ساخته تازه اصغر فرهادی سمبلیکترین و حتی شاید بیرونی و شعاریترین اثر اوست. در فیلم قهرمان حرفهایی که فرهادی مایل به طرحشان است، بر داستانگویی زیرپوستی اولویت دارد. این ویژگی همیشگی آثار فرهادی از شهر زیبا گرفته تا فروشنده و همه میدانند، بوده است که بخش اصلی شکلگیری درام بر پایه کشمکشهای درونی شخصیتها و فعلوانفعالات از پی آن رقم میخورده است؛ در این میان لایههای درونیتر و یا نشانههایی برای پرداختن به تاثیرات جامعه بیرونی یا رخدادهای اجتماعی هم در کار بوده.
اما همیشه اصل ماجرا در دنیای ذهنی شخصیتها و در اتمسفری محدود رقم میخورده است. ماجرای زیر تیغ بودن پسر نوجوان فیلم شهر زیبا یا حکایت پنهانکاری و تراژدی در درباره الی و جدایی نادر از سیمین یا سراغ گرفتن از نوستالژی و خاطره در گذشته و نبش قبر کردن رخدادهای گذشته در همه میدانند و… همگی در فضایی درونی و در ذهن شخصیتها و با حضور کاراکترهای محدود رقم میخورده است.
فیلم قهرمان اما اثر بیرونیتری است که به شدت به کنش و واکنشهای اجتماعی و حتی جغرافیا و ساختار شهری که داستان در آن رقم میخورد، وابسته است. از دیگر سو جنس دغدغه و نکاتی که فرهادی در فیلم قهرمان سعی در طرحشان دارد، ذاتا شکلی بیرونیتر و حتی شعاریتر دارد. فرهادی در قهرمان بیش از آنکه روی خطاهای فردی دست بگذارد، خطاهای به ظاهر ساده اما دلهرهآور اجتماعی و گروهی را ملاک قرار داده است. دیگر ماجرا در حد پنهانکاری نادر و در هم پیچیدن سرنوشت ۲ خانواده نیست. ماجرای فیلم قهرمان ماجرای یک اختلال فکری و رفتاری اجتماعی و بسط است که پای رسانه و جماعت گستردهای را به میان میکشد.
فرهادی در فیلم سینمایی قهرمان تلاش میکند به نقد اجتماعی بپردازد و نه لزوما نقد فردی قابل بسط به اجتماع. اثر تازه فرهادی رجعتی است بیش از گذشته به حال و هوای سریالسازیهایش در قالب داستان یک شهر. فرهادی در فیلم قهرمان نسبت فرد با اجتماع را هدف گرفته است. اینکه یک فرد در اجتماع چگونه تعریف میشود؟ معیارهای رفتار فردی و اجتماعی چیست؟ اجتماع با فرد چه میکند و فرد با اجتماع اطرافش چه میکند؟ تاثیر حالات روحی و اخلاقی حاکم بر اجتماع چه اثراتی بر زندگی و سرنوشت فرد میگذارد؟
وقتی از تصمیمات مستقل فردی حرف میزنیم از چی حرف میزنیم؟ فرد تا چه میزان میتواند مستقل باشد و همزمان از گزند آسیبهای نگاه حداکثری حاکم بر جامعه محل زیستش در امان بماند؟ چه میزان از آسیبهای روحی و جسمی که به فرد وارد میشود ناشی از انتخاب خودش است و چه میزان از آنها حاصل جبر اجتماع موجود است؟ اصولا قهرمان کیست؟ قهرمانی کردن چگونه است؟ قهرمانها چرا و با چه فرایندی متولد میشوند؟ چه مسیری طی میشود که قهرمانها به زیر کشیده میشوند؟ چه اجتماعی چه نوع قهرمانی را تولید میکند؟ چه حالات و روحیات و کمبودها و نیازهایی در اجتماع وجود دارد که نیاز به قهرمانسازی پیدا میکند؟ چه نکاتی باید در کار باشد تا قهرمان به زیر کشیده شود؟
فرهادی در فیلم قهرمان تلاش کرده تا حد امکان در قالب داستانی و نه شعاری (که البته بعضا هم موفق نبوده است) به این نکات و سوالها پاسخ دهد یا دستکم برای مخاطبش طرح سوال کند. رحیم (با بازی امیر جدیدی) نماد جنسی از سادگی و نوعدوستی که شاید این روزها با صفاتی همچون سادهدلی، حماقت، بیسیاست و هالو بودن و… برچسبهایی اینچنین قضاوت شود. رحیم اما تلاش میکند تا حد امکان به اصول اخلاقی و انسانیای که به آنها باور دارد پایبند باشد، تلاش میکند ندای وجدانش را سرکوب نکند، تلاش میکند تا حدی که توان و قدرت دارد کار درست را انجام دهد (حتی اگر در مقطعی دچار لغزش شده باشد).
