فیلم ضیافت؛ حاشیهای که بر متن چربید
به بهانه سالگرد اکران یکی از پرحاشیهترین فیلمهای مسعود کیمیایی
ضیافت یکی از جنجالیترین ساختههای مسعود کیمیایی است؛ جنجالی که البته بیش از کیفیت فیلم، به حواشی پیرامونی برمیگردد. در این مطلب نگاهی به نقدهای قدیمی مربوط به این فیلم خواهیم انداخت و البته بخشی از حواشی عجیب فیلم را هم مرور خواهیم کرد.
شاید کمتر کسی در دوران ساخت (و حتی اکران) فیلم ضیافت فکر میکرد که این فیلم قرار است به یکی از پرحاشیهترین ساختههای مسعود کیمیایی تبدیل شود. در واقع جرقه حواشی فیلم، چند سال بعد از اکران فیلم خورد؛ زمانی که در سال ۱۳۷۸ و در اوج بحثهای داغ و عجیب مربوط به سعید امامی، این شایعه منتشر شد که او مرد اول پشت حداقل ۲ فیلم کیمیایی (ضیافت و سلطان) بوده است. هرچند کیمیایی در اواخر همان سال در گفتوگوی مشهوری با ماهنامه گزارش فیلم اعلام کرد که او به همراه فیلمسازان دیگری از جمله بهرام بیضایی احضار شده بود، اما هر گونه همکاری با سعید امامی را تکذیب کرد. با این وجود، سایه این شایعه تا همین امروز بالای سر کیمیایی مانده است.
جدا از این قضیه، ضیافت – مثل اکثر فیلمهای دیگر کیمیایی در آن دوران – با استقبال چندان گرمی از سوی منتقدان روبهرو نشد و، برخلاف نمونههایی چون رد پای گرگ، در گذر زمان هم جایگاه ویژهای در سینمای کیمیایی به دست نیاورد (هرچند اکران نسبتاً موفقیتآمیزی داشت و نشان داده که کیمیایی کماکان میتواند با مخاطبان سینمای ایران ارتباط برقرار کند).
ویدیو کلوپ | مرور فیلمهای دوست داشتنی
خلاصه داستان فیلم ضیافت
فیلم ضیافت، داستان چند جوان را روایت میکند که در آخرین روز تحصیل قرار میگذارند که ۷ سال بعد همدیگر را همینجا ملاقات کنند. در این فاصله انقلاب به پیروزی رسیده و شرایط کشور کاملاً تغییر میکند. در روز موعود، رفقا یک بار دیگر دور هم جمع میشوند درحالیکه شرایط کاملاً متفاوتی نسبت به گذشته دارند و بهتدریج درگیر ماجرایی پیچیده میشوند.
ضیافت از ۲۱ خرداد ۷۵ روی پرده رفت و به یکی از فیلمهای موفق آن سال تبدیل شد. این فیلم با جذب بیش از ۸۳۹ هزار مخاطب در رتبه دوازدهم جدول پرمخاطبترین فیلمهای سال ۷۵ قرار گرفت و با فروشی بالغ بر ۱ میلیارد و ۱۲۵ میلیون ریال، هفتمین فیلم پرفروش آن سال در سطح کشور شد.
عوامل و بازیگران فیلم ضیافت کیمیایی
کارگردان و فیلمنامهنویس: مسعود کیمیایی، تهیهکننده: امیرحسین شریفی، فیلمبردار: علیرضا زریندست، تدوینگر: بهرام دهقانی، سازنده موسیقی متن: بهرام سعیدی از عوامل اصلی این فیلم هستند. همچنین فریبرز عربنیا، حسن جوهرچی، بهزاد خداویسی، شهرزاد عبدالمجید، پارسا پیروزفر، رامین پرچمی، مهدی خیامی، کیانوش گرامی، جلال پیشواییان، اکبر معززی از جمله بازیگران ضیافت هستند که مقابل دوربین رفتند.
قهرمان جمعی در ضیافت مسعود کیمیایی
مسعود کیمیایی را با قهرمانانش بهیاد میآوریم؛ قهرمانانی که بهخصوص بهواسطه فردگرایی قدرتمندشان ماندگار شدهاند. اما ضیافت را میشد تغییری در آن مسیر قلمداد کرد. اینبار بهنظر میرسید که کیمیایی بهسراغ قهرمانانی رفته که در کنار هم یک کلیت واحد را تشکیل میدهند. با توجه به این که فیلمبرداری ضیافت در بازارچه نواب [لوکیشن کلیدی فیلم قیصر] آغاز شد، این تغییر مسیر کنایهآمیزتر هم جلوه میکرد. خود کیمیایی در اولین روز فیلمبرداری ضیافت، در گفتوگویی که در ماهنامه فیلم (شماره ۱۸۲) منتشر شد، در مورد آن فیلم چنین گفته بود: «در ضیافت، مسیری را ترسیم میکنم که طی چند نسل، و بهخصوص پس از انقلاب، باز شده و تغییر کرده است. چند جوان را بهعنوان شخصیتهای اصلی انتخاب کردهام که از دبیرستان بیرون میآیند و بعد اتفاقهایی برای آنها میافتد. و بیشتر این اتفاقها، ناشی از ذهنیت آنهاست.» او در همین گفتوگو به تفاوت مهمی میان ضیافت و قیصر اشاره کرد: «فیلم ضیافت در همان جایی شروع میشود که قیصر شروع شد، اما به بهشتزهرا و قطعه شهدا میرسد؛ به جایی که خفتگانش با قیصر فرق دارند. این جوانها، آگاهانه راهی را برای اهداف والایشان انتخاب کردند و این همان تکامل است.»
رضا درستکار (ماهنامه فیلم، شماره ۱۸۹): «سینمای کیمیایی در دهه ۵۰ جریانساز بود و پیشرو و مبتکر عمل میکرد و چون از دلِ امکانات سینمای فارسی برآمده بود، اثر عمیقی بر سینمای آن دوره داشت. در دهه ۶۰ و تا ضیافت (منهای رد پای گرگ) این سینما آن ویژگی را بدل کرد به بازتاب آنچه در پیرامون میگذشت. در واقع پس از سفر سنگ، توجه کیمیایی به مسائل روزافزون شد و در آثار بعد در کنار دغدغههای همیشگی، سینمای او پیشاهنگ طرح مسائلی هشداردهنده بود»
این تغییر مسیر، طبیعتاً به چشم برخی از منتقدان هم آمد. بهعنوان مثال، رضا درستکار در یادداشتی با عنوان «روز وصل دوستداران یاد باد» (ماهنامه فیلم، شماره ۱۸۹) به این تغییر اشاره کرد: «کیمیایی در ضیافت تغییر کرده، متکی به “جمع” شده و خود را در هفت قهرمان فیلمش تکثیر کرده است.» البته درستکار ریشه بخشی از این تغییر را در فیلمهای قبلی کیمیایی میجوید. بهگفته درستکار، سینمای مسعود کیمیایی از دهه شصت دچار تغییراتی شد: «سینمای کیمیایی در دهه ۵۰ جریانساز بود و پیشرو و مبتکر عمل میکرد و چون از دلِ امکانات سینمای فارسی برآمده بود، اثر عمیقی بر سینمای آن دوره داشت. در دهه ۶۰ و تا ضیافت (منهای رد پای گرگ) این سینما آن ویژگی را بدل کرد به بازتاب آنچه در پیرامون میگذشت. در واقع پس از سفر سنگ، توجه کیمیایی به مسائل روزافزون شد و در آثار بعد در کنار دغدغههای همیشگی، سینمای او پیشاهنگ طرح مسائلی هشداردهنده بود: از مبارزه با قاچاقِ مواد مخدر و اخلالگران نظم اقتصادی تا مایههای دعوت به تفاهم، بازگشت به میهن، و در ضیافت ظاهراً طرح نوعی آشتی ملی.» شاید همین توجه به «آشتی ملی» یکی از عواملی بوده که کیمیایی را بهسمت استفاده از قهرمان جمعی پیش برده است.
البته در این میان، فیلمساز کهنهکار سینمای ایران علایق قدیمیاش را از یاد نبرده است. بهعنوان مثال نقش شخصیتی که فریبرز عربنیا آن را بازی کرده – و یک مأمور امنیتی است – در پیشبرد ماجراها بهوضوح پررنگتر از شخصیتهای دیگر است. با این وجود، تغییر در مسیر حرکت کیمیایی آشکار بود. یک تفاوت دیگر این بود که کیمیایی در ضیافت بیش از همیشه سعی کرده بود به نسل جوان آن روز نزدیک شده و بهاصطلاح خودش را «بهروز» کند. با این وجود، این تغییرات با واکنش چندان مثبتی روبهرو نشد.
احمد طالبینژاد در یادداشتی با عنوان بامزه «هفت دلاور یا Down by Law» (شماره ۱۸۹ ماهنامه فیلم) صراحتاً به مشکل اساسی سینمای کیمیایی از دید خود اشاره کرده: «مشکل کیمیایی طی سالهای اخیر این است که نمیخواهد فیلم خودش را بسازد. تجارت را میسازد که همه چیزش گواهی است بر سرهمبندیکردن و ارائه تحلیلهای سردستی از موضوع مهم و دردناک مهاجرت، با کارکرد تبلیغاتی و البته سیاسی… فیلم از حد یک بیانیه ساده و تبلیغاتی – که سفارشی مینماید – در باب بازگشت به وطن فراتر نمیرود. ضیافت که آن هم قرار بوده است اثری شخصی باشد، چیزی است در حد تجارت با ساختاری بهشدت مغشوش که طرح و داستانش از اساس اشکال دارد.» ضمن اینکه از دید طالبینژاد، ضیافت، علیرغم تغییرات ظاهری نسبت به فیلمهای قبلی کیمیایی، حتی فیلم بهروزی هم نبود: «این قضیه نسل جوان هم برای کیمیایی دردسر بزرگی شده است. یکی از دعواهای نگارنده با او این بود که چرا کوشش نمیکند با نسل جوان ارتباط برقرار کند؛ کاری که مهرجویی میکند، بیضایی میکند و خیلیهای دیگر. وقتی شنیدم که شخصیتهای اصلی ضیافت چند جوان هستند، با خودم گفتم بالاخره کیمیایی تصمیم گرفت راه ارتباط با نسل جوان را پیدا کند. اما ضیافت اگرچه آدمهایش جوانند، فکرش و تحلیلش بههیچوجه متناسب با خواستهای نسل جوان نیست.»
اما مشکل دیگری که در پرداخت شخصیتهای اصلی جلب نظر میکرد، انفعال و کمرنگ بودن بعضی از آنها بود. سعید عقیقی در یادداشتی با عنوان «چهار نگاه از چهار سو» در شماره ۱۸۹ ماهنامه فیلم، به این اشاره کرد که دقایق اولیه ضیافت هرچند از نظر حسی تأثیرگذار است اما در معرفی شخصیتها چندان موفق نیست: «از همان لحظۀ شروع فیلم و خروج از دبیرستان بَدِر در سکانس عنوانبندی، میشد از طریق گفتوگونویسی کاربردی، با هر شخصیت آشنایی بیشتری پیدا کرد و از این رهگذر، زمینه را برای تأثیرگذاری تماموکمالِ فصلِ وداع در کافه فراهم کرد که بههرحال چنین نشده است. در شکل فعلی، بجز علی (فریبرز عربنیا) و رضا (حسن جوهرچی) که به گفتۀ خودشان بهخاطر رفاقت به کافه آمدهاند و در تکگوییشان نشانههایی از تفاوت با جمع نشان میدهند، باقی شخصیتها را نمیشناسیم (گو اینکه همین مقدار اطلاعات از این دو شخصیت هم برای توجیه وضعیت بعدیشان کافی نیست).»
