنین مکاشفهای هم در کار نباشد همین که مدام در معرض چیزی که دوست داریم قرار بگیریم میتواند باعث شود که هر بار آن را بیشتر از قبل دوست داشته باشیم.
تماشای دوباره به عنوان نوعی تعامل اجتماعی تسکینبخش
ویلیام هونگ، نویسنده مجله آتلانتیک، مینویسد که هر لحظهای از احمق و احمقتر (Dumb and Dumber) را که دوباره تماشا میکند، گویی اتفاقی جادویی برای او رخ میدهد:«ممکن است یک روز بد یا پراسترس داشته باشم یا اینکه بیمار باشم، اما چند ثانیه پس از دیدن جیم کری، دوباره یک بچه ۱۰ سالهام». جیل دافی، نویسنده و ویراستار، میگوید پس از اینکه در سال ۲۰۱۵ همراه شریک زندگی خود از آمریکا به هند نقل مکان کرده است، اولینبار تماشای مجدد سریالهای تلویزیونی را آغاز کرد. او در تلاش بود تا خود را با زندگی در یک کشور جدید تطبیق بدهد و سریالهایی مثل ساینفلد (Seinfeld) و خانواده امروزی (Modern family)، زندگی در سانفراسیسکو و نیویورک – جایی که زندگی در آنجا آشناتر بود – را به او یادآوری میکردند. او میگوید که شخصیتهای این سریالها در آن زمان که از دوستانشان فاصله داشتند، مانند دوستانشان بودند.
او اشاره میکند که نزدیک به نیمه دهه بعد، در مواجهه با احساسات مشابهی از بیگانگی و تنهایی در طول دوران پاندمی، دوباره به آیین بازبینی سریالهای تلویزیونی بازگشته است. هرچند اینبار سریالهای دیگری نیز به مجموعه برنامههای مورد علاقه او اضافه شده بودند (مانند شتز کریک Schitt’s Creek)، اما دلیلی که او را به تماشای مجدد آنها سوق میدهد ثابت مانده است: او وقتی دنیای بیرون ترسناک و غیرقابل پیشبینی است دوست دارد سریالی را تماشا کند که میداند به او آرامش میدهد».
شیرا گابریل استاد روانشناسی دانشگاه بوفالو میگوید که غریزه ما برای روی آوردن دوباره به داستانهای تکراری بخشی از تجربه انسانی است. بهنظر او ما از لحاظ بیولوژیکی به گونهای برنامهریزی شدهایم که در داستانها به دنبال تسکین و آرامش هستیم. یک غریزه اولیه که ورای خودآگاهی ما قرار میگیرد:«این سیستم تکاملی قوی و بسیار قدیمی در ما وجود دارد که ما را سمت این روایتهای آرامشبخش میکشاند».
گابریل میگوید که اجداد ما برای بقا چنگالهای تیز یا دندانهای درنده نداشتند بلکه باید به یکدیگر تکیه میکردند:«ما معتقدیم که مردم به گونهای تکامل یافتهاند که مکانیزمی داشته باشند که آنها را به سوی افراد دیگر بکشاند». انگیزهای که انسانها را به موجوداتی اجتماعی تبدیل میکند و باعث میشود که هنگام تعاملات اجتماعی احساس خوشحالی و ارزشمندی کنند. در آن زمان که این غریزه در حال رشد بود، تلویزیون، سینما، کتابها و مجلات وجود نداشتند.
گابریل این فرضیه را مطرح میکند که به همین دلیل شخصیتهای داستانی میتوانند بسیار شبیه دوستان واقعی باشند. در واقع گویی دلیلی وجود ندارد که انسانها مکانیزمی برای تمایز میان افراد واقعی زندگی خود و آدمهایی که در ذهنشان واقعی میشوند، ایجاد کنند. بدین معنی که ما میتوانیم نیاز خود به تعلق را با احساس ارتباط با افراد دیگر از طریق این روایتها برآورده کنیم.
بنابراین میتوان گفت که زندگی اجتماعی ما به روابط حضوری با دوستان و خانواده و آدمهای دیگر محدود نمیشود، بلکه ارتباط با شخصیتهای داستانی نیز میتواند هدفی اجتماعی را دنبال کند. شخصیتهای تخیلی دوستانی هستند که هر زمان که به آنها نیاز داشته باشیم و هر زمان که بخواهیم آنجا هستند. نوعی تعامل سریع و مثبت که میتوانیم برای برآورده کردن بخشی از نیازهای اجتماعی خود از آن استفاده کنیم. به گفته ریموند ای. مار:«هنگامی که با داستانها درگیر میشویم، اغلب در حال تصور دنیای اجتماعی شخصیتهای آنها هستیم».
