مریم بحرالعلومی در دومین ساخته بلند سینمایی خود فیلم شهربانو سراغ مضمونی رفته که برای تماشاگران سینمای ایران ناآشنا نیست. مضمون «زنِ ستمکشِ تنها» از آن دست مضامینی است که با کمی تأمل میتوان نمونههایی از آن را در طول چند دهه گذشته به یاد آورد و البته تردیدی نیست که نام رخشان بنیاعتماد و برخی از آثارش از جمله اولین مصادیقی هستند که به ذهن میرسند. این فیلمساز برجسته در نیمه اول دهه ۷۰ با «روسری آبی»، مظلومیت یک زن روستایی و سلب داشتن حق انتخاب عاشقانه از او در مناسبات جامعه آن روز (و شاید امروز) ایران به تصویر کشید و البته در آثار بعدی خود نیز با ۳ فیلم «زیر پوست شهر»، «بانوی اردیبهشت» و «گیلانه» هم، هر بار از زاویه و منظری خاص، تنهایی و ستمدیدگی زن و مادر ایرانی و تقدیر خدشه ناپذیر «بَلاکِش» بودنش را روایت کرد.
هر چند که افزون بر این فیلمساز نامدار، پرسونای «زن ستمدیده، فدا شده و خود را فراموشکرده» به عنوان مضمون اصلی و یا یکی از خطوط اصلی داستانی در آثاری از دیگر کارگردانان سینمای ایران از جمله در ساختههای تهمینه میلانی (دوزن، نیمهپنهان و واکنش پنجم) هم قابل ردیابی است. زنانی که متأثر از شرایط دشوار تحمیل شده و مناسبات مردسالارانه، جور دیگر اعضای خانواده را تا به آنجا میکشیدند که خود را کاملاً به دست فراموشی سپرده و هویت فردی و مستقل خود فارغ از جایگاه زن و مادر را از دست میدادند.
شیوه پرداخت و کارگردانی غیرسانتی مانتالیستی (احساسات گرایانه) بحرالعومی چه در سکانس داخل اتومبیل که دختر بزرگ خانواده (با بازی گلاره عباسی) از لزوم گمنام ماندن مادر در مراسم خبر میدهد و چه در کلیت فیلم، تحسینآمیز و قابل تأمل است. با هدایت خوب کارگردان، بازیگر کارآزمودهای چون فرشته صدرعرفایی که برای ایفای چنین نقشهایی از بهترین گزینههاست
البته افزون بر پرده سینما در قاب شیشهای هم میتوان مابهازاهای تلویزیونی آنها را در آثاری همچون «رعنا»، «مدینه» و.. سراغ گرفت. با این اوصاف و چنین سوابقی دستمایه مورد نظر بحرالعلومی، دستمایه بکری نبوده که در مواجهه اول برای مخاطب آنقدرها جذاب و وسوسهانگیز باشد. ولی در سوی مقابل این قضیه هم نباید از یاد برد که به عنوان یک اصل کلی در سینما همیشه «چگونه» بر «چه» ارجحیت دارد و صرفنظر از اینکه با پرسونای آشنایی مواجه هستیم که در وهله نخست نمونههای پیشین خود را تداعی میکند؛ تمرکز بر مسیری که بحرالعلومی برای پرداخت این سوژه طی کرده است از اهمیت بیشتری برخوردار است.
شهربانو صرفنظر از تم همیشگی غم و رنج زنی که همه به او تکیه میکنند، وجوه دیگری هم دارد که فیلم را در مقایسه با آثار مشابه متمایز و منحصر به فرد میکند. «شهربانو» فیلم، دیگر تنها آن ستون غمکشی نیست که مصیبتهای خانواده از زمین و آسمان بر سرش نازل میشوند و همسر و فرزندان و دیگر نزدیکان چاره و ماوایی جز او ندارند.
در فیلم شهربانو بحرالعلومی، شاید متأثر از دگرگونیهای تلخ فرهنگی و روابط رو به زوال رفته خانوادگی یکی دو دهه اخیر، مادر زحمتکشی که به اجبار هویت خود را به دورترین لایههای ذهنیای برده و سالی یکبار هم از آن سراغی نمیگیرد فراتر از این مأموریت دشوار به ابزار دست فرزندان خود برای برآوردن حس نیاز آنها در یک مراسم مهم خصوصی یعنی جشن عروسی تنها پسر خانواده هم بدل میشود بدون آنکه اجازه و امکان حضور با هویت اصلی خود در جایگاه مادر خانواده داشته باشد. شیوه پرداخت و کارگردانی غیرسانتی مانتالیستی (احساسات گرایانه) بحرالعومی چه در سکانس داخل اتومبیل که دختر بزرگ خانواده (با بازی گلاره عباسی) از لزوم گمنام ماندن مادر در مراسم خبر میدهد و چه در کلیت فیلم، تحسینآمیز و قابل تأمل است. با هدایت خوب کارگردان، بازیگر کارآزمودهای چون فرشته صدرعرفایی که برای ایفای چنین نقشهایی از بهترین گزینههاست.
حس تحقیرشدگی و فلاکت شهربانو پس از اطلاع از ضروت پنهان ماندن هویتش از خانواده عروس به خوبی در چشمان و میمیک صورت بازیگر بازتاب یافته است آنگونه که حتی تماشاگر هم برای لحظاتی آنچنان مبهوت واکنش به ظاهر خونسردانه ولی در باطن نابودکننده و سنگین شهربانو میشود که در باور آنچه که شنیده دچار تردید میگردد و این همان پرهیز درست از سانتیمانتالیسم و تحریک احساسات تماشاگر و تلاش برای نمایش واکنشها از راههایی به جز مسیرهای متعارف و امتحانپسداده است.
کارگردان در روند قصهگویی خود از نمایش ۲ شخصیت همسر شهربانو (که عامل گرفتاری شهربانو در زندان طولانی مدت بوده) و دختر کوچکش (رعنا) هم اجتناب کرده است. تصمیمی که شاید غیرضروری بودن اختصاص سکانسی به این دو کاراکتر علت آن بوده باشد و در مورد پرسوناژ همسر شهربانو با توجه به پسزمینه خوب دراماتیکی که برایش تدارک دیده شده (سوءظن همکار رعنا به او و ملاقات ناخواسته شهربانو و همسرش) تصمیمی بهجا و منطقی به نظر میرسد ولی در خصوص کاراکتر رعنا، تا اندازهای به دور شدن درام از خط اصلی مورد نظر فیلم و دامن زدن به مایههای معمایی انجامیده. در حالی که در انتها معلوم میشود چنین رویکردی از اساس مدّ نظر فیلمساز نبوده است. با در نظر داشتن تمام این نقاط ضعف و قوت، در مجموع میتوان «شهربانو» را فیلمی قابل قبول از سینمای اجتماعی امروز ایران دانست که سعی داشته با فاصله گرفتن از نقطه احساس مخاطب و کلیشههایی که در زندگی روزمره خود با آنها روبروست نگاهی دیگر به دردهای اجتماعی امروز و تقطیع عاطفی نسلها داشته باشد.