احمد طالبینژاد (ماهنامه فیلم، شماره ۱۸۹): «این قضیه نسل جوان هم برای کیمیایی دردسر بزرگی شده است. یکی از دعواهای نگارنده با او این بود که چرا کوشش نمیکند با نسل جوان ارتباط برقرار کند؛ کاری که مهرجویی میکند، بیضایی میکند و خیلیهای دیگر. وقتی شنیدم که شخصیتهای اصلی ضیافت چند جوان هستند، با خودم گفتم بالاخره کیمیایی تصمیم گرفت راه ارتباط با نسل جوان را پیدا کند. اما ضیافت اگرچه آدمهایش جوانند، فکرش و تحلیلش بههیچوجه متناسب با خواستهای نسل جوان نیست»
اما، بهنظر عقیقی، مشکلات در ادامه بیشتر میشود بهطوری که با یک فیلم آشفته و حتی متناقض طرف میشویم: «در مجموع، فکرهای مقطعی درستی که صحنههای آغازین فیلم را نسبتاً پذیرفتنی جلوه میدهد، درنهایت به فیلمی با ساختار بیانی آشفته و متناقض انجامیده است. در ضیافتِ هفت نفرهای که حاضراناش برای دیدار یکدیگر سالها در انتظار ماندهاند، دو نفر بهکلی در حکم سیاهیلشکرند، یکی دو نفر حضوری گذرا دارند، به یکی تنها در آغاز به روشنی پرداخته میشود و باقی فیلم در انحصار دو نفر است. شاید فیلمنامهای منسجمتر، گفتوگوهایی روشنتر، روانتر و کاربردیتر و ساختاری اندیشمندانهتر میتوانست تمام حاضران در این ضیافت را بهسادگی معرفی، اعمالشان را توجیه و حرکتشان را در مسیر فیلم سهلتر کند.»
مصطفی جلالی فخر هم در همان شماره یادداشتی منفی با عنوان «روزی روزگاری، شاید بالاخره…» در مورد ضیافت نوشت و انفعال شخصیتها را یکی از نقاط ضعف فیلم قلمداد کرد. او به این اشاره کرد که شخصیتهای فیلم عمدتاً خنثی هستند: چه پلیس، چه حتی دو شخصیت اصلی (در نیمۀ دوم) و چه دیگر افراد جمع هفتنفره اول که معلوم نیست چرا باید هفت نفر باشند (درحالیکه عملاً فقط دو نفر در محوریت کار قرار دارند): «محض نمونه رزمندۀ جانباز که مثبتترین آدم داستان است و قرار است که نقش محوری داشته باشد، فاقد هرگونه کنشیست و تنها روی صندلی نشسته و مورد لطف قرار میگیرد… فیلمساز که ظاهراً حس کرده حضور بقیه تا چه حد خنثی و بیکاربرد است، میکوشد با طرح قضیۀ عشق معلم به خواهر یکی از آنها نقشی برایش بجوید، اما کل این داستان عشقی کوتاه و حاشیهای فیلمساز درحد بهانهای برای گپ و شوخی باقی میماند. اینجاست که ضرورت آن مقدمه هم زیر سؤال میرود و رابطۀ این آدمها با هفت سال پیششان سست و بیپایهتر میشود.»
تعهد اجتماعی یا سرپوشی بر نقاط ضعف دراماتیک؟
آیا باید کیمیایی را فیلمسازی اسطورهساز دانست که بهخاطر ویژگیهای حماسی آثارش جایگاهی قابلتوجه در تاریخ سینمای ایران بهدست آورده یا فیلمسازی که جنبههای واقعگرایانه و رویکرد معترضانه سیاسی و اجتماعیاش در اولویت قرار دارد؟ از این جنبه، با نوعی دوگانگی در آثار کیمیایی روبهرو میشویم که بهزعم برخی از منتقدان یکی از نقاط ضعف اکثر فیلمهای او است.
سعید عقیقی در نقد ضیافت به این اشاره کرد که عناوینی چون «سینمای اعتراض، رویکرد سیاسی، واقعگرایی اجتماعی و…» تا مقطع ساخت گوزنها (با وجود افتوخیز فراوان) در کلیت شکلی درست و منطقی داشت. اما بهتدریج با مشکل دوپهلوگویی در بیان مضامین سیاسی – اجتماعی در فیلمهای کیمیایی روبهرو شدیم که آزاردهنده و تحمیلی بهنظر میرسد: «در ضیافت، حضور شخصیتهایی مثل علی یزدانی بهعنوان مأمور امنیتی، باند مهیاران بهعنوان تروریست اقتصادی و اشارههایی سطحی به مفاهیم رو مثل «عدالت اجتماعی» در کنار متلکهایی به «روشنفکران طلبکار»، زنان و… قرار است به فیلم لحنی اجتماعی و معاصر ببخشد. واقعیت این است که تعمیمدادن حماسههای خیابانی فردی در فیلمهای کیمیایی این توهم را بهوجود آورده است. وگرنه، با دقیقشدن به فیلمی چون ضیافت، میبینیم که همین جملههای دستوپاشکسته بهتدریج تبدیل به موضوع اصلی میشوند و علاقۀ او به تعمیمدادن هر وضعیت و واکنش فردی، تمرکز موضوعی فیلماش را خدشهدار میکند؛ بیاعتنا به اینکه مضامینی از این دست تنها بستر داستانی فیلم را حجیمتر میکنند و نه لزوماً عمیقتر. بههمین دلیل، نشانههای معاصربودن در فیلمهای اخیر کیمیایی در عمل کمتر سندهای قابلاعتنایی از روزگار خود بهجا گذاشته است.
