سایت «ایندی وایر» به مناسبت ۲۵سالگی راهاندازیاش مجموعه مقالهها و گفتوگوهایی درباره آینده جنبههای مختلف سینما منتشر کرده است؛ و برای بحث درباره آینده جلوههای ویژه در سینما و تلویزیون به سراغ راب لگاتو رفته، ناظر کارکشته جلوههای ویژه که با فیلمهای «تایتانیک» (جیمز کامرون، ۱۹۹۷)، «هوگو» (مارتین اسکورسیزی، ۲۰۱۱) و «کتاب جنگل» (جان فاورو، ۲۰۱۶) برنده سه اسکار شده است. اتفاقاً تجربه لگاتو در زمینه استفاده از واقعیت مجازی حین ساخت «شیر شاه» (جان فاورو، ۲۰۱۹) بود که زمینهساز اقدام نوآورانه فاورو و کمپانی «آیاِلاِم» در استفاده از دیوار ویدیویی الئیدی در ساخت سریال «مندلورین» شد. ماجرا هم از این قرار بود که به جای فیلمبرداری وقتگیر و پرهزینه در لوکیشنهای مختلف، سکانسها در استودیو و در مقابل یک دیوار ویدیویی الئیدی بسیار بزرگ فیلمبرداری شدند. بعد از این موفقیت بود که دیوارهای ویدیویی الئیدی در استودیوهای سراسر دنیا برافراشته شدند…
- بعد از موفقیت «مندلورین» جایگاه فعلیمان از نظر تولید مجازی و تاثیر دیوار ویدیویی الئیدی را چهگونه ارزیابی میکنید؟
ما مدتهاست که با استفاده از صفحه آبی، کاری شبیه به آن و البته کمی سختتر از آن انجام میدهیم. حالا با پیدایش دیوار ویدیویی الئیدی میشود مثل طراحی دکور به صورت کلاسیک، دکور را قبل از شروع فیلمبرداری تا حد امکان آماده کنیم، نورپردازیاش را انجام بدهیم و اجزای آن را مشخص کنیم – به عبارت دیگر، تمامی مراحل مختلف طراحی دکور انجام میشود و بعد صحنه مقابل آن فیلمبرداری میشود. تفاوت ماجرا در این است که دیوار ویدیویی الئیدی کار تصویرسازی ذهنی را سادهتر میکند. حتی لازم نیست برای صحنههایی مورد استفاده قرار بگیرد که به جلوههای ویژه نیاز دارد؛ میتوان از آن برای فیلمبرداری صحنهای در اداره، بار یا غار استفاده کرد. زمانی هم که هزینه استفاده از دیوار ویدیویی الئیدی کاهش پیدا کند و همه بتوانند از آن استفاده کنند، آن وقت گستره تخیل شما هم وسیعتر خواهد شد و بودجه دیگر عنصر محدودکنندهای نخواهد بود.
- درباره تصویرسازی ذهنی در فضای واقعیتِ مجازی حین ساخت «شیر شاه» برایمان صحبت کنید؛ فیلمی که تجربهای در استفاده از عکسهای واقعی برای رسیدن به تصویری زنده بود.
سر صحنه «شیر شاه» من بودم، کلب دشانل (مدیر فیلمبرداری)، مسئول دالی، دستیار فیلمبردار که کارش کانونی کردن تصویر (فوکوسکشی) بود و شخصی که متصدی بازوی گیمبال بود؛ فضای کار تا حد بسیار زیادی شبیه به فیلمی زنده بود، با تمامی نکتههای مثبت و منفی آن. وقتی درباره آینده صحبت میکنیم، پیشرفتهای رایانهای و موارد مختلفی از این دست در شکلدهی آن تاثیرگذارند اما به نظرم ما همچنان دلمان بخواهد تعامل بیواسطه بازیگران با کارگردان سر صحنه وجود داشته باشد. ما هیچوقت به طور کامل از دست دنیای آنالوگ خلاص نخواهیم شد و نباید هم چنین کاری کنیم. نکته این است که حالا میتوانیم «شیر شاه» یا «کتاب جنگل» را با جزییات بصری واقعیتری بسازیم و در ضمن بتوانیم در مدت زمانی کوتاهتر و بدون پشت سر گذاشتن دورهای دشوار در لوکیشن آنها را فیلمبرداری کنیم.
