نقد و بررسی فیلم گورکن ساخته کاظم ملایی

بیراهه‌ها

خانه را موریانه برداشته و در حال ویرانی است. مردی قرار است خانه و اهالی‌اش را از شر این موجودات موذی نجات دهد و برای این کار باید حیوانی را برای بو کشیدن و شناسایی محل تجمع این حشرات با خود بیاورد. یک گورکن.

اسم فیلم از همین‌جا می‌آید. نام و شروعی متفاوت و گیرا که نوید یک داستان پرفراز و نشیب و جذاب را می‌دهد. به‌خصوص که مخاطب نشانه‌های زیادی را می‌بیند که لابد بعدتر قرار است مورد استفاده قرار گیرند. ارتباط عمیق بین مادرِ گرفتار (سوده، با بازی ویشکا آسایش) با پسر (با بازی محمدامین اسدی، ماتیار که گفته می‌شود بسیار باهوش است)، نگاه‌های طولانی و هیز مرد سم‌پاش با پرستار خانه دّخی (با بازی بهنوش بختیاری) و میزانسنی پرحرکت که در آن همگی مدام در حال رفت‌وآمد و گفت‌وگو هستند. مقدمه‌ای که در آن فیلم‌نامه‌نویس تفنگ‌های زیادی را بر دیوار چیده و گمان می‌رود قرار است به‌زودی از هرکدام این تفنگ‌ها صدای شلیکی برآید. در ادامه اما چنین نمی‌شود. ارتباط این سکانس با داستان اصلی همین‌جا قطع‌شده و تفنگ‌ها بلااستفاده می‌مانند.

گفت‌وگو با کاظم ملایی کارگردان فیلم گورکن

سکانس اول و مسئله موریانه‌ها، به همراه حرف‌های سم‌پاش در وصف کلونی‌های موریانه‌ای و اهمیت زیست خانوادگی‌شان، قرار است استعاره‌ای عجیب و متفاوت باشد از زندگی خانوادگی سوده که از هم پاشیده یا در شرف نابود شدن است. اما جز در همین سکانس ابتدایی و به تقارنش در سکانس آخر، دیگر به این استعاره پرداخته نشده و در تمام مدت داستان و ماجرای جور کردن پول برای آزادی ماتیار به فراموشی سپرده می‌شود. جز موضوع موریانه‌ها حتی افراد حاضر در این سکانس یعنی دخی و سم‌پاش هم تا اتمام بحران و بازگشت به تعادل در فیلم از یاد می‌روند.

ویشکا آسایش در فیلم گورکن

مشکل اصلی فیلم گورکن هم از همین‌جا می‌آید. علاقه‌مندی فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان به نمایش عناصر غیرمعمول در فیلم با هدف برجسته و متفاوت کردن آن، بی‌اینکه آنها را به‌کار گیرد یا هدف خاصی را دنبال کند.

این المان‌های متمایز در جای‌جای فیلم گورکن وجود دارند. اما طوری بلااستفاده مانده‌اند که حذف یا جایگزین کردنشان با چیزهایی معمولی‌تر تغییری در روند داستان ایجاد نمی‌کنند. ماتیار و پدربزرگش زال‌اند. ویژگی‌ای که جز خاص کردنشان آورده دیگری برای درام و شخصیت‌ها ندارد و اگر مویی با رنگ معمول‌تر هم داشتند چیزی تغییر نمی‌کرد. همچنان که اگر آدم‌رباها به‌جای بیت‌کوین، پول می‌خواستند اتفاقی در مسیر درام و روند کلی آن نمی‌افتاد.

کارگردان در طراحی داستان‌های فرعی هم به همین شکل عمل کرده است. انتخاب داستان‌هایی بالقوه جالب توجه و دراماتیک که همان اشکال قبلی را دارند. نه درست پرداخت شده‌اند نه نقشی در پیشبرد مسئله اصلی یا موقعیت یا حتی شخصیت‌پردازی به عهده گرفته‌اند. از جمله می‌شود به داستان سوده و پدرش و رابطه از هم گسسته‌شان اشاره کرد. پدری که صرف والد بودنش می‌تواند خطرآفرین باشد. سوده بعد از ربوده شدن ماتیار می‌گوید: «لابد فهمیدن دختر کی هستم» و در ادامه می‌فهمیم او برای رهایی از پدرش، حتی فامیلش را هم عوض کرده. اطلاعاتی که به مرد جایگاهی ویژه در درام می‌دهد و از او فردی با موقعیت سیاسی برجسته یا مافیایی می‌سازد و این توقع را در بیننده به وجود می‌آورد که قرار است در ادامه داستان و ماجرای آدم‌ربایی نقشی پررنگ داشته باشد. اما این معرفی پدر و ارتباطش با سوده در فیلم صرفا جنبه تزئینی دارد. اطلاعات اولیه‌ای که از او می‌گیریم با آنچه در ادامه درباره‌اش می‌بینیم همخوان نیست. مرد، سرمایه‌داری معمولی است و کل داستانش جز ایجاد سؤال‌های بی‌اهمیت و بی‌پاسخ کارکرد دیگری ندارد. اینکه چه اتفاق ناخوشایندی بین پدر و خانواده افتاده، سپهر کیست و چه بر سرش آمده، و چرا مرد از عاطفه پدری بویی نبرده هیچ کدام در فیلم مهم نیستند.