این موضوع به ویژه درباره سریالهای تلویزیونی اهمیت بیشتری پیدا میکند. ما گاهی اوقات در طول چند فصل که شاید بیشتر از صد ساعت طول بکشد (و در طول هفتهها و ماهها و شاید سالها) با شخصیتهای یک سریال همراه میشویم. شخصیتهایی که گویی جزئی از آدمهای زندگی روزمره ما میشوند که به طریقهای مختلف با آنها میخندیم، به وجد میآییم، اشک میریزیم و حتی با آنها بزرگ میشویم. شخصیتهایی که همچون دوستانی قدیمی بنظر میرسند که دلمان برایشان تنگ میشود. سریالی مانند دوستان (Friends) بخشی از تجربه شخصی – و در عین حال جمعی – مخاطبان خود در طول سالهای پخشش و حتی بعد از آن بوده است. مخاطبانی که میتوانند ساعتها درباره این سریال و داستانهای ریچل، راس، چندلر، جویی و مونیکا و روابطشان با یکدیگر صحبت کنند.
مخاطبانی که شاید بارها سریال دوستان را از ابتدا تا انتها دوباره تماشا کردهاند و یا بازبینی قسمتها و بخشهایی از آن در یوتیوب و شبکههای اجتماعی بخشی از سرگرمیهای روزانه یا هفتگی آنها باشد. تحقیقات گابریل و دیگران نشان داده است که وقتی مردم برنامههای تلویزیونی مورد علاقه خود را دوباره تماشا میکنند این احساس را دارند که به دنیای دیگری منتقل شدهاند. این مسئله میتواند باعث شود که هنگام تماشای مجدد سریالها و فیلمهای محبوب خود حتی احساس تنهایی کمتری کنیم. تماشای یک فیلم یا سریال تلویزیونی که بارها دیدهاید دقیقا مانند صرف یک غذای محبوب میتواند لذتبخش و تسکیندهنده باشد.
همه ما نوستالژی را دوست داریم
ما گاهی با تماشای مجدد یک فیلم یا سریال یا یادآوری آن در ذهن خود، نه فقط خود آن را بلکه دورهای از زندگیمان را به یاد میآوریم. این دقیقا مانند زمانی است که با شنیدن آهنگی که در یک برهه زمانی زیاد آن را گوش دادهایم خاطرات خود را با آن مرور میکنیم. بنابراین بخشی از انگیزه تماشای مجدد یک فیلم و سریال به تجربه نوستالژی مربوط میشود. علاوه بر این، رونق بازسازیها و دنبالههای فیلمهای پرطرفدار قدیمی در سالهای اخیر تاییدی بر این مسئله است که نوستالژی چرا میفروشد.
دانیا براونشتین روانشناس میگوید:«نوستالژی اغلب مربوط به روابط یا خاطراتی است که حس زمان و مکان را در ما برمیانگیزد». این احساسی است که رسانههایی مانند سینما و تلویزیون نیز میتوانند در ما ایجاد کنند. کلی روتلج میگوید که نوستالژی میتواند خلق و خوی مثبت، عزت نفس، احساس ارتباط اجتماعی و درک معنای زندگی را افزایش بدهد. به عقیده او ما اغلب میخواهیم به وضعیت قبل بازگردیم، حتی زمانی که گذشته به اندازه زمان حال پرتلاطم است.
نوستالژی قابلیت عجیبی دارد که گذشته را بهتر از آنچه که واقعا بوده است جلوه میدهد و یا حداقل وقایع مثبت را بر رویدادهای منفی ترجیح میدهد. حتی گاهی وقتی به گذشته نگاه میکنیم بیشتر از آنکه آن را با اتفاقات آن برهه خاص به یاد بیاوریم با فیلمها و سریالهایی که از آن زمان در خاطرمان مانده است آن را در ذهن خود مرور میکنیم. بنابراین تماشای مجدد یک فیلم یا سریال محبوب به نوعی میتواند شبیه ورق زدن یک آلبوم خاطرات قدیمی باشد که احساسات مشابهی را در ما برمیانگیزاند. جایی که سرگرمی به عنوان ماشین زمانی برای بازبینی خاطرات از دست رفته عمل میکند. مرور چیزهای خوب (همچون اتفاقات شیرین گذشته) حتی شاید این حس دوست داشتنی را در ما به وجود بیاورد که زندگی ارزش زیستن دارد.
