نظر منتقدان درباره فیلم محبوب مسعود کیمیایی چیست؟ نقدهای قدیمی را مرور کردیم

فیلم رد پای گرگ؛ تاوان شریف زندگی‌کردن

۱۶ شهریور سالگرد اکران این فیلم مسعود کیمیایی است

کارنامه مسعود کیمیایی در سال‌های پس از پیروزی انقلاب با فراز و نشیب‌های فراوانی همراه بوده. هنوز هم ساخت و اکران هر فیلم او، اتفاقی ویژه است که حجم ویژه‌ای از مطالب رسانه‌ها را به خود اختصاص می‌دهد. با این وجود، کمتر فیلمی از او با واکنش‌های کم‌وبیش یکدستی مواجه شده است. گاهی اوقات می‌توان شباهت‌هایی میان جنس برخی از واکنش‌ها به فیلم‌های مختلف کیمیایی پیدا کرد. این در حالی است که گذر زمان ثابت کرده که آثار او جایگاه یکسانی پیدا نکرده‌اند.
رد پای گرگ، یکی از آثاری است که به مرور زمان و با وجود ابهامات فراوان داستانی، به یکی از فیلم‌های محبوب کیمیایی نزد هوادارانش تبدیل شده است. مروری بر برخی از یادداشت‌های نوشته شده در زمان اکران این فیلم، نشان‌دهنده تعارضی است که میان نظرات مختلف به چشم می‌خورد.

بازیگران و عوامل فیلم رد پای گرگ

فهرست عوامل اصلی فیلم رد پای گرگ را بخوانید:

کارگردان، فیلمنامه‌نویس، طراح صحنه و لباس و دکور: مسعود کیمیایی، مدیر فیلمبرداری: محمود کلاری، تدوین: مهدی رجائیان، موسیقی: فریبرز لاچینی، بازیگران: فرامرز قریبیان، گلچهره سجادیه، نیکی کریمی، منوچهر حامدی، جلال مقدم، سعید پیردوست، کامران باختر، محمدولی احمدلو، تهیه‌کننده: مرتضی شایسته.

 

خلاصه داستان فیلم رد پای گرگ

خلاصه داستان فیلم رد پای گرگ به نقل از شماره ۱۳۷ ماهنامه فیلم (۱۲ بهمن ۱۳۷۱، ویژه یازدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر) چنین است: «رضا پس از بیست سال دوری از رفیق دوران جوانیش، صادق خان، برای عروسی پسر او به تهران دعوت می‌شود. رضا و صادق خان حدود بیست سال است که یکدیگر را ندیده‌اند و این به خاطر یک ماجرای عشقی است که در سوءتفاهم مانده. رضا سه روز پیش از عروسی با طلعت در بیست سال پیش، به زندان افتاده و پس از انقلاب در شوشتر، محل زندان، زندگی کرده است. رضا به تهران می‌آید. طلعت می‌داند که دعوت صادق خان از رضا، یک تله است که رضا کشته شود. صادق خان در یک گروه شرکت‌های تجاری سخت با دیگران درگیر است و آن‌ها به دنبال گذشته او هستند. صادق خان می‌خواهد گذشته خود را پاک کند. رضا از زندگی گذشته صادق خان نه تنها با اطلاع است، بلکه خلاف‌های او را نیز اجرا می‌کرده است. رضا و طلعت پس از انقلاب رابطه خود را با گذشته قطع کرده‌اند، اما صادق خان ادامه داده است. رضا درگیر این دسیسه شده و باید با صادق خان تسویه حساب کند. رضا در تصور خودش دعوت صادق‌خان را برای رفاقت و کمک به او قبول کرده است اما صادق‌خان می‌خواهد او را بکشد. رضا که با زخمش تنها مانده، در یک اجبار قرار می‌گیرد و باید کاری بکند. او طلعت را می‌یابد که منتظر اوست. عشق دوباره پای گرفته است. حال و هوای روزهای پیش از عروسی تکرار می‌شود. همه چیز تازه شروع می‌شود و رضا در اوج زخم‌خوردگی و تنهایی، دخترش را می‌یابد – نگین را که در شروع زندگی جدید است.»