این ویژگی در اتمسفر فیلم قهرمان و در دل مردمانی که در آن زیست میکنند چنان عجیب و دستنیافتنی است که باعث میشود رفتار رحیم، رفتاری قهرمانانه جلوه کند. در ادامه جامعه خالی از اخلاق و انسانیت دچار نوستالژی میشود و چون خودش توان رحیم بودن را ندارد، از جیب رحیم برای خودش قهرمان میسازد تا پشت آن پنهان شود و به شکلی ناهشیار برای خودش آبرویی دستوپا کند. گو اینکه اگر اجتماع رحیم را بالا بکشد، ضعفهای خودش پوشیده خواهد شد. پس رحیم مصرف میشود تا نیازهای اجتماع برطرف شود.
در این میان تنها چیزی که اهمیت ندارد خود رحیم و دغدغهها و ذهنیاتش است. در واقع رحیم به وادیای سوق داده میشود که به ظاهر در جهت گرامیداشت او شکلگرفته، اما در اصل برای لاپوشانی و حفظ آبروی مدیران زندان و درپوش گذاشتن روی آبروریزی خودکشی یک زندانی انجام شده یا برای خوراک پیدا کردن رسانهها و شبکههای تلویزیونی تا مخاطب جذب کنند و بهبه و چهچه و یا برای عکس یادگاری گرفتن روی سن، هنگام اعطای لوح تقدیر به رحیم تا اثباتی باشد بر خالص بودن فعالیتهای خیریه!! و… الخ به کار گرفته میشود.
در واقع در جهان فیلم قهرمان مطابق آن چیزی که در جهان اطرافمان هم میبینیم، قهرمانهایی که معرفی میشوند و نامشان فریاد زده میشود قهرمان نیستند، بلکه کسانی که تلاش میکنند از این سیلاب رسانهمحور پر از دروغ و قلابی بودن و ریا خودشان را بیرون بکشند، قهرمانان اصلی هستند. مثل رحیم که در نهایت حفظ آبرو و شأن اخلاقی خودش و مراقبت از عشقی که به فرزند و خانوادهاش دارد را اولویت قرار میدهد و بهجای مصرف کردن اعضای خانواده جهت نجات خودش، تصمیم به فدا کردن خودش برای حفظ آنها میگیرد.
رحیم دیگر نمیخواهد چهره و صدای پسرش در فضای مجازی دستبهدست شود و روند متعفن قضاوتها و حرف و حدیثها و در ادامه نیاز به توضیح دادنها و مالهکشیها ادامه پیدا کند. او میخواهد دستکم از سلامت روان فرزندش مراقبت کند. او نمیخواهد در دل هیولای فضای مجازی و بازار داغ قضاوت و تهمت و بالا بردنها و پایین کشیدنهای یک نام و یک اقدام غوطهور بماند. او در نهایت ماندن در حبس به دلیل بدهی مالی را به ماندن در زندان اجتماع و تبدیل شدن به گوشت قربانیای که بناست نیازهای اذهان آسیب خورده و آسیبزننده اجتماع را تامین کند، ترجیح میدهد.
