مهم ترین فیلم های کالت ایرانی
Cult movie یعنی برخی فیلمها را جور دیگری و فارغ از ارزش سینمایی آن دوست داریم
اگر شما هم جزو علاقهمندان پیگیر سینما بوده باشید، حتما در میان رسانهها و مطبوعات به واژه «فیلم کالت» یا cult movie برخورد کردهاید. در مطالعات سینمایی، فیلمها معمولا در ۳ زمینه فیلمسازی (تولیدکنندگان)، تماشاگران و بررسی دلالتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسیشان مورد کاوش قرار میگیرند و در فیلم کالت، عامل دوم اهمیت پیدا میکند. ما هم اینجا به بررسی و معرفی مهمترین فیلمهای کالت ایرانی پرداختهایم؛ شما هم نظر بدهید که آیا فیلمی جا افتاده است یا نه؟
در تعریف و تشخیص فیلم کالت (ایرانی و جهانی بودنش تفاوتی ندارد) آن دسته از مخاطبان که به هوادارِ جدی شناخته میشوند، نقش اصلی را در «کالت شدن» فیلم ایفا میکنند. این تماشاگران و طرفداران پروپاقرص یک فیلم هستند که با اشاعه صحنهها و دیالوگهای فیلم در رسانهها و شبکههای اجتماعی و بازگویی و تعریف داستان آن در جمعهای دوستانه، به دیده شدن و یادآوری بیشتر آن اثر در اذهان عمومی کمک میکنند.
یک فیلم کالت، اثر سینمایی عمدتا خارج از قواعد ژانر است که هواداران زیادی از قشرهای مختلف یک اجتماع را در مقام تماشاگر به خود جذب کرده و مابهازای اجتماعی ایجاد میکند. چند فیلم کالت ایرانی را مرور کنیم و تاکید کنیم که این لیست با گذر زمان بهروز میشود.
۱۰ تا از بهترین فیلم های کالت تاریخ سینما
گنج قارون | سیامک یاسمی | ۱۳۴۴
به گواهی تاریخ، فیلم گنج قارون اولین فیلم سینمای ایران است که به فروش میلیونی دست پیدا کرده است. این ساخته مشهور سیامک یاسمی چنان غوغایی درهنگام اکران سینماییاش به پا کرد که حدود هشتصد هزار نفر از جمعیت یک میلیون نفری آن زمان تهران را وادار به خرید بلیت سینما برای تماشای داستانی کرد که طبقه فقیر و فرودست جامعه را خوشبختتر و خوشحالتر از طبقه مرفهنشین آن زمان نشان میداد.
صحنه نجات دادن قارون از رودخانه زایندهرود که به فصل آبگوشتخوری در آن خانه محقر پیوند میخورد، به نوعی رواج دهنده اصطلاح فیلم آبگوشتی در سینمای ایران محسوب میشد. آواز خوانی فردین و تقی ظهوری در این صحنه، چنان تاثیری در جامعه و سینمای ایران گذاشت که حتی با گذشت ۵ دهه از اکرانش، هنوز هم بسیاری از علاقمندان و فیلمسازان امروزه را نیز به تقلید، یادآوری و حتی بازسازی آن کشانده است.
تقابل کاراکترهایی چون «علی بیغم» و «آقای زر پرست» (در جایی که حتی اسامی هم به آشکارترین شکلی در صدد توضیح دادنِ حال و احوال شخصیتها هستند) به نوعی رویارویی جوانی خوشسیما، خوشقلب و جوانمرد است که با زور بازو و اندام ورزیدهاش از پس مصائب برمیآید، به مال دنیا بیاعتنایی میکند و در عین حال ثروتمند و سعادتمند میشود. این تعاریف که نسل به نسل گذشته، چیزی جز فیلم کالت ایرانی میسازد؟
دیالوگ محبوب فیلم گنج قارون
فیلم گنج قارون در آن سالها پای خودش را از محدوده سینما فراتر گذاشته و تبدیل به پدیدهای اجتماعی میشود که یادآوری شمایل فردین و رفتار جوانمردانهاش به همراه ترانه و آوازهایی که در متن فیلم شنیده شده است را تا به امروز نیز میتوانیم در میان مردم کوچه و بازار ببینیم و بشنویم:
- «آقا خودش خوب میدونه، که ما اونو از رودخونه، درش آوردیم، بیرون آوردیم، آوردیمش توی خونه…»
قیصر | مسعود کیمیایی | ۱۳۴۸
دومین ساخته مسعود کیمیایی حتی بعد از گذشت بیش از ۵۰ سال از زمان اکرانش، در میان عامه مردم و علاقمندان سینما از شهرت و محبوبیت بسیار زیادی برخوردار است. فیلم چنان تاثیری بر جامعه دیروز و امروز خود گذاشته است که شمایل قیصر، راه رفتن، لباس پوشیدن و نوع صحبت کردن و رفتارش در میان جوانهای امروزه نیز مورد تکرار و تقلید قرار میگیرد. قیصر (با بازی رشک برانگیز بهروز وثوقی) نماد جوان عاصی و معترضی بود که بیاعتنا به قوانین جاری در جامعه، برای گرفتن حق خود دست به انتقامی خونین میزند و در این راه خودش نیز به مسلخ میرود.
پایان تلخ و تراژیک قیصر در مقایسه با پایانبندی شادیآفرین فیلمفارسی در اواخر دهه ۴۰ نقطه عطفی را در سینمای ایران بوجود آورد که برای اولین بار واژه قهرمان و ضد قهرمان را در میان علاقهمندان سینمای ایران بر سر زبانها انداخت. فیلم به چنان محبوبیتی در میان منتقدان و عامه مردم دست پیدا کرد که جریان «قیصریسم» با آن مولفههای معترضگونه (که اجرای عدالت بر اساس قواعد شخصی را بر پایبندی به قوانین جاری ارجح میدانست) را به بحثی داغ در جامعه تبدیل کرد.
دیالوگ محبوب فیلم قیصر
شاید هیچ فیلمی در تاریخ سینمای ایران به اندازه «قیصر» دیالوگهای بهیادماندنی و پر تکرار در میان عامه مردم نداشته است. فصل دیدار بهروز وثوقی با بهمن مفید در قهوهخانه و تکگویی بلند مهدی (بهمن مفید) که ماجرای زد و خورد و دعوای خودش را برای قیصر تعریف میکند، همواره و در هر مجلس دوستانهای تکرار میشود:
- مهدی: هیچی بابا، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود.
