فیلم برف با نمای خانه پدری و ورود پسر کوچک خانواده (امید که دوره خدمت سربازی را میگذراند) در ساعات اولیه آغاز و با نمای خروج امید از همان خانه زیر بارش برف شبانگاهی به پایان میرسد. برف روایت روز و شب سخت و ملتهبی است که در فاصله میان ورود و خروج پسر کوچک خانواده سپری میشود. گویی که تماشاگر همراه با امید پا به این کاشانه در آستانه فروپاشی و واگذاری به بانک گذاشته و از دریچه نگاه او تمام این رخدادهای بیست و چند ساعته را از جلوی چشم میگذراند.
مهدی رحمانی در سومین اثر بلند سینمایی خود پس از پنهان و دیگری به لایههای زیرین مناسبات اجتماعی و خانوادگی ۳ نسل از مادربزرگ تا والدین و فرزندان یک خانواده نقبی میزند تا روایتگر بخشی از این مناسبات در زمان حاضر باشد. پدر آبرومند و معتبری که به خاطر بلندپروازیهای بیش از اندازه پسرش دچار گرفتاریهای وخیم معیشتی شده و مال و آبرویش در خطر نابودی قرار میگیرد، مادر نیکوکاری که بنا به بیکفایتی مالی فرزندش از مدیر باسابقه یک انجمن خیریه به مظنون سرقت و خرج خارج از قاعده چک خیریه تغییر وضعیت داده، پسر ارشدی که بر اثر بلندپروازیهای جاهلانه خانوادهاش را به خاک سیاه نشانده و خواهر و برادر کوچکتری که شاهد این وقایع تلخ و متأثر از آنها هستند و البته یک مادربزرگ سنتی مهربان و تیپیک، اعضای خانوادهای هستند که این ملودرام اجتماعی تراژیک را روایت میکنند.
فیلم برف در درونمایه اصلی خود یعنی همان موضوع ورشکستگی خانواده بر یک معضل اجتماعی کمتر مورد توجه قرار گرفته دست میگذارد. پسران ارشد یک خانواده سنتی و آبرودار که تا از آب و گل جوانی درآمده و به قول معروف سری تو سرها درمیآورند اعتبار و دارایی خانواده را یک جا به باد فنا میدهند در جامعه امروزی کم نیستند. فرزندانی که به اعتبار پدر بختبرگشته خود تا پشت لبشان سبز میشود به اعتبار پدر دسته چک میگیرند و پدر را به عنوان ضامن به امضاء کردن پشت چکها و به فلاکت افتادن وادار میکنند.
سوژهای که کمتر به عنوان دستمایه اصلی یک اثر سینمایی مورد استفاده قرار گرفته و همین ارزش و اهمیت آن را دوچندان میکند. البته فیلم افزون بر این مایه اصلی، چند خط دیگر را هم دنبال میکند که اغلب ریشههای عمیق اجتماعی دارند. مایههایی همچون بیتعهدی نسل جوان نسبت به مقوله ازدواج و زندگی زناشویی و به سادگی پشت پا زدن به آن که در متارکه سارا و حامد نمود پیدا میکند.
پاسخ مثبت همین نسل به مهاجرت به قصد ازدواج و ترک دیار و تنها گذاشتن خانوادهای که در بحبوبه مشکلات مالی دست و پا میزند که باز هم کاراکتر سارا (با بازی آناهیتا افشار) آن را نمایندگی میکند و همه میدانیم که از بحرانهای عمیق اجتماعی و معیشتی و فاصله شگرف میان خواستههای نسل جوان با آنچه که جامعه در اختیارش قرار میدهد سرچشمه میگیرد، موضوع تقابل نسلها که در فداکاری پدر خانواده و چشیدن مجازات بازداشت و زندان به جای پسر خطاکار و پرداخت قرض همسر سابق سارا (حامد) توسط مادربزرگی جلوه میکند که پول عمل جراحی قریبالوقوع خود را صرف حفظ تتمه آبروی خانواده میکند و سرانجام خیانت خاطره (مینا ساداتی) به دوست صمیمیاش سارا که نمود دیگری از معضلات تصویر شده اجتماعی اثر است. خاطره در یک بیاخلاقی آشکار که نمونههایش را در اجتماع کنونی هم شاهد هستیم با همسر سابق دوست صمیمیاش رابطه برقرار میکند.
رابطهای که نمیدانیم شروع آن از چه زمانی بوده و منجر به کشاندن حامد برای گرفتن طلب خود آن هم در یکی از حساسترین روزهای سرنوشت خانواده میشود که البته از چشم امید -که رابطه عاشقانه شکست خوردهای با سارا داشته- دور نمیماند.
داستان فیلم برف به واسطه محصور شدن بخش مهمی از آن در حصار زمانی اول صبح تا ابتدای شب که خانواده خواستگار سرمیرسند مخاطب را در هیجانی مستمر و بیوقفه نگاه میدارد که البته از ویژگیهای ذاتی چنین آثاری است ولی نکته متمایز فیلمنامه سنجیده و قابل دفاع سریال است که در همان زمان ساخت فیلم هم تحسین کارشناسان را برانگیخت و از چینش منطقی وقایع، کارگذاری خوب نقاط عطف و اوج در کنار ضرباهنگ سنجیده درام ناشی میشود. امتیازاتی که سبب میشود مخاطب به ویژه بیننده علاقمند به سینمای اجتماعی مطمئناً از تماشای آن پشیمان نشود.
درود بر شما .فیلم اجتماعی جالبی بود و گوشه ای از درد جامعه رو روایت میکرد . لذت بردم .اما آخرش خیلی مبهم گذاشته شده بود من منتظر یک معجزه بودم وخاستگاری به کجا رسید.