محمد کارت با نمایش همان نخستین فیلم بلندش «شنای پروانه» با این نقد از سوی برخی منتقدان و مخاطبان مواجه شد که او خشونت را دراماتیک کرده و مشغول لات گرافی است! این انتقاد اکنون با پخش سریال «یاغی» نیز دوباره مطرح شده و این بار نام فیلم را هم به پیوست این نقد میکنند. حال پرسش این است که آیا او روایتگر لاتگرافی است یا لاتشناسی و آسیبشناسیهایی زندگیهای آمیخته با خشونت؟ یا پرسش این است که آیا علت جذب مخاطب همین مولفه لاتگرافیست؟
اگر پاسخ مثبت باشد یعنی سقوط اخلاقی جامعه! جامعهای که مردمش از تماشای لات و لاتبازی لذت میبرند! به نظر میرسد در پاسخ به این سوال که آیا «شنای پروانه» و «یاغی» لاتگرافی است یا نه باید به تحلیل جامعهشناختی آنها پرداخت نه نقد زیباییشناسی. از حیث دراماتیک همواره شخصیتهای منفی واجد جاذبه صوری هستند چنانکه اغلب کاراکترهای معتاد به عنوان شخصیتهای دوستداشتنی در ذهن مخاطب میمانند همچنانکه بهروز وثوقی «گوزنها»، بهرام رادان «سنتوری» و نوید محمدزاده «ابد و یک روز» در حافظه تاریخی مخاطب ثبت شدهاند.
یکی از مولفههای مهمی که در هر دو اثر «شنای پروانه» و «یاغی» وجود دارد توجه به اهمیت خانواده است. در شنای پروانه، حجت و در یاغی، جاوید هر دو برای حفظ و صیانت از نهاد خانواده میکوشند. در یاغی، جاوید همه تلاشش برای گرفتن شناسنامه در واقع تلاش او برای هویتمندی و تشکیل خانواده است تا بتواند از گذشته دردناک خود به سمت آیندهای رستگارانه پل بزند
در «شنای پروانه» و «یاغی» اما شخصیتی منفی که همان لات و لوتها باشند نه محبوب که منفورند. نه قهرمان که ضدقهرمانند. بر این اساس باید گفت که آنها آثاری ضد خشونت است. خشونت را تقبیح میکند نه تقدیس! گرچه خشونت و لاتبازی را به تصویر میکشد اما این نمایش نه در تایید و ستایش که در نکوهش آن است. ضمن اینکه باید در تحلیل این فیلم و شخصیتهای لات و اوباش آن به رویکرد و البته سبقه و کارنامه فیلمساز هم رجوع کرد. او در فیلمهای کوتاه و مستندش هم به این سوژه پرداخته بود و در واقع آثار داستانیاش پشتوانهای مستند دارد. او هم تجربه زیسته در جغرافیای فیلمش را دارد و سالها در چنین محلات و فضاهایی در شیراز زندگی کرده و هم در این باره فیلم مستند و کوتاه ساخته است. مستند «خونمردگی» از جمله آنهاست که مضمونی اجتماعی دارد و با نگاه آسیبشناسانه زندگی جبرآمیز، فرهنگ لاتی و خشونت غالب برخی از جوانان جنوب شهر شیراز را به نمایش میگذارد. او که خودش متعلق به محلههای جنوب شهر شیراز است کاملا به جغرافیای قصهاش تسلط دارد و بنابراین ادا و اطوار درنمیآورد.
زمانی میتوانیم بگوییم فیلم لاتگرافی است که هم فیلمساز تجربه و شناخت دقیقی از موضوع نداشته و صرفا برای جذابیتهای صوری و بصری و هیجانی به سراغ آن رفته تا تماشاگر را مرعوب کند و هم اینکه این موقعیت و شخصیتها نه برآمده از منطق و مقتضای درونی متن که به عنوانی امری تزیینی به آن الصاق شده باشد. این در حالی است که «شنای پروانه» و «یاغی» هیچ یک از این دو ویژگی را نداشته و با نگاهی پاتولوژی و آسیبشناسانه به سوژه و شخصیتهای خود نگریسته و خود به نقد آنها دست میزند. اینکه فیلم یا فضاهایی این چنینی را دوست نداشته باشیم یا نپسندیم بحث دیگری است و اینکه فیلم ممکن است در روایت یا شخصیتپردازیها و درواقع از حیث دراماتیک ضعف و اشکال داشته باشد هم درست است اما برچسب زدن و متهم کردن آن به لاتگرافی به آن راه نمییابد که در این صورت بسیاری از فیلمهای تاریخ سینما که در آن به بازنمایی عریان ضدقهرمانهای خشن و بیرحم پرداخته شده صرفا لاتگرافی بودند نه سینماتوگرافی!
یکی از مولفههای مهمی که در هر دو اثر «شنای پروانه» و «یاغی» وجود دارد توجه به اهمیت خانواده است. در شنای پروانه، حجت (با بازی جواد عزتی) و در یاغی، جاوید (با بازی علی شادمان) هر دو برای حفظ و صیانت از نهاد خانواده میکوشند. در یاغی، جاوید همه تلاشش برای گرفتن شناسنامه در واقع تلاش او برای هویتمندی و تشکیل خانواده است تا بتواند از گذشته دردناک خود به سمت آیندهای رستگارانه پل بزند.
پایانبندی شنای پروانه هم با تاکید بر حفظ و انسجام خانواده و ارزشهای آن صورتبندی میشود. زمانی که شخصیت منفی از سفره خانوادگی حذف میشود به این معناست که این آدم اصلاً سر سفره خانواده بزرگ نشده است. در واقع پایانبندی فیلم، بازگشت به خانواده است، خانوادهای که ضد آدمهای اراذل و اوباش است. جای خالی هاشم (امیر آقایی) دور سفره تاکیدی بر این معناست که خود خانواده عضو ناخلف خود را از سفرهاش حذف کرده و این تاکیدی است که فیلم بر ارزش و اعتبار خانواده میکند.
بله در یاغی با تصویری از اراذل و اوباش و آدمهایی که به لات و گندهلات میشناسیم مواجه میشویم اما این حضور به معنای تایید وجود آنها نیست. خشونتی که میبینیم در نقد و تقبیح خشونت است، یعنی مخاطب با آدمهای منفی فیلم همذاتپنداری نمیکند یا سریال سمت آنها نمیایستد. برعکس تلاش میکند تا عواقب این شیوه زیستن را گوشزد کند. مهم این است که مخاطب از تماشای این خشونت به تنفر و بیزاری از خشونت و زیست خشونت ورزانه و خلافکارانه میرسد نه اینکه با آنها همذاتپنداری کند. در واقع سریال، نقد خشونت میکند و نه نقل خشونت!
پیام صریح و روشن سریال این هست که دستت رو بگذار رو زانوهات و از منجلاب اطراف خودت رو نجات بده.
امروز ثبت نام کشتی بخاطر این سریال شصت درصد افزایش داشته.
این یعنی خدمت به جامعه
این یعنی موفقیت
این یعنی خیلی ها امروز تصمیم گرفتن بین اعتیاد و ورزش
موفق باشید. تا الان عالی بودید.
محمد کارت و تمامی تیم خودشون کارشون بلدن متاسفانه دید جامع امروز شده اگر کسی بخواد به ما چیزی بگه منتظریم جوابش بدیم نه اینکه حرفش گوش بدیم و فیلم یاغی زندگی نامه خیلی از ماهاست با افتخار میگم زندگی نامه بنده بوده و هست بعضی حرفا بعضی کارا توی فیلم ها بهت میرسه که در اینده ات تاثیر بزرگی داره یاغی متاسفانه هرکسی اسمش میگه فکر میکنید یعنی معنای لات لوت نه عزیز برداشت و دید شما اینجور هستش از کلمه یاغی : یاغی از برداشت ما میشه مجنون عاشق هدف مثل لیلی و مجنون
پس دید ما مشکل و ظرز فکر ما باید تغییر کنه یاغی بهت میرسه که اسی قلک میگه از دید ما میشه : جنگی.مجنون.عاشق به هدفش میرسه و هر گوش شکستهی لات نیست عزیزان فیلم یاغی فرش قرمز هم براش کمه دوستون دارم از صمیم قلب انشاالله موفق ترین بشید و خیلی زود جزئی از تیم شما بشم پیگیر ما هم باشید عشق منی