درباره اهمیت موسیقی عجیب و حساسی که نیل یانگ برای فیلم مرد مرده (Dead Man) ساخته است و درباره جایگاه آن در تاریخ موسیقی متن فیلم باید بسیار بااحتیاط و دقت سخن گفت و مراقب بود که در حق آن بیانصافی نشود. من فکر میکنم مشخصا انتخاب نیل یانگ و نه هیچکس دیگری برای این کار، اوج درخشش شهود اولیه جارموش برای حس تشخیص و انتخاب درستش بوده است. برای نواختن انفرادی گیتار الکتریک در طول یک فیلم ساکن و کند درباره دردهای جسمانی، پرواز، احترام به بومیان آمریکایی و جاودانگی که عمدتا و تقریبا بهطور کامل در فضای باز اتفاق میافتد، فکر میکنم، انتخاب نیل یانگ، درستترین انتخابی بوده که جارموش میتوانست انجام دهد.

نیل یانگ یک همیار محیطزیست است، به این معنا که او از منابع طبیعی حمایت میکند و موجبات حفاظت از محیطزیست را به شکلهای مختلف فراهم میآورد. او در همه مجامع عمومی، علیه محصولات اصلاحشده و دستکاری ژنتیکی، انکار تغییرات اقلیمی، جنگلزدایی و غیره صحبت میکند. زمان زیادی است که موسیقی او هم محیط زیستی شده است. این تغییر نهتنها در متن و موضوع موسیقی یانگ اتفاق افتاده، خود لحن و نوای موسیقی او هم فریاد میزند که این آدم طرفدار محیطزیست است. (که البته در سال ۲۰۱۶ هم، او آلبومی به نام زمین منتشر کرد!). من پیشنهاد میکنم که او را در کار صدا هم یک همیار و حامی محیطزیست بدانید.
نقد فیلم منک آخرین ساخته دیوید فینچر | میمونِ مست!
این یعنی چه؟
نیل یانگ تصمیم گرفت موسیقی فیلم مرد مرده را در یک استودیوی معمولی نسازد، بلکه آن را در یک انبار در سانفرانسیسکو و در کامیونی که بیرون پارک شده بود از راه دور ضبط کند. او در حالی که هر یک از صحنههای تدویننشده فیلم را چندین بار تماشا میکرد، همزمان موسیقی مینواخت. او هر بار اجازه میداد این فیلم از ابتدا تا انتها بدون توقف ادامه پیدا کند و پخش شود. او همانطور که اجراهای انفرادی لایو خود را انجام میداد، چندین ساز مختلف را بررسی و مقایسه میکرد تا ببیند کدام یک از آنها را انتخاب کند. بیشتر چیزی که در فیلم «مرد مرده» میشنوید، صدای گیتار الکتریک گیبسون لس پال خود یانگ است که یانگ آن را Old Black میخواند. اساسا، یانگ هنگامیکه تصمیم گرفت رویکرد خود را نسبت به فیلم انتخاب کند، سعی کرد که از روشهای معمول و متعارف برای تماشاگران استفاده نکند و کاری تکراری ارائه ندهد. او برای این کار شیوه جدیدی مخصوص به خودش ایجاد کرد.
نیل یانگ با حدود بیست پرده در اندازههای مختلف، موسیقی فیلم را بهطور مستقیم و با دقت ۳۶۰ درجه هدایت میکرد. او قبلا فیلم مرد مرده را دیده بود و جارموش فهرستی از لحظاتی که در آن موسیقی میخواست را به یانگ داده بود. اما یانگ اصرار داشت که فیلم را ببیند و بهصورت همزمان در مورد موسیقی آن تصمیم بگیرد. او درباره کیفیت آهنگ فیلم آنقدر انعطاف به خرج داد تا بتواند ریتم فیلم را به شکلی تکمیل کند که هم بهاندازه کافی قوی باشد و هم بتواند توجه ما را به آن جلب کند.
