اواسط آذرماه ۱۴۰۱، وقتی مجله سینمایی «سایت اند ساوند/Sight and Sound» سنت ۹۰ سالهاش را ادامه داد و از ۱۶۳۹ منتقد دعوت کرد که ۱۰ فیلم برتر تاریخ سینما را انتخاب کنند، فقط اسم یک فیلم ایرانی در بین ۱۰۰ فیلم منتخب منتقدها بود؛ کلوزآپ عباس کیارستمی. فیلمی که در رتبه هفدهم این نظرخواهی ایستاد؛ بالاتر از «پرسونا»ی اینگمار برگمن، «اینک آخرالزمان» کاپولا و «هفت سامورایی» کوروساوا. در سال ۱۹۹۱ هم این فیلم بهعنوان پنجمین فیلم برتر سال توسط نشریه کایه دو سینما انتخاب شد و در سال ۲۰۰۰، رتبه چهارم بهترین فیلمهای دهه ۹۰ را -بهطور مشترک با دو فیلم دیگر- در همین نشریه از آن خود کرد.
فیلمی که ماجراهای عجیب و واقعی حسین سبزیان در نقش بدلِ محسن مخملباف و خانواده آهنخواه را روایت میکند. فیلمی که کیارستمی همیشه دربارهاش میگفت: «هیچ فیلمی را نساختم که به اندازه کلوزآپ درباره آن خاطره و حرف داشته باشم. چون شیوهای از فیلمسازی را به من توصیه کرد که بعدها همیشه در کارم از آن متاثر بودم. کلوزآپ برای من یک مدرسه سینمایی بود.»
`
به همین بهانهها اینجا ابتدا خاطرات درجه یک و گفتههای جذاب عباس کیارستمی درباره پشتصحنه کلوزآپ را به قلم و جمعآوری «علی سیفالهی» مرور کردهایم، سپس نقدهای قدیمی را بخوانید که «سید آریا قریشی» جمعآوری کرده است. یک پرونده خواندنی و کامل برای جمعههای طولانی.
خلاصه داستان و عوامل فیلم کلوزآپ
فیلم کلوزآپ (فیلم نمای نزدیک close-up) خوانشی از یک ماجرای واقعی با حضور آدمهایی است که در آن اتفاق نقش داشتند. این ماجرا زمانی اتفاق افتاد که جوانی عاشق سینما به نام حسین سبزیان – که چهرهاش بیشباهت به محسن مخملباف نبود – با خانوادهای مشتاق فعالیتهای هنری به نام خانواده آهنخواه آشنا شد و خودش را محسن مخملباف معرفی کرد؛ اتفاقی که به حوادث بعدی منجر شد و این ماجرا را به یک پرونده قضایی تبدیل کرد.
- کارگردان، نویسنده و تدوینگر: عباس کیارستمی
- تهیهکننده: علیرضا زرین
- فیلمبردار: علیرضا زریندست
- بازیگران: حسین سبزیان، حسن فرازمند، ابوالفضل آهنخواه و با حضور عباس کیارستمی و محسن مخملباف.
فیلم از ۷ دی ۱۳۶۹ در سینماهای ایران روی پرده رفت و با جذب حدود ۷۲ هزار مخاطب، فروشش اندکی کمتر از ۱ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان بود که فروشی زیر متوسط محسوب میشود.
همه چیز درباره رازهای فیلمسازی عباس کیارستمی
پشت صحنه فیلم کلوزآپ به روایت عباس کیارستمی
لطفا کارت شناسایی بدهید آقای کیارستمی!
علی سیف الهی | ماجرای ساخت «کلوزآپ» از انتشار یک گزارش کوتاه در مجله «سروش» کلید خورده است. از گزارش حسن فرازمند، خبرنگار «سروش»، از یک اتفاق عجیب؛ «طبق معمولِ همیشه توی دفتر کارم نشسته بودم و داشتم یک گزارش نیمهتمام تلویزیونی را برای حروفچینی پاکنویس میکردم. خیلی خسته بودم. تلفن زنگ زد، گوشی را که برداشتم، صدای یک دوست من را به خود آورد، او احمدرضا موید محسنی بود، ضمن چاقسلامتی از من پرسید که آیا محسن مخملباف را از نزدیک میشناسم؟ گفتم مسلم است، او دوست من است، گاهی به دفتر مجله میآید و از این طریق با هم دوستی و صمیمیتی خالص داریم. او گفت پس اگر او را از نزدیک ببینی او را تشخیص میدهی؟ گفتم بله چطور مگر؟ … او گفت شخصی به نام محسن مخملباف ضمن مقدماتی که بعدا برایت توضیح میدهد به خانه یکی از آشنایان قدیمی من رخنه کرده است، آنجا را بهعنوان مکان فیلمبرداری انتخاب کرده و میخواهد افراد آن خانواده بازیگران فیلمش باشند. وقتی آقای محسنی این موضوع را همینطور نیمهتمام برایم توضیح داد به او اطمینان دادم که این شخص مخملباف نیست، او پرسید از کجا مطمئن هستی؟ گفتم چون میدانم که مخملباف اکنون در اصفهان، مشغول تدوین فیلم «فرماندار» است.»
