سریال اسکویید گیم squid game را باید در همان طبقهبندی قرارداد که پیشتر پلتفرم قرار میگرفت و حتی در قیاسی نه چندان نعل به نعل سریال خانه کاغذی (Money Heist) قرار میگیرد. اما وجه اشتراک این آثار در چیست؟ آیا مقایسهای فرمی و با متر و معیار شیوه کارگردانی و یا کلیت فضای داستان است؟ پاسخ منفی است. در ظاهر هریک از این آثار دنیایی متفاوت و متمایز از یکدیگر دارند. وجه اشتراک بیرونی آنها اما، میزان اقبال گسترده جهانی به آنهاست. اما دلیل این حجم از توجه به این آثار چیست؟ پاسخ اولیه و ساده میتواند این باشد که تمامی این آثار به واسطه موقعیتهای بدیع و حجم بالای خشونت و زدوخورد و البته ریتم بالای وقوع موقعیتهای داستانی در کنار آب و رنگ چشمنوازشان به خوبی توان سرگرم کردن مخاطب را دارند و کشش لازم برای پیگیری کردن را دارند. اما این تمام ماجراست؟ پاسخ منفی است. ویژگی برجسته و مشترک در این سه اثر نام برده شده و البته گروه بزرگ دیگری از آثار سینمایی که در این سالها موردتوجه قرار گرفتهاند، وجه اعتراضی و طغیانگرانه آنها نسبت به نظم موجود اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جهان امروز است. این همه آثاری هستند که روی دوش خشمجهانی علیه جریان سرمایهداری و بیعدالتی و میل به طغیان در جوامع مختلف بشری سوار است، اما در اصل دستپخت همان جریان سرمایهداری و سود محور است. بیش از همه این آثار در جهت خنثی یا تعدیل کردن خشم جهانی برای بیاثر کردن اعتراضات احتمالی و هدایت این انگیزه جهانی به کانال سرگرمی و سپس فراموشی است.
همه چیز درباره سریال بازی مرکب Squid Game
در تمام این آثار آن بخشی که خودآگاه یا ناخودآگاه باعث همراهی مخاطب میشود، همانا رویه انقلابی و اعتراضی شخصیتها و موقعیتهاست. طغیانی که توسط شخصیت اصلی یا مجموعه شخصیتها علیه مناسبات پلید و مزدورانه اخلاقی و اقتصادی رقم میخورد؛ اعتراضی علیه بیعدالتی مطلق و مادیگرایی مفرط در جهان. اعتراضی علیه فاصله طبقاتی و تبدیل شدن انسان به ابزاری برای تبادلات مالی و از میان رفتن قواعد انسانیت و زیست اخلاقی و … . این رویه اما بازهم لایه درونیتری دارد. در ظاهر تمام این آثار سمت مخاطب را میگیرند و نسازها و خواستههای مخاطبشان را فریاد میزنند. در ظاهر علیه جریان سرمایهداری حاکم طغیان میکنند و ساختارها را در هم میریزند و بانیان وضع موجود را نابود میکنند. در زیر متن اما بازی کاملا متفاوت است و در تضاد با رویه ظاهری اثر.