اولین نمایش فیلم در یازدهمین جشنواره فیلم فجر بود. فیلم با استقبال چندانی از سوی داوران روبه‌رو نشد و فقط در ۳ رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد (فرامرز قریبیان)، بهترین فیلمبرداری (محمود کلاری) و بهترین تدوین (مهدی رجاییان) نامزد سیمرغ بلورین شد که از این میان تنها سیمرغ بلورین بهترین تدوین را به دست آورد. یکی از اتفاق‌های جالب آن دوره، این بود که فرامرز قریبیان، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای بازی در فیلم بندر مه‌آلود (امیر قویدل) به دست آورد. این در حالی است که کمتر کارشناسی بازی قریبیان در آن فیلم را چندان شایسته دریافت جایزه دانست و در عوض خیلی‌ها اعتقاد داشتند که قریبیان می‌توانست این جایزه را برای رد پای گرگ کسب کند.

فرامرز قریبیان و نیکی کریمی در فیلم رد پای گرگ

در آن دوران شایعات زیادی مبنی بر این وجود داشت که مدیران جشنواره فجر چندان تمایلی به این نداشتند که آثار مسعود کیمیایی را مورد توجه قرار دهند و این جایزه هم به همین دلیل برای بازی در فیلمی دیگر به قریبیان رسیده است. این شایعه پیشتر در زمان نمایش فیلم‌هایی چون سرب در جشنواره فجر هم وجود داشت. در مورد رد پای گرگ هم نامزد نشدن فیلم در رشته‌هایی همچون کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن (گلچهره سجادیه) یا بهترین بازیگر نقش دوم مرد (منوچهر حامدی) ممکن است کمی عجیب به نظر برسد.

رد پای گرگ بیش از یک‌سال و نیم پس از نمایش در جشنواره فجر و از ۱۶ شهریور ۱۳۷۳ در حالی روی پرده رفت که بخش‌هایی از فیلم به تیغ سانسور گرفتار شده بود. به هر حال، رد پای گرگ چندان با استقبال مخاطبان روبه‌رو نشد و با جذب ۵۶۱ هزار و ۷۴۵ مخاطب در رتبه بیست‌وهشتمین فیلم‌های پرمخاطب سال قرار گرفت که برای فیلمساز مشهوری چون مسعود کیمیایی آمار رضایت‌بخشی محسوب نمی‌شود.

 

نقدهای قدیمی به فیلم مسعود کیمیایی

پایبندی کیمیایی به اصول یا دور ماندن از زمانه؟

آیا مسعود کیمیایی از زمانه‌اش دور مانده است؟ آیا او، ضمن انکار این ادعا، تصویری از دورانی سپری‌شده را مکررا در آثارش بازتاب می‌دهد؟ آیا باید پایبندی او به اصول فکری را ستود یا سرزنش کرد؟ این سوالات، در دهه‌های اخیر بارها در مورد فیلم‌های کیمیایی تکرار شده است. نمایش رد پای گرگ هم بحث‌های مشابهی را ایجاد کرد.

در شماره ۱۳۸ ماهنامه فیلم (اسفند ۱۳۷۱) عده‌ای از منتقدان از این زاویه به رد پای گرگ (که به‌تازگی در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده بود) پرداختند. احمد طالبی‌نژاد در مورد رد پای گرگ چنین نوشت: «خوب یا بد این فیلم بیانگر موجودیت کیمیایی در این سال و زمانه است. او گذشته و حال را این‌طوری می‌بیند و همان را هم صادقانه منعکس می‌کند. حالا شناخت او دمده است یا هر چیز دیگر، مهم این است که دروغ نمی‌گوید. ما را فریب نمی‌دهد و باب طبع دیگران فیلم نمی‌سازد. زمانی بود که او خود را جورکش همه می‌پنداشت. از فیلمبرهای سینما گرفته تا چریک‌های شهری. به همه باج می‌داد که به‌به و چه‌چه‌اش کنند. حالا دیگر در پنجاه سالگی او فقط جور خودش و نسل خودش را می‌کشد.»

احمد طالبی‌نژاد (ماهنامه فیلم، اسفند ۷۱): «اگر مسعود کیمیایی توانسته است در رد پای گرگ ما را به دنیایی که ساخته، مهمان کند و حالمان را به هم نزند، پس هنوز فیلمساز توانمندی است. می‌ماند کهنگی موضوع و روابط – به‌زعم ما البته – که آن هم رویکرد قابل سرزنشی نیست. نگاه کنید به سینمای غرب و اینکه چگونه فیلمسازان به موضوع‌هایی از این دست روی آورده‌اند»