اگر کیمیایی متوجه هست که وجه حماسی (یا بهتر بگوییم، افسانهای) عملکرد فردی در فیلمهای اخیرش بر هر وجه دیگر آن برتری دارد، پس ادعای واقعگرایی اجتماعی بهکل مردود است. اما اگر بپذیریم که او قصد دارد با بهرهگیری از ساختار واقعگرایانه فیلمش به منطقی تازه برسد، در آنصورت صحنههایی مثل اسبسواری در رد پای گرگ یا عملیات قهرمانانه مأمور امنیتی در ضیافت را نمیتوان با منطق دنیای ذهنی فیلمساز توجیه کرد. محض نمونه، صلات ظهرِ فرد زینهمان که یکی از فیلمهای محبوب نسل کیمیاییست، وسترنی با کارکرد چندلایه است که ابتدا در ژانر خود درست و کامل است و سپس از نظر اشاره به شرایط سیاسی-اجتماعی زمان خود مانند قضایای مککارتیسم و غیره هم قابل طرح است. اما در فیلمهای اخیر کیمیایی (… منهای دندان مار) تناقض میان ایندو وجه مدام بهضرر ساختار فیلم تمام شده است. اگر کیمیایی در همین فیلم ضیافت برای لحظهای دست از روایت ماجرای «رفاقت» در شکل حماسیاش برمیداشت و یکی از شخصیتهای زائد فیلم را تبدیل به آدمی میکرد که بیهیچ دغدغۀ سیاسی و اجتماعی، دیگر حال و حوصله برگشتن به کافه ماطاووس و دیدن رفقای سابقش را ندارد، آیا با فیلمی بهمراتب درستتر، تلختر، واقعیتر و در یک کلام «معاصر» روبرو نبودیم؟»
سعید عقیقی (ماهنامه فیلم، شماره ۱۸۹): اگر کیمیایی متوجه هست که وجه حماسی (یا بهتر بگوییم، افسانهای) عملکرد فردی در فیلمهای اخیرش بر هر وجه دیگر آن برتری دارد، پس ادعای واقعگرایی اجتماعی بهکل مردود است. اما اگر بپذیریم که او قصد دارد با بهرهگیری از ساختار واقعگرایانه فیلمش به منطقی تازه برسد، در آنصورت صحنههایی مثل اسبسواری در رد پای گرگ یا عملیات قهرمانانه مأمور امنیتی در ضیافت را نمیتوان با منطق دنیای ذهنی فیلمساز توجیه کرد
مصطفی جلالی فخر هم ضیافت را فیلمی دانست که عملاً بهدنبال بهرهبرداری از عناصر فرامتنی است: «اکنون او [کیمیایی] قادر به پیشبرد معمولی یک داستان هم نیست (درحد همان گوزنها) و به یک ایدۀ اولیۀ خام بسنده میکند: هفتتا همشاگردی در خیابان گپ میزنند و به خودشان و تماشاگر و کیمیایی متلک میگویند (محض نمونه: – بهشرط چاقو… – بابا ولکن این چاقو رو)، و تصاویرشان هم بارها بر هم دیزالو میشود (تمهید کهنهای برای القاء حس شاعرانگی و نوستالژیک و…) و بعد هم رفتن به کافه و قرار هفت سال بعد (چرا هفت سال؟) همین. درواقع کیمیایی صرفاً این مقدمه را در ذهن داشته و از آن خوشش آمده، و در نتیجه آدمهایی که هفت سال بعد جمع میشوند، روی دست فیلمساز میمانند و بهناچار ماجرای پلیسی بیپایه و بیرمقی طرح میشود که اصلاً آن مقدمه را هم لوث میکند… در مقابل این ضعف درونی، مؤلفههای بیرونی به کمک میآیند و باز هم شم ژورنالیستی کیمیایی راه نشانش میدهد: «بازی با مؤلفههای شخصی خودش». درواقع کیمیایی این مؤلفههای بارها تحسینشده را بالا و پایین میکند، تا نفس همین تحرک (و تفاوت)، نظرها را جلب کند و حرکت درونی اثرش کمتر مورد مداقه قرار گیرد. چاقو را حذف میکند و آن را متذکر میشود. قانون را از حاشیه به متن میآورد و در مقابل – برحسب همان تصادفهای همیشگی آثارش – رفاقت مأمور قانون و متهم را بر رابطۀ فعلی آنها مقدم میکند (درواقع هم به نعل میکند و هم به میخ). و سرانجام اینکه بهسراغ نسل جوان میرود؛ درحالی که این جوانها در واقع فلاشبک همان آدمهای امروزی فیلمسازند و اساساً آن خوشوبشها و مشروبخواریها دخلی به نسل جوان ندارد.»
با این توضیحات، جلالی فخر، نظر خود را در مورد ضیافت چنین جمعبندی میکند: «ضیافت از یک حیث فیلم مهمی در کارنامۀ کیمیاییست؛ ژورنالیستیترین اثر اوست که قادر به پوشاندن تناقضهایش هم نیست. مثلاً اینکه دربارۀ این رامترین فیلم کیمیایی، همچنان همان حرفها زده شود: آنارشیسم، ستیز، سینمای اعتراض و… انتقادمان به رامبودن ضیافت یا ستایش از آنارشیسم نیست؛ موضوع هیاهوی بیهوده بر سر هیچ و بهرهبرداریهای فرامتنیست.»
همچنین احمد طالبینژاد با اشاره به یکی از سکانسهای ضیافت، به مشکلی اشاره کرد که آن را هم میتوان زیرمجموعه دوگانگی سینمای کیمیایی دانست: «هفت دلاور، بهجز یکی از آنها که او هم سرانجام همسرش را به وعدهگاه میفرستد، درست سر ساعت در محل حاضر میشوند. طنز کیمیایی ناگهان گل میکند و برای نیش و کنایهزدن به نوکیسهها، قضیۀ موبایل و اتومبیل آخرین مدل را بهصورت مضحکهآمیزی وارد ماجرا میکند. موضوع آنقدر اغراقآمیز و لوس است که آدم باورش نمیشود حاصل اندیشۀ کیمیایی باشد.»
دیگر ایرادات منطقی در فیلم ضیافت
منتقدان در زمان اکران ضیافت، مشکلات دیگری را هم در مورد فیلم مطرح کردند. بهعنوان مثال احمد طالبینژاد اعتقاد داشت که پایهواساس فیلم از نظر منطقی ایراد دارد: «نکته اینجاست که چرا این هفت جوان که بهدلیل بچهمحل بودن هر روز و شب همدیگر را میبینند و یا دستکم بهدلیل مناسبات حاکم بر محلههای قدیمی از حال هم باخبر خواهند بود، چنین پیمانی میبندند؟ چه اتفاقی ممکن است از فردای آن روز، رابطۀ آنها را بهکلی قطع کند؟ مگر اینکه فکر کنیم کیمیایی در پرداخت این طرح، از قدرت پیشگویی بهره برده باشد. یعنی اینکه او در سال ۱۳۵۶ – زمان وقوع ماجرا، حدس زده باشد که یک سال بعد انقلاب میشود و هریک از آن هفت نفر، در جریان حوادث بعد از انقلاب، دچار سرنوشتی عجیبوغریب خواهند شد. در هرصورت طرح اصلی فیلمنامه، بیمنطق بهنظر میرسد. درست مثل اینکه اهالی یک محله با هم قرارومدار بگذارند که ده سال همدیگر را نبینند و در روز موعود ناگهان آفتابی شوند.»