برای نمونه در سریال بازی مرکب، که این روزها نقل محافل مختلف سینمایی و غیر سینمایی شده و رکوردها را جابهجا کرده و الخ، محوریت داستان بر مبنای دوقطبی طبقه شکستخورده و پایمالشده در جامعه سرمایه و پولمحور است با طبقه متمول و صاحب سرمایه که به انسانها در سطح اجتماع بهمثابه کالای مصرفی نگاه میکنند. در دوقطبی ترسیمشده در این سریال شخصیتهایی که نماینده طیف حداکثری جامعه انسانی مدرن هستند با هدف کامیابی بیشتر و تجربه رفاه، طبق قواعد سرمایهدارانه دست به تلاش شدهاند اما در نهایت نهتنها بهجایی نرسیدهاند، بلکه بیشازپیش در منجلاب اجتماع سرمایهمحور فرورفتهاند و حالا بهجایی رسیدهاند که تنها داشتهشان برای زنده ماندن، جانشان است. ترکیبی بهشدت متضاد. اگر در بازی مرکب شرکت نکنیم در اجتماع خواهیم مرد و اگر در بازی مرکب شرکت کنیم به احتمال خیلی زیاد خواهیم مرد، اما دست کم یک نفر از جمع بزرگ شرکتکنندگان به پول خواهد رسید. پس در این میان پول مترادف است با مجموع جانهایی که چندان ارزشی ندارند و ارزششان بر مبنای میزان مشخصی پول تعیین میشود. پس تفاوتی میان کالاهای مصرفی و جان انسانها نیست. این از اساس قاعده بازی در جهان بازی مرکب است. نمادی از جامعه بیرونی که در آن زیست میکنیم. درواقع سریال آیینهای پیش روی ما قرار میدهد و در قامتی استعاری و حتی شعاری دستوپا زدنهای بیستوچهار ساعته ما برای رسیدن به پول حتی به قیمت فدا کردن ارزشهای اخلاقی و انسانی و جان خودمان در جامعه سرمایه محور را پیش روی ما قرار میدهد.
در این میان اما باید در نظر داشت که بخش اصلی جذابیتهای دراماتیک سریال squid game نه در ترسیم روابط میان شخصیتها و موقعیتها و نه در عمق بخشیدن به انگیزهها و تصمیمات (که در این بخش بسیار کلیشهای و سطحی است) بلکه صرفا با محوریت جذابیت نمایش خشونت در بازیها و مهمان کردن مخاطب به تماشای این بازیهای هیجانانگیز برمیگردد. توجه داشته باشیم که سریال در ظاهر به نقد وضعیت ناعادلانه موجود پرداخته است، اما در اصل وجه همراهی برانگیز سریال، مهمان شدن مخاطب و قرارگرفتنش در جایگاه شخصیتهای ویژه سریال که پول هنگفت خرج کردهاند تا بازی شکل بگیرد است. در واقع مخاطب به شکلی خودآگاه یا ناخودآگاه از چیزی لذت میبرد که شخصیتهای سرمایهدار و منفی سریال از آن بهره میبرند و آن تماشای قربانی شدن تعداد زیادی از افراد در بازیهایی شبیه بازیهای ویدیویی اما با شخصیتهایی نه کامپیوتری بلکه کاملا واقعی است. پس هیجان بیشتری را تجربه خواهیم کرد نسبت به زمانی که یک بازی ویدیویی را انجام میدهیم . پس ما هم ناخواسته در جایگاهی قرار میگیریم که سریال بهظاهر در تلاش است نقدش کند. پس سریال بیش از آنکه در نقد وضع موجود و نظم ستمکارانه و طبقاتی جهانی که غالب انسانها زیر چرخدندههایش در حال تجربه خورد شدن استخوان هستند و بهراحتی میمیرند باشد، به سمت تایید نظم موجود میرود. گو اینکه مخاطب چون توان اقتصادی برای تجربه این هیجان را ندارد، میتواند با تماشای سریال بخشی از آن هیجان را تجربه کند. بخشی از هیجانی که وی آی پیها در سریال بابت تجربهاش پول هنگفتی خرج کردهاند.
حال اگر این هیجان شریک شدن در تماشای یک بازی مرگبار را اگر از سریال حذف کنیم، چه چیزی در دست خواهیم داشت؟
گروهی از شخصیتها بیبعد و کلیشهای و شعاری که هر یک نماینده بخشی از اندک تمایلات باقیمانده انسان ماندگی هستند. شخصیتهایی که دنیای ذهنی بیرون بازیشان هیچ تازگی و بعدی ندارد و در حد داشتن مادری تنها، فرزندی زیردست ناپدری، بدهیهای کلان، مصائب مهاجرات از کره شمالی به کره جنوبی، شکست اقتصادی و … معرفی میشوند نه بیشتر. نتیجه اینکه باید برگردیم به بحث قبلی و بپذیریم که سریال squid game اثری به شدت بازاری، سانتیمانتال، سطحی، شعاری، گلدرشت، فریبکارانه، کممایه و عمیقا معمولی و البته متظاهرانه است، که بیخود و بیجهت سروصدا به پا کرده و به مدد انرژی بالای هیجانزدگی، جو زدگی و بازیهای رسانهای باد شده و سر زبانها افتاده است.