او چنین ادامه می‌دهد: «مهم این است که دنیای او که به نظر نسل ما ساختگی می‌آید درست پرداخت شده و او قادر به باوراندن آن هست یا نیست؟ اگر او توانسته است در رد پای گرگ ما را به دنیایی که ساخته، مهمان کند و حالمان را به هم نزند، پس هنوز فیلمساز توانمندی است. می‌ماند کهنگی موضوع و روابط – به‌زعم ما البته – که آن هم رویکرد قابل سرزنشی نیست. نگاه کنید به سینمای غرب و اینکه چگونه فیلمسازان به موضوع‌هایی از این دست روی آورده‌اند. دیک‌تریسی، تنگه وحشت و ده‌ها فیلم دیگر که به دهه‌های گذشته و روابط و مناسبات منسوخ‌شده توجه کرده‌اند. با این تفاوت که آن فیلم‌ها به هر حال مبتنی بر قصه‌هایی قرص و محکم‌اند اما رد پای گرگ مشکل قصه دارد. روابط به‌جای اینکه در قصه تعریف شوند، در دیالوگ تبیین می‌شوند. این شاید آشکارترین اشکال فیلم باشد. حالا دیگر کیمیایی به قصه هم کاری ندارد. بیشتر دلبسته موضوع است.»

دیگر منتقدان، عموما نظر تندتری در مورد فیلم داشتند. به‌عنوان مثال فرزاد هومن این‌چنین شناخت کیمیایی از زمانه را زیر سوال برد: «مسعود کیمیایی یک بار گفته بود که با نسل جدید مشکل دارد. به گمان من این مشکل به ذهنیت فیلمساز از تغییر دوره و زمانه و شرایط بازمی‌گردد، نه به نسل جدید. نسل قدیمی هم که تغییر شرایط را درک کرده‌اند با او مشکل دارند (و یا او با آنها مشکل دارد؟) رد پای گرگ را ببینید. از «تغییر دوره و زمانه و شرایط» جز همین جمله چیزی به چشم نمی‌خورد. روابط همان روابط بیست سال پیش. باز هم قیصر، باز هم کتک و کتک‌کاری و چاقو. باز هم مثلا ادای دین به این و آن – از زمانی برای مردن تا زینه‌مان و صلات ظهر و دیگران.»

محمد شکیبی هم با لحن تندی به فیلم حمله و حتی ادعا کرد که قهرمانان کیمیایی، به‌خاطر دوری از زمانه، مدت‌ها است که مرده‌اند: «دنیا و آدم‌ها و ارتباط‌های بین آدم‌ها هر اندازه که تغییر می‌کند، کیمیایی همان که بوده باقی می‌ماند. با بالا رفتن سنش شخصیت‌های فیلمش مسن‌تر می‌شوند و همیشه هم‌سن و سال خودش هستند. رسالت او حفظ رفاقت و مردانگی است با همان تعریف همیشگی و کهنه‌اش از رفاقت، از مردها و به‌خصوص از زنان. شیفتگی دم‌افزون او به فیلم‌های گنگستری هیچ‌گاه دامنش را رها نخواهد کرد. اما چون در اینجا نه گنگستر به معنی غربی‌اش داریم نه آن روابط را، مردهای تنهای کیمیایی همیشه با دارودسته‌های لمپن درگیر هستند. پس زنده‌باد چاقو، زنده‌باد لات‌های جوانمرد. خسته شدیم از بس مردهای آثار کیمیایی زخم خوردند، از پا نیفتادند، دارودسته اوباش را متلاشی کردند و بعد افتادند و مردند و اگر نیفتادند و نمردند، باورمان نشد که نمرده باشند. آنها قبلا مرده‌اند.»

امیر پوریا هم در شماره ۱۶۶ ماهنامه فیلم (آبان ۱۳۷۳) در مورد نسبت رد پای گرگ با زمانه چنین نوشت: «واقعا بیننده رد پای گرگ در چه زمانی به تماشای فیلم می‌نشیند و فیلم، در چه مقطعی می‌گذرد؟ آیا این دو مقطع زمانی بر هم منطبقند؟ مرد و نامردی، چاقو، اسب، خون، «رفاقت و مشتی‌گری و انس»، و… جزو دغدغه‌های جدی و قابل طرح و بررسی مخاطب ایرانی کدام دوره تاریخی این کشور بوده است؟ و چرا اکنون – در اوایل دهه ۷۰ – هنوز فیلمساز ما در پی چنین عناصر و درونمایه‌هایی است؟ آن هم در دوره‌ای که جوان «واقعی» این‌سوی پرده، از دلمشغولی جوان «ذهنی» فیلمساز که دلش می‌خواهد وقتی بزرگ شد، «عین رضا» بشود، به خنده می‌افتد.»