همچنین رضا درستکار – که نقد او بر ضیافت در مقایسه با اکثر نقدهای دیگری که در زمان اکران فیلم در ماهنامه فیلم منتشر شد لحن مثبتتری دارد – به سقوط فیلم در نیمه دوم اشاره کرد: «[ضیافت] فیلمی دوپاره است که بخش نخستش فرسنگها با بخش دوم فاصله دارد!… در نیمۀ دوم فیلم، تمام حس سینمایی بخش نخست، وحدت مکان، زمانبندی دقیق، میزانسن و دیزالوهایی که در نمایش موقعیت متزلزلِ شخصیت واخوردۀ رامین مؤثرند، همه از بین میرود و ریتم و ضرباهنگ حسابشدۀ ابتدایی به تبعیت از احساسات شدید علی یزدانی تندتر میشود. میتوان پرسید که جای ایجاز و اختصار در روایت بهعنوان وجه مشخصهای ساختاری در بخش دوم ضیافت کجاست؟ چرا همه چیز ناگهان به هم میریزد و فیلم سقوط میکند به دامن پلیسبازی و اختلاس و حواشی آن؟ مهیارانها کیستند؟ داستان آن زن که تغییرش تا این حد ناگهانی و شبههبرانگیزست چیست؟ حضور او چه گره مهمی از فیلم گشوده که مردنش تا این حد اغراقآمیز جلوه میکند؟ پس رابطۀ علت و معلولی در چنین روایتی چه میشود؟ و…»
تغییر مسیر در نمایش نیروهای قانون
تهماسب صلحجو در زمان نمایش عمومی ضیافت یادداشتی با عنوان «در پی عدالت اجتماعی» نوشت و در آن، بیش از قضاوت در مورد کیفیت فیلم، به نحوه نمایش نیروهای قانون در سینمای کیمیایی اشاره کرد و نسبت ضیافت با آثار قبلی فیلمساز را از این منظر مورد توجه قرار داد. شاید این یادداشت در زمان انتشار یک مطلب معمولی بهنظر میرسید، اما همین تغییر نگاه کیمیایی بعدها و بهواسطه حاشیههایی که در مورد ساخت ضیافت و سلطان ایجاد شد – و در ادامه این مطلب مورد اشاره قرار خواهد گرفت – به یکی از اتهامات واردشده به او تبدیل شد. صلحجو در ابتدا تفاوت ضیافت با اکثر فیلمهای قبلی کیمیایی را از منظر نحوه نمایش نیروی پلیس چنین ارزیابی کرد: «قهرمان فیلم ضیافت یک مأمور پلیس است که با سرسختی و سماجت در راه انجام وظیفه و مبارزه با تبهکاران پافشاری میکند. در آثار مسعود کیمیایی، چنین حضور مقتدری از این تیپ اجتماعی کمتر سراغ داشتهایم و بیشتر دیدهایم که نیروی پلیس در حد ابزار سرکوب و عنصری نامطلوب معرفی شده و خواسته یا ناخواسته با نیروی شر همراه و همقدم بوده است.»
تهماسب صلحجو: «قهرمان فیلم ضیافت یک مأمور پلیس است که با سرسختی و سماجت در راه انجام وظیفه و مبارزه با تبهکاران پافشاری میکند. در آثار مسعود کیمیایی، چنین حضور مقتدری از این تیپ اجتماعی کمتر سراغ داشتهایم و بیشتر دیدهایم که نیروی پلیس در حد ابزار سرکوب و عنصری نامطلوب معرفی شده و خواسته یا ناخواسته با نیروی شر همراه و همقدم بوده است.»
به گفته صلحجو، در آثار اولیه کیمیایی (از جمله قیصر، رضا موتوری، داشآکل، بلوچ و خاک) نیروهای قانون (چه پلیس و چه دیگرانی همچون داروغه و نیروهای امنیتی) بهشکلی منفی نمایش داده میشوند. آنها شاید در حال انجام وظیفه باشند اما مدام دارند به قهرمانان داستان ضربه زده و خلاف منافع آنان عمل میکنند. اما ضیافت را از نظر نحوه نمایش نیروی پلیس میتوان امتداد فیلم تیغ و ابریشم دانست: «در سینمای کیمیایی، نشانی از پلیس آرمانی هم وجود دارد. در فیلم تیغ و ابریشم (۱۳۶۴) یک بازرس پلیس، در کشاکش بازیهای سیاسی و زدوبندهای سوداگرانه، میکوشد تا حرمت حرفهاش را حفظ کند… به همین دلیل سرانجام علیه دستگاهی که در آن خدمت میکند، به پا میخیزد و به قصد زدودن پلیدیها، حتی به روی همکارانش هم اسلحه میکشد. و حالا در ضیافت بار دیگر با پلیس آرمانی کیمیایی روبروییم، او هم مانند بازرس تیغ و ابریشم، به اصول حرفهاش پایبند است. در محله قیصر و رضا موتوری بزرگ شده و در مدرسه قدرت و سید درس خوانده؛ رفاقت را میفهمد و عدالت را دوست دارد. با اینهمه در قیاس با دیگر قهرمانان کیمیایی، کامل نیست، چون همۀ توانش را در مبارزه با کسانی بهکار میگیرد که معلوم نیست کیستند و از کجایند. هر قهرمانی با دشمنش کامل میشود و مهیارانهای فیلم ضیافت آنقدر گنگ و مبهماند که جایی برای خودنمایی پلیس آرمانی کیمیایی باقی نگذاشتهاند.»