چیزی که من میخواهم بگویم این است: چون یانگ موسیقی این فیلم را بهتنهایی و تقریبا به شکلی نیمه برنامهریزی شده ساخته است، گویی شما این فیلم را از طریق چشمان او میبینید و از آن مهمتر، این فیلم را از گوش او میشنوید.
موسیقی فیلم مرد مرده ، بخش کوچکی از پیکره زبانی نیل یانگ است. یانگ در این فیلم، آهنگی ساخته تا بر تن اثر هنری یک نفر دیگر پوشانده شود. هرچند نیل یانگ هم خواننده و هم ترانهسراست، اما او نه آواز میخواند و نه ترانه: او درنهایت کار خود را به تعداد ملودی سبک سرف، فولک و موسیقیهای موریکونه در سبک غربی آن و تعدادی ملودی که فضای اکشن فیلم را همراهی کند، محدود کرده است. آلبوم موسیفی فیلم مرد مرده ، ۷ قطعه بیکلام دارد و بقیه شامل اشعار ویلیام بلیک با صدای جانی دپ است. یانگ مذهبی است، اما خیالپرداز نیست. او گاهی اوقات، بسیار دقیق عمل میکند. در طول حرکت یک قطار، در اوایل فیلم، صدای چرخهای لوکوموتیو به گوش میرسد؛ وقتیکه بازیگر فیلم آواز کوتاهی میخواند، نیل یانگ آن را با آکورد مناسبی درزمینه میگذارد. اما این کار او، از مهارت موسیقایی او نسبت به سایر کارهایی است که تاکنون انجام داده است حکایت دارد. نواختن گیتار سیاه پیر (Old Black) که آن را بدون مضراب مینواخت، اساسیترین بخش آن بود.
موسیقی نیل یانگ در فیلم مرد مرده ، بزرگتر از خودش به نظر میرسد و بزرگتر از ما. دلیل آن این است که این موسیقی وابسته به محیطزیست است.

طبیعت میتواند شما را بکشد – یا نسبت به شما بیتفاوت باشد، گاهی میتواند در نقش یک انرژی جدا از شما و اساسا مخالف با شما باشد و یا بهعنوان انرژی که با آن همتراز هستید موافق شما باشد، کاملا بستگی به این دارد که از نظر فرهنگی درباره این چیزها چگونه فکر میکنید.
ویلیام بلیک، یک حسابدار بیچاره از اهالی کلیولند است. او محور فیلم مرد مرده است و جانی دپ نقش او را بازی میکند. اولین الزام برای او، پسازاینکه به شهر «ماشین» آریزونا میرسد و شغلی پیدا نمیکند، پیدا کردن پناهگاه است. (پیامد متناقض و پارادوکسیکال پیدا کردن پناهگاه، این است که او بار دیگر به یک آواره در طبیعت تبدیل شده که یکبار دیگر به پناهگاه نیاز دارد.) سرخپوستی به نام هیچکس، که مردی فیلسوف مسلک است به راهنمای معنوی بلیک تبدیل میشود. ( نقش او را گری فارمر بازی میکند.)