فیلم رد پای گرگ

با این وجود، در همان شماره ماهنامه فیلم، جواد طوسی نگاه دیگری به نگرش اجتماعی کیمیایی داشت و به تفاوتی میان رد پای گرگ و آثار قبلی فیلمساز اشاره کرد: «زخم خوردن مرید از مراد. این است آخرین عکس معاصر کیمیایی. از تیغ تیز و زنگی مست و شوریده‌ای چون قیصر، به رضا و صادق خان رسیده‌ایم. همه اینها می‌شود صداقت و معاصر بودن… انسان کیمیایی در این گذر و جبر تاریخی، از «غلبه بر محیط» به «تحت سلطه محیط قرار گرفتن» رسیده است. زمانی روحیه سرکش و عدالت‌خواهش تاب تحمل هیچ ظلم و جوری را نداشت. ولی حالا مجبور است از کنار ظلم بگذرد، مکثی کوتاه کند و نگاه نگران و دردمندش را به مظلوم بیندازد و با خودش کلنجار برود و سرانجام ترجیح دهد که کلاه خودش را محکم نگه دارد تا باد نبرد.»

امیر پوریا (ماهنامه فیلم، آبان ۷۳): «چرا اکنون – در اوایل دهه ۷۰ – هنوز فیلمساز ما در پی چنین عناصر و درونمایه‌هایی است؟ آن هم در دوره‌ای که جوان «واقعی» این‌سوی پرده، از دلمشغولی جوان «ذهنی» فیلمساز که دلش می‌خواهد وقتی بزرگ شد، «عین رضا» بشود، به خنده می‌افتد»

مسعود پورمحمد از دیگر منتقدانی بود که بعد از تماشای رد پای گرگ در جشنواره فجر حسابی سرحال شده بود و این‌گونه فیلم را ستود: «چرا نباید احساساتی شوم؟ وقتی پس از سال‌ها، با همه وجود، از تماشای فیلمی احساس لذت کرده‌ام. نه، لذت واژه مناسبی نیست. کیف کرده‌ام. وقتی پس از این همه فیلمنامه‌های مصور و بی‌تصویر، فیلم دیده‌ام. فیلمی که همه چیزش درست است. عکسش، اسبش، سرعتش، قصه‌اش، آدمش، عشقش، زندانش، رفاقتش، وسترنش،… و رضایش. رضایی که در خیابان‌های تهران می‌تازد. همان رضاست که دورانش سپری شده است. همان رضا که حالا دور آخر را می‌زند. رستم شاهنامه کیمیایی، این بار چاقویش را برای این باز می‌کند تا برای همیشه آن را ببندد. این‌بار می‌خواهد کار را یکسره کند. این بار کار به تمامی انجام می‌شود و کیمیایی یک دوران بیست ساله را به فرجام می‌رساند. رضا پس از این همه سال به خونخواهی خویش برخاسته و موفق می‌شود خون خویش را از پرده سینما پاک کند.»

فارغ از کیفیت فیلم و نگاه ما در مورد دغدغه‌های تکرارشونده سینمای کیمیایی، پورمحمد (با ارجاع به شخصیت رضا موتوری و خون او که روی پرده سینما مانده بود و رضای رد پای گرگ انگار آن را پاک می‌کرد) به نکته درستی اشاره کرده بود. رد پای گرگ، پایان یک دوره از سینمای کیمیایی بود. فیلم بعدی کیمیایی (تجارت) شروع دوره تازه‌ای بود که در آن کیمیایی سعی کرد به نسل جدید نزدیک شود و تغییراتی در نگرش خود نسبت به تقابل نسل‌ها ایجاد کند.

علی‌رغم انتقادهای تندی که عده‌ای از منتقدان نسبت به رد پای گرگ داشتند، فیلم در مجموع از نظر منتقدان مجله فیلم جایگاه قابل قبولی داشت. در نظرسنجی ماهنامه فیلم از منتقدانش برای انتخاب بهترین‌های جشنواره یازدهم فجر، رد پای گرگ با ۱۸ امتیاز، بعد از سارا (داریوش مهرجویی) و بالاتر از فیلم‌های مطرحی چون از کرخه تا راین (ابراهیم حاتمی‌کیا) در رتبه دوم بهترین‌های آن جشنواره قرار گرفت. همچنین مسعود کیمیایی بعد از داریوش مهرجویی به‌عنوان دومین کارگردان برتر آن جشنواره از نگاه منتقدان ماهنامه فیلم برگزیده شد. از میان منتقدانی که در این نظرسنجی حضور داشتند، این افراد رد پای گرگ را به‌عنوان یکی از آثار برگزیده‌شان انتخاب کردند: ملک‌منصور اقصی (انتخاب سوم)، مسعود پورمحمد (انتخاب اول)، رضا درستکار (انتخاب دوم)، خسرو دهقان (انتخاب اول)، تهماسب صلح‌جو (انتخاب سوم)، جواد طوسی (انتخاب اول)، هوشنگ گلمکانی (یکی از سه انتخاب اولش، بدون ذکر ترتیب فیلم‌ها)، اصغر نعیمی (انتخاب اول)، و عباس یاری (انتخاب سوم).

