مهمترین ویژگی فیلم موقعیت مهدی ساخته هادی حجازیفر، به اندازه بودن تمام مولفههای مضمونی، متنی و فرمی در آن است. کافی است مروری داشته باشیم بر فیلمهایی که شخصیتهای درگیر جنگ هشتساله ایران و عراق بودهاند و یا حتی آثاری که به قهرمان و چهرههای شاخص ملی ایران پرداختهاند. در اکثر موارد خواسته یا ناخواسته اثر به سمت اغراق و حماسه سرایی رفته است. گویی احساسات و یا حساسیتهای حاکمیتی بر فیلم سایه انداخته و در نهایت خروجی به فیلمی تبلیغاتی و سفارش شده که مخاطب را دست کم گرفته، بدل گشته است؛ فیلم موقعیت مهدی اما اینطور نیست.
همه چیز درباره فیلم موقعیت مهدی
حجازیفر به خوبی موفق شده تا از پس خودی کردن، فهم دقیق و بعد روایتگری بصری بخشی از زندگی شهید مهدی باکری و تا حدی حمید باکری برآید. در کلام ساده است اما باید از مختصات ساخت فیلمهای با این مدل سوژهها آشنا باشیم تا درک کنیم که حجازیفر روی نواری باریک و ظریف قدم برداشته تا این نتیجه حاصل شود.
فیلم موقعیت مهدی روی دوش جزییات پخته و اصیلی بنا شده که در عین کمینهگرایی کلیت مفهوم و موقعیت را برای ترسیم شخصیت و اتمسفر و حالات و انرژیهای درونی فیلم برای مخاطب عیان میکند. پس مخاطب هم فضا و اتمسفر را خودی میبیند. برای نمونه کافی است جزییات سکانس حضور مهدی باکری در خانه دوستش جهت آشنایی با همسر آیندهاش (با بازی ژیلا شاهی) را مرور کنیم
شاید یکی از سادهترین راههای پیش روی حجازی غلتیدن به ورطه احساساتگرایی و حماسهسراییهای آنچنانی بود. حربهای که نه تنها در سینمای ایران بلکه در سینمای جهان بارها و بارها به کمک فیلمسازها آمده تا مخاطب بیشتری جذب کنند و نواقص کارشان را پوشش دهند. نویسندگان متن فیلمنامه یعنی «ابراهیم امینی» و «هادی حجازیفر» با اعتماد به نفس در نگارش فیلمنامه خطر کردهاند و هر مولفه احساسی که میتوانست فیلم را به ظاهر پرهیجان کند، کنار گذاشتهاند و سراغ شخصیت و موقعیت مهدی باکری به عنوان یک انسان که بزرگ است اما در کنار ما زندگی میکند، رفتهاند.
شخصیتی که ساده زندگی میکند، دغدغههای خانوادگی از جنس مردم دارد، موقعیت اقتصادی هم سطح مردم دارد، زندگی خانوادگی و ریخت و لباسی از شکل مردم دارد، با مردم و برای مرد فکر و اقدام میکند، پایش روی زمین است و فرازمینی رفتار نمیکند، برای مردم قابل درک و لمس است، فداکاریها و بزرگی کردنهایش نمایشی نیست و بر مبنای باورهایش رقم میخورد. اینکه بسیاری از شخصیتها فیلم میدانند که هم قد روحیات و اخلاقیات مهدی باکری نیستند، اما او را از آن خودشان میدانند و دوستش دارند.
اما آیا سادگی و خودی بودن شخصیت نمیتواند در یک متن بد خود تبدیل به شعار و سوق پیدا کردن به سمت سانتی مانتالیسم شود؟ پاسخ مثبت است. پس چه ویژگی در کار است که این فیلم را از ورطه شعاری بودن دور کرده است؟ کلید اصلی ماجرا همان است که در بالا قید شد. اندازه نگهداشتن و پرهیز از زیاده گویی و اغراق و البته در کنار آن بهرهمندی درست و شایسته از جزییات. این فیلم روی دوش جزییات پخته و اصیلی بنا شده که در عین کمینهگرایی کلیت مفهوم و موقعیت را برای ترسیم شخصیت و اتمسفر و حالات و انرژیهای درونی فیلم برای مخاطب عیان میکند. پس مخاطب هم فضا و اتمسفر را خودی میبیند.
