دهه ۷۰ آمریکا همانقدر برای سینمادوستان یک دوران نوستالژیک است که برای خود فیلمسازان. فرقی نمیکند زاویه نگاهمان فیلمهایی باشد که در این دوران طلایی ساخته شدهاند، یا آثاری که سالها بعد حس و حال و یا حوادث آن را دستمایه داستان خود قرار دادهاند. همانطور که دهه چهل در سینما با نوآرهای تیره و تار، پیادهروهای بارانخورده، مردانی با کلاههای شاپو و زنهایی با ظاهر اغواگر پیوند خورده، دهه هفتاد را هم درست بهخلاف آن دوران، با چشماندازهای پرتردد، پیراهنهای یقه خرگوشی، مینیژوپهای رنگارنگ و چهرههای آفتابسوخته به یاد میآوریم. البته که هر دوران برای خودش مشخصاتی دارد که ردپایشان را میشود در فیلمها هم دنبال کرد. اما دهه ۷۰ مثل یکی دو دهه دیگر در تاریخ سینما خصوصیات بارزتر و احتمالا دوستداشتنیتری داشته که هم فیلمهایی خوبی دربارهاش ساخته شده و هم فیلمسازان زیادی را به سمت خود جلب کرده است. جدیدترین فیلم پل توماس اندرسون یکی از همین فیلمهاست. ترکیب یک فیلم نوجوانانه (تین مووی) و یک کمدی رمانیتک درباره پسری در آستانه جوانی و دختری در کوران آن، با محوریت رابطهای به ظاهر خلاف عادت در دوره و زمانهای که خرق عادت یکی از ویژگیهای مهمش بوده است.
اگر از زاویه یک کمدی رمانتیک به سراغ فیلم لیکوریس پیتزا برویم میتوانیم رابطه عاشقانه موجود در آن را پررنگ کنیم؛ رابطه عاشقانهای که به دلیل اختلاف سنی دو طرف ماجرا در ابتدا دور از دسترس به نظر میرسد. در یک طرف داستان با پسری جسور و کلهشق مواجهیم و در طرف دیگر با دختری محتاط و اندکی محافظهکار. در چنین موقعیتی جور شدن در و تخته با هم به این سادگیها نیست و اندرسون هم در فیلم بخش زیادی از چارچوب روایی را به شرح و بست همین رابطه اختصاص میدهد
فیلم لیکوریس پیتزا Licorice Pizza رهایی و بازیگوشی فیلمهای اولیه اندرسون را به یاد میآورد. بیشتر از همه شاید «شبهای بوگی» که آن هم قصهاش در دهه ۷۰ میگذرد. در اینجا دیگر خبری از رویکرد حماسی «خون به پا خواهد شد»، جسارت «استاد» و «عیب ذاتی» و رویکرد کلاسیک «رشته خیال» نیست. به جایش با فیلمسازی طرفیم که تصمیم گرفته نهایت مهارت فنی و ذوق شخصیاش را به کار بگیرد تا فیلمی بسازد درباره دورانی که بخشی از کودکیاش را در آن زیسته است.
احتمالا به همین دلیل علاوه بر کارگردانی، خودش هم به عنوان یکی از فیلمبرداران پشت دوربین قرار گرفته تا تصاویری را که در گوشه و کنار ذهنش از شور و حال زندگی جوانان و نوجوانان در دهه هفتاد در ذهن داشته، به ایدهالترین شکل ممکن ثبت کند. و احتمالا به همین دلیل تصمیم گرفته بهخلاف عرف رایج این روزها فیلم را به صورت هفتاد میلیمتری بگیرد تا جلوه بصری آن روی پرده تماشاییتر و گیراتر از کار دربیاید. بله! در فیلم لیکوریش پیتزا هم با همان پل اندرسون کمالگرای همیشگی طرفیم که نکتهسنجی و دقتنظری تحسینبرانگیز دارد. با این تفاوت که این بار تصمیم گرفته یکی از شخصیترین پروژههایش را به نتیجه برساند و به همین دلیل در مصاحبههایش آن را یکی از محبوبترین فیلمهای خودش دانسته است.
اگر از زاویه یک کمدی رمانتیک به سراغ فیلم لیکوریش پیتزا برویم میتوانیم رابطه عاشقانه موجود در آن را پررنگ کنیم؛ رابطه عاشقانهای که به دلیل اختلاف سنی دو طرف ماجرا در ابتدا دور از دسترس به نظر میرسد. در یک طرف داستان با پسری جسور و کلهشق مواجهیم و در طرف دیگر با دختری محتاط و اندکی محافظهکار. در چنین موقعیتی جور شدن در و تخته با هم به این سادگیها نیست و اندرسون هم در فیلم بخش زیادی از چارچوب روایی را به شرح و بست همین رابطه اختصاص میدهد؛ رابطهای که به فراخور داستان گرم، پرتنش، شورانگیز و یا گاهی کمرمق میشود. منبع الهام او در این بخش خاطرات دوستش گری گتسمن بوده که نوجوانیای شبیه به گری ولنتاین در این فیلم داشته و حالا نقشش را کوپر هافمن، پسر فیلیپ سیمور هافمن، بازی میکند. آنهم در اولین نقشآفرینی سینماییاش مقابل دوربین کارگردانی که فیلیپ سیمور هافمن تعدادی از بهترین بازیهاش را با او تجربه کرده است. در طرف مقابل هم آلانا هایم خواننده قرار دارد که اندرسون در سالهای گذشته تعدادی موزیک ویدئو برایش ساخته و حالا در این فیلم نقش اول زن را به او سپرده است.
فیلم لیکوریش پیتزا Licorice Pizza از طرف دیگر اما مانند ورق زدن یک آلبوم قدیمی است در حالی که یک پلیلیست از آهنگهای محبوب و مرتبط هم در کنارش در حال پخش است. این همان کاری است که همین چند سال پیش کوئنتین تارانتینو در «روزی روزگاری در هالیوود» انجام داد. در فیلم تارانتینو قصه در اواخر دهه شصت میگذشت و سینما و پشت صحنه هالیوودی نقشی محوری در پیشبرد داستان داشت. فیلم اندرسون با اینکه قصهاش چند سال جلوتر میگذرد اما به لحاظ حس و حال به مسیری میرود که ادای دین به یک دوران سپریشده در آن حرف اول را میزند (حتا تا حدی شبیه «دست خدا»ی پائولو سورنتیو که این رویکرد را در دل دهه هشتاد دنبال میکند). جالب است که در فیلم / آلبوم اندرسون هم تاریخ سینما ردپای پررنگ و اتفاقا بامزهای دارد. نشانهاش حضور شان پن در نقش ویلیام هولدن و بردلی کوپر در شمایل جان پیترز تهیهکننده و البته دوستپسر بارابارا استرایسند. گری ولنتاین و آلانا کین دانههای تسبیح اندرسون در این آلبوم تصویریاند؛ شخصیتهایی که قرار است که ما را به چند دهه قبل پرتاب کنند. به دورانی که دنیا در آن شیرینتر و فیلمها در آن دوستداشتنیتر بودند.