تلاش برای به دست آوردن هرچه که میخواهید
مدیر اجرایی تولید سریال پاچینکو تصمیم میگیرد وظایف کارگردانی را میان کوگونادا (بعد از یانگ After Yang) و جاستین چان (مرداب آبی Blue Bayou) تقسیم کند. کوگونادا قسمتهای اول، دوم، سوم و هفتم و چان قسمتهای چهار، پنج، شش و هشت را کارگردانی کرده است. در ادامه این دو فیلمساز درباره سریال پاچینکو، سبک کاری و نحوه همکاریشان با یکدیگر، صحبت کردهاند. با فیلیموشات و مصاحبه با کارگردانان سریال پاچینکو همراه باشید.
در سریال پاچینکو Pachinko یک خانواده کرهای برای پیدا کردن جایگاهی در دنیای متخاصم مبارزه میکنند. سونجا (با بازی کیم مین-ها و یون یو-جونگ در سنین مختلف) که در یک سرزمین اشغال شده و در فقر متولد شده است، دقیقا قبل از جنگ جهانی دوم از بوسان کره به اوساکا در ژاپن مهاجرت میکند. او که در تلاش است خانوادهاش را در کنار هم نگه دارد، با تعصب بیرحمانه و همچین فشار برای تسلیم شدن در برابر یک باند جنایتکار به رهبری هانسو (لی مین-هو) مواجه میشود. داستان پاچینکو که صحنههای آن در سه کشور کره، ژاپن و ایالات متحده فیلمبرداری شدهاند، چندین دهه را در بر میگیرد. به این ترتیب، پاچینکو پروژهای با تولیدی عظیم بود که برای مدتی توسط کرونا به حاشیه رانده شد. این مجموعه ۸ قسمتی بر اساس رمان پرفروش مین جین لی برای اپل تیویپلاس نوشته و تولید شده است.
- آیا میتوانید درباره معانی و مفاهیمی که این پروژه برای جامعه کرهای دارد، صحبت کنید؟
جاستین چان: منبع اصلی یا همان رمان، اثری نمادین برای جامعه ما است. نکته هیجانانگیز درباره سریال این است که عناصر تاریخی در آن تنیده شدهاند. من همیشه در حال بررسی تجربیاتمان در این کشور هستم و این سریال یک روش متفاوت برای کاوش در آن بود.
کوگونادا: من مدتی است به این فکر میکنم که در کجای طیف آسیایی بودن قرار میگیرم. گاهی اوقات احساس میکنم به اندازه کافی آسیایی نیستم و گاهی بیش از حد احساس آسیایی بودن میکنم. این یک گفتوگوی مدام است که من با خودم دارم. گفتوگوی درونیای که تنها چیز ثابت آن احساس بیمکانی و جابجایی است. تلاش برای یافتن پاسخ این مسئله در این داستان همان چیزی است باعث میشود بتوانم در سطح عمیقی با آن ارتباط برقرار کنم. داستان بزرگتر خانوادهای که از وطن خود نقل مکان میکنند، خودشان را از نو میسازند و در عین حال تلاش میکنند بفهمند چه کسانی هستند و واقعا از کجا آمدهاند.
- چگونه همزمان روی بخشهای مختلف کار میکردید؟ آیا با هم آماده میشدید؟
چان: همزمان با یکدیگر بحث میکردیم. اگر شما بعد از یانگ و مرداب آبی را دیده باشید، میدانید که ما بدون شک فیلمسازان متفاوتی هستیم. اما شیوه طراحی این سریال به هر دوی ما این اجازه را میداد که تا در یک جهان با یکدیگر همزیستی داشته باشیم.
کوگونادا: من فکر میکنم وقتی جاستین سریال را به دست میگیرد، درست در لحظه مناسب است. زمانی که سریال در جهتهای مختلف شروع به گسترش میکند. اینطور نیست که اول بخش مربوط به ما فیلمبرداری شده باشد و سپس بخش بعدی وارد شود. ما به معنای واقعی کلمه فیلمبرداری آن را مثل یک فیلم حماسی انجام میدادیم. بازیگران باید بسیار تیزهوش و چالاک میبودند، چراکه آنها اول باید با من و سپس با جاستین کار میکردند.