مسئله گذر زمان
دکتر شیوون لیونز، کارشناس مطالعات رسانهای و فرهنگی میگوید: «به عنوان کسی که اپیزودهای قدیمی پروندههای ایکس (The X-Files) و توئین پیکس (Twin Peaks) را بارها و بارها تماشا میکند، مطمئنا میتوانم با تمایل به افراط در تماشای فیلمها و برنامههای تلویزیونی قدیمی ارتباط برقرار کنم». این گزاره که گذر زمان ارزش واقعی فیلمها (یا هر اثر هنری دیگری) را ثابت میکند را احتمالا بارها شنیدهاید.
چه بسیار فیلمها و سریالهایی که شاید با گذشت زمان دیگر چندان دوستشان نداریم و چه فیلمها و سریالهایی که نه تنها شیفتگیمان به آنها کمتر نشده است بلکه اکنون ارزش بیشتری برایشان قائل هستیم. این زمان است که نشان میدهد چه چیزهایی در ذهنمان همچنان پررنگ خواهند ماند و چه چیزهایی مدام کمرنگتر میشوند. بنابراین دیدار مجدد با فیلمهای قدیمی علاوه بر تجدید خاطره، معمولا دیدی تازه برایمان به همراه دارند. بسیاری از فیلمها و سریالها به سادگی ممکن است از زمانی که آنها را دیدهایم بهتر بنظر برسند. حتی گاهی اوقات فیلمهایی که چندان توجهمان را به خود جلب نکردهاند، در گذر زمان و تماشای مجدد برایمان بسیار محبوب شدهاند. زیرا همانطور که گفتیم این گذر زمان است که ارزش واقعی بسیاری از فیلمها و سریالها را مشخص میکند.
از سوی دیگر تغییرات نسلی باعث ایجاد احساسات نوستالژیک برای جوانی میشوند. مردم در داستانهایی که به زمان نوجوانی و جوانیشان مرتبط میشوند و شاید مسئولیتهای کمتری داشتند، احساس آرامش پیدا میکنند. اتفاقی که باعث میشود برای مدتی از زمان حال جدا شویم و به گذشته برویم. همچنین تماشای مجدد فیلمها و سریالهایی قدیمی که سالهای زیادی از تماشایشان میگذرد تغییرات و تحولاتی که پشتسر گذاشتهایم را به یادمان میآورند. به عنوان نمونه احتمالا با تماشای فیلمی از دهه ۹۰ به این فکر میکنیم که آدمها در آن زمان بدون گوشیهای همراه چه میکردند؟
سازوکار ذهن ما باعث میشود که فیلم و سریال تکراری تماشا کنیم
بسیاری از ما نسبت به اسپویل داستان فیلمها و سریالها بسیار حساس هستیم. اما چه اتفاقی میافتد که بعد از آگاهی از داستانشان باز هم به دیدنشان تمایل داریم؟ البته که احتمالا بخشی از جزئیات داستان را فراموش کرده باشیم و بازبینی مجدد میتواند حکم یادآوری آنها باشد.
اما در موارد زیادی اتفاقهای اصلی داستان را کامل یه یاد داریم اما باز هم برای تماشای مجدد آنها از خود اشتیاق نشان میدهیم. بخشی از این مسئله به سازوکارهای ذهن ما مرتبط میشود. ذهن ما در برخورد با چیزهای آشنا با چالشهای کمتری روبرو میشود، در نتیجه گاهی تماشای سرگرمیهای تکراری میتواند از تماشای یک فیلم یا سریال جدید آرامشبخشتر باشد.
تماشای فیلمها و سریالهای جدید مستلزم توجه دقیقتر و تمرکز بیشتری هستند، در حالی که گاهی اوقات ذهن ما بخاطر فشارهای زیست روزمره آمادگی لازم برای این امر را ندارد. به گفته جی دریک، استاد دانشگاه هیوستون، در زمانهایی که احساس کسالت و بیحوصلگی میکنیم تماشای مجدد یک فیلم یا سریال تلویزیونی میتواند دوباره به ما انرژی بدهد.