- قیصر: کریم؟! کدوم کریم؟…
فیلم کندو | فریدون گله | ۱۳۵۴
فریدون گله با وجود ساخت ۷ فیلم بلند سینمایی در میان سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۵ فیلمساز چندان مطرح و شناختهشدهای برای علاقهمندان سینما به شمار نمیآمد. فیلم «کندو» با آن ترکیب جذاب بازیگرانش (بهروز وثوقی، داوود رشیدی، رضا کرمرضایی) و با وجود دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم تهران، نتوانست آن طور که باید در میان منتقدان و سینمادوستان جایی برای خود پیدا کند. تا اینکه نزدیک به ۲ دهه بعد و در اواخر دهه ۷۰، این نسل جدید منتقدان و سینمادوستان بودند که فریدون گله و تاثیرگذارترین ساختهاش یعنی «کندو» را کشف کرده و تماشایش را به دیگران هم توصیه کردند.
فیلم کندو با الهام از روایات عرفانی کهن ایرانی همچون ۷ شهر عشق، نمایشگر داستانی است که در آن آقاحسینی (داوود رشیدی) پس از برنده شدن در بازی «تُرنا» حکم میکند که ابی از خیابان لالهزار تا پل تجریش، بدون پول، به کافهها و رستورانها سر بزند و غذا و نوشیدنی مجانی بخورد. آقا مصطفی (جلال پیشوائیان) معتقد است که ابی از عهده این کار برنمیآید و سرِ همین موضوع با آقاحسینی شرط میبندد…
شمایل بهروز وثوقی در انتهای فیلم کندو با آن صورت خونین و کتک خورده در شمالیترین نقطه تهران، آن هم بعد از گذر از ۷ کافه، یکی از بهیادماندنیترین تصاویری است که در تاریخ سینمای ایران ثبت شده است. شمایلی که بسیاری از هواداران و سینهفیلهای امروزی، آن رابه شکل پر تکراری به یکدیگر یادآوری میکنند.
دیالوگ محبوب فیلم کندو
- «خیلیا منو زدن… پاسبونا… شوفرا… پارچه فروشهای کوچه مهران… آدمای ممد ارباب… سیاهیهای کوچه سرخپوستا… میدونی… همیشه بعدِ هر یه کتک خوردنِ مفصل یه جوری میشم… مثل آدمی که خارش داشته باشه و حسابی بخاروننش… از دردش خوشم میاد… مثلِ این میمونه که حکمِ مرخصیمو امضا کرده باشن…»
شطرنج باد | محمدرضا اصلانی | ۱۳۵۵
اولین ساخته بلند داستانی محمدرضا اصلانی با سیاههای غبطهبرانگیز از بازیگرانش (محمد علی کشاورز، فخری خوروش، شهره آغداشلو، اکبر زنجانپور) در مدت زمان کوتاه نمایش خودش (فیلم تنها ۳ بار در جشنواره فیلم تهران به اکران درآمد) آن چنان با بیمهری و بیاعتنایی تماشاگران و منتقدان روبهرو شد که بسیاری این فیلم را مهجورترین و تکافتادهترین اثر تاریخ سینمای ایران لقب دادهاند. فیلم حتی از جانب مطبوعات و پژوهشگران سالهای بعد هم نادیده گرفته میشود تا جایی که در کمتر نوشتهای از منتقدان و مورخان سینمایی میتوان به نام «شطرنج باد» برخورد کرد. اما همان نسل نوجو و علاقهمندی که «کندو» ساخته فریدون گله را از دل تاریخ بیرون کشید و به علاقهمندان سینما معرفی کرد، این بار هم دست به کار شد و با شناسایی روحیه کمالگرای اصلانی و تصویرپردازیهای خلاقانه او در «شطرنج باد»، یکی از مهمترین آثار تاریخ سینمای ایران را علیرغم کیفیت بسیار پایین تصاویرش به نمایش گذاشت.
این ساخته اصلانی، زمانی هواداران پر و پا قرصی برای خود پیدا کرد که نسخه مرمت شده آن به همت بنیاد فیلم اسکورسیزی و سینماتک بولونیا با کیفیتی باورنکردنی نسبت به نسخه قبلی به نمایش در آمد و بسیاری را شیفته خود کرد. فیلم شطرنج باد داستان خانهای اشرافی را روایت میکند که در آن پس از مرگ یک زن ثروتمند میان وارثان او کشمکشی آغاز میشود که خیلی زود رنگ جنایی و مالیخولیایی به خود میگیرد. صحنهپردازی و میزانسنهای خلاقانه و پرجزییات اصلانی در کنار نورپردازی و فیلمبرداری تحسین برانگیز هوشنگ بهارلو چنان تصاویر بدیعی را پیش روی تماشاگر میگشاید که گویی در هر صحنه با یک تابلوی نقاشی روبرو شده است.
دیالوگ محبوب شطرنج باد
دیالوگهای کوتاهِ فیلم که گهگاه حالت رفت و برگشت پینگ پونگی هم به خود میگیرند، با فاصلهای دور از دیالوگنویسی کلاسیک و مرسوم سینمایی، سویهای مینیمال هم به خود میگیرند. شاید تمرکز بر روی گفتوگوی بین «خانم کوچیک» و «حاج عمو» بتواند مثال خوبی در این مورد باشد:
- خانم کوچیک: معلوم هست اینجا چه خبره؟
- حاج عمو: خبر سرتاپاته! یه نیگا به ادا اطوارت بنداز، میفهمی
- خانم کوچیک: من… من… همیشه همین طور بودم آقا!
- حاج عمو: همیشه مالِ خداست!
