معرفی کامل و اطلاعات سریال یاغی
سکانس افتتاحیه یاغی با دزدی از وسایل شهری شروع میشود میزانسن با دزدان همراه است، گویی که مشغول برداشتن سهم خود از شهر هستند. «محمد کارت» با همین افتتاح خوب به ما قهرمان/قهرمانهای داستانش را معرفی میکند. قهرمانی از همان طبقه مورد علاقه کارت که در همۀ آثارش سوژۀ محوری بودند. از این بابت کارت یکی از استثنائات سینمای ایران است.
استاد نامداری در علوم انسانی میگفت؛ غایت تحلیل خاصنگری است و مرادش اهمیت تمرکز بر موضوعی خاص و تحقیق مستمر دربارۀ آن بود. باید همچنین باشد. علم به این سمت رفته است که دوران علامه بودن گذشته است. جز علم، هنر هم به این سمت رفته است. مشخصاً در سینما کارگردانان مؤلف نهفقط در فرم که در سوژه هم معمولاً تمرکز بر یک {چیز} دارند. تا آن یک {چیز} را خوب بشناسند.
گاه کارت لااقل در ساختههای داستانیاش از جامعهشناسی خشونت و لمپنیسم فاصله میگیرد. به دنبال تبارشناسی این طبقه نیست. گویی میخواهد آینه نزدیک و تمام رخی باشد از یک طبقه که بخشی از این طبقه ناخودآگاه درگیر خشونت و خلاف میشوند و بخشی هم که بهظاهر درگیر نمیشوند زیستشان تماماً با همان ساختار گره خورده است و انگار از آن گریزی نیست
در ایران در دانشگاه هم این را کمتر داریم، در سینما که بسیار بهندرت فیلمسازی یافت میشود که بر یک سوژه متمرکز باشد. ( البته که این سخن به این معنی نیست که پرسهگردی یکسره بد باشد.) باری محمد کارت ازجمله فیلمسازانی است که از همان ابتدای ورود خود به دنیای سینما چه آن زمان که مستند میساخت، بعدتر فیلم کوتاه و بلند، تا به امروز که برای شبکه نمایش خانگی سریال ساخته است، بر یک پدیده، یعنی دنیای پرتلاطم، خشن و زمخت طبقه کمتر برخوردار و حاشیهنشین تمرکز کرده است.
یکی از وجوه برای سینما جذابِ این طبقه خشونت و بزه در آن است. توجه به این وجه طبقه کمتر برخوردار مد این روزها هم شده و خلاف رویه، حتی تلویزیون هم سراغ آن رفته و طبق معمول اثری بسیار نازل درباره آن ساخته و در حال پخش است. در میان متأخرینی که سراغ این طبقه و مسائلش رفتهاند، کارت یکی از موفقترینهاست و نشان داده که این آدمها را کموبیش میشناسد.
نگاه کارت لااقل در ساختههای داستانیاش از جامعهشناسی خشونت و لمپنیسم فاصله میگیرد. به دنبال تبارشناسی این طبقه نیست. گویی میخواهد آینه نزدیک و تمام رخی باشد از یک طبقه که بخشی از این طبقه ناخودآگاه درگیر خشونت و خلاف میشوند و بخشی هم که بهظاهر درگیر نمیشوند زیستشان تماماً با همان ساختار گره خورده است و انگار از آن گریزی نیست.
قسمت پایلوت سریال یاغی که اخیراً پخش شد در ادامه همان مسیری است که پیشازاین کارت طی کرده بود. یکی از نقاط پیشرفت کارت در یاغی این است که خلاف «شنای پروانه» اینجا ساختار غایب نیست و این گامی روبهجلو برای فهم طبقه موردنظر او است. «جاوید» با بازی علی شادمان به لحاظ قانونی سوژه بیهویت، گرهخورده با وضعیت و ساختاری که حتی او را بهمثابه یک شهروند، یک فرد به رسمیت نمیشناسد. کارت پیشازاین هم، در مستند «بختک» به مسئله بیهویت از زاویه دیگر پرداخته بود و انگار بیهویتی که یکی از مسائل مهم حاشیهنشینان است برای او یک دغدغه است.
یاغی در قسمت اول مخاطب را درگیر دغدغههای صاحب اثر میکند. قهرمان را و ضدقهرمان را به ما معرفی و مسائلش را طرح میکند. با یک ریتم بسیار تند. به نظر ریتم تند چنین روایتی ناگزیر باشد. مخاطبان سینمای ایران و بخصوص سریالهای شبکه نمایش خانگی عادت به نمایش طبقه متوسط دارند و زندگی دورِ کند این طبقه. زندگیای که معمولاً قابلبرنامهریزی و مشخص است. زندگی حاشیهنشینان و طبقه کمتر برخوردار اینچنین نیست.
تراکم جمعیت، تنوع بدبختی و ریتم تند صفات جداییناپذیر این زندگی است. از این بابت به نظر که کارت ریتم مناسبی برای روایت خود انتخاب کرده است. البته که قسمت اول بی ایراد هم نیست. از دیالوگهایی که به کاراکترها نمیآید و همچون بیانیه میشوند تا نوسان در بازیها و خط فرعی داستانی که آنطور که باید پرداخته نشده. با همه اینها قسمت افتتاحیه اگر نگویم بهترین قطعاً از بهترین شروعهای شبکه نمایش خانگی در همه این سالها بوده است.
اما باید توجه داشت که بزرگترین مشکل سریالهای ایرانی این است که در طرح اولیه میمانند. نهایت بسط آنیکی دو قسمت است و بعدازآن؛ قصهای که دیگر نیست. امیدوارم که یاغی در این دام نیفتد و همزمان با رعایت قواعد ژانریاش قواعد سریالسازی را هم رعایت کند. خصوصاً اینکه با ریتم بسیار تندی شروع کرده است و مخاطب انتظار افت ریتم را ندارد، مگر بهضرورت سینمایی. باید منتظر ماند و دید.