مروری بر نسبت فیلم بدون قرار قبلی و کتاب بهترین شکل ممکن

خاک قریب

مقایسه کتاب مصطفی مستور و فیلم بهروز شعیبی

در نیمه دوم فیلم بدون قرار قبلی، وقتی یاسمین (پگاه آهنگرانی) برای شناخت بیشتر پدرش پی نشانه‌هایی از او می‌گردد، به خانه‌ای روستایی می‌رسد که پدرش در آن کار می‌کرده، کتاب می‌خوانده و کتاب می‌نوشته. روی میز کار پدرش، در کنار لپ‌تاپ و وسایل شخصی دیگر، کتابی سبزرنگ وجود دارد که ظاهرا آخرین روزهای زندگی‌اش در حال خواندن آن بوده است. مهندس مشایخ (مصطفی زمانی) کتاب را برمی‌دارد و اسمش را می‌گوید؛ «بهترین شکل ممکن».

یاسمین از مشایخ می‌خواهد که آخرین جایی را که پدرش مشغول خواندن آن بوده برایش بخواند و مشایخ شروع می‌کند به خواندن: «دومین بار که عاشق شدم سال دوم دانشگاه بود. توی آزمایشگاه مدارهای الکترونیکی دانشگاه تهران چشمم افتاد به فرشته. سه ترم بود با هم هم‌کلاس بودیم اما انگار هرگز او را ندیده بودم. مثل ساعتی بود که روی مچ بسته باشی یا عینکی که روی چشم‌هایت باشد اما آن‌ها را نبینی و دنبال‌شان بگردی. توی آزمایشگاه، وقتی فرشته داشت یکی از خازن‌ها را در مدار می‌گذاشت، انگار کسی به من گفت: «خودشه!» و خودش بود. باهوش و باوقار و بانمک و جذاب.» بخشی از کتاب که انگار زبان حال مشایخ است. او هم بعد از عشق به همسر قبلی‌اش، که گرفتار سرطان شده و از دنیا رفته، دومین بار است که دلش لرزیده و عاشق دختری شده که باهوش و باوقار است و جذاب.

اطلاعات کامل و نقد فیلم بدون قرار قبلی

این سه چهار خطی که مهندس مشایخ برای یاسمین می‌خواند، بخشی از داستان «بندر انزلی» کتاب «بهترین شکل ممکن» است. کتاب محبوبی از مصطفی مستور که فرهادی توحیدی و مهدی تراب‌بیگی فیلمنامه فیلم بهروز شعیبی را با نگاهی به آن نوشته‌اند. «بهترین شکل ممکن» یک مجموعه داستان کوتاه است، با روایت‌هایی تلخ و شیرین درباره زندگی و عشق که داستان‌های مناسبی برای اقتباس‌های سینمایی هستند. مجموعه‌ای شامل ۶ داستان با نام ۶ شهر ایران؛ شیراز، تهران، بندر انزلی، مشهد، اهواز و اصفهان. مشایخ بخش‌هایی از داستان «بندر انزلی» را می‌خواند اما فیلم بدون قرار قبلی با نگاهی به این داستان نوشته نشده و رد پای اتفاقات بدون قرار قبلی را باید در داستان دیگری پیدا کرد؛ در داستان «مشهد».

ماجرای بدون قرار قبلی برای شعیبی و نویسندگان فیلمش از همین «مشهد» شروع شده است. فروردین ۱۳۹۹ «بنیاد سینمایی فارابی» به شعیبی پیشنهاد داده که به فیلمی درباره مشهد و امام رضا(ع) فکر کند. اولین شرط شعیبی این بوده که فیلمش نگاه متفاوتی داشته باشد و فیلم را از زاویه ایرانی‌ها نسازد و فیلمی باشد از زاویه نگاه یک غیرمسلمان و غیرایرانی؛ کسی که اصلا با این مکان و فضا آشنا نیست.