رحیم در جهان فیلم قهرمان نماد تهمانده انسانیتی است که در منجلاب دروغ، قضاوت، کینه، حسادت، منفعتطلبی، نان به نرخ روز خوری و شیب صعودی به سمت مرگ انسانیت، دستوپا میزند تا بلکه بتواند نه قهرمان، که انسان بماند و انسان بودن در زمانه گرگصفت، خودش نوعی از قهرمانی است. کارکرد ارجاع مستقیم به نقش رستم و مقبره خشایار شاه یا استفاده از نام آپادانا برای مغازه فتوکپی بهرام (با بازی محسن تنابنده) و تصویر مقبره کوروش روی دیوار همان مغازه و البته موسیقی سنتیای که در فضای بازارچه پیجیده، کاملا مرتبط است با جنس رخدادهایی که منجر به یک شبه قهرمان شدن رحیم شده.
در واقع کارکرد گذشته تاریخی باشکوه و پناه گرفتن پشت آن و مدام دم از تاریخ و فرهنگ زدن اما بویی از آن در زندگی فعلی نبردن، همان ویژگیای است که باعثوبانی رخدادهای اطراف زندگی رحیم میشود. رحیم مثل بناهای تاریخی و عکس و نامهای اصیل بناست پوششی باشد بر کجیها و ناجوریهای روانی شخصیت جهان فیلم تا پشت آنها پنهان شوند و دم از انسانیت بزند، اما همزمان در زندگی شخصی فرسنگها از انسانیت و اخلاق و صداقت دور باشند. در بازار منفعتطلبی و خودمحوری فقط قهرمان مرده را عشق است فقط عکس و نان و پوستر و بنای تاریخی را عشق است. اما خبری نیست از اخلاق و انسانیتی که از آن بسیار دم زده میشود. پس رحیم محکوم به فناست مگر اینکه خودش قهرمانی کند و خلاف جریان اصلی حرکت کند تا آدم بماند. تمام اصول و قواعد اخلاقی و رفتارها جنسی از قلابی بودن و کپیکاری را تداعی میکند، کپیکاریای که به شکلی نمادین بهرام و نازنین (با بازی سارینا فرهادی) به عنوان شغل اصلیشان انتخاب کردهاند.
این نکات برای کارگردان آنقدر مهم بوده که فرهادی حتی بعضا چفتوبست درست یافتن جغرافیای وقوع داستان و سفر به لایههای درونیتر شخصیتها را فدای رسیدن به نتایج سمبلیک و اجتماعی مدنظرش کرده است. برای مثال میتوان به انتخاب شهر شیراز به عنوان یک شهر بزرگ اشاره کرد. در فضای چنین شهری اینکه خبرها با این سرعت جابهجا شود و همه رحیم را بشناسند و خیلی سریع شایعات پخش شود، چندان قابل فهم نیست.
حال فرض کنید این رخدادها در دل یک اجتماع بستهتر و محدودتر مثلا شهرستانی کوچک یا روستایی کمجمعیت رقم میخورد. طبیعتا سرعت انتقال اطلاعات و کنش و واکنشهای سریع، باورپذیرتر از آب درمیآمد. در کنار اینکه برای رسیدن به رفتارها و کنشهای گروهی و اجتماعی فضای مناسبتر فراهم میشد. شاید این تغییر استراتژی برای ترسیم کردن یک داستان اجتماعیتر و بیرونیتر توسط فرهادی کار را به اینجا رسانده که بیش از آنکه وسواس در ترسیم ریزه کاریهای داستانی و روابط مبتنی بر احتمال و ضرورت رقم بخورد، تمرکز بیشتر روی انتقال پیام فیلم بوده است.
به عنوان جمعبندی این نوشته باید گفت شاید قهرمان اثری به شدت شخصی برای فرهادی است، فرهادیای که بعد از افتخارآفرینی و کسب چندین جایزه کن و اسکار قهرمان ملی شد و بسیاری لب به تمجید از او گشودند و همانها در بزنگاههای دیگر چنان بر او تاختند که گویی پدرکشتگی با او دارند. شاید مصائب فرهادی بودن در دل سینما و اجتماع ایرانی دلیل اصلی ساخت فیلمی با نام قهرمان و ترسیم شخصیتی به نام رحیم شده باشد.