اثری که در ترسیم پر زرقوبرق ضیافت بازیهای سنتی کره که کلیت بازی مرکب را شکل میدهد از هیچ تلاشی برای خوش گذشتن به مخاطبان این بازی عمیقا سرمایه دارانه و غیرانسانی فروگذار نکرده است. بازیای که همه مخاطبان شیفته سریال در به وقوع پیوستنش شریک هستند، چرا که لذتی را میبرند که شخصیتهای متمول صاحب بازی در سریال تجربه میکنند. هرچند در ظاهر سریال دوست دارد از مرگ انسانیت و اخلاق و آدمیت سخن بگوید، اما مخاطبانش را دعوت به لذت بردن از تماشای این مرگ میکند و درنهایت مشخص نیست موضعش در مورد نقد این همه داستانپردازی و صحنهآرایی و بازیسازی چیست. سوال آخر اینکه نباید سریال squid game را تماشا کرد؟ قطعا خیر. اما درستتر آن است که در مواجهه با آثار تصویری چه سریال و سینمایی جانب آگاهی را بگیریم و در مرحله تماشای اثر حتی اگر از آن لذت میبریم و سرگرم میشویم، منفعل نباشیم و از اثرات ناهشیار این آثار در روان و ساختار فکریمان غافل نشویم.
فیلم به زیبایی قدرت این رو داشت که مخاطب رو در مسیر داستان حفظ کنه. در نشان دادن عریان و حتی اغراق آمیز موقعیت های اخلاقی بی پرده سخن گفت.کهن الگوهای داستان به اندازه نسبتا کافی ای پرداخت شده بودن و دنیای فیلم و البته منطق فیلم به مخاطب فهمانده شد.فیلمنامه اثر بدون عیب نیست مسلما اما در کلیات و حتی بسیاری از جزییات به دقت نوشته شده بود.این یعنی فرم کار به شدت قابل قبول بود دست کم برای من و البته که محتوای کار به قول شما آیینه ای وضعیت سیستم کنونی جهانه که بی راه حل رهاش نمیکنه.به هیچ عنوان با عوام فریبی و سانتی مانتالیسمی که گفتی موافق نیستم چون دنیای داستان اتفاقا ایجاب میکرد چه به لحاظ هزینه برای به تصویر کشیدنش چه برای قابل درک بودن برای طیف وسیعی از مخاطبین جهان.سینمای کره داره نبوغ ذاتیش رو روز به روز بیشتر به نمایش میزاره
منم به عنوان یع بیننده حرفه ای اینجور فیلم ها کاملا موافقم فیلم کاملا کپی شده و مفهوم تکراری را بدون راه حل به انسان میخورونه
نقدی تو خالی و مملو از احساسات شخصی که سعی می کند بی سوادی درونی خود را پشت کلمات قلنبه سلنبه پنهان کند. نقدی که حاضر است برای اثبات حرف خودش حقایقی را تحریف کند چه را که به هیچ نوان درک مناسبی از اثر ندارد و این بی سوادی را نشان می دهد.
برو یه خورده تاریخ سینما بخون منتقد.
آره آره این سریال گلدرشت و بیمایه و شعارزده سانتیمانتال و سطحی و بازاری و عوامغریبه ولی لابد ملکه گدایان خیلی خوبه!
مرغ پخته خندهش میگیره از این مثلا نقدی که نوشتید.
چه خوب که الان تو اینترنت همه چیزو میشه پیدا کرد. قبلنا باید کلی میگشتیم تا چیزی رو که میخوایم یاد بگیریم و دنبالشیم پیدا کنیم یا مثلا واسه لوله بازکنی برچسب ها رو زیر و رو میکردیم که آیا یه آدم مطمئن واس چاه بازکنی پیدا میشه یا نه! ولی خداروشکر الان دیگه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد تو نت ریخته. خلاصه که دمتون گرم خیلی برام مفید بود.