اجاره نشین ها | داریوش مهرجویی | ۱۳۶۵
در روزهایی که التهابات دوران جنگ تحمیلی و شرایط فرهنگی بعد از انقلاب، سینمای دهه ۶۰ را تحت تاثیر آثار عمدتا ایدئولوژیک و مضمونگرای مناسب حال و احوال سیاسی و اجتماعی آن روزها قرار داده بود، داریوش مهرجویی با ساخت فیلم اجارهنشینها، به سراغ سوژهای اجتماعی میرود که درگیریها و معضلات ناشی از آن، تا به امروز نیز ادامه دارد. فرهنگ آپارتمان نشینی (که به عنوان مظهر مدرنیته، آرام آرام جای خانههای بزرگ و حیاطدار قدیمی را میگرفت) و شکلگیری بحران مسکن در کلانشهری مثل تهران، نکته مهمی بود که مهرجویی با زبان طنز و کنایههایی که به شرایط و فضای بحرانزده آن روزها میزد با مهارتی مثالزدنی به آن اشاره میکرد.
حکایت آپارتمان فرسودهای که دندان گردی مباشر صاحبخانه و طمعکاری و پول پرستیاش پای دلالان مسکن را نیز به زندگی مستاجران حاضر در آن باز میکند، حکایت دردآوری است که تماشای دوباره فیلم را نیز برای مخاطب امروزه ملموس جلوه میدهد. مهرجویی با اتکا به کمدی موقعیت که گاه طعمی از کمدی اسلپ استیک (بزن بکوب) نیز به خود میگیرد، صحنههایی را خلق میکند که تا سالها در یاد و خاطره سینما دوستان مانده است: سکانس دعوا و زد و خورد در دفتر معاملات ملکی و منفجر شدن تلفن در دستان اکبر عبدی (که دستاوردی بزرگ در غیبت تروکاژهای سینمایی در آن روزها به شمار میرفت) از جمله سکانسهایی است که بارها و بارها در بحثهای سینما دوستان به آن اشاره شده است.
دیالوگ محبوب اجاره نشینها
عزت الله انتظامی با ایفای یکی از به یادماندنیترین نقش آفرینیهایش در قالب شخصیت عباس آقا، یکی از پرتکرارترین مونولوگهای فیلم را با آن لحن تند تهرانیاش به زبان میآورد:
- اکبر، بپر برو دکون پیش عسگری، بهش بگو واسه سیچهل نفر، چرخکرده و راسته جور کنه. خسمسشو، رگوریششو قشنگ بگیره صافش کنه. شیشک آجری باشهها. سوسهموسه بهت نده!
هامون | داریوش مهرجویی | ۱۳۶۸
مطرحترین ساخته داریوش مهرجویی از همان اولین نمایش خودش در جشنواره فیلم فجر، چنان تاثیری بر منتقدان و تماشاگران جدی سینما گذاشت و چنان هوادارانی برای خود پیدا کرد که لقب «هامون باز» را هم برای اشاره به بسیاری از سینهفیلهای ایرانی که بارها و بارها به تماشای این فیلم نشستهاند، وارد ادبیات سینمایی ما کرد. «هامون» با آن روایت پیچیده و تو در توی خودش که شباهت بسیاری هم به سرگشتگیها و حیرانیهای کاراکتر اصلیاش (با بازی رشک برانگیز خسرو شکیبایی) پیدا کرده بود، جزء معدود آثار به نمایش درآمده در سینمای بعد از انقلاب بود که توانست با رویکرد خاص فلسفی و عرفانیاش، هیاهوی بسیاری را در جامعه و مطبوعات اواخر دهه شصت به راه اندازد و دو قطبی عجیبی را بوجود آورد که رویارویی موافقان و مخالفانش تا به امروز نیز ادامه دارد.
نمایش شوریدگیهای یک روشنفکر واخورده که در تعامل با همسر، جامعه و شغلاش به بن بست رسیده است، چنان همذات پنداری عجیبی را در میان تماشاگران بوجود آورد که بسیاری از گفتهها و دیالوگهای فیلم در محافل دوستانه وحتی شبکههای اجتماعی امروزه نیز دست به دست میشود.
دیالوگ محبوب هامون
سکانس مشهور فریادهای خسرو شکیبایی که همسر و زندگیاش را از قاضی دادگاه طلب میکند، همچنان در یادها مانده است:
- آقای رئیس، این خانوم، این آقا و فک و فامیلاشون دست به دست هم دادن که منو نابود کنن. پاسبان گذاشته سر محل که منو دستگیر کنه… انگار من جنایت کردم. حالا هم باید نفقشو بدم … هم خونه رو بدم، هم مهریه رو بدم … هم بچه مو بدم، هم شرفمو بدم. چرا؟ چرا؟ من نمیتونم طلاق بدم؟ من نمیتونم. این زن، این زن سهم منه، حق منه، عشق منه … من طلاق نمیدم…
کلاه قرمزی و پسرخاله | ایرج طهماسب | ۱۳۷۳
شاید در تاریخ سینما و تلویزیون ایران هیچ کاراکتری به اندازه «کلاه قرمزی» و «پسر خاله» نتوانسته است این حجم از شهرت و محبوبیت را در طی بیش از چند دهه در میان کودکان و بزرگسالان برای خود به همراه داشته باشد. «کلاه قرمزی» با آن نوع خاص صحبت کردنش و رفتار ساده و صادقانهای که از خود بروز میدهد، چنان جایگاهی در ذهن مخاطبان پیدا کرده است که هنوز هم نوع گویش و جملاتی که او از آنها استفاده میکند در میان مردم کوچه و بازار شنیده میشود. درست است که شخصیت «کلاه قرمزی» ازیک مجموعه تلویزیونی پا به سینما گذاشته بود، اما این شعرخوانی و دیالوگهای او در اولین ساخته سینمایی این مجموعه بود که راهِ خود را از طریق نوار کاستهای صوتی به دل خانوادهها باز کرد. اکران نسخه سینمایی «کلاه قرمزی و پسر خاله» چنان بر محبوبیت آن افزوده بود که تلویزیون را برای تولید برنامه هرساله نوروزی برای همکاری با ایرج طهماسب ترغیب میکرد.
نمایش رفتار سرخوشانه و از سرسادگیِ «کلاه قرمزی» در مدرسه، کلاس زبان، کلاس آواز و شمایل با مزه او در نقش دکتر و حضور غافلگیرکنندهاش در نقش دایی در مراسم خواستگاری، یکی از ماندگارترین لحظات سینمایی را در ذهن علاقمندان رقم میزند.