فرامرز قریبییان در فیلم رد پای گرگ

لجبازی کیمیایی: قابل تحسین یا سزاوار انتقاد؟

مجید اسلامی در شماره ۱۳۸ ماهنامه فیلم، عنوان یادداشت کوتاه خود در مورد رد پای گرگ را «لجبازی» گذاشت که عنوان گویایی بود. اسلامی در این یادداشت این‌چنین به فیلم حمله کرد: «مشخص‌ترین ویژگی کارهای اخیر کیمیایی لجبازی است. لجبازی در انتخاب موضوع‌هایی که با مشکل روبه‌رو می‌شود، در تکرار مایه‌ها و شخصیت‌های فیلم‌های پیشین و قرار دادن آدم‌های آشنای قبلی در موقعیت‌های ناآشنا، تعریف‌نشده و اتکا به حدسیات تماشاگر. لجبازی در ادامه شیوه داستانگویی سنتی که در آن، تماشاگر کم‌عقل تصور می‌شود و هر چیز را باید چند بار برایش توضیح داد. و دست‌آخر لجبازی در ادامه شیوه نادرست دیالوگ‌نویسی که حالا دیگر به آزاردهنده‌ترین وجه فیلم‌های او بدل شده است. شخصیت‌های رد پای گرگ نیز همچون گروهبان، دندان مار، سرب و تیغ و ابریشم یا به‌کلی ساکتند یا بی‌وقفه حرف می‌زنند. نه سکوتشان با معناست نه پرحرفی‌شان و جز این دو حالت، حالت دیگری وجود ندارد. نفر اول دو سه دقیقه بی‌وقفه حرف می‌زند و بعد نفر دوم سه دقیقه جوابش را می‌دهد… هیچ‌کس در حرف دیگری نمی‌دود… هر جمله را می‌شود قاب کرد و به دیوار زد. چه فرقی می‌کند چه کسی بگوید: «غیرت شما را رخصت!» یا کدام شخصیت به دیگری می‌گوید: «چیه؟ ترک ورداشتی؟» یا «همه حرف‌هات دوزار لبو!» انگار این جمله‌ها اول نوشته شده و بعد میان شخصیت‌ها تقسیم شده.»

مجید اسلامی (ماهنامه فیلم، بهمن ۷۰): «مشخص‌ترین ویژگی کارهای اخیر کیمیایی لجبازی است. لجبازی در انتخاب موضوع‌هایی که با مشکل روبه‌رو می‌شود، در تکرار مایه‌ها و شخصیت‌های فیلم‌های پیشین و قرار دادن آدم‌های آشنای قبلی در موقعیت‌های ناآشنا، تعریف‌نشده و اتکا به حدسیات تماشاگر. لجبازی در ادامه شیوه داستانگویی سنتی که در آن، تماشاگر کم‌عقل تصور می‌شود»

جالب این است که کلیدواژه لجبازی در نقد یکی از طرفداران همیشگی سینمای کیمیایی هم تکرار شد؛ اما از منظری متفاوت. در شماره ۱۶۶ ماهنامه فیلم (آبان ۱۳۷۳) جواد طوسی یادداشت مفصل و ستایش‌آمیزی در مورد رد پای گرگ نوشت و در بخشی از آن، لجبازی کیمیایی را چنین تحلیل کرد: «رد پای گرگ، نوعی لج‌بازی کیمیایی با خودش و مخاطبانش است. او تعمدا اهمیتی به تعریف و توضیح دقیق جزئیات قصه نمی‌دهد. در یکی از صحنه‌ها همراه با صدای همهمه محیط زندان، دوربین از عکس دسته‌جمعی به روی تقویم دیواری که دی‌ماه سال ۱۳۷۰ را نشان می‌دهد و بعد به چهره محو رضا در آینه، متمایل می‌شود. رضا را با موی سپید و چهره درهم شکسته در زمان حال می‌بینیم که نامه دوستش صادق خان را می‌خواند. در این فاصله زمانی، رضا با زنی در شوشتر ازدواج کرده و زنش در بمباران این شهر به شهادت رسیده. ولی کیمیایی این بعد زمانی چندساله را در تلفیق صدای هیاهوی محوطه زندانی که رضا در آنجا به سر می‌برده و آن حرکت دوربین، محدود کرده است… برای کیمیایی تنها ثبت یک عکس دسته‌جمعی یادگاری در یک روز ابری زمستانی و نقش دراماتیک آن در کلیت فیلمش اهمیت داشته. عکسی که در آن عشق و مرگ، رفاقت و نارفیقی و مرید و مرادی را می‌توانی سراغ بگیری.»