پیشبینی پذیری باعث میشود که ارتباط راحتتری با یک فیلم و یا سریال برقرار کنیم
وقتی یک فعالیت چالشبرانگیز انجام میدهیم، از امواج مغری بتا استفاده میکنیم، بنابراین پس از مدتی از انجام آن کار خسته میشویم. در حالیکه در هنگام انجام کاری نستبا غیرفعال مانند تماشای تلویزیون امواج آلفا به کار گرفته میشوند که به ما آرامش میدهند.
این مسئله به نوعی درباره تماشای یک فیلم و یا سریال تکراری نیز صدق پیدا میکند. در واقع گاهی ما فقط برای کاهش استرس و یا منحرف کردن تمرکز خود از چالشهای زندگی روزمره، به تماشای مجدد یک فیلم محبوب روی میآوریم. زیرا در زمانهایی که حجم فشار زیادی رویمان است یا در موقعیت چندان مناسبی برای فیلم دیدن قرار نداریم پیشبینی پذیری آنچه که میبینیم باعث میشود ارتباط راحتتری با آن برقرار کنیم.
از سوی دیگر، این پیشبینی پذیری باعث میشود که ریسک ناامیدی پایین بیاید. زیرا در غالب موارد وقتی یک فیلم را برای تماشای مجدد انتخاب میکنیم، تقریبا مطمئن هستیم که چه چیزی انتظارمان را میکشد. ما شاید در موقعیتهای مختلف احساسات متفاوتی داشته باشیم، بنابراین مطمئن بودن از تجربه حسیای که از تماشای یک فیلم پشتسر خواهیم گذاشت، در برخی موقعیتها اهمیت بالایی دارد. تصور کنید که برای عوض شدن حس و حالتان نیاز دارید که یک کمدی حال خوب کن ببیند، اما انتخاب یک فیلم جدید شاید این ریسک را به همراه داشته باشد که لوس و بیمزه از کار دربیاید. به همین دلیل است که شاید ترجیح بدهید به عنوان مثال برای بار چندم به تماشای لبوفسکی بزرگ (The Big Lebowski) بنشینید.
به گفته لوسی اسپایسر، روانشناس ساکن لندن، ما در زندگی رومزه خود معمولا به دنبال امنیت، آشنایی و جریانهای همیشگی برای به دست آوردن حس کنترل هستیم. زیرا به نظر او تکرار میتواند به کاهش اضطراب کمک کند:«همه ما میتوانیم آنچه که میدانیم را بارها و بارها بدون هیچگونه غافلگیریای تماشا کنیم». همچنین آدمهای زیادی در دوران قرنطینه و شیوع کووید در کنار فیلمها و سریالهای جدید، برای تماشای آثار تکراری وقت میگذاشتند.
شواهد این ادعا در آمار و ارقام نهفته است. طبق گزارش شرکت اطلاعات، داده و اندازهگیری بازار نیلسن، سریال مستندنما و کمدی موقعیت اداره (The Office) که تقریبا یک دهه پیش در سال ۲۰۱۳ پخش آن به پایان رسید، تنها در سال ۲۰۲۲، بیش از ۸۷ میلیون دقیقه بیننده داشته است. به این ترتیب، تماشای فیلمها و سریالهای تکراری گاهی میتواند به معنای راهی برای گریز باشد.
مواجهه دوباره با یک فیلم و سریال به عنوان فیلم درمانی
همانطور که گفتیم یکی از ویژگیهای خوب فیلمهایی که قبلا دیدهایم این است که نمیتوانند ما را غافلگیر کنند. ما میدانیم که آنها چگونه به پایان میرسند و میدانیم وقتی که به پایان میرسند، چه احساسی خواهیم داشت. فیلمهای قدیمی به ندرت ما را ناامید میکنند. اگرچه ما پیرتر میشویم، اما فیلمهای محبوب ما در همان سن خود باقی میمانند و حتی شاید خیلی بزرگتر و باشکوهتر از قبل بنظر برسند.