دیالوگ محبوب کلاه قرمزی و پسر خاله
تاثیر اکران این فیلم به حدی است که هنوز هم حتی بعد از گذشت چند دهه، بسیاری از جوانان و خانوادهها در هنگام ماشین سواری، این شعر ابتدایی فیلم را با یکدبگر زمزمه میکنند:
- آقای راننده، آقای راننده، یالا بزن تو دنده، برو به سمت تهرون، میخوام برم تلویزیون
لیلا | داریوش مهرجویی | ۱۳۷۵
«لیلا» یکی از محبوبترین ساختههای داریوش مهرجویی است که در کنار فیلمنامه جزئینگر و کارگردانیِ حساب شدهاش، عمده تاثیرگذاریش را مدیون تیم بازیگری وانتخاب درست و به جایی است که منجر به ظهور ستارههایی چون «لیلا حاتمی» و «علی مصفا» شد. هنوزهم بعد از گذشت حدود بیست و پنج سال از زمان ساخته شدن این فیلم، بهترین و به یادماندنیترین نقشی که لیلا حاتمی را در سینمای ایران ماندگار کرد، همین اولین همکاری او با داریوش مهرجویی است. او دقیقا همانی است که باید باشد. زنی به ظاهر مدرن و امروزی که با همه زخمهایی که از شنیدن خبر ناباروریاش به همراه دارد، اتاق همسرش رضا (با بازی علی مصفا) را برای شب زفاف با عروسِ تازه، تزئین و آماده میکند اما در انتها چون پای در ریشههای سنت دارد، خانه رضا را برای همیشه ترک میکند.
روایت اول شخص مهرجویی در این فیلم، در کنار نریشن و تک گوییهای همراه با طمانینه لیلا حاتمی، همذاتپنداری بسیاری از مردان و زنان مخاطب فیلم را به همراه داشت و آن را به اثری تبدیل کرد که هواداران پر شمارش هر چند وقت یکبار برای لحظاتی هم که شده دقایقی از آن را مرور نمایند.
دیالوگ محبوب لیلا
لیلا به زنی احساساتی و ستم کشیده میمانست که تعریفی جدید از عشق و علاقه را در دلِ یک درام خانوادگی به مخاطب عرضه میکرد. او در یکی از دیالوگهای فیلم، درک و دریافت خودش از شرایط موجود را این گونه توصیف میکند:
- تازه میبینم آدم چقدر میتونه یکی را دوست داشته باشه، حالا میفهمم که عشقم میتونه مثل یه موجود زنده رشد کنه، بزرگ بشه…
آژانس شیشهای | ابراهیم حاتمیکیا | ۱۳۷۶
یکی ازمحبوبترین ودیدهشدهترین فیلمهای تولیدی در سینمای پس از انقلاب که به گونهای صریح، به دوگانگی و شکاف اجتماعی ایجاد شده در در جامعه پس از جنگ هشتساله اشاره کرده و با زبان سینما، قهرمانی به نام «حاج کاظم» را تصویرسازی میکند که حتی چند دهه بعد هم، از او بعنوان نمادی از پایداری و پافشاری بر فکر و عقیده انسانی یاد میشود.
با اینکه بسیاری از منتقدان، «آژانس شیشهای» را نسخهای کپی شده از اثر مشهور سیدنی لومت (بعد از ظهر سگی) میدانستند اما ابراهیم حاتمیکیا، با درک و شناخت ماهرانهای که ازجو و شرایط جامعه و کاراکترهای خود داشته است، به چنان نسخه ایرانیزه شدهای از ایده گروگانگیری دست پیدا کرده که ارزش و تاثیر فیلم او را برای ما، از همتای آمریکاییاش چندین برابر جلوه میدهد.
در سینمای داستاگوی ایران که همواره قهرمانسازی و قهرمانپروری یکی از معضلات اساسی آن به شمار میرود، «حاج کاظم» با نقش آفرینی درگیرکننده و تاثیرگذار پرویزپرستویی، جزء معدود کاراکترهای سینمای بعد از انقلاب است که در یک درام پر تنش، حکمِ قهرمانی را پیدا میکند که بیتوجه به قواعد و قوانین جامعه، برای دفاع از جان همرزم سابقش دست به هر کاری میزند.
دیالوگ محبوب آژانس شیشه ای
صحنه به یادماندنی و تاثیرگذار مواجهه او با سلحشور (رضا کیانیان) که به یک دوئل کلامی میان آن دو مبدل میشود، یکی از خاطره انگیزترین فصلهای سینمایی را رقم میزند که با هر بار دیدنش باز هم برای فیلمبازان حرفهای بوی تازگی میدهد.
- تا حالا جبهه بودی؟ میدونی یه گردان بره خط گروهان برگرده یعنی چی؟ میدونی یه گروهان بره دسته برگرده یعنی چی؟ میدونی یه دسته بره نفر برگرده یعنی چی؟
شوکران | بهروز افخمی | ۱۳۷۷
جنجالیترین و بحث برانگیزترین ساخته بهروز افخمی، یکی از متفاوتترین آثار کارنامه کاری اوست که در هنگام اکرانش حواشی بسیاری را (همچون اعتراض پرستاران به کاراکتر سیما ریاحی) هم در پی داشت. تاثیرپذیری جسورانه فیلمساز از مولفههای سینمای نوآر و ترسیم زن زیبا و جذابی که زندگی کاراکتر اصلی را به مخاطره میاندازد، برای بسیاری از سینما دوستان، یادآور کارکرد جذاب زنان مرگبار (فم فتال) در بسیاری از آثار مشهور تاریخ سینما است. سیما ریاحی (با بازی به یاد ماندنی هدیه تهرانی) در قالب پرستار جوانی که دل به مردی متاهل بسته و به صیغه موقت او در میآید، در عین اینکه با نزدیک شدن به خانواده محمود بصیرت (فریبرز عرب نیا) مزاحمتهایی را برای او ایجاد میکند اما انگار در نهایت قربانی فضایی میشود که در آن، زیادهخواهیِ شیفتگان قدرت، جایی برای هستی و بودنش باقی نمیگذارد.
