یک تراژدی آرام کودکانه
برای جشنواره فیلم کودک و نوجوان | فیلمهای خاطرهانگیز کودکی
فیلم بچههای آسمان اثر مجید مجیدی نه تنها روایتی از کودکی، که یک تراژدی کودکانه است که تجربه تلخ فقر را در دوران کودکی به تصویر میکشد و همین به نقطه پیوند خاطرات ما با این فیلم بدل میشود. پسرکی به نام علی کفشهای خواهرش را گم میکند. از آنجایی که زهرا کفش دیگری ندارد و پدر هم توانایی مالی خرید کفش نو را ندارد، قرار میگذارند که صبحها زهرا کتانی علی را بپوشد و ظهر علی در مسیر منتظر پایان مدرسه زهرا و آمدن او میشود تا کتانی را از زهرا دریافت و با آن به مدرسه برود.
با وجود تلاشی که زهرا برای به موقع رساندن کفشها به علی میکند اما علی هر روز دیر به مدرسه میرسد تا اینکه در مدرسه یک مسابقه برگزار میشود که در این مسابقه به نفر سوم یک کتانی جایزه میدادند. کفش علی در این فیلم را باید یکی از ماندگارترین کفشها در حافظه سینمایی ما دانست که با تجربههای نداشتن و آرزو کردنهای کودکانه گرهخورده و از یاد نمیرود.
نگاه آسیبشناختی و عناصر و موقعیتهایی مثل فقر و محرومیت در فیلمهای کودک مجیدی همواره پررنگ است اما هیچگاه سینمای او مصداق سیاهنمایی نبوده و همواره حسی از امید در قصهها و آدمهای قصههایش مشهود و ملموس است و شاید همین است که دنیای کودکانه فیلمهای او را متمایز میکند. دنیایی که زیباییشناسی سیاهی و تباهی را با لحن و روایتی شاعرانه در جهان کودکان فقر و کار، صورت بندی میکند.
سینمایی که در آن از دل فقر، به اراده و تلاش پل میزند و از بستر ناامیدی و یأس، جوانههای امید و احساس خوب به آینده میروید. یک نوع غایت باوری خوشبینانه و مثبتگرا که از پاکی و زلالی و صداقت کودکانه بهره میبرد تا از آن بار و بارویی برای نبرد با تیرگیها و تباهیهای دنیای بزرگترها ایجاد کند. درست به همین دلیل است که کودکان و نوجوانان فیلمهای مجیدی، قهرمانهای کوچکی هستند که تمرین بزرگی میکنند. علی در فیلم بچههای آسمان، مصداق عینی این معناست. در واقع مخاطب کودک با تماشای فیلم میآموزد نبرد و مقاومت در برابر فقر، شکست نخوردن در برابر آن و جنگیدن برای غلبه و پیروزی بر آن است. به عبارت دیگر در فیلمهای مجیدی از جمله در فیلم بچههای آسمان با کودکان قهرمان و قهرمانان کودک یا مردان و زنان کوچکی مواجه هستیم که مشق بزرگی میکنند.
در فیلم بچههای آسمان، مسابقه دو میدانی نماد و نمود این بزرگی و تمرین آن میشود. میدانی برای تلاش کودکانه در جهت رسیدن به مقصد و مقصود. آنچه در سکانس مسابقه و قصه آن مهم است که کانون مفهومی و پیام اصلی قصه در آن نهفته، تلاش علی برای سوم شدن است نه اول شدن. در واقع دغدغه او اول شدن نیست، حتی برنده شدن هم نیست بلکه موفق شدن است.
موفقیت برای علی یعنی رسیدن به مقام سوم و بهدست آوردن جایزه آن که کفش کتانی است. برای همین اول شدن برای او نه پیروزی که تراژدی است. شرح این تراژدی این است که تصاویری از پاهای خسته علی، این ترس را به وجود میآورد که شاید خسته شده و نتواند به قولش برای رسیدن به مقام سوم مسابقه و برنده شدن کتانی عمل کند. در همین حین صحنههای دویدن علی، کات میخورد به پلانهایی از زهرا خواهرش که نفس نفسزنان در حال دویدن است تا کتانیهای علی را برای رفتن به مدرسه به او برساند.
تصویر و صدای زهرا از ذهن علی دور نمیشود، همین مسئله به او انگیزه مضاعف میدهد و باوجود اینکه به بخشهای پایانی مسیر مسابقه رسیدهاند، با تمام توانی که دارد شروع به دویدن میکند و از تکتک رقبایش عبور میکند. علی وقتی به خودش میآید که میبیند از همه جلو زده و با اختلاف نسبت به بقیه رقبا در رتبه اول قرار گرفته است. همان لحظه یاد گفتوگو با خواهرش میافتد. «اگه سوم نشدی چی؟ من حتما سوم میشم.» با همین یادآوری سرعتش را کم میکند، دو نفر از کنارش عبور میکنند و او با خیال اینکه به راحتی سوم میشود سعی میکند جایگاهش را حفظ کند، اما حرکت ناجوانمردانه یکی از رقبا باعث زمین خوردن علی و جاماندن از نفرات اول میشود.
قهرمان داستان اما خودش را نمیبازد، خیلی زود بلند میشود و خودش را به گروه پیشتاز میرساند. در صد متر پایانی، ۵-۶ نوجوان پابه پای هم میدوند، هیجان به اوج خودش رسیده اما در نهایت این علی است که در گامهای نهایی چند قدم از دیگران جلو میافتد و به مقام قهرمانی میرسد. در پلان آخر، وقتی همه بچهها روی زمین افتادهاند، معلم ورزش علی را بلند میکند و در یک دیالوگ کوتاه آب سردی بر پیکر عرق کرده علی میریزد: «آقا ما سوم شدیم؟ سوم چیه علی جون؟ تو اول شدی اول…».
فیلم بچه های آسمان روایتی زمینی از کودکان فقر است که به زمین میافتند، اما زمین نمیخورند!