حاشیههای فیلم ضیافت ساخته مسعود کیمیایی
اما سینمادوستان جدی، احتمالاً ضیافت را بیش از متن، بهخاطر حواشیاش بهیاد میآورند. این حواشی از زمان ساخت فیلم وجود داشت (هر چند سالها بعد رسانهای شد). بهعنوان مثال مهران مدیری در برنامهای که بهمناسبت اکران اولین ساخته سینماییاش، ساعت ۵ عصر، برگزار شد، در مورد دوران ممنوعیت کاری خود و گروهی از همکارانش بعد از مجموعه طنز ساعت خوش صحبت کرد: «بعد از ساعت خوش من و همه بچه ها حتی عوامل فنی ممنوع از کار شدیم، تا جایی که حتی من را به تئاتر شهر هم راه نمیدادند. آن موقع من قرار بود در فیلم سینمایی ضیافت مسعود کیمیایی بازی کنم، گریم شدم و مقابل دوربین هم رفتم اما از وزارت فرهنگ و ارشاد آمدند و گفتند اصلاً چرا مدیری را سر کار راه دادید! من قرار بود در این فیلم نقشی را که فریبرز عربنیا بازی کرد، بازی کنم.» (به نقل از دنیای اقتصاد)
اما جنجال بزرگ بر سر ضیافت، سه سال بعد از اکران فیلم ایجاد شد؛ زمانی که شایعهای غافلگیرکننده در میان اهالی سینما پیچید: سعید امامی [که با نام سعید اسلامی هم شناخته میشد] مرد اول پشت دو فیلم ضیافت و سلطان بوده است. این شایعه، چند ماه بعد از مرگ امامی منتشر شد. گفته میشود این بحث را اولین بار سینا مطلبی، روزنامهنگار و دستیار کیمیایی که ظاهراً با او اختلاف پیدا کرده بود، پیش کشیده است (منبع: خبرگزاری ایسنا). بههرحال، این خبر در تاریخ ۳۰ شهریور ۷۸، در صفحه سوم روزنامه اخبار اقتصاد و در ستونی بهنام ناگفتهها (خبرنگار ویژه – خبرنگار خصوصی) منتشر شد. طبق این خبر: «گفته میشود سعید اسلامی به همراه یکی از همکاران خود به نام حسین (…) در سال ۱۳۷۵ به یک بنگاه انتشاراتی کمکهای مالی پرداخت کردهاند. بخشی از این حمایت مالی در یک فیلم سینمایی سرمایهگذاری شده است که در سال ۱۳۷۶ به نمایش درآمد و دارای جهتگیریهایی علیه فعالیتهای عمرانی شهرداری بود. یکی از دستاندرکاران فیلم میگوید که در عنوانبندی نهایی فیلم از اسلامی و (…) با جابهجا کردن نام کوچک آنها و به صورت «حسین اسلامی و سعید (…)» تشکر شده است. در نیمه دوم دهه هفتاد برخی مقامهای ناشناس در یکی از هتلهای تهران با هنرمندان و سینماگران ملاقات کرده و آنها را به ساخت آثاری با مضامین مشابه برنامه هویت، تشویق میکردند». (به نقل از خبرگزاری ایسنا)
توصیفی که در مورد فیلم سینماییِ دارای جهتگیریهایی علیه فعالیتهای عمرانی شهرداری ذکر شده، متعلق به فیلم بعدی کیمیایی (سلطان) است. اما گفته شد که ضیافت هم تحت شرایط مشابهی ساخته شده بود (حتی عدهای میگفتند که این شائبه در مورد فیلمی که کیمیایی قبل از ضیافت ساخت (تجارت) هم وجود دارد). تغییر مسیر کیمیایی و نحوه نمایش نیروهای قانون در ضیافت، از جمله نکاتی بود که تردیدها را افزایش داد.
کیمیایی در طول این بیستوچند سال، چند بار در مورد این ماجرا توضیحاتی را ارائه کرده است. اولینبار، او در گفتوگویی جنجالی و مشهور با امید روحانی در ضمیمه ماهنامه گزارش دی (۱۵ دی ۷۸) با عنوان «بازجویی سعید امامی از کیمیایی و بیضایی» به این قضیه پرداخت. طبق سخنان کیمیایی در آن گفتوگو، اولین بار یک مدیر فرهنگی با کیمیایی تماس گرفت و به این اشاره کرد که نیروهای اطلاعات با او کار دارند. در دو جلسه، پیشنهاد ساخت یک فیلم در مورد تروریستی ساختهشده در غرب که مأموریت ترور یک شخصیت بزرگ را در ایران به عهده گرفته با کیمیایی مطرح شد. در جلسه سوم، بهرام بیضایی هم حضور داشت و فرد تازهواردی هم به افراد گفتوگوکننده اضافه شده بود.
ادامه بحث را به نقل از خود کیمیایی در همان گفتوگو (به نقل از خبرگزاری ایسنا) بخوانید: «تازهوارد اسمش آقای اسلامی بود. بهرام خارج از کشور رفته بود و تدریس میکرد. حرف این بود که چرا میخواهید بروید. بهرام را آنقدر محکم تصور نمیکردم. نصیحت میکرد. نگرانی نسل آینده را داشت. میگفت از ما که گذشته است، فکر بچههای ایران باشید. ناله من از فیلم خط قرمز بود که توقیف شد. فیلم بعدی در ماه رمضان و درجه «ج» نمایش داده شد. بیشتر فیلمهایم درجه پایین دارند. دعوا بر سر تحقیر من و فیلمهایم است. رویه هم درست است. تا دو سه فیلم دیگر چیزی از من باقی نماند. بهرام نه میتواند فیلم بسازد، نه تدریس کند، نه تئاتر روی صحنه ببرد. بیرون آمدیم. جلوی در هتل کنارتر دوتایی ایستادیم؛ دو فیلمساز تنها و بیکس در مقابل کوهی از رفتار ریاضی. تا حال که نه فیلمی از بهرام ساخته شده و نه من آن فیلم را ساختهام. من فیلم سلطان را ساختم که دوباره توقیف شد و بعد از حذف ۳۴ تکه با درجه «ب» ستارهدار مفتخر شد و بهرام بیضایی عزیز هم تا سه ماه پیش نساخته بود. جلسه بعد نمایش اول فیلم سلطان در فرهنگسرای بهمن بود. میهمانان من بیشتر منتقدین، بازیگران فیلم و دستاندرکاران با خانوادههایشان بودند. دیدم که آنها هم آمدند. فرهنگسرای بهمن را داشتند، فیلم که تمام شد، آنها از فیلم بدشان آمده بود.»
مسعود کیمیایی (به نقل از خبرگزاری ایسنا): «دعوا بر سر تحقیر من و فیلمهایم است. رویه هم درست است. تا دو سه فیلم دیگر چیزی از من باقی نماند. بهرام نه میتواند فیلم بسازد، نه تدریس کند، نه تئاتر روی صحنه ببرد. بیرون آمدیم. جلوی در هتل کنارتر دوتایی ایستادیم؛ دو فیلمساز تنها و بیکس در مقابل کوهی از رفتار ریاضی. تا حال که نه فیلمی از بهرام ساخته شده و نه من آن فیلم را ساختهام. من فیلم سلطان را ساختم که دوباره توقیف شد و بعد از حذف ۳۴ تکه با درجه «ب» ستارهدار مفتخر شد و بهرام بیضایی عزیز هم تا سه ماه پیش نساخته بود»
در این گفتوگو، کیمیایی سعی کرد برخورد محتاطانهای با قضیه داشته باشد و فقط با توضیح در مورد مشکلاتی که در راه نمایش فیلم سلطان پدید آمده بود، سعی کرد خود را از اتهام همکاری با سعید امامی مبرا کند. هرچند در سالهای بعد این روایت با تردیدهایی مواجه شد. بهعنوان مثال بهرام بیضایی سخنانی را که کیمیایی از قول او نقل کرد («نگرانی نسل آینده را داشت. میگفت از ما که گذشته است، فکر بچههای ایران باشید») رد کرد.
