نگاهی به فیلم گلدن تایم ساخته پوریا کاکاوند

هنر یافتن مسیرهای تازه

فیلم گلدن تایم اولین ساخته بلند سینمایی پوریا کاکاوند (که پیش‌تر تجربیاتی در زمینه تئاتر و فیلم کوتاه داشته) بسته‌ای از مضامینی است که در سال‌های اخیر بارها در فیلم‌های ایرانی تکرار شده‌اند: خیانت، طلاق، مهریه، بحران‌های خانوادگی، قتل، خودکشی و… اغراق نیست اگر فیلم را چکیده‌ای از الگوهایی بدانیم که درام‌های اجتماعی سینمای ایران ( همان جریان موسوم به «سینمای اجتماعی») در سال‌های اخیر بر آن‌ها سوار بوده است. با در نظر گرفتن این نکته که این موج مدت‌هاست – به‌جز مواردی انگشت‌شمار – به تکرار افتاده و شاهد آثار پرتعدادی هستیم که، بدون خلاقیت، همان مضامین و شخصیت‌ها را تکرار می‌کنند، تماشای گلدن تایم تجربه‌ای جذاب و غافلگیرکننده است. کاکاوند روی لبه تیغ راه رفته و از این آزمون سربلند بیرون می‌آید.

گلدن تایم، فیلمی شامل ۱۲ اپیزود کوتاه است که هر کدام به یکی از ماه‌های سال منتسب شده‌اند. این ۱۲ اپیزود از نظر داستانی هیچ ربطی به هم ندارند: نه شاهد شخصیت‌های تکرارشونده هستیم و نه در یک اپیزود به اپیزودهای دیگر ارجاع داده می‌شود. حتی انتساب هر اپیزود به یک ماه سال هم از نظر دراماتیک ضرورتی ندارد (مثلا اپیزود خرداد می‌تواند در هر ماه دیگری از سال هم رخ دهد). در واقع ۱۲ فیلم کوتاه مستقل کنار هم قرار داده شده‌اند تا یک فیلم بلند ۱۱۰ دقیقه‌ای را تشکیل دهند. شباهت این اپیزودها را می‌توان در این دانست که اولا بخشی از هر اپیزود درون یک ماشین رخ می‌دهد و دوم این‌که هر کدام به قسمتی از تلخی‌های زندگی زیر پوست شهر اشاره می‌کنند. اما مهم‌ترین شباهت اپیزودها را می‌توان در وجه تسمیه نام فیلم جست‌وجو کرد.

برخی از اپیزودهای گلدن تایم را می‌توان کلاس درس بازی با کهن‌الگوهای شخصیتی دانست. کاکاوند در زمانی بسیار کوتاه، تصویر تیپیک اولیه‌ای از شخصیت‌ها می‌سازد که هر کدام قابل انتساب به یکی از کهن‌الگوهای مشهور شخصیتی هستند و سپس شروع به تغییر جایگاه آدم‌ها در دل این نظام کهن‌الگویی می‌کند. بخش مهمی از تأثیرگذاری بهترین اپیزودهای فیلم ناشی از جزییاتی است که کاکاوند در شخصیت‌پردازی رعایت کرده و به همین دلیل – در مواردی – طی زمانی حدود ۱۰ دقیقه تصویری از شخصیت‌ها می‌سازد که برخی از فیلمنامه‌نویسان ما در یک فیلم ۹۰ دقیقه‌ای هم از ساخت آن عاجزند

«زمان طلایی» (گلدن تایم) یادآور اصطلاح «ساعت طلایی» (Golden Hour) است. در عکاسی و فیلمبرداری، ساعت طلایی به دو بازه زمانی کوتاه پس از طلوع و پیش از غروب آفتاب گفته می‌شود که در آن نور آفتاب سرخ‌تر و نرم‌تر از دیگر زمان‌ها است (در اپیزود اول و آخر فیلم جلوه‌هایی از ساعت طلایی را می‌بینیم. اپیزود اول که اصلا هنگام تلاش برای فیلمبرداری در نور مناسب آغاز می‌شود). در پزشکی هم ساعت طلایی به بازه زمانی کوتاهی پس از بروز یک آسیب جدی جسمی اطلاق می‌شود که در آن دوره، شانس بیمار برای زنده ماندن در صورت دریافت امداد مناسب بسیار بیش از بازه‌های طولانی‌تر است. در صورت عدم درمان مناسب اولیه در ساعت طلایی، خطر مرگ در بیمار به‌شکل قابل ملاحظه‌ای افزایش خواهد یافت (این بازه برای آسیب‌های مختلف، متفاوت است اما برای هر آسیب، زمانی را به‌عنوان بازه طلایی درمان اولیه در نظر می‌گیرند). در هر دو تعریف، با بازه‌ای بسیار کوتاه‌مدت روبه‌روییم؛ بازه‌ای که در آن یک تصمیم درست می‌تواند کیفیت تصویر یا شرایط جسمی یک بیمار را به‌شکل فاحشی تغییر دهد. با این توصیف، می‌توان شباهت کلیدی ۱۲ اپیزود فیلم گلدن تایم را درک کرد. هر ۱۲ اپیزود در ساعت طلایی رخ می‌دهند. در هر اپیزود، حداقل یک نفر در شرایطی قرار می‌گیرد که باید تصمیمی کلیدی بگیرد؛ تصمیمی که می‌تواند زندگی او یا یک نفر دیگر را کاملا تغییر دهد.