 

سانسورهای اعمال‌شده بر رد پای گرگ

رد پای گرگ هم برای اکران در سالن‌های سینما و هم برای پخش در شبکه نمایش خانگی با ممیزی روبه‌رو شد. سال‌ها بعد از اکران فیلم، در گفت‌وگوی حسین دهباشی با مسعود کیمیایی، بخش‌هایی از ممیزی‌های اعمال‌شده از سوی وزارت ارشاد چنین ذکر شد:

  • خنده‌های اولیه کم شود که فیلم را جلف نکند.
  • عبارت «طلعت زودتر یک پسر تو بغل بگذار» حذف شود.
  • نگاه‌های زننده‌ای وجود دارد که حذف شود.
  • صحنه حمام مختصر شود.
  • یکی، دو جا زن رضا در خیال او است و حرکت‌هایش جلف است.
  • در ترمینال موزیک خیلی بدی دارد. خیلی کم شود.
  • در مکالمه تلفنی صادق و رضا، این عبارت [آمده] است: «این روزها، روز هفت‌تیر و کلت است.» [این عبارت] نشانه عدم امنیت است. حذف شود.

جالب است که سطح سانسورها با عبور از دیالوگ‌ها، حتی به قضاوت در مورد موسیقی متن یا حجم خنده‌های موجود در فیلم هم رسید! به‌هرحال با توجه به حذفیات انجام‌شده، شاید قضاوت در مورد برخی از ابعاد فیلم با در نظر گرفتن این نسخه تکه‌وپاره فعلی چندان امکان‌پذیر نباشد. اما در نقد جواد طوسی، اشاره‌ای به بخشی حذف‌شده از رد پای گرگ شده که نشان می‌دهد برخی از جزییات حساب‌شده فیلم با حذفیات اعمال‌شده خدشه‌دار شده‌اند و بر دیدگاه مخاطب نسبت به کیفیت فیلم اثر می‌گذارند: «در نسخه اصلی و کوتاه‌نشده فیلم، عکاس سیاری در فصل افتتاحیه دربند، چند عکس تکی از طلعت در کنار رودخانه می‌گیرد. همراه با گرفته شدن هر عکس، تصویر ثابت چهره متبسم طلعت می‌آید. همین حالت نگاه طلعت را در فصل آمدن بعدی او و رضا به دربند، در روی پل می‌بینیم. بین این دو نگاه شبیه به هم، بیست سال فاصله افتاده. با این تفاوت که نگاه اول طلعت رو به دوربین عکاس بود، ولی در این نگاه دوم هیچ واسطه‌ای وجود ندارد. طلعت پس از نگاهی تلخ و اندوهبار به رضا، همان حالت نگاه خندانش را متوجه رضا می‌کند تا عشق کهنه و به‌هدررفته‌شان را فریاد کند.»

فرامرز قریبیان در فیلم رد پای گرگ

مشکلات منطقی رد پای گرگ

پیش از این و در بازخوانی نظرات مجید اسلامی در مورد رد پای گرگ به بخشی از مشکلات مخالفان فیلم با ویژگی‌های ساختاری فیلم اشاره شد. امیر پوریا هم در مطلبی در شماره ۱۶۶ ماهنامه فیلم (آبان ۱۳۷۳) چنین فهرستی را از بخشی از مشکلات منطقی فیلم بیان کرد: «تابوت بزرگ از سقف ماشین می‌افتد و رضا متوجه آن نمی‌شود؛ صادق حالا و پس از بیست‌سال – درحالی‌که مقاومت رضا را دیده که به خاطر او، این همه مدت زندان را تحمل کرده – معلوم نیست به چه دلیلی از زنده‌بودن او احساس خطر می‌کند و تصمیم قاطعانه به کشتن او می‌گیرد و بعد، چون موفق نمی‌شود، از رضا می‌خواهد که او را بکشد…؛ رضا در میانه یک جشن عروسی به آن شلوغی، صادق را با چاقو می‌کشد و می‌رود و هیچ‌کس هم خبردار نمی‌شود؛ نگین، زخم رضا را ضدعفونی می‌کند و پانسمان می‌کند و بر وخامت وضع او تأکید می‌کند، ولی حتی به فکر این نمی‌افتد که پیراهن خونی و آلوده او را عوض کند.»