«یک روزی یک آدمی یک دروغی در یک لحظهای به یکی گفت ولی آن دروغ به حقیقت پیوست و یک فیلم ساخته شد و آدمهایی در ساخته شدن فیلمِ آن دروغ شرکت کردند. در واقع «کلوزآپ» از یک دروغ شروع شد و به یک حقیقت رسید»
فرازمند بعد از این گفتوگوی کوتاه ماجرا را تا دستگیری سبزیان پیگیری میکند و کیارستمی گزارش واقعه را در مجله میخواند و تصمیم میگیرد فیلمش را بسازد: «من داشتم میرفتم که فیلم دیگری بسازم. گروه آماده بود که از روز شنبه شروع کنیم به کار در یک مدرسه ولی مطلبی که در آن مجله خواندم من را آنچنان تحت تاثیر قرار داد که دو سه شبی خوابم نبرد و بعد با تهیهکننده به توافق رسیدیم که اول این فیلم را بسازم و بعد بروم فیلم «پولتوجیبی» را کار کنم و او هم موافقت کرد … در پایان این گزارش، آن مرد گفته بود من الان شبیه یک گوشت قصابیام، چون من را به یک چیزی آویزان کردهاید و هیچ کاری نمیتوانم بکنم و منتظرم ببینم میخواهید با من چهکار کنید. من یادم است که تمام شب به این فکر میکردم که چه ماجرایی پشت این کار او است و چه چیزی باعث میشود یک آدم ریسکی به این بزرگی انجام بدهد. ریسکی که بردش برد نیست ولی باختش باخت است! چیزی که خیلی مهم بود این بود که آن مرد و آن خانواده توافق کنند که یک بار دیگر آن داستان را جلوی دوربین من بازسازی کنند. برایم جالب بود که هم آدمی که گول زده، هم آدمهایی که گول خوردهاند، چطوری نقشهای منفی خودشان را یک بار دیگر جلوی دوربین سینما ایفا میکنند. به همین دلیل واقعا هر روز منتظر بودم که بازیگران بیایند و بگویند که میخواهند کنار بکشند … به هر حال فیلمِ خیلی ارزان و شرایط مناسبی بود. به خاطر همین ما دوربین را به جای اینکه ببریم توی مدرسه برای ساخت «پول تو جیبی»، بردیم به زندان برای ساختن فیلم «کلوزآپ» و اینطوری شروع به کار کردیم.»

نمیتونیم کیارستمی قلابی رو تحمل کنیم!
اولین برخورد کیارستمی با خانواده آهنخواه یکی از جذابترین خاطرههای کیارستمی از پشت صحنه فیلم کلوزآپ است: «من زنگ زدم به مخملباف و ایده فیلمم را به او گفتم. از قبل اصلا او را نمیشناختم. آن سالها شرایط سیاسی و اجتماعی طوری بود که فیلمسازهای مذهبی ما را دوست نداشتند. به مخملباف گفتم میخواهم بروم این خانواده را ببینم و فیلمی درباره این ماجرا بسازم. قرار گذاشتیم و با ماشین من رفتیم. یادم است که تمام راه هم بین ما سکوت بود. چون چیزی نداشتیم که به هم بگوییم. زنگِ در خانه خانواده آهنخواه را که زدیم، یک دختر و پسر جوان آمدند در را باز کردند. من گفتم «من کیارستمیام و میخوام باباتون رو ببینم.» گفتند «لطفا صبر کنید» و رفتند. اما پدرشان نیامد.
«گفت: لطفا کارت شناسایی! گفتم: ندارم. گفت: ما تازه از گیرِ یک مخملبافِ قلابی رها شدیم، نمیتونیم یه کیارستمی قلابی رو هم تحمل کنیم! گفتم: من کارت شناسایی ندارم ولی یه معرف دارم. گفت: کیه؟ گفتم: مخملباف! توی ماشین نشسته…»
چند دقیقه بعد خواهر کوچکشان آمد و لای در را باز کرد و گفت «بله؟» گفتم «من کیارستمیام و میخوام باباتون رو ببینم.» گفت «لطفا کارت شناسایی!» گفتم «ندارم.» گفت «ما تازه از گیرِ یک مخملبافِ قلابی رها شدیم، نمیتونیم یه کیارستمی قلابی رو هم تحمل کنیم.» گفتم «من کارت شناسایی ندارم ولی یه معرف دارم.» گفت «کیه؟» گفتم «مخملباف! توی ماشین نشسته.» وقتی بالاخره باورشان شد، تقریبا هیچکدامشان دیگر به حرفهای من گوش نمیدادند. من حرف میزدم ولی نگاهشان به مخملباف بود. آخر سر هم که از خانهشان بیرون میآمدیم، مادر خانواده با آن لهجه شیرین آذربایجانی گفت «آقای مخملباف یه چیزی بگم؟» مخملباف گفت «بگو».
آن زن گفت «ولی اون آقای مخملباف از شما مخملبافتر بود!» یکی از چالشهای کیارستمی در ساخت کلوزآپ اولین روز فیلمبرداری در همین خانه آهنخواهها بوده است؛ «اولین روز فیلمبرداری که میخواستیم وارد خانه آهنخواه بشویم، سبزیان شروع کرد به گریه کردن. گفت «من نمیتوانم به این خانه بیایم. من قبلا با یک ویژگی دیگری به این خانه آمدهام. من قبلا با احترام و بهعنوان یک فیلمساز وارد این خانه شده بودم. الان چطوری به این خانه برگردم؟ من به اینها دروغ گفتم و حالا شرمندهام و نمیتوانم با آنها حرف بزنم.» قانع کردن او خیلی سخت بود. به او گفتم «تو دروغ نگفتهای، حقیقتی را گفتهای که از واقعیت هم فراتر بوده. تو گفته بودی من یک فیلمسازم و یک گروه دارم که آنها را میآورم اینجا و فیلم میگیرم، بنابراین تو دروغ نگفتی. چون الان ما گروه تو هستیم. تو حقیقت را گفتی. گفتم برو به آقای آهنخواه بگو «یادته بهت گفتم من یک روزی گروه فیلمسازیام را میآورم، حالا گروهم را آوردهام. برو تو و با قوت قلب همین را بگو.»