من همیشه «از گور برخواسته» (۲۰۱۵) را به عنوان نمونهای از فیلمهایی ذکر میکنم که همه دلمان میخواهد ببینیم اما هیچ کسی دلش نمیخواهد مشابه آن را بسازد چون کاری بسیار سخت است. ساخت این فیلم از نظر فیزیکی برای لئو (لئوناردو دیکاپریو) هم بسیار خستهکننده بود، چون مجبوری تمام روز در دمای زیر صفر درجه باشی تا بتوانی بیست دقیقه تصویر قابلاستفاده بگیری؛ برای همین جایی گفت: «دیگر هیچوقت چنین کاری را انجام نمیدهم.» اما بازی او در این فیلم بسیار تحسین شد و اسکار بهترین بازیگری هم برایش به ارمغان آورد. منظورم این است که مجبور نیستی این همه مشقت بکشی تا بتوانی اثری خلاقانه خلق کنی که به روش دیگری هم میشود آن را پدید آورد؛ یعنی فیلمی که با استفاده از تصویرسازی دیجیتالی ساخته میشود میتواند از نظر بصری به اندازه فیلمی که سر لوکیشن فیلمبرداری شده قوی باشد.
- اما دیوار الئیدی راهحلی نیست که برای هر پروژهای کارساز باشد؛ مثلاً بسیار به کمک ساخت «مندلورین» آمد اما برای ساخت «دون»/ «تلماسه» (دنی ویلنوو، ۲۰۲۱) قابل استفاده نبود؛ و از گوشهوکنار هم شنیده میشود که نورپردازی به اندازه کافی طبیعی از کار درنمیآید.
البته به نظرم این فناوری به طور کامل قالب رایج نخواهد شد اما مسیری تازه برای فیلمبرداری صحنههای طاقتفرسا خلق خواهد کرد. این روزها مشغول فیلمبرداری کار تازهای هستم. ما سرگرم فیلمبرداری سکانسی در مردابی در نیو اورلئان بودیم. سه یا چهار بار در روز کار فیلمبرداری به خاطر نورپردازی تعطیل میشد و به محض اینکه در میانهی روز باران میبارید، تمامی وسیلهها در گِل گیر میکردند. دیوارهای الئیدی صرفاً قرارست ظاهر صحنه را خلق کنند تا بتوانیم ده ساعت فیلمبرداری در یک روز را در چهار ساعت انجام بدهیم. تمامی این اتفاقها هم به خاطر پول رخ میدهد. اگر من نتوانم تفاوت را در تصویر نهایی متوجه بشوم و تو بتوانی به جای دو هفته فیلمبرداری سر صحنه، در سه روز کار فیلمبرداری را به این شیوه انجام بدهی، بعد هم میتوانی مسائل مربوط به نورپردازی را با استفاده از مهارت و تجربه برطرف کنی و کاری کنی که نورپردازی صحنه هم مصنوعی به نظر نرسد.
- بیایید درباره فناوری دیگری صحبت کنیم که به اجرای نقش مربوط است: چهرهپردازی دیجیتال و جوانسازی.