با این وجود، حواشی ادامه داشت. در مطلبی که با عنوان «بازخوانی دیدار مرموز کیمیایی و سعید امامی» به نقل از سایت تاریخ ایرانی در خبرگزاری ایسنا (۳ شهریور ۱۳۹۳) منتشر شده، چنین آمده است: «انتشار گزارشی با عنوان «مردی با بارانی آبی» همزمان با مصاحبه کیمیایی با «گزارش فیلم» پازل «ارتباط با سعید امامی» را تکمیل کرد. این گزارش میگفت در اواسط شهریورماه ۱۳۷۸ وقتی داوران خانه سینما سرگرم تماشای فیلمها بودند تا بهترینها را برگزینند، اولین زمزمهها شنیده شد. زمزمهای که مدام گسترش مییافت. طبق معمول منبع موثقی داشت [توضیح: این عبارت عیناً بهنقل از گزارش خبرگزاری ایسنا ذکر شده است. در منبع اصلی (سایت تاریخ ایرانی) هم عبارت به همین شکل ذکر شده است. احتمالاً منظور نویسنده از کلمه «داشت»، در اصل «نداشت» بوده است]. پخشکنندگان شایعه هم او را نمیشناختند و فقط به خاطر جذابیت شایعه آن را دامن میزدند. به نوشته این گزارش «یکی از فعالین خانه سینما که دست کم تا زمان تصدی سمتی در این تشکیلات صنفی باید بیطرف باشد، شایعه را هدایت کرد و اوج داد. موقع مناسبی برای پخش شایعه انتخاب شده بود. همان روزها قرار بود که فیلم «فریاد» را داوران ببینند. مثل همیشه نمایش فیلمی از کیمیایی موج موافق و مخالف را برمیانگیخت. این بار این موج همزمان با اوج ماجرای سعید امامی هم بود. این دو چه ارتباطی با هم دارد؟ پاسخ این پرسش را حوادث بعدی داد. در آن زمان علاقه ذاتی ایرانیها به «شایعه» که سینماگران هم گرفتار آنند، سبب شد که افراد در گوشها زمزمه کنند. «سعید امامی تهیهکننده فیلم سلطان بوده، در تیتراژ پایانی از او تشکر شده و عکسی هم از او در دست است که کیمیایی را در آغوش دارد.» طبق معمول نه کسی سراغ عکس را گرفت، نه تیتراژ پایانی سلطان را دید و نه به بدیهیترین پرسشها پاسخ داد. شایعه که هنوز از محدوده اهالی سینما بیرون نرفته بود، اولین تاثیر خود را کرد و به حذف کامل فیلم از جریان دریافت جایزه منجر شد».
گزارش اشارههایی داشت به گفتوگوی «یک نویسنده سرشناس سینمایی که در حال تهیه کتابی از زندگی و فیلمهای مسعود کیمیایی است». دیدار کیمیایی و بیضایی در طبقه هشتم هتل با آن مرد با بارانی آبی همان بود که کیمیایی گفته بود و اینکه «جلوی در هتل من و بهرام تصمیم گرفتیم این راز بین ما بماند.» آنچه این گزارش داشت و در گفتوگوی کیمیایی نبود، قولی بود که آن «مرد آبیپوش قدرتمند» داد و به آن عمل کرد. دو کارگردان به او گفتند: «شما از ما میخواهید فیلم بسازیم، چه فایده؟ همین الان مانع شدهاند که فیلمی از یک کارگردان معروف دیگر به یکی از بزرگترین جشنوارههای جهان برود.» آن مرد روی کاغذ چیزی نوشت و گفت: «این فیلم میرود…» همینطور هم شد و فیلم هفته دیگر رفت. کیمیایی گفت که بعد از چاپ عکس سعید امامی، هر دو کارگردان متوجه شدند که مرد قدرتمند طرف صحبت آنها سعید امامی بوده است. قرار شد باز هم به سکوت ادامه بدهند. فیلم بیضایی در آستانه کلید خوردن بود و عقل میگفت: نباید پیرامون آن بحثی به وجود بیاید.»
صحبتهای کیمیایی از بار شایعات کم نکرد و سایه تیره حرفوحدیثها بالای سر کیمیایی ماند. کمتر از دو سال و نیم بعد از گفتوگو با ماهنامه گزارش فیلم، کیمیایی در گفتوگویی با روزنامه نوروز (منتشرشده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۸۱) یک بار دیگر به ماجرای سعید امامی پرداخت و البته باز هم بسیار محتاطانه عمل کرد. شاید سینمادوستان و روزنامهخوانهای قدیمی هنوز عنوان آن گفتوگو را به خاطر داشته باشند: «حیطه سعید امامی حیطه آتش است؛ اجازه بدهید از کنارش رد شویم». همین عنوان نشان میدهد که کیمیایی کماکان قصد نداشت تا بهصراحت در مورد آن اتفاقات صحبت کند. کیمیایی در آن گفتوگو فقط بهشکلی سربسته و بدون ذکر نام دیگران، به این اشاره کرد که در این ماجرا تنها نبوده است: «این حیطه در آتش است و شما از هر طرف به این حیطه نزدیک شوید، آن آتش دامان شما را میگیرد و کسی که در آن تاریخ آن آتش را روشن کرد، خیلی آگاهانه این کار را کرد. خیلی دانسته این کار را کرد. بعدها فهمیدم که من در این ماجرا تنها نبودم بلکه خیلیهای دیگر هم بودند؛ خیلی از هنرمندان سینما، از تئاتر، از نقاشی و ادبیات… بله، من تنها نبودم. خیلیها را برای آن ماجرای سعید امامی آماده کرده بود… عرض کردم که آن حیطه، حیطه آتش است. اجازه بدهید ما از کنارش رد شویم».