بزرگترین دروغ کیارستمی در فیلم کلوزآپ
کیارستمی برای مستندنمایی فیلمش از هیچ تلاش و ترفندی دریغ نکرده است. مثل صحنه دادگاه سبزیان و خانواده آهنخواه در فیلم که بعدها گفت تلفیقی بوده از صحنههای واقعی و مستند و بازسازی اتفاقات دادگاه؛ «برای صحنه دادگاه در «کلوزآپ»، طرح من این بود که سه دوربین کار بگذارم. یکی برای کلوزآپی از متهم، حسین سبزیان، و دومی نمای بازتری از دادگاه، و سومی برای برداشت رابطه میان قاضی و متهم. در همان ابتدا یکی از دوربینها از کار افتاد و دیگری چنان به سروصدا افتاد که باید آن را خاموش میکردیم. مجبور شدیم تنها دوربین باقیمانده را با خودمان اینجا و آنجای دادگاه بکشیم. برای همین نتوانستیم واکنشهای سبزیان را زیر نظر داشته باشیم. وقتی که دادگاه پایان یافت، پس از تنها یک ساعت از خارج شدن قاضی، ۹ ساعت دیگر در دادگاه به فیلمبرداری ادامه دادیم. با سبزیان صحبت کردم و به او پیشنهاد دادم جلوی دوربین چگونه رفتار کند و چه بگوید. بیشتر جریان دادگاه را بدون حضور قاضی بازسازی کردیم. این یکی از بزرگترین دروغهایی است که مرتکب شدهام.»
یکی دیگر از عجیبترین اتفاقهای سکانس دادگاه، تعامل کیارستمی با رئیس دادگاه در روند بررسی پرونده بوده است؛ «یکبار خبرنگاری از من پرسید چطوری ممکن است که در یک دادگاه یک فیلمساز در کنار قاضی بنشیند و دادگاه را دوتایی با هم اداره کنند و او هم در این دادخواهی دخالت کند. من جواب دادم چون کشور ما کشورِ غیرممکنهاست. یعنی چیزهایی که در همه جای دنیا به سادگی ممکن است در کشور ما ممکن نیست و چیزهایی که اصلا در جاهای دیگر دنیا امکانپذیر نیست، در کشور ما امکانپذیر است.»

قهرمان سبزیان بود، نه مخملباف!
یکی از ماندگارترین لحظههای فیلم کلوزآپ، اتفاقات پایان فیلم و ملاقات سبزیان و مخملباف است. صحنهای که سبزیان جلوی زندان برای اولین بار مخملباف را میبیند، او را تنگ در آغوش میگیرد، با هم سوار موتور میشوند و میروند و صدای گفتوگوی آنها با یک تصمیم خلاقانه کیارستمی قطع میشود و ما خودمان گفتوگوهای آنها را در ذهنمان پیش میبریم؛ «سبزیان هیچ تصوری نداشت که آن روز چه پیش میآید و چه کسی را خواهد دید. این لحظه بسیار واقعی است … من در ماشین تعقیبشان میکردم، به حرفهایشان گوش میکردم، و متوجه شدم که آنچه که میان این دو ردوبدل میشود با ساختار فیلم سازگاری ندارد. مشکل اینجا بود که حواس مخملباف به دوربین بود، به اینکه دارند از او فیلم میگیرند، و سبزیان نبود. در حقیقت گفتوگوی میان این دو مونولوگ بود و نه دیالوگی که بتوانم از آن استفاده کنم. کارگردانِ ساختگی واقعی بود و کارگردانِ واقعی ساختگی … سبزیان مخملباف را با شوق در آغوش گرفت و همه احساسش را گفت. اما مخملباف داشت شعارها یا به هر حال هر چیزی را که دوست داشت تکرار میکرد. این بود که هدفون را از گوشم برداشتم و دیگر به حرفهایشان گوش ندادم! … فیلم را که جمع میکردیم این گفتوگوی تدویننشده ممکن بود فیلم را به جهتی کاملا جدید بکشد. روایت باید کمکم به سمت اوج داستانی میرفت نه اینکه پراکنده شود. این گفتوگو همچنین باعث میشد که مخملباف قهرمان داستان شود، در حالی که من از اول تا آخر میخواستم سبزیان در مرکز توجه بماند. درست مثل این میبود که مارلون براندو ناگهان در ده دقیقه آخر به صحنه فیلم قدم بگذارد و همه چیز از توازن خارج میشد. تمام شب بیدار ماندم و دغدغه این را داشتم که چگونه این سکانس را درست از آب دربیاورم. بعد به این رسیدم که تنها راهحل این است که همه چیز را طوری جلوه بدهم که انگار میکروفن اشکالی داشته است.»
«باور نمیکنید که من موهای خودم را در همین ۴۰ روز فیلمبرداری «کلوزآپ» از دست دادم! برای اینکه مطلقا شب و روز خوابم نمیبرد. آن روزها در طول روز کار میکردم و در طول شب مینوشتم. فردا صبح هم که میرفتم سر کار، خیلی از طرحهای من غیرقابلاستفاده بود!»
«وقتی به تدوینگر گفتم که در صدای ضبطشده قطعی بیندازد باورش نمیشد. قبول نکرد که چنین کاری را انجام دهد، برای همین مجبور شدم خودم این کار را انجام بدهم. بیننده در طول سکانس فقط اینجا و آنجا واژهای را به گوش میشنود. بقیه گفتوگو نامفهوم است. مخملباف داشت به سبزیان میگفت «مرد حسابی من خودم از مخملباف بودن خسته شدم…» که من سرِ «مَخ» صدا را نگه داشتم و بقیهاش را پاک کردم… حالا که به این سکانس نگاه میکنم میبینم یکی از مهمترین قسمت فیلمهایی است که ساختهام … خیلی از مخملباف ممنونم که باعث شد شرایطی به وجود بیاید که من مجبور شوم صدا را از آن صحنه حذف کنم و این چیزی است که پس از آن هم بر نحوه فیلمسازی من تاثیر گذاشت. من از رنوارِ نقاش الگو میگیرم که میگوید: «اگر رنگ روی بوم نقاشیتان ریخت، خیلی نگرانش نباشید. بلکه آن را به عنوان یک عنصر در کار خود به کار ببرید و چیز جدیدی از آن بسازید» … هر وقت کسی گله میکند که حرفهای ردوبدلشده میان سبزیان و مخملباف را نمیفهمد، از نظرم دستاوردی مهم است. تماشاگر تشویق میشود به چیزی خارج از چارچوب و قاب فیلم نگاه کند. چیزی را میخواهد که روی پرده نمییابدش، که این یعنی باید خودش جاهای خالی را پر کند.»
