فیلمهای عاشقانه زیادی ساخته شده که همه یا بخشی از داستان آنها در زمستان و در روزهای برفی میگذرد اما فقط بعضی از آنها هستند به واسطه جذابیتشان بیشتر در ذهنمان ماندهاند. در این فیلمها سرما چنان با ماجرای عاشقانه فیلم گره خورده که نمیتوانیم داستان را بدون در نظر گرفتن سوز و سرما به یاد بیاوریم. همین که اسمشان میآید، منظرهای سفید و پر از برف و باران مقابل چشممان نقش میبندد. مروری داریم بر برخی از این فیلمها.
باران | مجید مجیدی | ۱۳۷۹
همهچیز در یک زمستان سرد و در یک ساختمان درحال ساخت شروع میشود. لطیف، پسر نوجوانی که در یک ساختمان نیمهکاره مسئول آماده کردن غذا و چای برای کارگردان است، به خاطر سپرده شدن این کار به پسربچه دیگری مجبور میشود مسئولیت سختتری به عهده بگیرد. او با پسر جدید سرلج میافتد تا اینکه متوجه میشود او اصلا پسر نیست و دختری به اسم باران است. به باران دل میبندد و کمکم به مشقات و زندگی پررنچ افغانها در ایران پی میبرد و سعی میکند کمکش کند اما این امکان را پیدا نمیکند. مجیدی فیلمش را از این جهت در فصل سرما روایت میکند که هم پوشش باران دلیل منطقی داشته باشد و هم بتواند شرایط سخت و خشن موجود سر راه مهاجران افغان را ترسیم کند. این بهترین فیلم عاشقانه برفی سینمای ماست.
شبهای روشن | فرزاد مؤتمن | ۱۳۸۱
نمیشود از عاشقانههای زمستانی صحبت به میان بیاوریم و «شبهای روشن» فرزاد مؤتمن را از یاد ببریم. روایت چهار شب از زندگی مرد و زنی که از دو دنیای مختلف که هردو در آن شبهای سرد بارانی به دنبال گمشدهای میگردند. شب چهارم هردو گمشدهشان را پیدا میکنند. استاد معنای زندگی را درک میکند و رویا به عشقی که یک سال و چهار شب در انتظارش بوده است میرسد. لحظههای عاشقانه و شعر و قدم زدن در هوای سرد زمستان، جذابیت زیادی به این فیلم داده و آن را به یکی از جذابترین عاشقانههای سینمای ایران تبدیل کرده است.
رسم عاشقکشی | خسرو معصومی | ۱۳۸۱
یکی از جذابترین عاشقانههای برفی سینمای ایران است که در جنگلهای سرد شمال اتفاق میافتد. اولین سهگانهای است که خسرو معصومی درباره برف و چوب و عشق ساخته است. مردی از قاچاقچیان چوب به زندان میافتد و همسرشش از آنجایی که لطیف، نامزد دخترش را که سرباز است موقع دستگیری شوهرش می بیند با او لج میشود. به لطیف اجازه نمیدهد دخترش را ببیند و سایهاش را با تیر میزند. تا اینکه زن متوجه میشود پسرش به مدرسه نمیرود و رفتوآمدهای مشکوک دارد. به لطیف رو میاندازد و میخواهد تا او را تعقیب کند. لطیف است که به دنبال واقعیت ماجرا میرود و سردر میآورد که چه کسی باعث دستگیری پدر جلال شده و در همین راه هم جانش را از دست میدهد.