سالها بعد (جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳)، کیمیایی با حضور در برنامه هفت یک بار دیگر در مورد این حواشی صحبت کرد. او در این برنامه با نامبردن از سعید امامی بر این تأکید کرد که هرگز فیلم سلطان و ضیافت را با هزینه وزارت اطلاعات و سعید امامی نساخته و تمام حرفهایی که در این زمینه گفته میشود شایعه است. او حتی گفت اگر کسی در آخر فیلمی از کیمیایی دیده که او از امامی یا حتی از کسی با نامی شبیه او یعنی حسین اسلامی تشکر کرده، میتواند کیمیایی را انکار کند (به نقل از خبرگزاری ایلنا). از دید کیمیایی، نشستوبرخاست با سعید امامی در آن زمان اجتنابناپذیر و محصول الزامات معمول بود (به نقل از هنر آنلاین). بخشی از سخنان کیمیایی در آن برنامه را به نقل از خبرگزاری ایسنا بخوانید: «من را متهم کردهاند که برای ساخت سلطان و ضیافت وزارت اطلاعات به من کمک کرده و سعید امامی سرمایهگذار یکی از فیلمهایم بوده است در صورتی که من این آقا را دو بار بیشتر ندیدم. به من پیشنهاد ساخت یک فیلم را داد اما امکان ساخت آن فراهم نشد … من هیچ گاه از قدرت پول نگرفتهام تا فیلم بسازم، اینکه من هیچ گاه در کنار قدرت نایستادم و همیشه هزینه فیلمهایم از باجه فروش فیلم تامین شده و با پولی که مردم برای دیدن فیلم من دادهاند، من فیلم ساختهام … این مسأله بود و من هم آرام از کنار آن گذشتم، اما در تمام این سالها مدام درباره این مسأله حرف زده شده، هر کس که پیش من آمده، در مورد این ماجرا حرف زده است. آن مأمور اسمش سعید امامی بود و بعد از آن مدام از من میپرسیدند که این فیلم را به سفارش او ساختهای یا … این حرف را درباره من زیاد زدهاند، اما واقعیت این است که سعید امامی یک پیشنهادی به من داد، من این کار را نکردم. در مورد این مسأله هم باید بگویم که اگر شما در تیتراژ پایانی فیلمهای من اسم این مأمور را دیدی، یا اسمی شبیه اسم او را، من را کاملاً انکار کنید. من از جایی پول نگرفتم، مثل یک هنرمند پاک این را میگویم، من سعید امامی را دو بار دیدم، او یک مأمور بود و هر وقت آنها کسی مثل من را بخواهند، باید برود، چه من و چه شما باشیم، فرقی نمیکند، پس این حرف را، تمام کنید برای من … سعید امامی را پتک کردهاند و مدام در طول این سالها در سر من کوبیدهاند.»
مسعود کیمیایی: حیطه سعید امامی حیطه آتش است؛ اجازه بدهید از کنارش رد شویم. این حیطه در آتش است و شما از هر طرف به این حیطه نزدیک شوید، آن آتش دامان شما را میگیرد و کسی که در آن تاریخ آن آتش را روشن کرد، خیلی آگاهانه این کار را کرد. خیلی دانسته این کار را کرد. بعدها فهمیدم که من در این ماجرا تنها نبودم بلکه خیلیهای دیگر هم بودند؛ خیلی از هنرمندان سینما، از تئاتر، از نقاشی و ادبیات… بله، من تنها نبودم
نتیجهگیری
نمیتوان نام مسعود کیمیایی را از سیاست جدا کرد. از همان زمان قیصر، خیلیها در مورد ویژگیهای سیاسی فیلمهای او حرف زدهاند. قیصر از سوی بسیاری یک فیلم ایدئولوژیک تلقی شد که علیه نظم موجود شورش میکرد. ماجرای سانسور گوزنها را هم احتمالاً تمام علاقهمندان به تاریخ سینمای ایران میدانند. سفر سنگ، خط قرمز، رد پای گرگ و اعتراض فقط تعدادی از دیگر فیلمهای کیمیایی هستند که در آنها میتوان رد صریح بحثهای سیاسی را دید. اما این پیوند میان کیمیایی و سیاست گاه نمودهایی فرامتنی هم داشته است. هنگام وقوع فاجعه سینما رکس آبادان در مرداد ۵۷، فیلم گوزنها در آن سینما در حال نمایش بود. اما اگر این ارتباطات میان هنر و سیاست گاه به نفع کیمیایی تمام شده، در مواردی هم ضربه سنگینی به او زده که ماجرای ساخت ضیافت و سلطان مهمترین نمونهاش بوده است. کیمیایی هیچگاه نتوانست بهطور کامل خود را از زیر بار اتهامات خلاص کند. اگر پیش از خواندن این مطلب اطلاعات چندانی در مورد ماجرای ملاقات کیمیایی و سعید امامی نداشتید، یک بار دیگر به برخی از نقلقولهای این متن برگردید. بهعنوان مثال، جملات نقلشده از گفتوگوی کیمیایی در اولین روز فیلمبرداری ضیافت را بخوانید. همینطور به نکاتی توجه کنید که مصطفی جلالی فخر در مورد «رام» بودن ضیافت بیان کرد، آنچه رضا درستکار در مورد طرح موضوع «آشتی ملی» در ضیافت مطرح کرد یا یا آنچه طهماسب صلحجو در مورد تغییر مسیر کیمیایی در پرداختن به شخصیتهای پلیس نوشت. بعد از آگاهی از اینکه احتمال دخالت سعید امامی در تولید ضیافت وجود داشته، ممکن است تکتک این جملات را با دیدگاهی کاملاً متفاوت ارزیابی کنید.
شاید طرفداران کیمیایی هم قبول داشته باشند که ضیافت (بهجز سکانسهای اول که طرفداران زیادی دارد و خیلیها آن قسمت را حتی از بهترین بخشهای سینمای کیمیایی میدانند) نمیتواند یکی از فیلمهای قابلقبول این فیلمساز باتجربه محسوب شود. اما حواشی ایجادشده در طول این ربع قرن باعث شده تا ضیافت همواره جایگاه ویژهای نه فقط در سینمای مسعود کیمیایی که حتی در زندگی شخصی او داشته باشد. مرور این فیلم (بهخصوص بعد از آگاهی نسبت به حواشی آن) هم برای درک بهتر از تغییر موقت مسیر حرکت سینمای مسعود کیمیایی و هم یادآوری اتفاقاتی که در تقابل میان دو حوزه هنر و سیاست در ایران دهه ۷۰ رخ داد، ضروری است.