فیلم فارگو؛ Oh Yeaaaah؟
۸ مارس سالگرد اکران فیلم فارگو است
بحث در مورد سینمای «کوئنها» که آغاز میشود، اختلاف طرفدارانشان در مورد بهترین فیلم آنها بالا میگیرد. شاهکار اصلی کوئنها کدام است؟ «جایی برای پیرمردها نیست»؟ «لبوفسکی بزرگ»؟ «یک مرد جدی» یا همین «فارگو»؟ بهنظر شخص نگارنده «فارگو» بهترین و «کوئنی»ترین اثر این دو برادر باهوش است. فیلمی سراسر سیاهی و سردی که به لطف طنز پوچ و هوشمندانه موجود در فیلمنامهاش تبدیل شده به اثری شیرین، عمیق و تکاندهنده.
باور بکنید یا نه، ۲۶ سال از اکران این شاهکار کالتشده کوئنها گذشته است. بد نیست به مناسب سالگرد اکران فیلم فارگو، حقایق جذابی درباره حواشی و پشت صحنه آن بخوانیم.
ارتباط عجیب کوئنها با پرندگان
در صحنه بهیادماندنی آغازین فیلم فارگو با موسیقی بینظیر کارتر بورول، که ماشینی در حال نزدیک شدن به دوربین در میان مه و کولاک است، پرندهای با پرواز در عرض تصویر صحنه زیبایی را رقم میزند. حضور این پرنده کاملا تصادفی بود، کمااینکه در دو فیلم دیگر بارتون فینک و دهشتزده (اولین فیلم کوئنها) نیز پرندهها به طور اتفاقی حضوری دریادماندنی در فیلم دارند!
جوئل کوئن در این رابطه گفته : «ما توانایی عجیبی داریم که پرندگان را وادار کنیم کاری را که ما میخواهیم انجام دهند.»
ویدیوکلوپ فیلیموشات | مرور فیلمهای دوستداشتنی
بیش از دو شست بالا!
راجر ایبرت و جین سیسکل دو منتقد افسانهای سینمای آمریکا که سالها در کنار هم برنامه داشتند، وقتی فیلمی را ۵ستاره تلقی میکردند در توصیفش میگفتند «هردو شست بالا» (معادل امروزیاش میشود خیلی لایک!). ایبرت و سیسکل برای تحسین فارگو انگشت شست کم آوردند و گفتند کاش شستهای بیشتری برای بالا بردن در اختیارشان بود.
مرحوم ایبرت فیلم فارگو را یکی از بهترین فیلمهای عمرش خواند و گفت: «فیلمهایی مثل فارگو دلیل دوستداشتن سینما هستند.»
او یااااا!
این عبارت را در تیتر هم خواندید. این عبارت را کاراکترهای فیلم فارگو که اهل «داکوتای شمالی» هستند هنگام تعجب به کار میبرند؛ با لهجهای غلیظ و خندهدار. کوئنها به دلیل بزرگ شدن در مینهسوتا آشنایی عمیقی با این لهجه داشتند، اما بازیگرهای فیلم مثل «فرانسیس مکدورمند» برای رسیدن به عمق این لهجه و پیچیدگیهایش نیاز به مربی داشتند.
برای بازیگران فیلم یک مربی لهجه استخدام شد و حتی فیلمنامهای در اختیار بازیگران قرار گرفت که در آن جملات با نحوه ادای آنها نوشته شده بود که بازیگران هنگام خواندن فیلمنامه بتوانند جملات را تمرین کنند.
اعتراض محلیها به فیلم
این لهجههای خندهدار و سادگی مردمان موجود در منطقه هرچقدر برای مخاطب جذاب بود، به مذاق اهالی مینهسوتا و داکوتای شمالی خوش نیامد. شهردار شهر «برینرد» فیلم را فیلمی توصیف کرد که «غیربومیها از دیدنش لذت میبرند، اما برای ما اهالی اینجا کمی مایه شرمساری است!»
بااینحال میانه اهالی منطقه با فیلم به مرور بهتر شد. فیلم محبوبیت منطقه را در طول زمان افزایش داد و امروزه حتی آن دستگاه چوببری بدنام فیلم در همان منطقه به عنوان یک جاذبه توریستی، یکی از اهداف مسافران منطقه است!
