سلیم که کارش تکثیر نوار کاست موزیک غیرمجاز است ضمن فرار از دست ماموران حال میرود و متوجه میشوند توموری در مغز دارد. او دو ماه بیشتر زنده نیست. سلیم تصمیم میگیرد حالا که دارد میمیرد به جبهه برود تا شهید شود و خانوادهاش هم از شهادتش سودی ببرند.
طرح و داستان کمدی ضدگلوله فیلم لیلی با من است اثر تبریزی را به یاد میآورد. در آنجا هم مردی که اعتقادی به جبهه و جنگ ندارد برای دریافت وام به جبهه میرود. موضوع منفعتطلبی از جنگ که در ضدگلوله هم تکرار میشود. اما تفاوت این دو در اینجاست که تلاش صادق در جنگ، زنده برگشتن بود و سلیم میخواهد شهید شود و مدام خودش را در موقعیت کشته شدن قرار میدهد.
مهمترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس
ضدگلوله با انرژی اولیه خوبی شروع میشود. کیایی در سکانسهای معرفی داستانش را خوب پهن کرده و شخصیتها و موقعیت را معرفی میکند. مردی جاافتاده (با بازی مهدی هاشمی) با لباسها و ژستهای یلخی و بیخیال معین گوش میدهد و با آن همخوانی میکند. او با شنیدن صدای ضربه در، سیگار و ضبط را خاموش میکند و در مقابل همسایه مذهبیاش ادای نمازخوان بودن در میآورد. اما تا میشنود این مرد که مستاجرش هم هست قصد دارد به جبهه برود، کاراکتر ساختگیاش را کنار میگذارد تا نگاه بیتفاوت به جنگ و شخصیت متظاهرش را نشانمان دهد. انرژی این سکانس که با ورود همسر شلوغکار و غرغرو و در عین حال شیرینش (با بازی ژاله صامتی) و نمایش رابطهشان مضاعف شده، نوید یک کمدی موقعیت جذاب را میدهد.
اما کمی بعد از نقطه عطف اول و ورد سلیم به فضای جبهه فیلم از این انرژی اولیه خالی شده و افت میکند. موقعیت یا اتفاقی که داستان را هل بدهد نمیافتد و فیلم کند پیش میرود. سلیم میخواهد شهید شود و تلاش تکراریاش برای اعزام به خط مقدم جذابیت چندانی ندارد. موقعیت تازهای هم که پیشبرنده خط روایی داستان سلیم باشد یا اتفاقی که منجر به درگیری درونی در او شود، وجود ندارد. به همین دلیل فیلم از ریتم میافتد؛ به خصوص که وجه کمیک و سرخوش آنهم دچار افت شده.
فیلمنامهنویس برای ساخت شخصیت سلیم و همسرش از اغراق استفاده کرده. تکنیک مرسومی در خلق کاراکتر یا موقعیت طنز و کمدی. آنها شخصیتهایی زیادی بیخیال و متظاهر و سادهاندیشاند که هر دو را خندهدار میکند و بودنشان در کنار هم بار سرخوشی و کمیک موقعیتها را افزایش میدهد. اما بعد رفتن سلیم از خانه و ورودش به فضای مردانه جنگ، کارگردان به جای زنی که حالا نیست، سلیم را با پرویز (با بازی مسعود کرامتی) جفت میکند که فردی عشق شهادت است و به دلایلی قصد دارد به هر ترتیبی شده خودش را به خط برساند. اما این رفتار در پرویز تبدیل به یک موتیف شخصیتی در او نمیشود و انگار تنها کار بانمکی است که کارگردان به او چسبانده است.
به همین دلیل هم هست که پرویز آدم بامزهای نیست و تلاش بازیگرش برای کمیک کردن آن کار نمیکند (مقایسهاش کنید با شخصیت ژاله صامتی) او جز اینکه به آدمها بگوید الاغ، و آدمها را با قرص خواب کند، ویژگی خاص دیگری ندارد. آدمی معمولی که نمیتواند همراه با سلیم موقعیتهای بامزه بسازد. غیر از سلیم باقی شخصیتها همگی آدمهایی معقولاند و وجه اغراق شده و کاریکاتوری ندارند که کارگردان بتواند ازشان لحظات کمدی در بیاورد. در نتیجه سلیم میماند و حوضش در جبهه و گهگاه زنی در خانه. ترکیبی که با این همه فاصله و به تنهایی، توان کشیدن بار نود دقیقه کمدی را ندارند.
علاوه بر این لحن کمیک فیلم هم در ساختار روایی فیلم حفظ نشده و بعضا گم میشود. مثلا در سکانسی که سلیم و پرویز مقابل هم قرار میگیرند و سلیم از تحولات درونیاش میگوید، لحن به طور ناگهانی تغییر میکند و اشکآلود میشود. برای بازگشت به لحن کمدی بلافاصله بعد این موقعیت، باید چرخشی کمیک صورت بگیرد، اما این چرخش در حد همان الاغ گفتن پرویز به سلیم باقی میماند و نه بیشتر. در اغلب مواجهات سلیم با فرمانده هم لحن کمدی از بین میرود. یا در سکانس سرگردانی سلیم در بیابان و واگویههایش هم. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم کمدی دانستن ضدگلوله، بیشتر به واسطه همان بیست دقیقه اول فیلم و کارگردانیای است که جنگ را امری غیر جدی نشان میدهد؛ وگرنه شخصیتها و موقعیتها به طور پیوسته بار کمیک چندانی ندارند.
در ساختار کمدی، ممکن است اتفاقات الزاما با منطق روزمره پیش نروند و مسیر تازهای را در رسیدن به هدفی جدی یا غیر جدی طی کنند. اما این مسیر تازه و رنگ باختن منطق روزمره، با روابط علی و معلولی درون متن قابل توجیه و با منطق جدیدی که در فیلم تعریف شده سازگار باشد. در منطق کمدی میپذیریم سلیم حالا که مرگش نزدیک است بخواهد شهید شود و سعی کند خودش را هر چه سریعتر در معرض شهادت قرار دهد. وقتی هم با پرویز همراه شده برای اولین بار موقعیت جنگی را تجربه کرده و از مردن به این شکل پشیمان میشود.
تا اینجا همهچیز قابل قبول و منطقی است. اما بعدتر ناگهان و بیدلیل دوباره میخواهد به سادهترین شکل خودش را در معرض گلوله دشمن قرار دهد. بیهیچ ترسی. تغییری که در بافت خود فیلم هم منطقی و باورپذیر نیست. انگار فیلمنامهنویس میخواسته مسیری غیر از پیشبینی ذهنی مخاطب در پیش بگیرد تا غافلگیری درست کند. اما برای این غافلگیری منطقی نتراشیده است.
با وجود این، ضدگلوله فیلمی است که میشود به تماشایش نشست. حضور مهدی هاشمی که با بازی همیشه خوبش هر کاراکتری را واقعی و جذاب و باورپذیر میکند، در کنار ژاله صامتی با ایفای نقش شیرین و دوستداشتنی فرشته به خودی خود به فیلم ارزش کافی برای یکبار تماشا و لذت بردن میدهد. بماند که انبان کمدی جنگی سینمای ما به قدری خالی است که صرف ساخته شدن چنین فیلمی به خودی خود مغتنم است.