ما میتوانیم نسبت به ماهیت و رابطه بدن انسان آنقدر شناخت پیدا کنیم تا چیزی تولید کنیم که نهتنها انسان را نکشد – حتی اگر مقدار آن خیلی هم زیاد باشد – بلکه برای او مفید هم باشد و آن چیز، چیزی نیست جز موسیقی. شاید همه موسیقیها از طبیعت سرچشمه نگیرد. اما منشا بیشتر آنها، طبیعت است. من همیشه در مورد موسیقیهایی که از حیوانات، گیاهان، زمین و بدن انسان سرچشمه میگیرند فکر میکنم، چیزهایی مثل یک ضربان ثابت مثل صدای پا یا چکیدن آب؛ صداهای الاکلنگی یا نوسان دار مثل حس انسان نسبت به تعادل و توازن؛ پلی ریتمی یا ناهمگونی مثل صدای پرندگان، قورباغهها و ملخها؛ صداهای نازک و کشیده مثل صدای باد، یخ و برگها؛ تراکم و چگالی، مثل صخرهها و امواج؛ دینامیک حجمی مثل حیواناتی که به سمت شما و یا خلاف جهت شما میدوند. من همچنین در مورد دو تا از تخصصهای قوی و برجسته یانگ در گیتار الکتریکی فکر میکنم. (رعدوبرق، رانش زمین، زمینلغزش، خرخر یا خرناس یا ترشح ریه پستانداران و یا پژواک)
نیل یانگ دوست دارد در شبهایی که ماه کامل است ضبط کند و این دقیقا نشاندهنده همین موضوع است که او چقدر موسیقی را نتیجهای از طبیعت میداند. این خیلی خوب است – نیازی هم به دانستن آن نیست. وقتی به صدای نواختن Old Black او گوش میدهم که بدون همراه یا به شکل تکنوازی طولانی اجرا میشود، متوجه میشوم که تا چه حد عمیق غرق این نوا شدهام. همزمان با گوش کردن به این نوا، چندان علاقهای ندارم که درباره ساختار موسیقیایی این آهنگ بیشتر فکر کنم و یا درباره شجرهنامه و تاریخچه موسیقی یانگ، در عوض دوست دارم ببینم که چه مقدار از صداهای گیتار او به رویدادهای آب و هوایی یا فرآیندهای ارگانیک اشاره دارد: طوفانها، تغییرات آسمان، غلظت هوا، احتراق، پوسیدگی، گلولای. و چون مقدار خوبی فضا برای جابهجایی در آن موسیقی وجود دارد، من هم در مورد خودم فکر میکنم.

موسیقی یانگ در فیلم مرد مرده ، بزرگتر از خودش به نظر میرسد و بزرگتر از ما. دلیل آن این است که این موسیقی وابسته به محیطزیست است. یانگ اجازه میدهد که یک تک نت موسیقی برای مدتی پخش شود. او میگذارد که شما به نت عادت کنید و نت به شما عادت کند. برخی اوقات این نت یا آوا بهخودیخود هیچ مفهومی ندارد، شاید هم داشته باشد. شاید هم مفهوم این نت شما باشید؛ شمایی که به آن عادت میکنید و یک رابطه بین شما و نت شکل میگیرد. یک حس پایه از انسجام و تمامیت و هدفی ایجاد شده در کارهای یانگ وجود دارد. جدای از آن، مطمئنم که چند باری که از او کاری شنیدهام – بهخصوص در حال تکنوازی یا نوازندگی در فضای باز –(خارج از استودیو) بهترین تجربیات من درزمینه گوش دادن به موسیقی بوده است. جارموش شخصیت ویلیام بلیک را بهعنوان یک تکه کاغذ سفید توصیف کرده است که هر کس میخواهد هر چیزی در آن بنویسد. این دقیقا همان حسی است که من بعد از دیدن این فیلم داشتم: ارزش پیدا کرده بودم و همچنین اصلاح شده بودم.