احیای یک هنرپیشه
«هارو پرسنل» بازیگر نقش «وید گوستاوسون» پدرزن متمول و بدعنق «جری لوندگارد» در فیلم، تا قبل از بازی در فیلم فارگو ۲۰ سال بود که در هیچ فیلمی ظاهر نشده بود. اما بعد از بازی در فیلم مجددا به عرصه تصویر برگشت و در فیلمهای مهمی مثل «نجات سرباز رایان» و «تغییر چهره» حضور پیدا کرد.
به نام فارگو، به نام برینرد
علیرغم انتخاب عنوان فارگو برای فیلم، اکثر صحنههای فیلم در شهر برینرد یا در منطقه شهرهای دوقلو اتفاق میافتاد. در واقع تنها صحنهای که در خود فارگو فیلمبرداری شده، سکانس حضور دو تبهکار در بار ابتدای فیلم برای قرار گذاشتن با جری، سر اجرایی کردن نقشهشان است.
تنها دلیلی که باعث شد اسم فیلم را بهجای برینرد، بگذارند فارگو، این بود که فارگو عنوان جذابتری بود!
تهدید کوئنها برای گرفتن نقش
حالا که فیلم را تماشا میکنیم، میبینیم انتخاب هر بازیگر دیگری به جای «ویلیام اچ.میسی» در نقش جری اشتباهی محض بود. ظاهرا خود «میسی» هم در مرحله پیشتولید این نکته را فهمیده بود و خودش را کشت تا کوئنها نقش را به او بدهند.
میسی برای نقش کوچکتری در فیلم انتخاب شده بود، اما خودش آنقدر فاز نقش اصلی را گرفت که به کوئنها گفت با سپردن این نقش به بازیگر دیگری گند خواهند زد به فیلم و حتی آنها را (بهشوخی) تهدید کرد که اگر نقشها را به او ندهند، سگ کوئنها را میکشد!
بداهه بیبداهه
در بازی درخشان میسی، بارها شاهد پیدا شدن لکنت در کلام او هنگامی که بسیار عصبی و آشفته میشود هستیم. جالب است بدانید این لکنتها و تپقهای عصبی نه ایده میسی بود و نه بداههپردازی و تکتکش به طور دقیق در فیلمنامه آورده شده بود.
وراجیهای بوشمی
تبهکار خشنتر و غولتشنتر فیلم با بازی «پیتر استومار» در طول فیلم تماما ساکت است و مجموعا ۱۵ خط دیالوگ دارد! درحالیکه کاراکتری که «استیو بوشمی» بازیگر مورد علاقه کوئنها ۱۵۰ خط دیالوگ دارد. این موضوع باعث کلید خوردن یک شوخی با کاراکتر بوشمی در شاهکار بعدی کوئنها (لبوفسکی بزرگ) هم شد. در لبوفسکی بزرگ هربار کاراکتر «دانی» (بوشمی) میخواهد کلمهای حرف بزند، دیگران به او میگویند «خفهخون بگیر» و نمیگذارند صحبت کند.
نکته بامزه بعدی در رابطه کوئنها و بوشمی، نوع کشته شدن او در فیلمهای کوئنهاست. او فیلم به فیلم جنازهاش ریزتر و خردتر میشود! (از اینجا به بعد حاوی اسپویل)
او در «تقاطع میلر» با شلیک گلوله میمیرد، در «بارتون فینک» آتش میگیرد، در فیلم فارگو در دستگاه چوببری خرد میشود و در «لبوفسکی بزرگ» جنازهاش بعد از حمله قلبی را میسوزانند و تبدیل به خاکستر میشود!
داستان واقعی یا سر کاری؟
در ابتدای فیلم ادعا شده است که فیلم براساس جنایتی واقعی که در سال ۱۹۸۷ در مینهسوتا رخ داده ساخته شده. بعدتر کوئنها ادعا کردند کلیت ماجرا واقعی است، اما شخصیتها تخیلی هستند. درنهایت تحقیقات فیلمبازها در مورد وجود چنین جنایتی در مینهسوتا به نتیجه نرسید و کسی واقعا متوجه نشد که آیا ماجراهای داخل فیلم حقیقی است یا کوئنها تماشاچی را سر کار گذاشتهاند!
شاید جملهای که بعدها «اتان کوئن» در مقدمه فیلمنامه چاپشده فارگو نوشت، حقیقت را مشخص کند: «فیلم فارگو هم میخواهد آشنا باشد، هم غریبه و عجیب، و هم میخواهد وانمود کند که واقعی است.»