این موقعیت‌ها، صرفا ایده اولیه را شکل می‌دهند. اما برگ برنده فیلم را باید در برخی از جزییات اجرایی و روایی جست‌وجو کرد. اکثر اپیزودها با نمایش موقعیتی کاملا معمولی و خنثی آغاز شده و طی چند دقیقه به موقعیتی با التهاب فراوان می‌رسند. اما کاکاوند ترجیح داده تا این موقعیت‌ها را با رویکردی فاصله‌گذارانه به نمایش بگذارد. در طول فیلم به‌ندرت با دوربین متحرک روبه‌روییم. حرکات معدود دوربین هم در طول فیلم یا به اقتضای داستان است یا انتظاراتی را ایجاد می‌کند که – با بازگشت به رویکرد فاصله‌گذارانه فیلمساز – برآورده نمی‌شود. به‌عنوان مثالی از مورد اول می‌توان به رویکرد مستندنمایانه یکی از اپیزودها – که انگار دارد توسط دوربین یکی از دانشجویان ضبط می‌شود – اشاره کرد؛ رویکردی که حرکات دوربین را اجتناب‌ناپذیر می‌کند. مثال مورد دوم هم حرکت تعقیبی طولانی و آرام دوربین در اواخر یکی از اپیزودها است که انتظار کشنده‌ای را ایجاد می‌کند (این شاید تنها جایی از فیلم باشد که دوربین صراحتا دارد ما را با برخی از شخصیت‌ها به‌طور ویژه همراه می‌کند) اما در نهایت دوربین ثابت و این همراهی نیمه‌کاره می‌ماند. تضاد این رویکرد خشک و فاصله‌گذارانه با التهاب و بار احساسی موقعیت‌ها، تأثیری مهیب بر مخاطب می‌گذارد. در اکثر دقایق، ما تنها نقش شاهد منفعل اتفاقاتی عمدتاً هولناک را ایفا می‌کنیم. سکون دوربین و اجتناب فیلمساز از تمهیداتی چون تأکید بر نماهای بسته شخصیت‌ها، باعث می‌شود که بیشتر متوجه این شویم که در این لحظه چقدر دست و پای ما برای هر گونه کنش و تأثیرگذاری بسته است.

از سوی دیگر، هر اپیزود برای خود کاکاوند نقش یک «ساعت طلایی» را دارد. او باید ۱۲ مرتبه – و هر بار در زمانی حدود ۱۰ دقیقه یا کمتر – بتواند مخاطب را غافلگیر کرده و تکان دهد. در این راه، کاکاوند سعی کرده تا از تمام پتانسیل‌های ممکن روایی برای تأثیرگذاری بر تماشاگر استفاده کند. گاه از همان ابتدا با موقعیتی روبه‌روییم که هر چند در لحظه اول بار دراماتیک چندان بالایی ندارد اما غیرمتعارف و کنجکاوی‌برانگیز است (مثلا چند زن که در یک اتوبوس دارند با ماجرای ازدواج مجدد و قریب‌الوقوع پدرشان شوخی می‌کنند و بشکن می‌زنند و آوازی طنزآمیز در این زمینه می‌خوانند و ظاهرا این ماجرا برایشان اهمیتی ندارد)؛ در مواردی تضاد میان موقعیت ظاهری اولیه و کاری که شخصیت‌ها در میانۀ اپیزود انجام می‌دهند تکان‌دهنده است (عروس و دامادی که روز عروسی‌شان مشغول فروش مواد مخدر هستند) و گاه همه‌چیز متعارف جلوه می‌کند تا این که در یک لحظه تمام آن‌چه دیده‌ایم رنگ و معنای دیگری می‌یابد (بازی ظاهرا کودکانه یک دختربچه و مادرش ناگهان به نتیجه‌ای غیرمنتظره و غریب منجر می‌شود). البته کاکاوند تنها به خلق غافلگیری‌های لحظه‌ای اکتفا نمی‌کند و در مواردی – همچون همان حرکت تعقیبی دوربین که پیش‌تر ذکر شد – با تعلیقی اثرگذار مواجه‌ایم.