کیارستمی تا آخرین لحظههای آمادهسازی «کلوزآپ» از این خلاقیتها و نبوغ همیشگیاش استفاده کرده است؛ «اولین باری که «کلوزآپ» را به نمایش گذاشتم، در شهر مونیخ بود. آپاراتچی حلقههای فیلم را جابهجا گذاشت، اما من چیزی نگفتم چرا که فکر کردم این نسخه از فیلم از فیلم اصلی جالبتر است. وقتی که به خانه بازگشتم، دوباره دست به تدوین بردم و صحنه ملاقات در اتوبوس را که در اول فیلم بود به میانه دادگاه کشاندم. آنچه که مرا به دیگر فیلمسازان علاقهمند میکند تردستی فنی آنها نیست بلکه قابلیت آنها در یافتن پاسخهای خلاقانه به حوادثِ اجتنابناپذیر است.»

بالاترین رنج فیلمسازی کیارستمی
کیارستمی بعدها هر وقت از «کلوزآپ» حرف میزد، از آن بهعنوان یکی از سختترین فیلمهایش یاد میکرد: «من بالاترین رنجی که در دوران فیلمسازیام کشیدهام، رنجی بود که از دست حسین سبزیان در دوره ۴۰ روزه ساخت «کلوزآپ» کشیدم! هیچجوری راه نمیداد. بسیار مشکوک و مظنون بود. تقصیر خودم هم بود. یادم است روز اول فیلمبرداری جلوی زندان یک عکس دستهجمعی گرفتیم و روز آخر هم یک عکس دستهجمعی دیگر گرفتیم. باور نمیکنید که من موهای خودم را در همین ۴۰ روز فیلمبرداری «کلوزآپ» از دست دادم! برای اینکه مطلقا شب و روز خوابم نمیبرد. وقتی ناگهانی در ۴۸ ساعت شروع میکنید به کار با موجوداتی که اصلا آنها را از قبل نمیشناسید، خیلی کار سختی است که آن کار را به سرانجام برسانید. آن روزها در طول روز کار میکردم و در طول شب مینوشتم. فردا صبح هم که میرفتم سر کار، خیلی از طرحهای من غیرقابلاستفاده بود چون هم سبزیان، هم خانواده آهنخواه میگفتند «ما این را نمیگوییم»، «ما این کار را نمیکنیم»، «این بر اساس واقعیت نیست» و… چیزهایی میگفتند که منطبق بر واقعیت نبود و انگار یکجوری میخواستند از طریق سینما درباره کارشان رای سفید و مثبت بگیرند.»
کیارستمی از حسین سبزیان کم دردسر نکشید اما همیشه او را ستایش میکرد؛ «به زعم من «کلوزآپ» فیلمی است درباره قدرت عشق. وقتی کسی چیزی را -که در این مورد فیلم است- چنین با شور دوست بدارد، جسور و بیپروا میشود. جسارت گفتن چنین دروغهای درشتی به خانواده آهنخواه، سبزیان را به هنرمندی واقعی تبدیل کرد.»

مگر کلوزآپ کارگردان داشت؟
به سینمای امروز نگاه نکنید که فیلمهای مستندنمای متعددی مانند «کلوزآپ» ساخته میشود. آن سالها این فیلمهای نامتعارف هنوز غافلگیرکننده بود و غیرعادی. کیارستمی خودش هم این را میدانست اما امضا و اصالت و طبیعت همیشگی او همین غیرمعمولی بودن بود؛ «وقتی فیلم را برای اولین بار در جشنواره نشان دادند، پسرم را گذاشتم که برایم خبر بیاورد که فیلم چطور است و واکنش تماشاگرها چه بوده. خودم در کوچه بغلی پارک کرده بودم و منتظر بودم پسرم برگردد. وقتی آمد با اخم گفت «چرا این فیلم رو ساختی؟» فهمیدم که واکنش تماشاگرها خوب نبوده. قبل از آن هم دختر جوانی از کنار من رد شد. دو دفعه به من نگاه کرد، گفت «تو کیارستمی هستی؟» گفتم «آره.» گفت «این فیلمتون خیلی بد بود!» این دوتا کامنتی بود که فوری گرفتم. بعدها فیلم آرامآرام توفیق بیشتری پیدا کرد. بهخصوص وقتی در خارج از ایران مطرح شد.»
پرونده جمعهها
همه چیز درباره رازهای فیلمسازی عباس کیارستمی
مروری بر نظرات مختلف در مورد سینمای اسطوره سینمای ایران
عباس کیارستمی؛ مرزی میان سادگی و پیچیدگی نیست
این ترجمه مفصل را از دست ندهید
نقدی بر «سه گانه زلزله» عباس کیارستمی
خودش اما همیشه از ساختن «کلوزآپ» رضایت داشت: «به هر حال این تنها فیلمی است در میان فیلمهای من که دوستش دارم؛ نه به لحاظ اینکه من ساختمش، من هیچ نظری راجع به کل فیلمهایم ندارم، ولی این فیلم به نظرم فیلم متفاوتی است برای اینکه اینقدر سریع همه چیز اتفاق افتاد، اینقدر موضوع قوی بود و اینقدر من در طول ۴۰ روز فیلمبرداری دنبالش میدویدم که وقتی فیلم آماده شد و در شب اول فستیوال، موقع افتتاحیه، رفتم از توی اتاق پروژکسیون سالن نمایش را نگاه کنم و صدا را چک کنم، مدتی ایستادم و بعد آرام توی تاریکی یک صندلی پیدا کردم و نشستم و تا آخر فیلم را تماشا کردم. کاری که تا آن موقع هیچوقت سر فیلمهایم نکرده بودم و اصلا توجهی نکردم به اینکه تماشاچیها کی رفتند بیرون، کی آمد، کی خندید، کی نخندید، و واقعا تماشاچی فیلم بودم. یعنی اعتبار تماشاچی در آن لحظه برایم از بین رفت. در حالی که واقعا وقتی در یکی از فیلمهایم میبینم یک تماشاچی از سینما بیرون میرود تب میکنم چرا که تصور میکنم فیلم بد است… «کلوزآپ» روی تماشاگران تاثیر میگذارد به دلیل نوع کاری که با روح انسان میکند. در این فیلم یک آدم بازتابهای درونی و ذهنی خودش را مقابل دوربین افشا میکند. «کلوزآپ» یکجوری به نظرم نزدیکترین فیلم من است به کارهای داستایوسفکی. چون رنجِ بشری را بیش از هر فیلم دیگری از من در خودش دارد. و درونیتر از فیلمهای دیگر من است.»