همانطور که راسل و لوی مینویسند: بازگشت به سرگرمیهای آشنا و محبوب، شبیه نوعی تنظیم و کنترل هیجانات است. چراکه ما در مواجهه با آنها دقیقا همان تجربه احساسی موردنظرمان را دریافت خواهیم کرد. در واقع ما در اینجا از نوستالژی به عنوان نوعی درمان حسی بهره میبریم. از این منظر مواجهه دوباره با فیلمهای محبوب شکلی از فیلمدرمانی میتواند باشد.
تعامل با بازیگران و شخصیتهایشان
همچنین نوع ارتباط ما با ستارههای سینمایی و تلویزیونی نیز در توضیح اینکه چرا ما تمایل داریم برخی فیلمها و سریالها را دوباره تماشا کنیم تاثیر دارد. مفهومی که به آن کنش متقابل فرااجتماعی گفته میشود. حتی گاهی اوقات علاقه ویژه ما به یک بازیگر جرقه شیفتگی ما به سینما را رقم زده است. به گفته براونشتین ما گاهی دوست داریم مکررا با شخصیت رسانهای محبوب خود تعامل برقرار کنیم. همه ما شیفته برخی بازیگران هستیم که حضورشان در قاب دوربین گویی مغناطیسی دارد که ما را به خود جذب میکند.
تماشا به دلیل انگیزههای شخصی
گاهی اوقات ما به دلایل بسیار شخصیتر و وجودیتر مدام به سمت یک فیلم کشیده میشویم. چیزی در جهان آن فیلم است که ما را مجذوب خود میکند. چیزی که بیشتر از آنکه به دنیای آن فیلم خاص مربوط باشد به جهان خودمان ربط پیدا کند. هنگامی که گوشههایی از تجربهها و احساسهای زندگی واقعی خود را در صحنهای از یک فیلم و یا در داستان آن لمس میکنیم. راسل و لوی مینویسند:«پیوندهای پویا بین تجربیات گذشته، حال و آینده فرد از طریق مصرف مجدد یک شی، امکان درک وجودی را فراهم میکند، زیرا مصرفکنندگان لذتهای خاص خود و درکشان از گزینههایی که در اختیار دارند را در نظر میگیرند». اگرچه اینجا هم پای خاطرهای از گذشته به میان میآید، اما یک نوستالژی یا یک درمان صرف نیست. یک خاطره قدیمی که با یک تجسم و نگرش تازه پوشانده شده است.
سایر دلایل دوباره دیدن فیلم و سریال
به یادآوردن داستان یک فیلم و یا سریال
همچنین در دنیای سلطه شبکههای استریم و رونق سریالسازی، اسپینآفها، دنبالهها و فرانچایزها، ما گاهی یک سریال یا فیلم را دوباره تماشا میکنیم تا قبل از مواجهه با سریال یا فیلم جدیدی که در راه است، آنها را یادآوری کنیم.
برای درک بیشتر جهان فیلم
گاهی فیلمی را بخاطر پیچیدگیهای طرح داستانی آن دوباره و دوباره میبینیم. برای اینکه بیشتر از سازوکار جهان فیلم و معناهای آن سر دربیاوریم. به عنوان مثال یکی از دلایل فروش بالای فیلمهای کریستوفر نولان این است که مخاطبان جوان زیادی چندین بار به تماشای هر فیلم او مینشینند تا پیچشهای روایی و معماهای طرح داستانی آنها را باز کنند. البته برخی فیلمها در این میان هستند که با پیچیدهنماییهای کذایی سعی دارند مخاطبان خود را سرگرمکنند و آنها را وادار سازند که چندین بار به تماشای آنها بنشینند. انتقادی که به برخی فیلمهای نولان نیز وارد میشود.
مواجهه دوباره با یک فیلم در حکم دیداری تازه
علاوه بر این سینما دوستی در شکل جدی آن، همواره به مکاشفه گره خورده است. برای یک سینما دوست پرشور هر بار مواجهه با یک فیلم محبوب در حکم یک دیدار تازه است. برای او فرایند تماشای یک فیلم نه در جذابیتهای کلی (مانند گرههای داستانی) بلکه در جزئیات نادیدنی نفهته است. جزئیاتی که شاید پس از بارها دیدن باز هم تازه و هیجانانگیز بنظر برسند. برای یک سینهفیل هیچ مواجهه دوبارهای با یک فیلم مثل دیدار قبلی نیست.
