قبل از بررسی سریال خاندان اژدها شاید بیراه نباشد اگر اولین فصل از درام حماسی بازی تاج و تخت که در سال ۲۰۱۱ از شبکه اچبیاو پخش شد را به دلیل تاثیری که بر تاریخ تلویزیون، سیستم سرگرمیسازی و تولید پروژههای عظیم فیلم و سریال ایجاد کرد، بعنوان نقطه عطفی که توانست مسیر داستانسرایی تلویزیونی و سریالسازی را تغییر دهد معرفی کنیم.
همه آنچه میخواهید درباره سریال خاندان اژدها بدانید
رمان عجیب و خیالی جرج آرآر مارتین با تکیه بر بازنمایی روابط و روحیات انسانی و درآمیختن آن با برخی اسطورههای تاریخی، چنان جهانی را میآفریند که بازنمایی تصویریاش در قالب این سریال مشهور، توانست بسیاری را در سراسر جهان به پای گیرندههای تلویزیونی بنشاند. در سالهایی که تلویزیون، طلاییترین دورانش را در زمینه تولید فیلم و سریال سپری میکند، بازی تاج و تخت چنان تاثیر شگفتانگیزی در سراسر دنیا از خود به جای گذاشت که بسیاری دیگر از کمپانیهای فیلمسازی را به تقلید و پیروی از حال و هوای داستانیاش وا داشت و باعث شد آنها نیز سریالهایی را روانه اکران تلویزیون کنند که به شکلی واضح روابط و فضای داستانی بازی و تاج و تخت را به یاد تماشاگر میآوردند.
درست است که نوع اجرا و سرانجام شخصیتها در پایان فصل هشتم از این مجموعه نارضایتی بسیاری از علاقمندان پروپاقرص بازی تاج و تخت را در پی داشت و حتی کار به جایی رسید که جرج آرآر مارتین بعنوان نویسنده داستان در مصاحبهای مقصر اصلی نارضایتی از فصل هشتم را سازندگان اثر (دیوید بیناف و دی بیوایس) دانست و کمی بعد قول تولید فصلی را داد که در آن به وقایع چند صد سال قبل از ماجراهای بازی و تاج و تخت و با تمرکز بر روی سیطره و زوال خاندان تارگرینها در ۱۷۲ سال قبل از تولد دنریس تارگرین میپرداخت.
سریال خاندان اژدها تحت تاثیر همین فضای مسموم ایجاد شده حول محور سازندههای پیشین، با نظارت کامل جرج آرآر مارتین و همکاری رایان کندال از روی کتاب آتش و خون تولید شد و بسیاری از هواداران نیز خوشحال از اینکه خود نویسنده اصلی داستان در این فصل، ابتکار عمل را به دست گرفته است، به خود نوید یک سریال هیجانانگیز دیگر میدادند. اما تا به امروز که ۵ اپیزود از سریال ۱۰ قسمتی خاندان اژدها به نمایش درآمده است، تنها واژهای که میتواند توصیف کننده اشتیاق هواداران به دستپخت سازندگان آن باشد، نا امیدی است.
مقایسه گریزناپذیر خاندان اژدها با سریال بازی تاج و تخت، عامل اصلی ناامیدی و حسرتی است که بر دل مشتاقان آن نشسته است. بازی تاج و تخت حتی در همان اپیزود ابتدایی از فصل اولش، موفق میشود تماشاگرش را با فضای هولناکی که هیچ اعتماد و اعتباری به دوستیها و نسبتهای خانوادگی نمیتوان داشت آشنا ساخته و او را با شخصیتهای مثبت و منفی جذابی روبرو میکند که هر کدام بنا به روحیه و راه و روش خاص خودشان در جهت به دست آوردن منافع بیشتر تلاش میکنند.
سریال خاندان اژدها حتی در زمینه طراحی سکانسهای اکشن و هیجانانگیزی که بتواند نشانی از قدرت و زیرکی کاراکترهایش را در میدان نبرد به تماشاگر نشان دهد نیز ضعیف عمل کرده و مثلا در فصل نبرد با ساکنان آن جزیرهای که در غار پنهان شدهاند، ما را به یاد سکانسهای اکشن فیلمی از سینمای هند میاندازد
درگیر شدن مخاطب با کاراکترهایی چون سرسی لنیستر (مقایسه کنید او را با شخصیت رینیس تارگرین همسر لرد کورلیس در خاندان اژدها) جیمی لنیستر (مقایسه کنید او را با کاراکتر نامعلوم و ضعیف دیمون تارگرین) تیریون لنیستر کوتاه قامت (مقایسه کنید او را با شخصیت اتو که قرار است او هم مشاوری زیرک در کنار پادشاه باشد) و دنریس تارگرین و آریا استارک جذاب و پر افت وخیز (مقایسه کنید با کاراکتر شاهدخت رینرا تارگرین که هیچ نکته و رفتار کاریزماتیکی از خود بروز نداده است) باعث بوحود آمدن جریانی در اجتماع شده بود که هر بینندهای میتوانست دلایل زیادی برای تعقیب سرنوشت کاراکترهای مورد علاقهاش را در میان وقایع سریال داشته باشد. اما شخصیتهای تخت و تک بعدی سریال خاندان اژدها که گویی به فکر شکل دهی به هیچ طرح و توطئهای برای دست یافتن به منافعشان نیز نیستند، تماشاگر را در مقایسه با کاراکترهای فعالی که سرنوشت پرافت وخیزی را در بازی تاج و تخت از سر گذراندهاند، نا امید میکند.