افخمی با شوکران، برای اولین بار در سینمای پس از انقلاب، سیمایی از چهره زن زیبای اغواگری را به نمایش میگذارد که در عین حال با مظلومیتی عجیب، همراهی و همدلی تماشاگر را نیز با خود به همراه دارد و در پایان اوست که قربانی تقدیر شوم و هولناکی که برایش رقم خورده است میشود.
«شوکران» با زیرکی به طبقۀ تازه سر برآوردهای از قشر تحصیلکرده و به ظاهر متدینی اشاره میکند که برای رسیدن به قدرت و خواستههایشان، حاضر به عبور از خط قرمزهای اخلاقی شده و در این مسیر از هیچ رفتاری رویگردان نیستند. گویی از دل این انسان معتقد و متعهد، هیولایی بیرون میآید که خواسته و ناخواسته، فضا را برای عناصر مزاحم زندگیاش به قربانگاهی تلخ مبدل میسازد.
دیالوگ محبوب شوکران
در یکی از صحنههای فیلم، سیما در تماس تلفنی با محمود نوعی شیطنت کلامی را از خود بروز میدهد که تا مدتها بعنوان مهمترین دیالوگ فیلم شوکران در میان دوستدارانش زمزمه میشد.
- از طرف من به خانومت تولدشو تبریک بگو… بهش بگو آقاشون خیلی نازه، مواظب باشه قرش نزنن
در این دیالوگ، به نوعی سیما قدرتش را در کشاندن محمود به سمت خود به رخ او میکشد و همسرداری ترانه (همسر رسمی محمود) را که متعلق به طبقه سنتی و معمول جامعه است، با تمسخر به چالش میبرد. خاطره انگیزترین دیالوگ برای دوستداران بیشمار «شوکران» در این سکانس و از زبان سیما شنیده میشود:
- گوشی رو بذار بگو خداحافظ
شب یلدا | کیومرث پوراحمد | ۱۳۸۰
کسی گمان نمیکرد که خالق سریال با نمک «قصههای مجید» در یکی از شخصیترین و متفاوتترین آثارش، به نمایش حدیث نفسی دست بزند که تصویرسازی تنهایی و زخم خوردگیهای کاراکتر اصلیاش، تا به این حد از جانب مخاطبان سینما مورد استقبال قرار گیرد. چیره دستی ماهرانه کیومرث پوراحمد در خلق فضایی تلخ و عبوس از زندگی مردی میانسال که همسر و فرزندش با ترک او به خارج از کشور مهاجرت کرده و او را با غم عشقی عمیق از یک زندگی دهساله تنها گذاشتهاند، مورد توجه بسیاری از علاقمندان سینما قرار گرفت.
دیالوگ محبوب شب یلدا
تاکید تاثیرگذار پوراحمد بر جزئیات رفتار و لحظاتِ پر از تنهایی کاراکتر حامد (با بازی چشمگیر محمدرضا فروتن) چنان در عمق روح و روان تماشاگران نفوذ کرد که صحنه رقصیدن او در تنهایی و حرفهای تلخ و گزندهای که درباره تحقیر شدنش به زبان میآورد، بارها و بارها در شبکههای اجتماعی امروزه نیز دست به دست میشود:
- زخمهای آدم سرمایه است. حامد سرمایهات رو با این و اون تقسیم نکن، داد نکش، هوار نکش، آروم و بیسر و صدا همه چیز رو تحمل کن
نفس عمیق | پرویز شهبازی | ۱۳۸۱
سومین ساخته بلند پرویزشهبازی، یکی از محبوبترین و بحث برانگیزترین آثار اوست که تا به حال به نمایش در آمده است. «نفس عمیق» با نمایش سویه دیگری از روحیات و دغدغههای جوانان امروزی و با بکارگیری نوعی فضاسازی تازه، توانست تصاویری را پیش روی تماشاگر قرار دهد که مخاطب معاصرعاشق سینما، سرگشتگیها و فاصله عجیب خودش با نسل قدیمی تررا به راحتی در لابلای داستان یک خطی فیلمساز پیدا کند. سوال اساسی این فیلم که بسیاری را نیز با خود همراه کرده این است که نسل جوان چرا باید بدون این که گناهی مرتکب شده باشد، در دریایی از مشکلات و سرکوفتها غرق شود؟ آن هم نسل پر جنب و جوشی که برای شاد بودن و عاشق شدن، مجبور به مبارزه و جنگیدن در ابعاد مختلف است.
«نفس عمیق» داستان خود را با مرگ شروع میکند و با پایانی باز و غیرمنتظره، آرامش را انگار که در مرگی دوباره به کاراکترهایش هدیه میدهد. تصویری تلخ و دردناک از سرنوشت جوانان امروزی که ردپا و تاثیر آن را میتوان در آثاری که سالها بعد نیز به اکران درآمد (همچون عصبانی نیستم) نیز مشاهده کرد.
دیالوگ محبوب نفس عمیق
بازی درخور تحسین مریم پالیزبان در نقش آیدا که با پرگویی ذاتی و اعتماد به نفسی که دارد، یکی از به یاد ماندنیترین دیالوگهای فیلم را به خود اختصاص میدهد:
- آیدا: ببین من یه سیستمی دارم تو زندگیم به اسم راه پیماییهای طولانی مدت. بعد توی این راه پیماییهای طولانی مدت من همینجوری شروع میکنم، راه میرم، راه میرم، اصلاً حرکتمو قطع نمیکنم، ماشینا بوق میزنن مردم بهم متلک میگن ماشین میاد از روم رد میشه، برف میاد بارون میاد، ولی من همچنان به راه رفتن ادامه میدم. الانم اگه سوار شدم به خاطر این بود که خیلی خیس شده بودم. حوصلهی راه رفتن دیگه نداشتم، خسته شده بودم. بعد به خاطر اینم هیچی نمیشنومُ برای این که تو گوشم موسیقیه. بعد، تمام مدت دارم موسیقی گوش میدم. تو چی تو موسیقی گوش میدی؟ اون وقت چی گوش میدی؟ چون میدونی من آدما رو از رو موزیکی که گوش میدن طبقهبندی میکنم. یعنی این که واسم مهمه بدونم کسی بلوز گوش بده، یا جز گوش بده یا موسیقی آلترناتیو گوش بده، یا مثل من فکرش باز باشه، اول باخ گوش بده، بعد موسیقی آلترناتیو گوش بده، بعد همه رو پشت سر هم گوش بده و دچار هیچ مشکلی هم نشه. بعد حالا چی گوش میدی؟
- منصور: من داریوش گوش میدم.