پیدایش چهرهپردازی دیجیتال باعث شده نتیجه بیش از پیش شبیه به عکس و واقعگرایانه باشد، که به رهگیری پرتو و روشنایی غیرمستقیم و تمامی موارد مختلف دیگر مربوط میشود. در واقع مرزِ میان آنچه به صورت سنتی و همراه با محدودیتهایی انجام میشد و آنچه حالا میشود بدون محدودیت انجام داد، از میان برداشته میشود. هر بازیگری میتواند نقش بازیگر دیگر را بازی کند؛ هر شخصیتی که باشد و از نظر فیزیکی هم که متفاوت باشند، فرقی نمیکند. کار به جایی خواهد رسید که مثلاً طی چند سال آینده، نتیجه دیگر یکپارچه خواهد بود. شما بازیگری را سر صحنه خواهید داشت که نقش شخص دیگری را بازی میکند و دیگر لازم نیست شش ساعت زیر دست چهرهپرداز بنشیند. جنبه هنری آن و مسائل مربوطهاش هم ماندگار خواهند بود؛ توانایی اضافه کردن عناصری به نتیجه کار و بیش از پیش شبیه به عکس و واقعگرایانه کردن آن هم به امری عادی تبدیل خواهد شد.
به نظرم هیچوقت لحظهای فرا نمیرسد که بتوانی بازیگری مصنوعی را جایگزین بازیگری واقعی کنی اما ممکن است شخصی باشد که شخصیتی را خلق کند و ترکیب این دو منجر به خلق یک ستاره سینما شود. چنین اتفاقی وقتی میافتد که بازیگری گمنام نقش ستارهای اکشن را بازی میکند و هیچ کسی متوجه نمیشود. نمیتوانم اسم ببرم اما بازیگران اکشنی هستند که چندان نمیتوانند در صحنههای اکشن بازی کنند و بدلکارانی با استفاده از جایگزینی چهره نقش آنها را ایفا میکنند. به همین خاطر میتوانم روزگاری را تصور کنم که «ستاره سینما»ی ترکیبی خواهیم داشت که آن زمان، ترکیب چهرهی یک نفر و تواناییهای بازیگری او دو موضوع کاملاً متفاوت خواهند بود.
- گذشته از این، جوانسازی هم روزبهروز بهتر میشود. ببینید کمپانی جلوههای ویژه لولا با چهره مارک همیل در نقش لوک در فصل دوم «مندلورین» چه کار کرده است. آنها روش دوونیم بُعدی را با فناوری دیپفیک ترکیب کردند تا در مرحله آمادهسازی بتوانند از عکسها و تصاویر موجود از همیل در «بازگشت جدای» استفاده کنند.
دیپفیک فناوری چشمگیری است که نیازی به اجرا توسط هنرمندی کارکشته ندارد و نتیجه هم طبیعیتر و ارزانتر از کاری میشود که کمپانی «آیاِلاِم» در فیلم «مرد ایرلندی» (۲۰۱۹) انجام داد؛ و این فناوری جای بخشی از چهرهپردازی دیجیتال را خواهد گرفت تا دیگر بازیگر مجبور نباشد پنج ساعت روی صندلی چهرهپردازی بنشیند و چیزهای جورواجور به صورتش بچسبانند و در عین حال، نتیجه بهخوبی همان روال همیشگی باشد.
استفاده از این فناوری توسط افراد شایسته، شگفتانگیز خواهد بود و به سادهسازی روالهای فعلی بسیار کمک خواهد کرد؛ مثلاً استفاده از دیپفیک را در ویدیوهایی میبینید که بیل هیدر در یکی از برنامههای گفتوگومحور، مثل همیشه به صورت عالی مشغول تقلید از بازیگران دیگر است و آنها کاری میکنند که چهرهاش بهآرامی شبیه به صورت آرنولد شوارتزنگر شود.
مرز میانی در حال محو شدن است و افرادی که در حوزه جلوههای ویژه کار میکنند باید بیش از پیش شبیه به یک فیلمساز شوند. شکلوشمایل کار همان است و جنبههای هنری کار هم همان خواهد بود؛ و خُب، این را هم باید بگویم که قرار نیست چنین نوآوریهایی جای افراد شاغل در چنین حرفههایی را بگیرند.
منبع: ایندیوایر – بیل دسوویتس