- جاستین، تو در اینجا با آنته چنگ، یکی از فیلمبردارانی که در مرداب آبی با او همکاری داشتی، کار کردهای. شیوه به تصویر کشیدن چهرهها هم در فیلم و هم در سریال قابل توجه است.
چان: شما باید از چهرههای آسیایی به شکل متفاوتی عکس برداری کنید. برای اینکه به چهرهها عمق بیشتری بدهید نیاز دارید از زوایا نورپردازی کنید. من دوست دارم برای اینکه به آنها شخصیت بیشتری بدهم اندکی کنتراست زیادتر ایجاد کنم. همچنین، من تمایل دارم از چهرههای آسیایی بجای زاویه مستقیم بیشتر از زاویه سه چهارم فیلم بگیریم. کاش میتوانستم به اندازه کوگونادا در قاببندی، اندیشمند و خوددار باشم. اگر فیلمهای او را دیده باشید متوجه منظورم میشوید. نحوه عکسبرداری کردن او از بازیگرانش باورنکردنی است.
- بیایید درباره ارتباط با بازیگران صحبت کنیم. شما در اینجا به سه زبان انگلیسی، کرهای و ژاپنی کار میکنید. چگونه یک هارمونی و تعادل میان بازیها به وجود میآورید؟
چان: با استفاده از زبان انسانی. این شگفتانگیزترین بخش آن بود. فکر میکنید سختتر از آن چیزی باید باشد که هست، اما بسیار بینقص و بینظیرتر از آن چیزی شد که انتظارش را داشتم.
کوگونادا: من در کار با بازیگران خیلی کنترلگر و ریزبین نیستم. شما امیداوید بازیگرانی را پیدا کنید که بتوانند نقشی را تجسم ببخشند و برداشت خوبی از آن داشته باشند. اصلاحات و تعدیلها جزئی هستند. ما کارهای آنها را به زبان خودشان دیدهایم و میدانیم که یک زبان سینمایی وجود دارد. شما وقتی با فردی مانند یون یو-جونگ که یک بازیگر افسانهای در کره است، مواجه هستید، چیز زیادی برای گفتن به او ندارید. او همچنین انگلیسی را کامل و بینقص صحبت میکند.
- صحنهای در قسمت سوم وجود دارد که در آن کاراکتر سونجا با بازی یون یو-جونگ با نوهاش سالومون (جین ها) و صاحب ملکی که سالومون در تلاش برای متقاعد کردن او برای فروش خانهاش است، در حال صرف ناهار هستند. این لحظه با یک نمای نزدیک از یون به پایان میرسد که یک تکگویی دلخراش درباره گذشته خود ارائه میدهد. میتوانی درباره رسیدن به این لحظه صحبت کنی؟
کوگونادا: وقتی با این سطح از بازیگری کار میکنند و چنین فرد با تجربهای را در کنار خود دارید، برای من مانند یک نوازنده جاز کارکشته است که دیگر نیازی به خود نمایی ندارد. در واقع، مانند مایلز دیویس جوان نیست، بلکه نسخه بزرگتر او است که فقط با زدن یک نُت خالص کارش را انجام میدهد. من احساس میکردم هر زمان صحنهای را با حضور یون یو-جونگ فیلمبرداری میکنم، باید کاری بزرگ انجام بدهم. اما وقتی او را مجبور میکردیم بنشیند و این نوع نُتهای آرام را مینواخت، من را به شدت غافلگیر میکرد. در واقع مسحور او شده بودم. ما این صحنه را در یک برداشت گرفتیم. دوربینها را تنظیم کردیم و میدانستیم که چهره او و خاطراتش در مرکز صحنه خواهند بود. ما فقط میخواستیم بهترین ترکیببندی و نور ممکن را داشته باشیم تا بتوانیم این لحظه کلیدی را به تصویر بکشیم.