همچنین برخی از اپیزودهای گلدن تایم را می‌توان کلاس درس بازی با کهن‌الگوهای شخصیتی دانست. کاکاوند در زمانی بسیار کوتاه، تصویر تیپیک اولیه‌ای از شخصیت‌ها می‌سازد که هر کدام قابل انتساب به یکی از کهن‌الگوهای مشهور شخصیتی هستند و سپس شروع به تغییر جایگاه آدم‌ها در دل این نظام کهن‌الگویی می‌کند. بخش مهمی از تأثیرگذاری بهترین اپیزودهای فیلم ناشی از جزییاتی است که کاکاوند در شخصیت‌پردازی رعایت کرده و به همین دلیل –در مواردی– طی زمانی حدود ۱۰ دقیقه تصویری از شخصیت‌ها می‌سازد که برخی از فیلمنامه‌نویسان ما در یک فیلم ۹۰ دقیقه‌ای هم از ساخت آن عاجزند.

انتخاب درست بازیگران هم در راه باورپذیری این تغییرات ناگهانی در مسیر شناخت شخصیت‌ها نقش مهمی ایفا می‌کند. تیم بازیگری فیلم ترکیبی است از چهره‌هایی که در عرصۀ جریان اصلی یا تجربی سینمای ایران چهره‌های شناخته‌شده‌ای محسوب می‌شوند (مثل ژاله صامتی، علی باقری، ریما رامین‌فر و مجتبی پیرزاده)؛ بازیگرانی که هر چند سابقه حضور در فیلم‌های بلند را هم در کارنامه دارند اما آن‌ها را بیشتر در عرصه تئاتر یا سینمای کوتاه به یاد می‌آوریم (مثل سونیا سنجری و مرضیه بدرقه) و بازیگران غیرحرفه‌ای. اما یکدستی بازی این تیم ظاهرا ناهمگون نشان می‌دهد که چطور هر کدام بر اساس نسبتی که با نقش داشته‌اند برگزیده شده‌اند. صرفا به‌عنوان یک مثال، کافی است هنگام تماشای فیلم به اپیزود «خرداد» توجه کنیم: جایی که یک بازیگر کودک (مانیا علیجانی) و یک بازیگر باتجربه (سونیا سنجری) در حالی که در یک ماشین نشسته‌اند و دوربین در تمام مدت پشت سر آن‌ها قرار دارد و این یعنی آن‌ها ناچارند در تمام طول اپیزود به‌صورت نیم‌رخ در مقابل دوربین قرار بگیرند (از سونیا سنجری تنها نیم‌رخ صورتش را می‌بینیم و او ناچار است تنها با اجزاء نیمی از صورتش بازی کند) دوئتی درخشان را اجرا می‌کنند و طیف وسیعی از عواطف را طی مدتی کوتاه از طریق بازی‌شان به تماشاگر منتقل می‌کنند.

نقد فیلم دونده امیر نادری در سالگرد اکرانش

گلدن تایم به امیر نادری تقدیم شده است: فیلمساز بزرگی که اعتقاد دارد برای فیلم‌ساختن باید مشت خورد و فیلمساز اگر عاشق سینما باشد قید همه‌چیز را می‌زند تا فیلمش را بسازد. گلدن تایم هم با سختی فراوان و طی زمانی طولانی تهیه شده (ظاهراً روند تولید فیلم چیزی حدود ۲ سال به طول انجامیده است). اما نتیجه، غیرمنتظره و قابل ستایش است. طبعا کیفیت تمام اپیزودها به یک اندازه نیست. شاید تعدادی از اپیزودهای فیلم را خیلی زود فراموش کنیم. اما چند اپیزودی که تأثیر عمیق‌تری بر تماشاگر می‌گذارند، برای تحسین کار کاکاوند کفایت می‌کند. او قدر موقعیت، قصه و شخصیت را می‌داند. به همین علت با مضامینی آشنا (اگر نگوییم تکراری) شروع کرده و تقریبا هر بار به نتایج غافلگیرکننده‌ای می‌رسد. کاکاوند احتمالا می‌توانست با استفاده از الگوهای بارها تکرارشده و نمایش باران مصائب و مشکلات به‌شکلی غیرخلاقانه، خود را به‌عنوان یک فیلمساز «متعهد» در معرض تحسین‌های گروهی از علاقه‌مندان به تعهد اجتماعی ببیند. اما نکته همین‌جاست: قدرت تأثیرگذاری سینما از تمام این مضامین بالاتر است. به همین دلیل است که می‌توان گلدن تایم را حتی به کسانی توصیه کرد که از دیدن درام‌های اجتماعی عمدتا تکراری سینمای ایران در دهه ۹۰ خسته شده‌اند.

تماشای آنلاین فیلم گلدن تایم

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil