فیلم مدرسه پیرمردها از چند وجه فیلم مهمی در تاریخ نیم قرن اخیر سینمای ایران است. از یکسو فیلم متعلق به دورانی است که ساخت فیلمهایی با داستانها، رنگها و لحنهای متفاوت و متنوع معنا داشت و در آن میان سینمای کودک و نوجوان هم سهم مهمی در سبد سینمای ایران داشت. سهمی که به ضرب و زور بودجه و جشنواره حاصل نشده بود و ریشه در ذوق و نگاه فیلمنامه نویسان و کارگردانها داشت. خروجی مطلوبی هم داشت و مخاطب مایل به حضور در سینما برای تماشای آنها بود. از طرفی این جنس از سینما که اینروزها چندان حال خوشی ندارد، چنان جدی و استخوان دار بود که بازیگران و کارگردانهای بزرگ و مطرح سینمای ایران ابایی از ساخت این فیلمها و نقش آفرینی در تولید آنها نداشتند.
«مدرسه پیرمردها» ساخته علی سجادی حسینی فقید است و محصول سال ۱۳۷۰ اما چه خوب و چه تلخ که بعد از بیش از ۳۰ سال همچنان فیلمی تازه و جذاب است. خوب از این باب که فیلم تاریخ مصرف داری نبوده و ماندگار شده است و چه تلخ که سینمای ایران در سالهای بعد تعداد انگشت شماری اثر خوب در حوزه کودک و نوجوان تولید کرده و باید به داشتههای قدیمیترمان تکیه و اکتفا کنیم.
«مدرسه پیرمردها» هم قصه میگوید و هم مضمون محور است. در واقع نه داستان فدای مضمون شده و نه مضمون اخلاقی و اجتماعی فیلم زیر بار رخدادها و موقعیتها گم شده است. مسئله توجه به ارزشهای اجتماعی و قدردانی از پدران و مادران و پرهیز از نگاه ابزاری و منفعت طلبانه به آنها رگه اصلی داستان فیلم است اما در این بین قصه شسته و رفته و همزمان اجرای درست و خوب گروه بزرگی از بازیگران شهیر و کارکشته سینمای ایران تحت مدیریت کارگردان اثر باعث شده تا ما یک اثر مفرح، شاد، تاثیرگذار و البته پرمایه را شاهد باشیم.
خط داستانی فیلم چندان پیچیده و تو در تو نیست. دو پسر در تلاشند با همراهی مدیر یک آسایشگاه سالمندان ملک پدریشان را بالا بکشند بفروشند. در این بین پسر بچههای دوست دار «عمو سیبیلو» با همراهی پیرمردهای حاضر در آسایشگاه تلاش میکنند جلوی این کلاهبرداری را بگیرند. اما چه اتفاقی میافتد که این خط داستانی ساده تبدیل به اثری همچنان تازه میشود؟ اول اینکه بخش عمده فیلمنامه نه بر اساس دیالوگهای توضیح دهنده، بلکه بر بستر موقعیتهای نمایشی و اجرایی ترسیم شده است. از سوی دیگر شیوه اجرای بازیگران، چهره آرایی و طراحی لباسشان و البته شیوه دکوپاژ و کارگردانی است که موفق شده ترسیم حالات شخصیتها و موقعیتها بر پایه روایت تصویری رقم بخورد و لازم نباشد که فیلمساز به جهان نابودگر دیالوگهای طولانی و توضیحی نابودگر پناه ببرد.
فیلم هیچ گونه ادای روشنفکری و دست و پا زدنهای جشنوارهای ندارد و خیلی ساده و صاف قصهاش را در فضایی سرخوشانه و پرانرژی روایت میکند. در «مدرسه پیرمردها» همه چیز برای ساخت یک اثر ماندگار فراهم بوده و نتیجه هم البته که درخورد توجه از آب درآمده است. کافی است اسامی بزرگی همچون مهدی فتحی، اکبر عبدی، سعید پورصمیمی، جمال اجلالی، گوهر خیراندیش، اکبر دودکار و… همچنین نام بزرگی همچون محمدرضا علیقلی در مقام آهنگساز و بهرام دهقانی تدوینگر پرکار و کارکشته سینمای ایران و… بسیاری نامها و یادهای دیگر را کنار هم تصور کنیم. این همه کافی است تا اهمیت سینمای کودک و نوجوان در آن سالها و البته اهمیت خود فیلم در تاریخ سینمای ایران بر ما عیان شود.
کافیست اجرای سعید پورصمیمی در نقش سرهنگ یا اجرای زنده یاد مهدی فتحی در نقش پیرمرد عشق فرهنگ یا اجرای اکبر عبدی در نقش آشپز ترسوی آسایشگاه و… را مرور کنیم تا یکی از نقاط درخشان کاری تمام این بازیگران را ثبت شده در این فیلم ببینیم. خلاصه اینکه تماشای «مدرسه پیرمردها» بعد از سی و اندی سال میتواند تجربه جذاب و دوست داشتنیای برای مخاطب رقم بزند.