همچنین این لحظه به رابطه میان جونگ و جینها بستگی داشت. او حتی در خارج از صحنه این نقش را در زندگی جینها ایفا میکرد. شما میتوانید پویایی رابطه میان این دو را احساس کنید. ما فقط شیوه اجرای یک صحنه – روشی که بازیگران اجازه میداد کار خودشان را انجام بدهند – را پیدا میکردیم. متاسفم، کاش یک لحظه کوبریکی در سریال وجود داشت که باید آن را هشتاد بار تکرار میکردم.
- اما ابتدا باید منطق صحنه را نقض میکردید تا بدانید چه زمانی باید به کلوزآپ برسید.
کوگونادا: میدانستیم که قرار است دو نمای واید داشته باشیم. من این نماهای واید و فضایی که برای آنها فراهم کرده بود را دوست دارم. اما کاری که شما انجام میدهید صحبت با بازیگران است. وقتی شخصی مانند یون یو-جونگ میداند که در یک صحنه باید احساسات خاصی را به تصویر بکشد، شما باید درباره اینکه آیا او میخواهد این صحنه در یک نمای واید گرفته شود، با او صحبت کنید. شما برای رسیدن به آن لحظه احساسی واقعی باید با بازیگر کارکشته خود حرف بزنید، زیرا این او است که میتواند نیازهای او را بیان کند. یون از همان ابتدا آماده بود و نیازی به تمرین کردن زیاد نداشت. ما یک دوربین مجزا روی او داشتیم و در ابتدا در یک نمای واید او را در قاب گرفتیم. سپس هنگامی که او تکگویی خود را شروع کرد، به او نزدیکتر میشویم. ما یک برداشت دیگر گرفتیم که در آن از او دورتر میمانیم، البته فقط برای اینکه گزینه دیگر را هم داشته باشیم. او بسیار صادق بود. او در آنجا گفت: «نمیدانم میتوانم به معنای واقعی کلمه گریه کنم یا درهم بشکنم»، اما میدانست که میتواند از نظر احساسی به آنجا برسد. او نگران این بود که اگر گریه نکند من آن را انجام نمیدهم، در حالیکه این لحظه برای من درباره خاطره بود.
- جاستین، در قسمت چهارم سونجای جوان (کیم مین-ها) را در حال ترک کُره نشان میدهی. جایی که او برای آخرینبار به خانهاش نگاه میکند. در اینجا یک تدوین بسیار پویا میان نماهای تعقیبی و کلوزآپهای مجزا را مشاهده میکنیم. آیا آن نماهای ذهنی در فیلمنامه بود یا در اجرا به ذهنت رسید؟
چان: این چیزی است که ما به آن رسیدیم. طراحی واقعا همان کاری بود که کوگونادا در سه قسمت اول انجام داد و زمان زیادی را در آن فضا سپری کرد. من فکر کردم ما باید احساسات و عواطفی را در آن فضا کشف کنیم. مثلا در اینجا، صحنه خداحافظی را به همان روشی که خیلی دوست دارم طراحی کردیم. من همیشه سعی میکنم وقتی بازیگران سرحال و آماده هستند، همان ابتدا سراغ صحنههای اصلی و لحظات کلیدی برویم. بنابراین ما آن را بسیار پراکنده و فقط یکی دوبار تمرین کردیم. جایی که بازیگران قرار است باشند را مسدود میکنم و سپس در فضا جابجا میشویم و مانند یک نمایش آنها را دنبال میکنیم. به این ترتیب سعی میکنیم همه را در لحظههای مربوط به خودشان گیر بیندازیم. سپس برمیگردیم تا به عناصر مورد نیاز خود برسیم و بتوانیم آن را ویرایش کنیم. هرچند هرگز به اندازه بار اول زنده و باروح نخواهد بود. بنابراین من همیشه سعی دارم تا در همان بار اول بهترین تعاملها و کنشهای بازیگران خود را ثبت کنم.