روانشناسان محیطی، راشل کاپلان و استفن کاپلان، در کتاب تجربه طبیعت خود که مربوط به سال ۱۹۸۹ است، از واژه «شیفتگی یا جذابیت نرم» برای اشاره به نوع خاصی از توجه غیرارادی استفاده کردهاند – به عبارت دیگر، تعامل و درگیر شدن کامل و بدون تلاش که فرصت کافی برای تفکر را میگیرد و بهنوعی شفابخش و دلانگیز است. («جذابیت سخت» نوع دیگری از توجه غیرارادی است: که هشیارانه، خودآگاه و به شکل پاسخی به یک خطر یا آزمایش است). کاپلانها معتقدند که جذب نرم میتواند صرفا در طبیعت تجربه شود، ابرها، غروب، حرکت برگها در باد و … الگوهایی اینچنینی که بهآسانی قادرند توجه را جلب کنند اما به شکل زیرپوستی و آرام. و همچنین چیزهایی مثل نمایش نور بر روی شاخ و برگ، الگوهای ایجاد شده توسط سایههای بلند، حالات مختلف یک واحه با تغییرات در آبوهوا و فصل…
من چند چیز دیگر به این لیست اضافه میکنم: رفتار نوزاد، شکلی از نمایش ضعف و عدم درک که بلیک از خود نشان میدهد؛ آتش، که شخصیتهای فیلم مرد مرده زمان زیادی به آن نگاه میکنند؛ و آب، که این کاراکترها، کمی کمتر به آن نگاه میکنند. نبردهای مسلحانه در فیلم مرد مرده، بیشترین صحنههای اکشن فیلم را شامل میشوند که از نوع جذابیت سختاند. ولی بخش زیادی از بقیه فیلم را صحنههای آرام تشکیل میدهند که در قالب و چارچوب جذابیت نرم قرار میگیرند. بخشهایی از فیلم که بلیک و هیچکس را به تصویر میکشد، معمولا در میان درختان، آبوآتش قرار دارد، چیزهایی که در حکم روح فیلم مرد مرده هستند و دقیقا شما میتوانید احساس کنید که یانگ به این صحنهها توجه بسیار زیادی کرده است.
درست در نقطه میانی فیلم، بلیک، مجروح، گرسنه و احتمالا در حال احتضار به دلیل عفونت روی تخت افتاده و هیچکس کنار آتش نشسته است. هیچکس تازه کاکتوسش را خورده و آماده آواز خواندن میشود. یانگ، اولین صدای کوچک و آزمایشی گیتار را ایجاد میکند. هیچکس با یک عبارت کوتاه شروع میکند، بعد نفس میگیرد؛ یانگ آن بخش را پر میکند. هیچکس یک عبارت دیگر را میخواند و یانگ نفس بعدی او را پر میکند. این توجه و دقت به جزییات در مقیاس میکروسکوپی است.
فیلم کم کم محو میشود و به حاشیه میرود و دوباره برمیگردد.
حالا هیچکس روی زمین زانو میزند، به بلیک نزدیک میشود، با دقت به او نگاه میکند، با کنجکاوی و آگاهانه. بلیک خوابیده است. گیتار یانگ زمزمه میکند. بلیک چشمانش را مچاله کرده و سپس باز میکند مثل یک نوزاد. با باز شدن پلکهای بلیک، یانگ آهنگی را با حجم زیادی به صدا درمیآورد: از چشم هیچکس، چهره بلیک تغییر شکل میدهد؛ یانگ آهنگ را تغییر میدهد. بلیک میگوید: “به چی نگاه میکنی؟” پیش از اینکه کلمات از دهان او خارج شوند، یانگ باز آهنگ را تغییر میدهد و دوباره به دیالوگ جانی دپ برمیگردد.
هیچکس صورت بلیک را رنگ کرده و او را آماده جنگ مرده است. یانگ دوباره آهنگ را شدت میبخشد. هیچکس دستش را از روی گونههای بلیک میکشد و آهنگ کم میشود. هیچکس عینک بلیک را روی چشم خود میگذارد. بلیک نمیفهمد چرا، اما آنقدر ضعیف و بیرمق شده است که نمیتواند آن را پس بگیرد. هیچکس اسب او را زین میکند و سوار اسب میشود. آتش ترق و تروق میکند و یانگ در پاسخ به آن ترق و تروق آکورد را تغییر میدهد.
در این صحنه ششدقیقهای اتفاقات کمی رخ میدهد. اما موسیقی نیل یانگ، محیط زیستی یا ضمنی؛ ملایم یا بیتأثیر؛ یا باابهت، هر چه که باشد، به نظر میرسد نوعی از موسیقی است که توجه شخصیتهای فیلم را به هم و به پیرامونشان را ثبت کرده است.
منبع: The Criterion Collection