جواد طوسی: «در فیلم‌های اخیر کیمیایی، آدم‌هایش سربه‌توتر و درونی‌تر شده‌اند و دیگر برای توضیح موقعیت به‌هم‌ریخته‌شان، نیازی به کلام ندارند. نگاه حسرت‌خوار آن‌ها به عکس‌های رنگ‌ورورفته قدیمی، گذشته را در خاطرشان زنده می‌کند»

با ذکر چنین مشکلاتی، پوریا حمله‌ای را هم متوجه برخی از طرفداران کیمیایی کرد. به عقیده او، نمی‌توان این مشکلات منطقی را به این راحتی‌ها توجیه کرد: «یعنی واقعا هنوز – در مقطعی که سینما به صدسالگی خود نزدیک می‌شود – اینکه فیلم یا صحنه‌ای از یک فیلم از «دل» برآید، برای آنکه بر «دل» بنشیند، کافی‌ست؟ اینکه لحظه‌لحظه یک فیلم، نشان از زندگی فیلمساز با شخصیت‌ها و رخدادها و موقعیت‌های آن داشته باشد، برای تثبیت آن به‌عنوان یک اثر هنری کافی‌ست؟ اینکه همه اصول سینمایی فدای این شوند که فیلمساز عشقش کشیده که فلان صحنه را فلان‌طور بسازد، با هیچ عذروبهانه‌ای – حتی «عشقی» – توجیه‌شدنی است؟ اینکه ارائه اطلاعات روایی تکراری در رد پای گرگ هم‌چون سرب به‌گونه‌ای است که بیننده را بیش از حد خام و ساده‌لوح می‌پندارد، باز هم با تکیه بر علاقه فیلمساز به سینمای داستانی و روایتگر، قابل چشم‌پوشی است؟»

با این وجود جواد طوسی به لحن کابوس‌وار فیلم اشاره کرده و گفت نباید رد پای گرگ را با معیارهای واقع‌گرایانه پیشین مورد قضاوت قرار داد: «رد پای گرگ به یک کابوس می‌ماند. کابوس انسانی سمج و تغییرناپذیر در شرایطی دگرگون شده و تغییریافته. کیمیایی بارها در طول فیلمش با تأکید بر عکس یادگاری و چگونگی به حبس افتادن رضا، این کابوس را به رُخمان می‌کشد. لحن اعتراض او به تبع دگرگونی اوضاع، متفاوت به نظر می‌رسد… دوری گزیدن تعمدی کیمیایی از واقع‌گرایی فیلم‌های قدیمی‌ترش را (بی‌آنکه به ارکان سینمایش خدشه‌ای وارد شود)، به‌وضوح در صحنه‌ای که رضا در سلول انفرادی‌اش به عکس دسته‌جمعی خیره شده، می‌بینیم. همراه با نزدیک شدن دوربین به عکس آویخته‌شده به دیوار سلول، آدم‌های داخل عکس یک‌به‌یک جان می‌گیرند و نیات و تعلقاتشان را بروز می‌دهند… در فیلم‌های اخیر کیمیایی، آدم‌هایش سربه‌توتر و درونی‌تر شده‌اند و دیگر برای توضیح موقعیت به‌هم‌ریخته‌شان، نیازی به کلام ندارند. نگاه حسرت‌خوار آن‌ها به عکس‌های رنگ‌ورورفته قدیمی، گذشته را در خاطرشان زنده می‌کند.»