او و نویسندگان فیلمنامه چند ماه داستان‌ها و طرح‌های مختلفی را خوانده‌اند و در جلسات فیلمنامه به ساختمان قصه و شخصیت رسیده‌اند اما ایده‌ها و کلیدواژه‌هایشان نقطه اتصال قرص و محکمی نداشته است. آن‌ها دنبال یک تعریف نو از این مفهوم بوده‌اند؛ دنبال این نگاه که امام رضا(ع) متعلق به قشر خاصی نیست و با این جایگاه چند هزار ساله انگار نقشی پدرانه برای ایرانی‌ها دارد. یکی از دوستان شعیبی استفاده از ایده اصلی داستان مشهدِ «بهترین شکل ممکن» را به او توصیه کرده و شعیبی و نویسندگان فیلمنامه از پیوند ایده این داستانِ مصطفی مستور با قصه‌ی خودشان ذوق‌زده شده‌اند و بعد از مشورت با مستور، به قصه‌ و فیلمنامه نهایی «بدون قرار قبلی» رسیده‌اند.

مصطفی زمانی در فیلم بدون قرار قبلی

داستان «مشهد» و فیلمنامه «بدون قرار قبلی» قصه‌های مشابهی ندارند اما در یک نقطه به هم می‌رسند. خلاصه قصه «مشهد» از این قرار است که یک پسر جوان کتاب شعری با نام «گربه همسایه» منتشر می‌کند و مدتی بعد مردی به نام کوشکی با او تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد که با وکیلش به مشهد بروند تا ماجرایی را با آن‌ها درمیان بگذارد. او و دوستِ وکیلش به مشهد می‌روند و کوشکی برایشان توضیح می‌دهد که تنها نوه‌اش، به‌خاطر از دست دادن برادرش، افسرده بوده و حال بسیار بدی داشته و دارو و طبیب در ایران و فرانسه و انگلیس جواب نداده تا اینکه ۲ هفته پیش، وقتی شعرهای «گربه همسایه» را خوانده، حالش خوب شده و از افسردگی نجات پیدا کرده است. کوشکی هم از مدت‌ها قبل با خودش عهد کرده بوده که به کسی که نوه‌اش را خوب کند کادوی خوبی بدهد. کادوی او قبری در صحن عتیق، قدیمی‌ترین صحن حرم امام ‌رضا(ع) است. قبری که یک‌ میلیارد و ۴۵۳ میلیون تومان قیمت دارد! آقای شاعر قبر را می‌فروشد و برای خودش و پدر و مادرش خانه و ماشین می‌خرد و بقیه را خرج سفرهایش به ایتالیا می‌کند.

فیلم بدون قرار قبلی از این داستانِ مستور، از آن ایده بخشش قبر در حرم امام رضا(ع) استفاده کرده. ایده‌ای چندوجهی برای پیوند خرده‌قصه‌های فیلم و مفهوم بازگشت به خانه پدری. به خاطر همین، استفاده فیلم بدون قرار قبلی از «بهترین شکل ممکن» اقتباس نیست و به قول مصطفی مستور ایده‌ای است که یکی از داستان‌های کوتاه او در فیلم آمده.

یک همکاری مشترک بین اهالی ادبیات و سینمای ایران که مستور از نتیجه آن راضی است: «کار کردن با این مفاهیم دشوار است؛ مفاهیم ملتهبی که ذاتا ایدئولوژیک هستند، اما در اثر هنری باید طوری با آن‌ها رفتار کنی تا ایدئولوژیک جلوه نکنند. رفتار سکولار و خنثی با مفاهیم و موقعیت‌هایی که ذاتا خنثی و بی‌طرف نیستند آسان نیست. به‌ویژه در جامعه‌ای که به هر حال جامعه دینی محسوب می‌شود و سخن گفتن از مفاهیم یا تجربه‌های معنوی فورا هنرمند را متهم به پروپاگاندا می‌کند. تصور می‌کنم آقای شعیبی تا حد زیادی موفق شده تا از این مرز ظریف به سلامت عبور کند. حتی حرم امام رضا(ع) هم در این فیلم یک لوکیشن است، مثل ده‌ها لوکیشن دیگری که در فیلم می‌بینید اما در عین حال صرفا یک لوکیشن نیست.»

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم