سریال امریکایی دیدن که در واقع مجموعهای مقاله ویدیویی است درباره سینما. دیوید فینچر کارگردان امریکایی که با تریلرهای روانشناختی و درامهای زندگینامهای خود شناخته میشود (که روی هم چهل نامزدی جوایز اسکار را کسب کردهاند، از جمله سه اسکار بهترین کارگردانی) سریال «دیدن» را برای نتفلیکس تهیه کرده است. البته این مجموعه از حمایت دیوید پریئر، کارگردان «مرد تهی»/ The Empty Man هم برخوردار است؛ و ایده این سریال از چند ملاقات فینچر و پریئر با منتقدان شکل گرفته است که از ماه دسامبر ۲۰۱۷ به این طرف انجام شدند.
اولین نمایش فیلم مستند دیدن پیش از عرضه عمومیاش در «نتفلیکس»، در جشنواره بنیاد فیلم امریکا در سیزدهم نوامبر ۲۰۲۱ (۲۲ آبان ۱۴۰۰) رقم خورد.
نامههایی عاشقانه برای سینما
دِسایدر – امتیاز ۷۰ از ۱۰۰
جوئل کِلِر | ما منتقدان تلویزیونی دوست داریم از برنامههای محبوبمان معجونی عالی درست کنیم و در این خصوص به دنبال گرایشها، نمادگرایی، سرنخها و دیگر چیزهایی هستیم که فکر میکنیم طرفداران واقعی خواهند دید؛ اما منتقدان و گزارشگران سینمایی این کار را در سطح بالاتری انجام میدهند و فیلم را با ماهیت تجربه ما به عنوان یک گونه پیوند میزنند؛ دستکم این احساسی است که پس از تماشای فصل اول این سریال مستند تجربه میکنیم.
نمای افتتاحیه: ساشا استون که راوی است، در یک سالن سینمای در تاریکی فرو رفته، نشسته است و صحنهای از دوران کودکیاش را میبیند.
خلاصه کلام: «دیدن» یک سریال ششقسمتی است از مقالههای ویدیویی کوتاهی درباره اینکه سینما چهطور زندگی علاقهمندانش را تحت تأثیر قرار داده است. فینچر و پریئر از تهیهکنندگان اجرایی مجموعه هستند که شماری از کارگردانان و نویسندگان را برای تولید این مقالهها به کار گرفتهاند؛ مقالههایی تصویری که با استفاده از کلیپهایی یکپارچهشده از فیلم یا فیلمهای مورد بحث سروشکل گرفتهاند. قسمت اول که خود استون آن را نوشته، درباره «تابستان کوسه» است. به عبارت دیگر، زمانی که بلاکباستر استیون اسپیلبرگ با عنوان «آروارهها» در سال ۱۹۷۵ روانه اکران شد. استون داستانی را از زاویه دید خودش بیان میکند؛ در این باره که او و خواهرش به سینما میروند تا فیلم را تماشا کنند ولی تمام روز همان جا میمانند. او در آن زمان فقط ده سال داشت اما میگوید که «آروارهها» عشق او به سینما را مشتعل کرد چون اسپیلبرگ نهفقط فیلم را عالی ساخته است بلکه داستان فوقالعادهای را هم روایت کرده. با وجود این، فیلمدیدن برای او و خواهرش حکم گریز از واقعیت زندگی را هم داشت چون مادرشان از آنها سوءاستفاده میکرد و آزارشان میداد. برای استون این قابلیت «آروارهها» که توانست او را بهکل از تمام آن چیزهایی دور کند که در زندگیاش جریان داشت، به اندازه کار اسپیلبرگ بزرگ بود و مؤثر در عشق او به سینما.
در سایر قسمتها تونی ژو درباره فیلم تحسینشده «بانوی انتقام» و مسأله انتقام صحبت میکند؛ درو مکوینی به پروتاگونیستهای دوستنداشتنی و «لورنس عربستان» میپردازد؛ والتر شا درباره «۴۸ ساعت»، نژادپرستی و فیلمهای رفاقتی بیننژادی حرف میزند؛ گلن کین درباره معیارهای نمایش و زیبایی در انیمیشن سخن میگوید؛ و تِیلِر راموس درباره تفاوت سینما و تلویزیون در پنجاه سال اول حیات تلویزیون صحبت میکند و اینکه چنین تفاوتی چهطور پس از نمایش سریال محبوب «سوپرانوها» در ۲۲ سال پیش، تغییر شکل داد.
فهرست بهترین فیلم های مستند خارجی
«دیدن» یادآور چه سریالی است؟ اگر مجموعه مستند «فیلمهایی که ما را ساختند» را دیده باشید، میتوان گفت که نسخه بهمراتب جدیتر آن میشود «دیدن».
برداشت ما: «دیدن» در بیشتر مدت زمانش، تقریباً به یک داستان رادیویی خوب میماند که حالا داریم با تصویر آن را میبینیم؛ و یکی از نامههای عاشقانه پرشمار در باب جادوی سینما است و اینکه چهطور بر زندگی آدمها تأثیر گذاشته است. «دیدن» بیاندازه متظاهرانه و پرجلوه است اما مگر دیگر نامههای عاشقانه چنین نیستند! با وجود این، موضوعی که به سؤال اصلی ما بدل میشود این است که فینچر و پریئر با این ویدیومقالهها واقعاً چه هدفی را دنبال میکنند؟
مصالحی که در هر قسمت به آنها پرداخته میشود، برخی شخصی هستند و خاطرهگویی، بعضی تفسیر و تحلیل به نظر میرسند و گروهی هم ترکیبی از هر دوی اینها؛ اما اگر «دیدن» برای خورههای سینما ساخته شده است، باید گفت که اغلب بخشهای تفسیری این سریال، جزو اخبار قدیمی و آنچه پیش از این میدانستیم قرار میگیرند و حرف تازهای نیستند. آیا ما نیازی داریم که آگاه شویم «آروارهها» اولین بلاکباستر بزرگ سینما بود، که کوسه مکانیکی اسپیلبرگ بارها از کار افتاد، و اینکه فیلم با معیارهای امروزی، دمدستی به نظر میرسد؟ نه؛ اما داستان شخصی استون در این خصوص که چهطور فیلم به او و خواهرش کمک کرد تا از واقعیت زندگیشان دور شوند، همان چیزی است که میتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم و در ستایش سینما از آن لذت ببریم.
رویهمرفته هرچه قسمتها تفسیریتر میشوند، کمتر جذاب و تأثیرگذارند؛ مثل تلویزیون علیه سینما که واقعاً عذابآور است، با آن برشهای سریع بین صحنههایی از آثار مختلف در هر دو رسانه؛ و تازه گاهی به نظر میرسد راموس از روی یک صفحه ویکیپدیا میخواند تا اینکه چیزی را در ترکیب با برداشت و احساسات خودش نقل کند.
به نام دیوید فینچر به کام دیوید پریئر
هالیوود ریپورتر – امتیاز ۷۰ از ۱۰۰
دنیل فینبرگ| «دیدن» در منطقه وسیعی بین مجموعهای مثل «فیلمهایی که ما را ساختند» (مملو از نوستالژی پوپولیستی به جای شور سینمایی و عمق نگاه) و مقالههای سینمایی فوقالعاده وسواسی و خردمندانهای چون «لسآنجلس خودش را به نمایش میگذارد»/ Los Angeles Plays Itself اثر تام اندرسن یا «تنظیم رنگ» اثر مارلن ریگس قرار میگیرد… «دیدن» که اسامی دیوید فینچر و دیوید پریئر را به عنوان تهیهکننده اجرایی دارد، با نام فینچر فرصت تولید و عرضه بهتر را پیدا کرده است اما درگیری پریئر در پروژه، آشکارا مشهود است. این ادای احترام به لذت سینمارفتن در روزگاری که خیلی از مردم هنوز حس سینمارفتن ندارند، درخور توجه است… اما هیچ ارتباط مثبت یا منفی شخصی، چندان تأثیری بر این واقعیت ندارد که «دیدن» بهعمد نمیکوشد فقط در یک مورد درست عمل کند؛ و همه قسمتهای سریال با تمرکز، قالب و کیفیت قابلقبولی تولید شدهاند…
راحتترین راه برای توصیف کاری که «دیدن» میکند این است که بگوییم همه را به تماشای مجموعه اینترنتی تونی ژو و تیلر راموس با نام «هر فریم یک نقاشی»/ Every Frame a Painting تشویق میکند که هنوز در یوتیوب در دسترس است. فقط فینچر و پریئر میدانند که آنها چرا خواستند یک سریال جدید کار کنند و همان «هر فریم یک نقاشی» را بازتولید نکنند؛ باید به این موضوع توجه کرد که سه قسمت را این دو ساختهاند و کاملاً حسوحال کاری در امتداد سریال خودشان را دارد. به گمانم تهیهکنندگان اجرایی «دیدن» (که پریئر چند قسمت را کارگردانی هم کرده ولی فینچر نه) «هر فریم یک نقاشی» را دوست داشتند ولی میخواستند کمی انعطافپذیرتر عمل کنند… در این حوزه گسترده، به طور طبیعی، چند رویکرد شخصی دیده میشود. تجدید خاطره استون در قسمت اول، بهواسطه فلاشبکهای تولیدی با استفاده از بازیگران و انبوهی کلیپ از «آروارهها» شکل گرفته است. قسمتهای انیمیشن و انتقام، با حضور کلههای سخنگوی مطرح از میان پژوهشگران و نامهای بزرگ دیزنی خلق شدهاند؛ و قسمتهایی هم بر اساس تدوین هنرمندانه کلیپهایی از فیلمها بر اساس طنین مضمونی یا دیالوگها صورت گرفته است. دستهای از قسمتها به راویان خود نقشی جلوی دوربین دادهاند که اغلب در سالن تاریک سینما نشستهاند و در باقی، فقط صدای راوی را میشنویم.