اشک سرما | عزیزالله حمیدنژاد | ۱۳۸۲
«اشک سرما» روایت رابطه عاشقانه ای است میان سرباز متخصص پاکسازی مین و یک دختر کرد در یک منطقه برفی و پرحادثه؛ دختری به اسم روناک که از طرف نیروهای کومله ماموریت دارد به شکل یک چوپان نزد سربازهای ایرانی برود و حواس آنها را پرت کند. یکی از سربازها به نام کاوه کیانی به روناک دل میبندد و در مسیر فیلم در موقعیتی قرار میگیرد که چارهای جز به خطر انداختن جانش برای نجات روناک ندارد. او وسط برف و بوران روناک را به غاری در سیصد کیلومتری زیر زمین میبرد تا از خطر یخ زدن جان سالم به در ببرد. در این سکانس نفسگیر، برف و سرما به تهدید مهمی در زندگی این شخصیتها تبدیل میشود و این هراس کاملا به مخاطب هم انتقال پیدا میکند. آنها از برف نجات پیدا میکنند اما بعد از این سرمای زمستان، درست در روز اول عید، کیانی برای خنثی کردن مین میرود. حواس او به تکه پارچه لباس روناک که به ســیم خاردار وصل شده پرت میشــود و هدف گلوله قرار میگیرد.
دانههای ریز برف | علیرضا امینی | ۱۳۸۲
«دانههای ریز برف» در فصل سرما در معدنی دور افتاده روایت میشود. ورود یک دختر جوان معلم به روســتایی حوالی آنجا زندگی کارگران را تحتتاثیر قرار میدهد. شخصیت اصلی فیلم، جوانی درونگراســت که میلی به صحبت کردن ندارد. او را به نام بهنام کله میشناســند و همراه دوست میانسالش، نگهبانان معدن هســتند. کله رفتهرفته به این دختر معلم دل میبندد و تمام مدت مراقب اوســت. بعد از مدتی معلم روســتا دیگر از آن جاده عبــور نمیکند و کله که نمیتواند این حقیقت را بپذیرد، دچار جنون میشود. جذابیت فیلم از این جهت است که در فضایی روایت میشود که هیچ دلخوشی دیگری وجود ندارد و از این جهت مشغولیت شبانهروزی یک پسر کارگر تنها به تماشای دختری زیر برف، توانسته است اتفاق جذابی را رقم بزند.
باد در علفزار میپیچد | خسرو معصومی | ۱۳۸۶
خسرو معصومی در این فیلم هم ماجرا را در یک جنگل برفی روایت میکند و اینبار هم داستان درباره خانوادهای است که یک جورهایی به دنبال قطع غیرقانونی درختان هستند. پدر خانواده در تعقیب و گریز از دست ماموران تیر میخورد و دیگر نمیتواند کار کند. حالا مجبور میشود بابت بدهیاش دخترش شوکا را به عقد یک پسر عقبمانده دربیاورد. در این بین پسر خیاطی به اسم جلیل که برای گرفتن اندازههای شوکا برای لباس عروسی به خانهاش میرود به او علاقهمند میشود و این علاقه مسیر داستان را تغییر میدهد. نهایتا جلیل با کمک همان پسر عقبمانده، شوکا را درحالیکه یخ زده است نجات میدهد. در این فیلم هم فضای برفی جنگل هم به ایجاد وهم بیشتر کمک کرده و هم صحنه عاشقانه جذابی ساخته است.
برف روی کاجها | پیمان معادی | ۱۳۸۹
نمیتوانیم «برف روی کاجها» را یک اثر عاشقانه بنامیم چون درواقع فیلم درباره تنهایی و تحمل خیانت است اما در طول فیلم رابطه جالبی میان رویا با برادر همسایه روبهرویی شکل میگیرد که حیف است از کنارش بگذریم. رویا در بحبوحه تنهایی و اندوه ناشی از خیانت همسرش، به ماجرای جالبی کشیده میشود. همه چیز با یک دزدی از خانه همسایه شروع میشود و رویا در جلسه مخصوص محله برای جلوگیری از دزدیهای اینچنینی با نریمان آشنا میشود. رویا و نریمان بیتوجه به حرفهای مدیر جلسه، شروع به خندیدن میکنند و صحبتهایش تا دم خانه ادامه پیدا میکند. هل دادن ماشین و قرض دادن نوار و دعوت به کنسرت، زندگی هردو تا در آن روزهای زمستانی سرد به مرحله جدیدی وارد میکند. گرچه این رابطه دوام چندانی ندارد و به جایی نمیرسد اما احساس آرامش خوبی را در فیلم میسازد.