فیلم قدرت سگ فیلمی است که قطعا بیجهت و همزمان هدفمند بزرگ شده است. اثری که ایده و بذرهایی که خودش در فیلم کاشته را به درستی پرورش نداده و دچار پراکنده گویی و لکنت در بسط و پرورش موقعیتها و شخصیتها شده است. فیلم روی دوش جریان غالب سینمای هالیوود سوار است و توجهات معطوف شده به آن نه به دلیل کیفیت سینمایاش بلکه بر پایه اشارهای گنگ و به سینما تبدیل نشدهاش به مقوله همجنسگرایی و سرخوردگیهای جنسی و البته مردسالاری و زیر پا گذاشتن حقوق و روان و وجود زنان رقم خورده است.
ساخته جدید «جین کمپیون» که پیشتر فیلم «پیانو» را از او دیده بودیم، اقتباسی است از رمانی به همین نام. فیلم اما بیشتر به خلاصهای سردرگم و ناقض از جهان رمان میماند. در واقع تلاش برای اشاره به تمام مضامین موجود در رمان در دل فضا و زمان محدود یک اثر سینمایی به پاشنه آشیل فیلم بدل شده است و نتیجهای جز گنگی و اختگی به بار نیاورده است. به همین دلیل هم هست که بازی مشخصا مبتنی بر تلاش و تکاپوی «بندیکت کامبربچ» هم زیر آوار فیلمنامه الکن و بیچفت و بست فیلم مدفون شده است.
شوربختانه دیگر تبدیل به عادت شده اینکه فیلمی در فصل جوایز و جشنوارهها مورد توجه قرار بگیرد که به برخی مفاهیم رایجی همچون جنبش من هم، حقوق سیاهان و رنگین پوستان و همجنسگرایان میپردازد. این دسته از فیلمها باید در صدر توجهات باشند! حتی به قیمت زیر پاگذاشتن معیارهای اصیل سینمایی و در نظر گرفتن اقبال مخاطب
شوربختانه دیگر تبدیل به عادت شده اینکه فیلمی در فصل جوایز و جشنوارهها مورد توجه قرار بگیرد که به برخی مفاهیم رایجی همچون جنبش من هم، حقوق سیاهان و رنگین پوستان و همجنسگرایان میپردازد. این دسته از فیلمها باید در صدر توجهات باشند! حتی به قیمت زیر پاگذاشتن معیارهای اصیل سینمایی و در نظر گرفتن اقبال مخاطب. کار تاجایی پیش رفته که مخاطب به حاشیه رانده شده است و متر و معیار بیانیهنویسی و پیرو چریانهای اجتماعی و فکری بودن است. طبیعتا هر فرهنگی و هر سینمایی این حق را دارد تا به آثاری میدان دهد که منطبق بر سیاستهای کلان موجود در آن فرهنگ ساخته شده است، اما ایراد کار آنجاست که در این مسیر دیگر اهمیتی ندارد که اثر ارائه شده واجد کیفیتهای سینمای باشد. پس سینما بودن و لذت تماشای یک فیلم به امری حاشیهای بدل شده است.پاین بخش تلخ ماجراست.
یکی از بذرهای برجسته که در فیلم قدرت سگ تبدیل به متن نشده ماجرای تمایلات جنسی فیل (کامبربچ) و ارتباطش با مردی است که حالا مرده. این مسئله در شیوه ارتباط «فیل» با برادرش «جورج» و خشمی که نسبت به او دارد و یا تعارض جدیاش با لطافتهای موجود در شخصیت «پیتر» و زنانگی توام با ضعف «رز» میتوانست به درستی پرداخت شود، که نشد. اصل ماجرا احتمالا آن است که «فیل» خشم ناشی از سرکوب تمایلات جنسی و البته از دست دادن مرشد و معشوقش را تبدیل به خشم کرده است. خشمی که از یکسو منجر به خود تخریبی او شده و از سوی دیگر نسبت به محیط اطراف متبلور میشود.
یک سوی خشم «فیل» مربوط به بروز ویژگیهای زنانه از سوی «رز» به عنوان کسی که میتواند آزادانه زن باشد و البته نسبت به «پیتر» که تداعی کننده همان حالاتی است که خود «فیل» داشته و منجر به رنج شده و حالا با برون فکنی روی «پیتر» تخلیه میشود. گویی فیل در بطن خشمی که به پیتر و رفتارهای زنانهاش دارد، نوعی درک عمیق را تجربه میکند و رنجهایی که پیتر در اثر تمایلات احتمالیاش تحمل خواهد کرد را پیشاپیش میبیند. پس با رفتارهای خشن نسبت به پیتر تلاش میکند او را زا آسیب پذیر شدن در اثر لطافتش دور کند. در واقع خشم «فیل»، خشم نسبت به سرکوبهای روانی خودش و پیتر است. همه چیز برپایه سر ریز سرکوبها و سرخوردگیهاست.
این مسئله در مورد خود پیتر هم صادق است. پیتر در عین لطافت ظاهری (ساختن گل کاغذی و رفتارهای لطیف دخترانه) تمایل شدیدی به کشتن و تشریح حیوانات دارد. جنسی از خشم و کنجکاوی توامان. خشم در اثر سرکوب تمایلات که منجر به کشتن و تشریح حیوانات میشود و کنجکاوی احتمالی نسبت به ساختار جسم و روان موجودات که منجر به بروز تمایلات جنسی و شیوه انتخاب زوج میشود.
از سوی دیگر خشم فیل به «جورج» و «رز» میتواند واکنشی باشد به کامیابی این دو در اثر زیستن در کنار هم. کامیابیای که «فیل» در خودش کشته و تمایلاتش را تنها در فضایی خصوصی و خلوت در دل جنگل بروز میدهد و با یادگاری پارچهای از دوست قدیمیاش دارد، سر میکند. سر آخر هم با ماجرا بر محوریت خشم رقم میخورد. «پیتر» برای آنکه مادرش در اثر فشارهای «فیل» به دام الکی شدن نیفتد و مثل پدرش در اثر اعتیاد به الکل از دست نرود، با تکیه بر همان خشم پنهان درونیاش دست به قتل «فیل» میزند تا مادرش را نجات دهد. اما تمام این تحلیلها به فیلمنامه، روابط علی و معلولی، شخصیتپردازی، فضاسازی و فیلم داستانگویی که بیان شیوای دارد بدل شده است؟ قطعا نه. پس این تحلیلها از کجا بیرون کشیده شده است.
پاسخ مشخص است، از دل بذرهایی که زیر دست و پای رفتارهای شلخته فیلم و فیلمنامه و در دل فضایی ترسیده و ناقصگو گم شده است. بذرهایی که اگر به درستی پرورش مییافت میتوانست دست کم یک فیلم سینمایی سرراست در جهت ترویج و تبلیغ سیاستهای حاکم بر هالیوود شود که البته نشده است. پس حرف همان است که در ابتدا مطرح شد. فیلم قدرت سگ اثری است بیخود و بیجهت بزرگ شده که کیفیت سینمایی ندارد اما کارکرد تبلیغاتی و فکری برای سیاستگذاران و جشنوارهها احتمالا دارد.