فیلم شبهای روشن | فرزاد موتمن | ۱۳۸۱
دومین ساخته بلند سینمایی فرزاد موتمن با همکاری یکی از سختگیرترین منتقدان در مقام فیلمنامهنویس (سعید عقیقی) به نتیجه درخشانی منجر شد که هر چند در هنگام نمایش آن در جشنواره فیلم فجر چندان از طرف دیگر منتقدان همکار فیلمنامه نویسش مورد توجه قرار نگرفت، اما این اکران عمومی فیلم و نمایشهای گاه و بیگاه آن بود که «شبهای روشن» را تبدیل به یکی از محبوبترین آثار تولیدی چند سال اخیر سینمای ایران کرد. اقتباس درخشان سعید عقیقی از داستان داستایوسکی و تبدیل آن به یکی از عاشقانهترین آثار ایرانی ساخته شده در این سالها، در کنار دیالوگهای مینیمالیستی که با هوشمندی، درونیات کاراکترها را هم برای تماشاگر آشکار میساخت، «شبهای روشن» را به فیلمی تبدیل کرد که هوادارانش را برای بارها دیدنش مشتاق میکرد. استفاده از کاراکتر معلم ادبیات که بهانه خوبی برای شعر گفتن و مشاعره عاشقانه بین زن و مرد اصلی داستان را فراهم میآورد، هواداران بسیاری را برای خرید کتابهای شعر نصرت رحمانی و ناظم حکمت و… را روانه کتابفروشیها کرد.
روایت دلچسب و گرم فرزاد موتمن ازماجرای آشنایی، دلبستگی و سپس جدایی یک معلم ادبیات و دختری که به دنبال عشق سالهای گذشته خود به تهران آمده است، چنان لحظات درگیرکنندهای را برای تماشاگر بوجود میآورد که بسیاری را برای دوباره دیدن فیلم ترغیب میکند.
دیالوگ محبوب شبهای روشن
فیلم چنان تاثیری در جامعه گذاشته بود که دیالوگهای کوتاه و پینگ پونگی فیلم به سرعت در میان گفتگوهای روزمره هوادارن جایی برای خود پیدا کرد، تا آنجا که بسیاری از آنها اشعار و گفتگوهای فیلم را در میان جمعهای دوستانه برای یکدیگر بازگو میکردند:
- رویا: وقتی منتظری چقدر زمان بد میگذره!
- استاد: وقتی منتظرم نیستی خیلی خوش نمیگذره!
بوتیک | حمید نعمت الله | ۱۳۸۲
یکی از غیر منتظرهترین آثار تولیدی سینمای ایران، «بوتیک»، اولین ساخته حمید نعمت الله است. اغلب شک و تردیدها هم به بازیگر نقش اول آن بر میگشت که «محمدرضا گلزار» را در آن سالها به نمادی از فیلمهای پرفروش وعامه پسند در سینمای ما تبدیل کرده بود. اما حضور متفاوتش در «بوتیک» به همراه فضای سرد و سرنوشت تلخی که فیلمساز از زندگی کاراکترهایش به تماشاگر ارائه میداد، باعث شد که فیلم در زمان اکران و سالهای بعد از آن نیز هوادارن بسیاری را همراه خود داشته باشد. نمایش ساده و بیتلکف حمید نعمت الله از جوانان بیپولی که آرزوهای خود را بربادرفته میبینند و برای یک روز دوام آوردن بیشتر هم دست به کارها و اعمال غیر منتظره میزنند، برای بسیاری از تماشاگران تازگی و جذابیتی داشت که تا امروز هم ادامه دارد.
دیالوگ محبوب بوتیک
خانه مجردی، عقب افتادن اجاره خانه، بیپولی، بیماری، جوجه فروشی، ساقی مواد و مشروب، مرد هیز پولدار و دخترنوجوان و معصومی که برای رویاهایش هر کاری را انجام میدهد، همه و همه ترکیبی تلخ و ناامید کننده ازجامعهای را پیش چشم تماشاگر میگشاید که عشق، کوچکترین راهی به آن نمییابد. شاید تاثیر این دنیای تیره و تار بود که جمله گلشیفته فراهانی (در نقش احترام) در این فیلم را به مهمترین و مشهورترین دیالوگ آن تبدیل کرد:
- درسته که پول خوشبختی نمیاره، اما بیپولی حتما بدبختی میاره
مارمولک | کمال تبریزی | ۱۳۸۲
بعد از جنجالهایی که بر سر زنپوشی اکبر عبدی در فیلم «آدم برفی» ساخته داوود میرباقری به راه افتاد و بسیاری را برای جلوگیری از نمایش فیلم به کنار سینماها کشاند، فیلم مارمولک یکی از پر حاشیهترین آثاری بود که به خاطر نمایش چهرهای متفاوت از یک کاراکتر روحانی، چنان واکنشهایی را در جامعه مذهبی ایجاد کرد که اکران فیلم را در میانه راه به محاق توقیف کشاند.
فیلمنامه پر از نیش و کنایه پیمان قاسمخانی به همراه تکیه کلامهایی که از زبان رضا مثقالی (پرویز پرستویی) در جای جای فیلم تکرار میشد، در همان مدت زمانِ کوتاه اکران، عبارتهایی چون: «عزیز دل انگیز» و «راههای رسیدن به خدا به عدد آدمها است» را درلابلای گفتگوهای مردم کوچه و خیابان باب کرد.
مارمولک با آن موقعیتهای ناب کمدیاش و بازی روان و درگیر کننده پرویز پرستویی، چنان موجی در جامعه بوجود آورده بود که اگر فشارها و جنجالهایی که منجر به توقیف فیلم شد نبود، به راحتی میتوانست عنوان پرمخاطبترین فیلم تاریخ سینمای ایران را از آنِ خود کند. «مارمولک» تصویری از رفتار و زندگی یک روحانی را به نمایش میگذاشت که با تصویر رسمی و همیشگی جامعه آن روزها تفاوت بسیاری داشت. یک روحانی که به دور از تکلفهای همیشگی با زبانی از جنسِ مردم کوچه و بازار صحبت میکرد و سختگیریهای آنچنانی هم درباره رابطه دختر و پسر نداشت، توانست محبوبیت زیادی در میان مخاطبان برای خود پیدا کند.