«یک بار کسی که میخواست مرا به کس دیگری معرفی کند، گفت: ایشان کارگردان «کلوزآپ» است که در پاسخ، آن شخص -که با سینما ارتباط حرفهای نداشت- گفت: فکر نمیکردم آن فیلم کارگردان داشته باشد! این مفهوم مرا به وجد آورد. ستایشی ناخواسته بود»
«کلوزآپ»، فیلم محبوب کیارستمی، در نظرخواهیهای متعددی، از نظرسنجی بهترینهای تاریخ سینما در بنیاد فیلم بریتانیا تا همین نظرسنجی «سایت اند ساوند»، همواره یکی از معدود فیلمهای ایرانی بوده که به فهرست برترینهای تاریخ سینما راه پیدا کرده و از همان سال ۱۳۶۸ تا سالها بعد جوایز مختلفی گرفت؛ از جایزه ویژه هیات داوران جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۶۸ تا جایزههای جشنوارههای فیلم تورین، مونترال، استانبول و… اما کیارستمی میگفت یکی از بهترین جایزهها برای او تعریف یک مخاطب عادی سینما از «کلوزآپ» بوده است؛ «یک بار کسی که میخواست مرا به کس دیگری معرفی کند، گفت: «ایشان کارگردان «کلوزآپ» است»، که در پاسخ، آن شخص -که با سینما ارتباط حرفهای نداشت- گفت: «فکر نمیکردم آن فیلم کارگردان داشته باشد.» این مفهوم مرا به وجد آورد. ستایشی ناخواسته بود.»
کیارستمی میگوید بعدها وقتی عکسی از سبزیان در مجله سینمایی «کایه دو سینما/Cahiers du Cinéma» منتشر شد، به خودش گفت «چه اتفاق عجیبی! یک روزی یک آدمی یک دروغی در یک لحظهای به یکی گفت ولی آن دروغ به حقیقت پیوست و یک فیلم ساخته شد و آدمهایی در ساخته شدن فیلمِ آن دروغ شرکت کردند. در واقع «کلوزآپ» از یک دروغ شروع شد و به یک حقیقت رسید.»
منابع:
- کتاب «سر کلاس با کیارستمی»، نوشته پال کرونین، ترجمه سهراب مهدوی، نشر نظر
- آرشیو گفتوگوهای مجله «فیلم» با عباس کیارستمی
- پرونده مجله «گزارش فیلم» درباره فیلم «کلوزآپ»
- گفتوگوی «گاردین» با عباس کیارستمی، سال ۲۰۰۵
- گفتوگوی The Criterion Collection با عباس کیارستمی درباره فیلم «کلوزآپ»
- گفتوگوی عوامل برگزاری جشنواره تورنتو TIFF با عباس کیارستمی
مروری بر نظرات متناقض منتقدان درباره عباس کیارستمی
نقد و بررسی های قدیمی درباره فیلم کلوزآپ
منتقدان درباره فیلم کیارستمی چه نظری داشتند؟
سید آریا قریشی | بحث مستند یا داستانی بودن کلوزآپ، یکی از بحثهای داغ نقدهای آن دوران بود. آیا از بین رفتن مرز سینمای مستند و سینمای داستانی یک تمهید هوشمندانه پستمدرن از سوی کیارستمی محسوب میشد یا او داشت یک فیلم داستانی را به دروغ بهعنوان یک مستند به ما قالب میکرد؟ اکثر منتقدان ایرانی یا به مورد دوم اعتقاد داشتند یا این ترکیب را ناپسند و فاقد نتیجه مناسب میدانستند.
در شماره ۵۴۴ هفتهنامه سروش (منتشرشده در تاریخ ۲۹ دی ۱۳۶۹) مجموعهای از نقدها بر فیلم کلوزآپ منتشر شد که ویژگی مشترک اکثرشان نگاه انتقادآمیز و لحن تند نویسندگان بود. نادر تکمیل همایون (که امروزه بیشتر بهعنوان یک نویسنده و مترجم شاخص و کاربلد شناخته میشود اما سابقه سالها فعالیت بهعنوان منتقد را هم در کارنامه دارد) در این شماره مطلبی با عنوان «واقعیتهای غیرواقعی» نوشت و در آن نسبت فیلم کلوزآپ را با مفهوم واقعیت سینمایی محور ارزیابی خود قرار داد: «برخورد منتقد با فیلم، گذشته از علاقه او به یک نوع سینمایی (ژانر) باید مبتنی بر منطق نوع فیلم مورد بحث او نیز باشد. بنابراین علیرغم ادعای نابخردانه فیلم کلوزآپ، نمای نزدیک – که نامش نشان از واقعگرا نبودنش دارد – مبنی بر واقعگرایانه بودن، ما نیز اصول سینمای شکلگرا و اصولاً تجریدی را فراموش میکنیم و بحث را تنها به سینمای واقعگرا اختصاص میدهیم.»
تکمیل همایون در اینجا به نکته هوشمندانهای اشاره کرده اما نتیجهای که گرفته در تضاد با دوگانگی زیرکانه فیلم بهنظر میرسد. او بهدرستی گفته که نام فیلم نشانهای از واقعگرا نبودن آن است. همین نکته میتواند نشان دهد که کیارستمی اساساً دارد مرز یک اثر مستند و داستانی را زیر سؤال برده و مفاهیمی چون «تفاوت واقعیت و حقیقت» و «دستیابیناپذیر بودن تمام حقیقت» را مورد توجه قرار میدهد.
اما تکمیل همایون ترجیح داده «ادعای واقعگرا بودن» کلوزآپ را بدیهی فرض کرده و فیلم را از این زاویه مورد ارزیابی قرار دهد: «کیارستمی واقعیت را به عنوان سنگ اصلی و پایه فیلم خود جا میدهد اما با تکیه بر دو عامل، این پایه اساسی ساختهشدهاش را خود نابود میسازد. اول مسئله پلاستیک صحنه اعم از نورپردازی، بازیگران، دکوپاژ، تدوین و… رعایت نکردن این عوامل را اگر کیارستمی بهعنوان یک سبک بر خود میپذیرد، تماشاگر آن را قبول ندارد، ادایی بیش نمیداند… مسئله دوم مورد نظر، تدوین فیلم است، که باز هم واقعگرا بودن این فیلم را به زیر سؤال میبرد. منظور از تدوین چه اتصال دو قاب (فریم) است و چه عنصر سازنده ریتم فیلم. کیارستمی، بطور طبیعی، داستان را در دو بخش مجزا از هم دیده است. الف: پیش از دستگیری. ب: پس از دستگیری. اشکالی هم پیش نمیآمد که شخص کارگردان حتّی بخش نخست را هم نمیساخت. چرا که او راوی داستانی است، بهرغم خودش، که آن را دیده… اما حالا که وی این بخش را ساخته، مشکل در الصاق آن به بخش دوم را داشته است. پس در اینجا کارگردان ما، منطق گاهسنجی سینمای واقعگرا را نابود میکند و تکههای فیلم را همچون یک کولاژ، در میان هم، آنهم به سبک فلشبکهای روایی میآورد. این عمل، کاری جز نابودی زیباییشناسی فیلم نمیکند. تفاوت هنرمند با هنرمند دیگر نیز در همین است که بتواند داستانش را با سبک و شیوهای موجز و مهمتر از همه صحیح روایت کند… پس باید بپذیریم که کیارستمی در دادن چفت و بست به داستان ساخته خودش هم، ناتوان بوده است.»
فریدون صدیقی: «میبخشید، قصد جسارت ندارم، ارزش آثار پرارج آقای کیارستمی محفوظ است. اما باید عرض کنم متأسفانه کلوزآپ، نمای نزدیک فیلم نیست، یعنی سینما نیست، یک گزارش کسلکننده تلویزیونی است که بیجهت کش آمده است تا بر بطالت تصورات صرفا غریزی فیلمساز شهادت دهد»
تکمیل همایون همچنین به حضور شخصیتهای واقعی در نقش خودشان در فیلم اشاره کرده و نحوه مواجهه کیارستمی با این مسأله را هم یکی از دوگانگیهای غیر قابل پذیرش فیلم دانسته: «همانطور که گفتم کیارستمی همچون گذشته بازیگران غیرحرفهای حاضر در ماجرا را در فیلم خود میآورد. این مسئله به خودی خود بیعیب و نقص است، اما فلسفه حضور غیرحرفهای بابت بازی طبیعی او و یا بطور کلی بازی زندگی خودش اما این مرتبه در جلوی دوربین است. ولی کیارستمی اجازه نمیدهد بازیگران نقش واقعی خودشان را با شناختی که از حقیقت دارند، ارائه دهند. وی صدای صحنه خروج از دادگاه را با شیوهای بسیار زشت… قطع میکند. به عبارت دیگر بخش اصلی دیالوگ را بهگونهای باقی میگذارد تا تماشاگر متوجه کم و کیف صحبتها بشود اما طوری وانمود میکند که به لحاظ حفظ آبرو و شاید هم شکسته نفسی همکار کارگردانش (مخملباف) دست به این عمل زده است. آیا این تزویر و ریا نیست، بخصوص که بدانیم به قول بازن: عکس، بهواسطه انگیزه بدوی روانشناسانه آن، ما را تحت تأثیر قرار میدهد، اما اگر متوجه شویم که عکس، پس از عکسبرداری دستکاری شده، یا شیء قبل از عکسبرداری دستکاری شده، بخش اعظمی از انگیزه روانشناسانه عکس از میان خواهد رفت.»
در اینجا میتوان این بحث را مطرح کرد که شاید نکته آندره بازن زمانی صادق باشد که خود آن عکس (یا فیلم) ادعای برخورد بیواسطه با واقعیت را داشته باشد اما بهطور پنهانی تغییری در عکس یا شیء ایجاد شده باشد. اگر کلوزآپ را نیز چنین اثری بدانیم، نکته تکمیل همایون درست و دقیق بهنظر میرسد اما اگر احساس کنیم فیلمساز دارد دستکاری ماجراها را – بهشکلی آگاهانه – مؤکد میکند (مثلاً همین قطع صدا در سکانس حضور مخملباف که بعید است توجه تماشاگر هنگام دیدن فیلم به این «دستکاری آشکار» جلب نشود) ممکن است به نتیجه متفاوتی در مورد فیلم برسیم.
مسعود اوحدی هم در این شماره هفتهنامه سروش مطلبی با عنوان «نمای نزدیک نارسائیها» نوشت و چنین به کلوزآپ تاخت: «حقیقت موجود در کلوزآپ وقتگذرانی تماشاگر با نازلترین اَشکال بازنمایی تصویر و صداست». او هم با این دوگانگی مستند – داستانی در فیلم پرداخت و کلوزآپ را با مشق شب (فیلم دیگری از کیارستمی که بحث در مورد مستند بودن یا نبودن آن هم داغ بود) مقایسه کرد: «مشکل مشق شب را کلوزآپ هم [با تفاوتهایی] دارد: در مشق شب ماده کار، واقعیت، در اثر دخالتهای مفرط فیلمساز تغییر شکل میدهد تا سرانجام آن پیام اخلاقی (اما بهواقع غیراخلاقی، بهجهت برخورد تحریفآمیز فیلمساز با واقعیت زنده) از میان آن بازجوییها و اعترافگرفتنها بیرون میآید. اما در مشق شب ورود سازنده فیلم به متن، در پی انگیختارهای از – پیش – موجود (تأثیرات همواره حاضر و پیامدهای مشکل مشق شب) صورت پذیرفته بود، حال آنکه، کلوزآپ همه چیزش (منجمله علت وجودی خود را) از مداخله نابهسزای فیلمساز در ماده و شرایط موضوع دارد: «بازسازی» مقدمات، شرایط و پیامدهای وقوع جُرم حسین سبزیان [مخملباف دروغین] با مداخله غرضی سازنده کلوزآپ نه بازسازی رویداد، که قهرمانسازی از سبزیان بهنفع بعضی اسامی دیگر و بازی دادن شخصیتهائی حقیقی در داستانی است که حتی احتمال وقوع آن را با شرایط پیشنهادی فیلمساز نمیتوان پذیرفت».
مسعود فراستی: «فیلمهای کیارستمی (بهخصوص مشق شب و کلوزآپ) شبیه فیلمهای تبلیغاتی حکومتهای فاشیستی و کمونیستی است که شخصیت نمیساختند، اکت میساختند، فعل و کنش مستندهایی از این دست برای تبلیغات است یا مچ گیری و انتقام»
هر چند حمیدرضا صدر هم در یادداشتش با عنوان «سوءتعابیر همیشگی» ظاهرا از جنبه مشابهی به کلوزآپ حمله کرد، اما ادعای او جامعیت بیشتری دارد. چنین بهنظر میرسد که او آگاهانهبودن اختلاط میان وجوه مستند و داستانی در کلوزآپ را تا حدی پذیرفته اما اعتقاد داشته که این ترکیب آگاهانه به نوعی سرگردانی در فیلم منجر شده است: «برخی از فصول فیلم میزانسنهای از پیش تعیینشده خود را دارند و فصول دیگر، وجوه بهغایت عینی و خلقالساعهشان را. بر چنین بستری است (کدام بستر؟) که گفتگوهای اثر نیز، بر حسب صحنههای مختلف، در تقابل با یکدیگر قرار میگیرند… نتیجه آنکه جایگاه فیلمساز بهعنوان ناظری بیطرف یا سینماگری با دنیای خاص خود روشن نمیشود و نهایتاً بیشترین ضربه را هم شخصیتهای مربوطه، متحمل میشوند. چراکه به هر حال واقعی هستند و در ظاهر نقش خود را بازی میکنند… نکته در این است که فیلمساز… سعی میکند حرف و نگاه خود را بدل به حرف، نگاه و شخصیت دیگران نماید. و برای همین است که این فیلم کیارستمی، مثل فیلم قبلی او مشق شب، برخلاف جلوه ظاهریاش با تماشاگر خود روراست نیست و صداقت ندارد.»
اوحدی و صدر تنها منتقدانی نبودند که به مشکلات مشابهی در دو فیلم مشق شب و کلوزآپ اشاره کردند. مسعود فراستی هم در یادداشتی که در ماهنامه سوره (دوره دوم، شماره یازده، بهمن ۱۳۶۹) نوشت، خوانشی شبهایدئولوژیک از فیلمهایی چون مشق شب و کلوزآپ داشت: «فیلمهای کیارستمی (بهخصوص مشق شب و کلوزآپ) شبیه فیلمهای تبلیغاتی حکومتهای فاشیستی و کمونیستی است که شخصیت نمیساختند، اکت میساختند، فعل و کنش مستندهایی از این دست برای تبلیغات است یا مچ گیری و انتقام».
این یک فیلم نیست!
اما فارغ از بحث مستند یا داستانی بودن کلوزآپ، نویسندگانی هم بودند که فیلم را اساساً فاقد کیفیت یک اثر سینمایی دانستند. م. ر. باورصاد یکی از این افراد بود که در یادداشتی در ماهنامه سوره (دوره دوم، شماره یازده، بهمن ۶۹) در مورد کلوزآپ چنین نوشت: «کلوزآپ… فیلمی است که به راحتی – نه پس از بیرون آمدن از سینما، که پیش از آن – فراموش میشود و تنها حقیقتی که از آن بیرون کشیده میشود، ناتوانی یک فیلمساز در استفاده از امکانات سینماست».
نادر تکمیل همایون: «کیارستمی اجازه نمیدهد بازیگران نقش واقعی خودشان را با شناختی که از حقیقت دارند، ارائه دهند. وی صدای صحنه خروج از دادگاه را با شیوهای بسیار زشت… قطع میکند. به عبارت دیگر بخش اصلی دیالوگ را بهگونهای باقی میگذارد تا تماشاگر متوجه کم و کیف صحبتها بشود اما طوری وانمود میکند که به لحاظ حفظ آبرو و شاید هم شکسته نفسی همکار کارگردانش (مخملباف) دست به این عمل زده است»
فریدون صدیقی هم در یادداشتی در روزنامه کیهان که پس از نمایش کلوزآپ در جشنوارۀ فجر منتشر شد (شماره ۱۳۸۳۵، ۲۵ بهمن ۶۸) فیلم را در حد یک گزارش کسلکننده تلویزیونی دانست: «میبخشید، قصد جسارت ندارم، ارزش آثار پرارج آقای کیارستمی محفوظ است. اما باید عرض کنم متأسفانه کلوزآپ، نمای نزدیک فیلم نیست، یعنی سینما نیست، یک گزارش کسلکننده تلویزیونی است که بیجهت کش آمده است تا بر بطالت تصورات صرفا غریزی فیلمساز شهادت دهد. شهادت دهد که این آقای حسین سبزیان نیست که در جستجوی بازیافت شرایط مصادرهای است، اقدام او اگر برآمده از تمایلات حس خودکمبینی باشد، متأسفانه این تمایلات وجهالمصالحه برآورد عزت نفس فرو خورده آقای کیارستمی است. آقای کیارستمی به بهانه حسین سبزیان در پی طرح ابتکاراتی شخصی برای بزرگداشت خود بوده است… و همین است که فیلم کلوزآپ سراسر، تبلیغ آشکار برای عباس کیارستمی و بیشتر مخملباف و کمتر دیگران است… کلوزآپ سینما نیست چون فاقد منطق دراماتیک، اصول سینمایی و تعاریف تصویر سینمایی است، چون فیلمنامه ضعیفی دارد پس اصرار بر این که کلوزآپ فیلم است و در جشنواره فیلم به نمایش درآید، شاید بیشتر ناشی از توهم فیلمساز در قبال مشق شب باشد.»