ویشکا آسایش و مهراوه شریفی نیا در فیلم گورکن

غیر از این، حضور چندباره خاله سوده (با بازی گوهر خیراندیش) در قاب خبری تلویزیون و پول گرفتن از او هم بی‌منطق به نظر می‌رسد. حضوری که نه تنها نقش موثری در پیشبرد درام ندارد بلکه حتی لحن فیلم را هم تغییر داده و به کمدی نزدیک می‌کند.

وجود این داستان‌های فرعی تزئینی که صرفا دامنه افراد مظنون به ربودن ماتیار را در ذهن مخاطب بزرگ‌تر می‌کنند، باعث شده به تنه اصلی فیلم یعنی موضوع آدم دزدی و فراهم کردن پول برای آزاد کردنش به‌درستی پرداخته نشود. شخصیت‌ها قوام نیافته و غیرقابل درک‌اند و روابط علی و معلولی خوب تعریف نمی‌شوند. سوده بعد از دیدن فیلم آدم‌رباها با خونسردی در خانه قدم می‌زند، ناگهان و در میان مکالمه با پلیس تصمیم می‌گیرد موضوع را از آنها مخفی نگه دارد، چشم دیدن شوهر سابقش را ندارد و حتی با وجود در خطر بودن فرزند باز هم حاضر نیست از او کمک بگیرد مبادا مرد منتی بر سرش بگذارد. رفتارها و لجبازی‌ای غیرقابل فهم که با توجه به بی‌توضیح ماندنشان، فقط می‌توان به پرداخت ضعیف کاراکتر ربطشان داد. به‌خصوص که بعد از آزاد شدن پسر، انگار ارتباط سوده با مرد دوستانه می‌شود و دیگر نه تنها از آن نفرت و خشم دیگر خبری نیست که بدش هم نمی‌آید به او برگردد.

این خونسردی در مواجهه با دزدیده شدن فرزند در کاراکتر پدر (با بازی حسن معجونی) هم دیده می‌شود. طوری که شک مخاطب را برمی‌انگیزد که مبادا دست خود او در کار باشد. انگار تنها فرد واقعا نگران افرا است که شدت نگرانی او هم در قیاس با خونسردی پدر و مادر، مشکوک به نظر می‌رسد. مشکلی ناشی از شخصیت‌پردازی ناقص و نیز هدایت نادرست بازیگران که با بازی خوبشان پالس‌های اشتباه برای مخاطب می‌فرستند.

شاید بتوان گفت گورکن لطمه اصلی را از تمایل و اصرار بی‌دلیل کارگردان به ساخت فیلمی با حال و هوایی متفاوت می‌خورد. تمایلی که او را به سمت استفاده از المان‌ها و موقعیت‌های فرعی غریب و دور از ذهن برده و از ورز دادن قصه و به عمل آوردنش دور می‌کند. به این ترتیب گورکن که می‌توانست با پیرنگ جذاب آدم‌ربایی‌اش کاری پرهیجان و جذاب باشد، حالا به فیلمی تبدیل شده که جز بازی خوب و اثرگذار (ولی به بیراهه رفته) آسایش و دیگر بازیگران نقطه دندان‌گیر دیگری ندارد.

بنر فیلم گورکن

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

3 نظر
  1. فرامرز می‌نویسد

    چی چی میگویی جان دل؟ اینم شد نقد

  2. هانیه می‌نویسد

    شما که متوجه شدی به ماهم بگو بفهمیم

  3. سمیرا می‌نویسد

    این روزها همه منتقد شدند! خانم محترم متاسفانه شما اصلا متوجه قصه اصلی این فیلم نشدین!

fosil