سکانس رویارویی و دعوای کاراکتر روحانی با جواد دلانگیز (مرد زورگویی که نمادی از اراذل و اوباش روستا است) که به ضرب و شتم فجیع مرد لات روستا میانجامد، در کنار سکانسهای توضیح المسائل و پرسشهای جوانان روستا در رابطه با مسائل شرعی، از جمله مهمترین سکانسهای فیلم است که بارها و بارها توسط علاقمندان فیلم مارمولک دیده و در شبکههای اجتماعی باز نشر شده است.
دیالوگ محبوب مارمولک
شاید مهمترین دیالوگ فیلم را بتوان در پاسخ روحانی (پرویز پرستویی) به یکی از جوانان در رابطه با علاقهاش به یکی از دخترهای روستا جستجو کرد که به او میگوید:
- بنده به عنوان نماینده تامالاختیار خداوند در این محله و تمام محلهها، به شما میگم که برو حالتو بکن فقط مواظب باش اسراف نکنی
سنتوری | داریوش مهرجویی | ۱۳۸۵
پرحاشیهترین و جنجال برانگیزترین ساخته داریوش مهرجویی، مسیر پر پیچ و خمی را برای به دست آوردن این حجم از محبوبیت در بین مخاطبان طی کرد. بعد از اولین نمایش فیلم در جشنواره فیلم فجر، این آلبوم موسیقی و ترانههای غمناک فیلم بود که با صدای «محسن چاووشی» به سرعت در میان مردم تکثیر و شنیده شد. گویی که پیش از اکران عمومی فیلم، همه علاقمندان سینما، بارها و بارها ترانههای «سنتوری» را شنیده بودند و آن را در کوچه و خیابان زمزمه میکردند.
محسن چاووشی یک شبه به شهرتی دست پیدا کرده بود که دیگر خوانندگان برای به دست آوردن چنین جایگاهی باید سالها تلاش میکردند. فیلم اما در زمان اکران دچار حواشیِ فراوانی شد و از اکران سینمایی آن ممانعت بعمل آمد و نهایتا پس از کش و قوسهای فراوان در سال ۱۳۸۹ مجموز اکران ویدئویی آن صادر شد. درام تلخ و غمانگیز داریوش مهرجویی با تصویری تکان دهنده از فروپاشی و سقوط جوانی عاشق موسیقی که در گرداب اعتیاد و فشارهای اجتماعی، شهرت، اعتبار، عشق و زندگیاش را از دست رفته میبیند، چنان با استقبال مخاطبان روبرو شد که «سنتوری» را به مهمترین فیلم کارگردانش مبدل کرده بود.
موسیقی تلخِ اردوان کامکار در کنار صدای حزنآلود محسن چاووشی که به خوبی با شمایل کاراکتر اصلی فیلم (با بازی بهرام رادان) هارمونی پیدا کرده بود، ملودرامی تیره و تار را پیش روی تماشاگر قرار میداد که بیش از هر چیز بر مهارت کارگردانش نسبت به داستانپردازی سینمایی مهر تایید میزد.
دیالوگ محبوب سنتوری
مونولوگ شنیدنی علی سنتوری که در میانههای فیلم به تیره روزی خود میگرید، بارها و بارها توسط علاقمندان سینما شنیده شده است:
«الو باز یه پیغام دیگه از علی بد بخته علی تنها علی پر غم امشب ریختن تو عروسی مون زدن سازم و لت و پار کردن خودمو علیل و چلاق کردن فقط همینو کم داشتم مهم نیست دنبال مهم نیست تموم این حرفها بهونست بهانههای عاشقانه است اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش»
درباره الی | اصغر فرهادی | ۱۳۸۷
شاید بیراه نباشد که اگر «درباره الی» را مهمترین و بحث برانگیزترین ساخته اصغر فرهادی (که حالا مشهورترین و شناخته شدهترین فیلمساز بینالمللی سینمای ایران است) در میان دیگر آثار به نمایش درآمده از او بنامیم. «درباره الی» با آن درام پیچیده و درونی خودش، در مدتی کوتاه چنان هوادارانی برای خود پیدا کرد که همزمان با اکرانش، مشهورترین دیالوگ فیلم (یک پایان تلخ بهتر از یک تلخیه بیپایانه) به سرعت در میان گفتگوهای محاورهای مردم کوچه و بازار، دهان به دهان نقل میشد.
اصغر فرهادی با «درباره الی» چنان موجی را در سینمای ایران به راه انداخت که بسیاری از علاقمندان، اصطلاح «پایان باز» در آثار سینمایی (که از نتیجهگیری قطعی درباره سرنوشت شخصیتها پرهیز میکرد) را با او و آثارش بود که درک میکردند.
داستان حضور چند خانواده در یک ویلای ساحلی که تعطیلاتشان با ناپدید شدن یکی از کاراکترها و برملا شدن دروغهایی کوچک، به تراژدی تلخی مبدل میشود، از آن دست داستانهایی بود که بسیاری از فیلمسازان را برای تکرار موفقیت ومحبوبیت فرهادی، به پیروی و تقلید از او کشاند.
درباره الی، در اوج التهابات و بحرانهای اجتماعی اواخر دهه هشتاد، همچون نسیمی بر آسمان سینمای ایران وزیدن گرفت و طرفداران بسیاری را نیز تا به امروزه با خود همراه کرده است.