برای نمونه کافی است جزییات سکانس حضور مهدی باکری در خانه دوستش جهت آشنایی با همسر آیندهاش (با بازی ژیلا شاهی) را مرور کنیم. به میزان و شکل دیالوگهای بیان شده، جای دوربین، مدل نشستن شخصیتها، نورپردازی و البته لباسی که بر تن دارند و طراحی صحنه اتاق با آن پرده و فرش و نور و… توجه کنیم. یا برای نمونه دیگر سکانس شربت آوردن عروس برای مهدی در حالتی که پسری جوان در حال پاک کردن سفره است، یا سکانس موزاییک چیدن مهدی و حمید در حیاط خانهشان، یا سکانس تلویزیون تماشا کردنشان، یا شاه سکانسهای اپیزود «من مهدی باکری نیستم» و … حتی سکانس راه رفتن روی اجساد در معبر و ازهمه مهمتر شهادت مهدی باکری و … را میتوان بر شمرد. با اندکی تمرکز چندین و چند سکانس به قاعده و به اندازه و همگن از جمیع جهات متنی و فرمی در کار میتوان جست که با تکیه بر جزئیات ساده اما درست، جان گرفته و عمق پیدا کرده است.
شاید در قیاسی نه چندان نعل به نعل بتوان فیلم موقعیت مهدی و حس و حالی که در مخاطب ایجاد میکند را با فیلم ایستاده در غبار ساخته محمدحسین مهدویان و البته فیلم تنگه ابوقریب ساخته بهرام توکلی مقایسه کرد. از چه منظری؟ از این منظر که تمام شخصیتها و قهرمانهایی که در این فیلمها تصویر شدند، منطبق بر واقعیتی بود که مردم کوچه و خیابان در خاطر دارند، شخصیتهایی از جنس مردم و در کنار مردم که هیچ ادعایی نداشتند، هیچ منفعت طلبیای در کارشان نبود و فقط یک هدف داشتند و آن حفظ مرز و بوم ایران زمین.
به نظر میرسد جنسی از بلوغ برای فاصله گرفتن از شعار دادنهای تصویری و رفتن به سمت داستانگویی و پرداخت شخصیت و مردمی شدن فیلمهای قهرمانمحور در سینمای ایران در حال شکلگیری است که باید آن را به فال نیک گرفت، اما باید نگران هم بود که اگر به درستی به آن توجه نشود میتواند تبدیل به اتفاق شود و مسیری ادامهدار را رقم نزند
شخصیتهایی که از پای جمع ومیز هویج بستنی خوردنشان و در آستانه رفتن و رسیدگی کردن به لولهکشی خانه یا درمان مادر بیمار و یا ازدواج به یکباره به میدان بر میگردند و حماسهآفرینی میکنند، شخصیتهایی که تلاش میکنند با برقراری تعادل میان خانواده و وظیفه ملی میهنی، قهرمانانه رفتار کنند، شخصیتهایی که اخلاق و روش و منش آنها چنان بود که مردم آنها را از خودشان میدانستند. به همین دلیل هم هست که یک تجربه مشترک بعد از تماشای این فیلمها رقم میخورد. آن اینکه تمام مخاطبان با هر عقیده و تفکر و گرایش فکری و فرهنگی و سیاسی بعد از تماشای این فیلمها دل دلی میشوند و از ته دل به قهرمانهای ترسیم شده روی پرده ادای احترامی میکنند. اینجاست که وجه تمایز آثاری همچون «موقعیت مهدی» از دیگر آثار مربوط به سینمای جنگ ایران مشخص میشود. وجه تمایزی که با اقبال و تشویق مخاطب معنی پیدا میکند نه با تبلیغات و بازیهای رسانهای.
نکته امید بخش آنجاست که در نظر داشته باشیم دو جریان فیلمسازی موفق در خلق آثار قهرمان محور در ایران سربرآورده که اگر به درستی از آن مراقبت شود، میتواند نتیجهای درخور برای سینمای ایران رقم بزند؛ یکی جریانی که با مهدویان و یاران همراهش شکل دادند. نامهایی همچون مهدویان، حجازیفر، پهلوانزاده، امینی، بهروز، زمینپرداز، گوهری و …که «ماجرای نیمروز ۱ و ۲»، «ایستاده در غبار» و… ساختند و حالا فیلم «موقعیت مهدی» هم از دل آن جریان زاده شده و دیگری جریانی که حاصل همکاری «بهرام توکلی» و «سعید ملکان» است و پیشتر منجر به ساخت «تنگه ابوقریب» شده بود و حالا «روز صفر».
به نظر میرسد جنسی از بلوغ برای فاصله گرفتن از شعار دادنهای تصویری و رفتن به سمت داستانگویی و پرداخت شخصیت و مردمی شدن فیلمهای قهرمانمحور در سینمای ایران در حال شکلگیری است که باید آن را به فال نیک گرفت، اما باید نگران هم بود که اگر به درستی به آن توجه نشود میتواند تبدیل به اتفاق شود و مسیری ادامهدار را رقم نزند.