صدیقی با ذکر مثالهایی به کمتوجهی فیلم نسبت به شخصیت حسین سبزیان اشاره کرده و آن را در راستای ادعای پیشین خود مبنی بر تلاش کیارستمی برای بزرگداشت خود و مخملباف و دیگران تحلیل کرد: «آیا کجروی سبزیان، یک حرفه – اینجا کلاهبرداری – است یا سودای رسیدن به شهرتی منحصر به فرد است؟ آیا ناهنجاری سبزیان زائیده کاستیهای فرهنگی است؟ آیا بهروزی او ناشی از توهم است؟ آیا او خود خویش است؟ نیروهای پیرامون در این مسأله چقدر دخیلند؟ گزارش کلوزآپ هیچ پاسخی و یا پاسخ متینی به این پرسشها نمیدهد. ما فقط حرفهای سبزیان را میشنویم. اما ما به اعمال او نیازمندیم تا طرحی از موقعیت ممکن و ناممکن او را دریابیم.»
و سرانجام، سربلندی…
استقبال پرشور کارشناسان خارجی از کلوزآپ بر نظر منتقدان ایرانی تأثیر گذاشت یا گذر زمان بود که جمع پرتعدادی از سینماگران و نویسندگان سینمایی ایران را متوجه ارزشهای این فیلم کرد؟ شاید بتوان گفت هر دو. اما مهم این است که کلوزآپ از آزمون گذر زمان سربلند بیرون آمد. حالا خیلیها کلوزآپ را یکی از بهترین آثار کیارستمی و از مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران میدانند.
مجید اسلامی: «کلوزآپ در میان آثار پس از انقلاب کیارستمی عملا یک حلقه واسطه است؛ حلقه واسطهای میان دو نوع فیلم که تمام آثار او را دربر میگیرد… کلوزآپ، هم یک مستند پژوهشی است که پیرامون یک ماجرای واقعی شکل گرفته، و هم یک فیلم داستانی. به لحاظ فرم بهاندازه دیگر فیلمهای داستانی کیارستمی استیلیزه نیست و از کمپوزیسیونهای زیبا و روایتهای هندسی آثار دیگرش در آن خبری نیست»
شاید آنچه که عدهای از منتقدان در زمان اکران فیلم بهعنوان سردرگمی فیلم تلقی کردند ناشی از این نکته بود که کلوزآپ متعلق به یک دوره گذار در سینمای کیارستمی بود. مجید اسلامی در مطلبی که با عنوان «صداهای خارج از قاب» در ماهنامه فیلم (شماره ۲۴۸، ۱۲ بهمن ۷۸) نوشت، از این جنبه به کلوزآپ پرداخت: «کلوزآپ در میان آثار پس از انقلاب کیارستمی عملا یک حلقه واسطه است؛ حلقه واسطهای میان دو نوع فیلم که تمام آثار او را دربر میگیرد. یک نوع مستند پژوهشی که قضیه شکل اول، شکل دوم، همشهری، اولیها، و مشق شب را میتوان در آن طبقه جای داد، و نوع دیگر فیلمهای داستانی که شامل سهگانه «کوکر» [منظور اسلامی سه فیلم خانه دوست کجاست، زندگی دیگر هیچ و زیر درختان زیتون است] و طعم گیلاس میشود… کلوزآپ، هم یک مستند پژوهشی است که پیرامون یک ماجرای واقعی شکل گرفته، و هم یک فیلم داستانی. به لحاظ فرم بهاندازه دیگر فیلمهای داستانی کیارستمی استیلیزه نیست و از کمپوزیسیونهای زیبا و روایتهای هندسی آثار دیگرش در آن خبری نیست. از این نظر تا حدی شبیه فیلمهای نوع اول است. ولی در عین حال جلوههایی از داستانپردازی هم در آن بهچشم میخورد. بسیاری از صحنهها بازسازی شده و آدمها در آن نقش خودشان را بازی کردهاند و پس و پیش شدن عرصه وقایع بهگونهایست که شکل یک روایت داستانی را به خود میگیرد… فیلم تناقضها را نشان میدهد و عملا جامعهای را به تصویر میکشد که آدمهایش دوست دارند خود را پشت یک نقاب پنهان کنند و هرکدامشان میتوانند یک حسین سبزیان باشند.»
در مورد اهمیت این فیلم میتوان به نکتهای ارجاع داد که مجید برزگر (فیلمساز و تهیهکننده مطرح ایرانی و سازنده آثاری چون فصل بارانهای موسمی و پرویز) در گفتوگویی با روزنامه شرق (منتشرشده در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۹۹) مطرح کرد: «کلوزآپ مثل بسیاری از فیلمهایی که ممکن است سراسر داستانی یا فرا داستانی باشد، به این سوال بسیار مهم میپردازد که واقعیت و حقیقت چیست؟ یا حقیقت مستند کجاست؟ آیا واقعیتی وجود دارد یا خیر؟… به تعبیری شاید موضوع مهم فیلم کلوزآپ ایمان است و این ایمان تا کجا میتواند پیشروی کند؟… من گمان میکنم که کلوزآپ نقطه عطفی است در کارنامه آقای کیارستمی که از یک جریان رئالیسم که پیش از این تجربه میکرد، به آثار بعد از آن میرسد و این شکل و شمایل و وجه مستندگونه کاملا در حوزه و اختیار آقای کیارستمی، یک شاخص قلمداد میشود. همچنان که در فیلم ده و دیگر آثار بعدی او حتی فیلمی مثل طعم گیلاس میبینیم.»