خاندان اژدها بیشتر از آنکه همان مبانی اصلی مجموعه پیشین (مبنی بر طرح ریزی و توطئه برای به دست آوردن جایگاه بهتر، خشونت بیحد و حصر، بیاعتمادی و غافلگیری) را بعنوان چهارچوبهای اصلی داستان جدید خود برگزیند، گویی دست به انتخابی دیگر زده و از حیث دراماتیک راه و روش سریالهای ترکیهای را برمیگزیند. اینکه داستان مرکزی چند قسمت از سریال خاندان اژدها به مساله ازدواج و فرزند آوری اختصاص پیدا کرده و قضایایی همچون امکان توطئه دیگر نزدیکان برای تصاحب جایگاه پادشاهی و حمله قریب الوقوع به سرزمینی دیگر (که میتواند بحرانی جدی و دراماتیکی را در اثر بوجود آورد) به حاشیه رفته است، بیش از اینکه خصوصیات یک اثر حماسی را به تماشاگر القا کند، او را به یاد ویژگیهای سریالهای ترکیهای مد روز میاندازد.
سریال خاندان اژدها حتی در زمینه طراحی سکانسهای اکشن و هیجانانگیزی که بتواند نشانی از قدرت و زیرکی کاراکترهایش را در میدان نبرد به تماشاگر نشان دهد نیز ضعیف عمل کرده و مثلا در فصل نبرد با ساکنان آن جزیرهای که در غار پنهان شدهاند، ما را به یاد سکانسهای اکشن فیلمی از سینمای هند میاندازد. موضوع وقتی تعجببرانگیزتر میشود که بدانیم ایده به کارگیری پرشهای زمانی در هر قسمت از سریال خاندان اژدها (که ایده مرکزی و پای ثابت بسیاری از فیلم هندیهای دهه ۸۰ محسوب میشد) که ما را به ناگهان به چند سال بعد از بحران ابتدایی شکل گرفته پرتاب میکند (و حتی درطی یک آشفتگی محض، ملکه را دریک قسمت باردار نشان داده و در قسمت بعدی نه اثری از بچه دوم دیده میشود و نه نشانی از بار دراماتیک آن حاملگی) یکی از اساسیترین ایدههایی است که در تولید این فصل از سریال بکار گرفته شده است.
حتی بازی میلی آلکاک (در نقش شاهدخت رینرا) و امیلی کری (در نقش الیسنت) ظاهرا در طی پنج اپیزود ابتدایی به پایان رسیده و به ناگهان در قسمت ششم و طی یک پرش زمانی، بازیگران دیگری قرار است نقش بزرگسالی آنها را ایفا کنند. به نظر میرسد جرج آرآر مارتین بر خلاف دیوید بیناف و دی بیوایس که ذات درامپردازی سینمایی را در کشمکش میان شخصیتها و حادثهپردازی میدانستند، بیش از هر چیز به نوعی روایت تاریخی از جنس شجرهنامهای علاقمند است تا بتواند بعد از توضیح پر طول و تفصیل روابط انسانی، کمی هم به طراحی کشمکش و حوادث مورد نظر بپردازد.
در این مسیر شاید مهمترین چیزی که در روایت داستانی خاندان اژدها غیبتش احساس میشود، بیاعتنایی سازندگانش به عنصر غافلگیری است. بازی تاج و تخت در همان اپیزود ابتدایی، شجاعت و بیرحمیاش را در نابود کردن کاراکترهایی که همدلی تماشاگر را بر میانگیختهاند نشان داد و با قطع سر یکی از فراریان محافظ دیوار و پایین انداختن پسر بچه دهساله از بلندی توسط مهمان سلطنتی، این نوید را به تماشاگرش میداد که هر لحظه این آمادگی را دارد که شخصیتی جذاب را که مدتها برای محبوبیتش در میان تماشاگران کوشیده است، در طی یک توطئه غافلگیر کننده از سر راه برداشته و به زندگیش خاتمه دهد.
خاندان اژدها تا اینجا و با گذشت نیمی از فصل اول، هیچ غافلگیری تعجب برانگیزی برای تماشاگر به همراه ندارد و درست همانند همان سریالهای خنثی و بیخاصیت ترکیهای میکوشد یک داستان خانوادگی را بدون هیچ افت وخیز دلهرهآوری تعریف کند. شاید باید به انتظار قسمتهای بعدی سریال بنشینیم و همراه با بلوغ شخصیتها و اوج گرفتن خواستهها و توقعات، شاهد درگیریهای پر کشمکشی از جنس بازی تاج و تخت باشیم.
آیا واقعا نظرمون براتون مهمه؟یعنی اگه چیزی بنویسیم درج میشه؟میشه گفت شما فقط و فقط تنها سایت و افرادی هستین که داره ازین سریال بد میگه.به عبارت دیگه ارزشی ها رو چه به گیم و خاندان .فیلمبرداری سریال فوقالعاده قدرتمند بود.روایت داستان یا فیلمنامه هم که ایرادی بهش وارد نیست.بازی بازیگرها هم عالی بوده.اگر هم غافلگیری میخوای مرگ ملکه و شاهزداه به دست خود پادشاه تو همون قسمت اول رو تو فیست بکوب.اگر دنبال سر قطع شده میگردی یه بار همون اپیزود اول رو ریواچ کن ببین دیمون چیکار کرد.یا همون تورنمنتی که برگزار کرده بودنو ببین.توطئه میخوای آتو های تاور رو به یاد بیار که از دخترش به عنوان ابزار سیاسی استفاده میکنه و شاه رو اغفال میکنه تا به قدرت بیشتر برسه.حتی یک دقیقه از سریال رو ندیدی ولی واسه ما فاز منتقدارو گرفتی.به گمونم آقای فراستی این نقد رو نوشته.