- چقدر درگیر فرایند تدوین بودید؟
چان: فکر میکنم نحوه فیلمبرداری ما به شکل آشکاری نشان میدهد که صحنهها چگونه باید تدوین شوند. ما زمانی را با تدوینگرها سپری میکردیم و یادداشتهایی نیز داشتیم.
کوگونادا: یکی از بزرگترین تفاوتهای ما به عنوان فیلمسازان مستقل این است که وقتی صحنهای را میگیریم میدانیم چگونه دقیقا آن را برش بزنیم. در واقع من ویرایش خودم را انجام میدهم. این اولین بار است که خودم تدوین نکردهام و از این جهت تجربه تجدیدی بود.
- این سریال در مقایسه با پروژههایی که هر کدام از شما قبلا روی آن کار کردهاید، تولید بسیار بزرگتری داشته است. کمی درباره فشارهایی که با آن روبرو بودهاید صحبت کنید؟
چان: بهرحال شما میخواهید یک قصه تعریف کنید و از این لحاظ تفاوتی ندارد. در این پروژهها شما با آدمهای بیشتری کار میکنید و این واقعا بسیار خوب است. زیرا شما در اینجا به منابعی دسترسی دارید که در یک فیلم مستقل به آنها دسترسی ندارید.
کوگونادا: اولین فیلم من تقریبا به همان اندازه بزرگ بود. شوخی میکنم. شنیدهام که مخاطبان این را میگویند و فکر میکنم درست است. شما همیشه در پایان روز احساس میکنید که زمان کافی ندارید. شما هر روز با این عبارت «تلاش برای به دست آوردن هرچه که میخواهید» روبرو هستید. عبارتی که حتی درباره کوچکترین فیلمها هم صادق است. در اینجا صداهای بیشتری وجود دارد و کمی بیشتر طول میکشد تا کشتی را هدایت کنید، اما این بخشی از مسیر رشد شما به عنوان کارگردان محسوب میشود.
چان: تلویزیون به عنوان یک رسانه، فشارهای خاص خود را دارد. در تلویزیون سرعت بسیار بسیار بیشتر است. هر یک از ما در حال فیلمبرداری چهار اپیزود بودیم. بنابراین شاید بخشی از قسمت هفتم در همان روزی فیلمبرداری میشد که کوگونادا در آن سکانسهایی از قسمت دوم را فیلمبرداری میکرد.
کوگونادا: نکته جالب درباره رسانه ما – چه در سینما و چه در تلویزیون – این است که اتفاقها و رویدادها در آنها زمانبندی شده هستند. مانند نقاشی نیست که میتوانید به یک اتاق بروید و آن را تنظیم کنید. این یک فرم هنری شگفتانگیز است که در آن شما یک روز وقت دارید. هنگامی که ساعت شروع به تیک تاک شدن میکند و شما باید کار خودتان را در مدت زمان مشخصی انجام بدهید. شما سعی دارید چیزی خلق کنید، اما همچنین تلاش میکنید هر روز تعداد مشخصی از صحنهها را به اتمام برسانید. در این پروژه اگرچه باید صحنههای گفتوگوی زیادی را به تصویر میکشیدیم، اما از طرفی گزینههای بیشتری برای نحوه طراحی و تجسم آنها وجود داشت.
- کووید چگونه بر کار شما تاثیر گذاشت؟
چان: فرایند تولید سریال در زمان شروع کووید بود. زمانی که مردم سعی میکردند چیزهایی درباره آن بهفمند. در حال حاضر، آزمایشهای زیاد، ماسک، حفاظت و روشهای استاندارد وجود دارند.
کوگونادا: فکر میکنم ما یکی از اولین بیگ پروداکشنهایی بودیم که در آن با پروتکلها سروکار داشتیم. این پروتکلها، باعث افزایش منابع، پول و زمان شدند. هر دوی ما در ابتدا فکر میکردیم که این قرار است یک پروژه چهار ماهه باشد، اما در نهایت هشت ماه طول کشید.
منبع: Filmmaker