دیالوگ محبوب درباره الی
- احمد خطاب به الی: یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه
جدایی نادر از سیمین | اصغر فرهادی | ۱۳۸۹
مشهورترین ساخته اصغر فرهادی که اولین جایزه اسکار تاریخ سینمای ایران را برایمان به ارمغان آورد، . یکی از پرافتخارترین آثار تولیدی سینمای ایران است که بیش از ۵۲ جایزه بینالمللی را از آنِ خود کرده. «جدایی نادر از سیمین» با آن درام پیچیده و درگیرکنندهاش، با سرعتی باورنکردنی به فیلمِ محبوب تماشاگران تبدیل شد و «پایان باز» انتهاییاش، که راه را بر بحثها و نظرات پس از نمایش آن در میان مردم باز مینمود، بسیاری را شیفته سبک و سیاق فیلمسازی اصغر فرهادی کرد. شخصیتپردازی ماهرانه اصغر فرهادی، در کنار داستانپردازی متکی بر خرده پیرنگی که از زمزمههای جدایی یک زن و شوهر (به خاطر اختلاف نظر در زمینه مهاجرت) آغاز کرده و با حضور یک زن مستخدم، ما را به درکی جدید از روحیات کاراکترهای خود میرساند، از آن دست ایدههایی بود که بسیاری از سینهفیلها و مخاطبان عادی سینما را با خود همراه کرد.
فصل حضور حجت (شهاب حسینی) و رویارویی پر از خشم و عصبانیتی که با نادر (پیمان معادی) پیدا میکند، یکی از درخشانترین و ماندگارترین سکانسهای تاریخ سینما است. تعلیق و کشمکشهای جذابِ «جدایی نادر از سیمین» با دوری از هر گونه قهرمانپروری، چنان مسیر جذابی را طی میکند که هر کدام از کاراکترهای اصلیِ فیلم به دلیل خطا، دروغ و یا پنهانکاریای که داشتهاند، در نظر تماشاگر، شخصیت معصوم و بیگناهی جلوه نمیکنند. درست همانند زندگیِ روزمره خودِ ما که خطاها و اشتباهاتمان از ما انسانهایی خاکستری ساخته است.
دیالوگ محبوب جدایی نادر از سیمین
فصل پر تنش ابتدایی فیلم که ما را به وسط دعوای نادر و سیمین درجلسه دادگاه پرتاب میکند، یکی از ماندگارترین دیالوگهای چند سال اخیر سینمای ایران را پدید آورده است. جایی که سیمین (لیلا حاتمی) رو به قاضی دادگاه میگوید:
- آقای قاضی، پدر ایشون آلزایمر داره و اصلا متوجه نیست که ایشون پسره و اطرافش چی هست، به حالش چه فرقی میکنه، تو چه باشی و چه غریبه باشه؟ اون میفهمه که تو پسرشی؟
- نادر: اون نمیدونه من پسرشم من که میدونم اون پدرمه
ابد و یک روز | سعید روستایی | ۱۳۹۴
اکران اولین ساخته بلند سعید روستایی در جشنواره فیلم فجربا چنان استقبال گرمی از جانب منتقدان و سینماروها روبرو شد که بسیاری را به ظهور یک فیلمساز خوش قریحه و کاربلد در سینمای ایران امیدوار میکرد. در روزهایی که بسیاری از درامهای داستانی به نمایش زندگی لوکس و پر از تجمل قشر مرفه و متوسط رو به بالای جامعه نظر داشتند و دوربین خود را به آپارتمانها و خیابانهای بالای شهر میبردند، او موفق شد با اتکا به تصویرسازی از یک خانواده بحران زده از منطقه فقیرنشین تهران، درامی متکی بر خرده پیرنگ را خلق کند که ترکیب موفق بازیگرانش (پیمان معادی، نوید محمدزاده و پریناز ایزدیار)، آن را به یکی از دلپذیرترین و تاثیرگذارترین تیم بازیگری در سالهای اخیر تبدیل میکرد.
نمایش پر از جزئیات سعید روستایی از خانوادهای که در آن فقر، اعتیاد، بیکاری و درگیریهای خانوادگی موج میزند، چنان به مذاق مخاطبان خوش آمد که بسیاری را به تماشای چندین باره این فیلم تشویق میکرد. بازی تاثیرگذار نوید محمدزاده در نقش یک جوان معتاد، بسیاری از سینما دوستان را به یاد « بهروز وثوقی» و نقش آفرینی جاودانهاش در فیلم «گوزنها» میانداخت و صحنه انتقال او از خانه به کمپ ترک اعتیاد را به یکی از ماندگارترین سکانسهای سینمای ایران مبدل ساخت.
دیالوگ محبوب ابد و یک روز
تک گویی تاثیرگذار محسن (نوید محمدزاده) در حیاط کوچک خانه که به سمیه (پریناز ایزد یار) درباره عواقب ازدواج او با پسر افغان هشدار میدهد، یکی از تاثیرگذارترین و پر تکرارترین مونولوگهایی است که به میان مردم و شبکههای اجتماعی نیز راه پیدا کرده است:
- سمیه مامانو رو حساب کی میخوای ول کنی بری؟!
- روزایی که تو خونه نیستی این آبجیات به مامان آب و غذا نمیدن که یه وقت دسشوییش نگیره. .
- من میگم نرو چون نمیدونیم این یارو کیه. . چون مامان مریضه تو بری تنها میمونه… چون خونه زندگیمون بو میگیره…
- ولی اگه رفتی دیگه برنگرد… چون نمیگن اعظمشون شوهرش مرده٬ لیلاشون خودش شوهر نمیکنه٬ میگن مشکل از ماست. .
- تورو قرآن ی ذره هم به فکر ما باش٬ کاری نکن حرف دهن لات و لوتا بشیم. .
و این فهرست ادامه دارد …
به این لیست، میتوان آثار مهم و دلپذیر دیگری چون:
- خشت و آینه (ابراهیم گلستان)
- فرار از تله (جلال مقدم)
- سلطان قلبها (فردین)
- بن بست (پرویز صیاد)
- بیتا (هژیر داریوش)
- تاراج (ایرج قادری)
- گوزنها (مسعود کیمیایی)
- اعتراض (مسعود کیمیایی)
- آدم برفی (داود میرباقری)
- زیر پوست شهر (رخشان بنی اعتماد)
و… را هم اضافه کرد که همگی توانستهاند هوادارن و طرفداران بسیاری را با خود همراه سازند. بدیهی است که مطالعه «فیلم کالت» درسینمای ایران، پژوهشی مفصلتر از یک مقاله کوتاه میطلبد که بیش از هر چیز میتواند ما را با نوعی از جامعهشناسی که درک رفتار و علایق مخاطبان سینما را هم با خود به همراه دارد، آشنا سازد.