علاقه شدید من نسبت به سری فیلم های twilight(گرگ و میش)باعث شد که راجبش جست و جو کنم.ببشتر دنبال دلیل علمیش بودم چون علاقم خیلی شدید تر از چیزیه ک صرفا بشه بهش گفت که فقط در حد یه علاقس🙂زمانی ک این فیلمو نگا میکردم اصلا متوجه این علاقه نشدم ولی بعد تموم شدنش یه حس خیلی عجیبی درون من بوجود اومد ک دوباره باید ببینمش.شاید علاقه من بیشتر بخاطر طرز فیلمبرداری و رنگ و وایب فیلمه که توی جنگل فیلم برداری شده و فیلم یه وایب سبز کم رنگی به آدم میده که دوست داره دنیارو را اون فیلتر ببینه.اونایی ک فیلمو دیده باشن متوجه منظورم میشن.و در آخر ممنون از فیلیمو که انقد جامع این موضوع رو تحلیل کرد و مطالعات انجام شده رو این موضوع رو گرد آوری کرد
من فیلم افسانه جومونگ و ملکه کی رو خیلی دوست دارم کاش می شد دباره تکرار بشه
تاحالا شده حس کنید یه سریال رو انقدر دوست دارید که نمیتونید توی فکرتون از شخصیت هاش جدا بشید؟!
سلام من هم همین کار و با فیلم بانو ساخته مهرجویی و فیلم مرلین مونرو میکنم! مشکلی هست یعنی ؟
چرا هرچی می نویسم میگه دیدگاه تکراری هست قبلا این و نوشتی 🤔🤔🤔
من سریال فرار از زندان رو بیشتر از ۱۱ بار دیدم همین تازگی هم دیدم بازم دلم میخواد ببینم با خودم فکر کردم که این کار عادی نیست بنظر شما من مشکلی دارم یا عادی این کار قبلا هم که بچه بودم یه فیلم آمریکایی به اسم کپی کت و فیلم ممل آمریکایی رو هر روز نگاه میکردم
من سریال فرار از زندان رو بیشتر از ۱۱ بار دیدم همین تازگی هم دیدم بازم دلم میخواد ببینم با خودم فکر کردم که این کار عادی نیست بنظر شما من مشکلی دارم یا عادی این کار
من سریال فرار از زندان رو بیشتر از ۱۰ بار دیدم همین تازگی هم دیدم بازم دلم میخواد ببینم با خودم فکر کردم که این کار عادی نیست بنظر شما من مشکلی دارم یا عادی این کار
من فیلم kuzy yildiz ilk ashk یا ستاره شمالی رو بالای سه بار در یوتیوب و ساعت ۱۱ تا ۲ شب میبینم آیا من از نظر روانشناسی مشکل دارم در ضمن وقتی که تموم میشه ناراحت میشم و دلم میگیرع
سریال فقط کیم سورو
برادر کوچیکه من یه کارتون ژاپنی از چهار ماه پیش دانلود کرده تقریبا هروز داره میبینه اون قدری دیده که خودش بجای شخصیت های کارتون شبا حرف میزنه برا منی که دیدن فیلم تکرار غیر قابل تحمل خیلی خیلی عجیب اعصاب خورد کنه
من هم فیلم هایی رو که دوست دارم نگه میدارم و جوری نگاه میکنم که برام اصلن خسته کننده نیست خیلی ها مسخرم میکردن یا یکجورایی بهم تیکه مینداختنو براشون عجیب بود منم فکر میکردم که از لحاظ روانی مشکل دارم و اذیت میشدم ولی بعدن فهمیدم فقط با کسایی که دیدشون نسبت به فیلم کمه یا دیدگاه معمولی دارن و کلی از دلیلهای دیگه فرق دارم افرادی که مثل من هستن میدونن چی میگم و ازشون میخام به حرف بقیه توجه نکنن و اونطوری زندگی کنن که دوست دارن و از لحظه هایی که خوشحالشون میکنه یا بهشون حس زنده بودن یا کلی از حسای جادوییه دیگه میده لذت ببرن
سلام من همیشه از فیلمهای تکراری اسقبال میکنم حتی دوستان جدیدندارم فقط دوستان قدیمی ایا از نظر روان شناسی مشکلی دارم
من فیلم برف روی کاجهارو ۲۲ بار دیدم و باز هم خواهم دید من با این فیلم زندگی میکنم….
گاهی وقتها فکر میکنم مشکلی پیدا کردمکه یک فیلمو اینقدر نگاه میکنم