با این وجود، طبیعتا رد پای گرگ به‌طور کامل از آن‌چه با عنوان سینمای کیمیایی می‌شناسیم منفک نبود و این هم یکی از نکاتی بود که مورد توجه طوسی قرار گرفت: «کیمیایی با وجود تغییر سبک بیانی‌اش در رد پای گرگ، لحن و لهجه‌اش را کاملا حفظ کرده و سعی در دوره کردن شناسنامه و هویت مستقل آدم‌هایش دارد. آدم‌های او هنوز گذشته‌باز هستند ولی روحیه معترض و ستیزه‌جویشان را همچنان حفظ کرده‌اند و در گذشته متوقف نشده‌اند. بازنگری و پرسه در گذشته، تنها برای آنها نوعی تسکین است… در فصل پایانی، رضا خودش را به سالن پذیرایی هتل می‌رساند تا با دوست قدیمی‌اش صادق‌خان روبه‌رو شود. ایستادن رضا در جلوی در ورودی سالن و دست‌زدنش به محل زخم پهلویش، شباهت آشکار به حالت ایستادن قدرت در مقابل ورودی مدرسه بَدِر در فیلم گوزن‌ها دارد. در آن فیلم قدرت به جست‌وجوی دوست قدیمی زمان تحصیلش سید می‌آمد، اما در اینجا رضا برای کشتن دوست و مرادش آمده است. عوض شدن نیت انسان زخمی کیمیایی، نشانگر تغییر زمانه و دگرگون شدن روابط میان آدم‌هاست.»

فیلم ردپای گرگ

نتیجه‌گیری

رد پای گرگ فیلم عجیبی است. اختلاف میان بهترین و بدترین قسمت‌های فیلم آن‌قدر زیاد است که آدم را حیرت‌زده می‌کند. انگار بخش‌های مختلف فیلم توسط کارگردان‌های مختلفی ساخته شده‌اند. در بخش‌های فراوانی از فیلم، با تصویرسازی‌های درخشانی روبه‌رو هستیم که بی‌اغراق می‌توان برخی از آن‌ها را در تاریخ سینمای ایران (حتی در کارنامه غنی خود کیمیایی به‌عنوان یکی از تصویرسازترین فیلمسازان تاریخ این سینما) کم‌همتا تلقی کرد (سکانس افتتاحیه فیلم، بخش‌هایی از سکانس زندان و سکانسی که به اسب‌سواری مشهور فرامرز قریبیان در میدان فردوسی منجر می‌شود از این جمله‌اند). از سوی دیگر، برخی از دیالوگ‌ها و بازی‌ها به‌قدری ضعیفند که انگار از دل یک فیلم آماتوری وارد رد پای گرگ شده‌اند. ضمن این که ابهامات داستانی فیلم بسیار زیاد است (که این نقیصه شاید تا حدی ناشی از سانسور فیلم باشد). با این وجود، جایگاهی که فیلم با گذر زمان نزد طرفداران سینمای کیمیایی به دست آورده (و حتی برخی از مخالفان کیمیایی هم در مورد این فیلم با احتیاط بیشتری نسبت به اکثر آثار دیگر پس از انقلاب فیلمساز صحبت می‌کنند) نکته مهمی را نشان می‌دهد: خیلی وقت‌ها آن‌چه یک فیلم را ماندگار می‌کند رعایت جزییات داستانی نیست. برگ برنده رد پای گرگ (جدا از قدرت تصویرسازی کیمیایی و ساخت تعدادی از ماندگارترین لحظات تاریخ سینمای پس از انقلاب) به پیچیدگی روابط آدم‌ها در فیلم برمی‌گردد. طلعت (گلچهره سجادیه) در رد پای گرگ شاید یکی از گزینه‌های جذاب‌ترین و قدرتمندترین شخصیت زن خلق‌شده در سینمای کیمیایی باشد و رفاقت چندبعدی رضا (فرامرز قریبیان) و صادق خان (منوچهر حامدی) هم می‌تواند همین جایگاه را در میان تمام روابط دوستانه سینمای کیمیایی به خود اختصاص دهد. این دو ویژگی برجسته، ظاهرا همان عواملی هستند که چنین جایگاهی را به رد پای گرگ بخشیده‌اند.

ویدیوکلوپ فیلیموشات | مرور فیلم‌های دوست‌داشتنی

اما جدا از این قضیه، همان‌طور که در برخی از نقدهای منتشرشده در آن دوران هم اشاره شد، رد پای گرگ به‌عنوان نقطه پایان دوره‌ای از فیلمسازی کیمیایی از اهمیت زیادی در کارنامه او برخوردار است. اگر خواستید، به دور از ستایش‌های چشم‌بسته یا طعنه‌های یک‌طرفه، به تحلیلی از مسیر حرکت سینمای کیمیایی در گذر زمان برسید، تماشای رد پای گرگ را از دست ندهید.

تماشای آنلاین فیلم ردپای گرگ

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

1 دیدگاه
  1. امید می‌نویسد

    عالی بود و من رو یاد زمان اکران فیلم انداخت. فیلم دوگانه ای از بهترین سکانس ها تا بعضی از عجیب ترین اشکالات فیلم نامه. فیلم رو خیلی دوست داشتم

fosil