«غیرعید و عید برای من همیشه زهرماره!»
کشف نادیدههای فیلیمو
تاریخچه مستندهای جنایی در ایران خیلی پربار نیست. هرقدر در آمریکا مستندهای جنایی درجهیکی ساخته و در این سالهای اخیر نتفلیکس به پرچمدار تولید مستند در مورد پروندههای جنایی مشهور و پرسروصدای تاریخ آمریکا تبدیل شده است، تعداد مستندهای جنایی ایران شاید به تعداد انگشتان دو دست هم نرسد. با وجود پروندههای جنایی پرجاذبهای مثل خفاش شب، قتلهای سعید حنایی، بیجه و دامنهدارترین آنها ماجرای پیچیده قتل لاله سرخیزان، بین تعداد انگشتشمار مستندهایی که در ژانر جنایی در ایران ساخته شده هم اثری که در حافظه سینمادوستان باقی مانده باشد وجود ندارد.
داستان مستند مهین اما متفاوت است. نفْس ماجرای ظهور یک قاتل زنجیرهای زن برای اولین بار در یک کشور آن هم در دوران گسترش رسانههای اینترنتی به خودیِ خود آنقدر پُرکشش و گیراست که شاید میشد با ساخت یک مستند دمدستی به سیاق آثار درجهچندی که در سوپرمارکتها و دکههای روزنامهفروشی عرضه میشود (مثل مستند قتل روحالله داداشی) نیز توجه مخاطب را جلب کرد. اما مهین فیلمی است که فقط نان سوژه جذابش را نمیخورد و به لحاظ ساختار و میزان اثرگذاری هم اثری نفسگیر و غافلگیرکننده است.
نیمه اول: خفاش شبهای قزوین
نیمه یا حتی یکسوم ابتدایی فیلم با طرح موضوع طرفیم. در سالهای انتهایی دهه ۸۰ خورشیدی (مشخصا سال ۱۳۸۷)، بازپرسان جنایی قزوین در جریان کشف جنازههای زنانی قرار میگیرند که عمدتا بدون وجود آثار ضربوجرح یا هرگونه مقاومت، و نیز بدون وجود آثار قابل توجهی از سموم در خونشان خفه شدهاند و طلاهایشان سرقت شده.
بعد از کشف جنازه سوم هنوز قتلها مرتبط به هم به نظر نمیرسند و ظن کسی به «زنجیرهای» بودن این حوادث نرفته، هرچند ترس و وحشت شهر را فرا گرفته. فیلم از زبان مسئولان انتظامی و قضایی استان، ما را به دقت در جریان سیر تحقیق این قتلها و تلاش برای پیدا کردن قاتلان احتمالی قرار میدهد و در این حین میفهمیم یکی از بازپرسهای شهر با توجه به شیوه یکسان قتلها و مقتول بودن زنها، احتمال میدهد قتلها کار یک نفر و زنجیرهای باشد.
ساختار فیلم در این نیمه بر دو وجه استوار شده: اول بازسازی صحنهها با کارگردانی حسابشده و ارائه اطلاعاتی مبهم در مورد قاتل و خانوادهاش از طریق بازیگرانی که قرار است بارِ ارائه اطلاعات تا زمان کشف قاتل را بر دوش بکشند.
ستاره نیمه اول فیلم کسی نیز جز سرهنگ بهرام عطایی، نیروی اعزامی از اداره آگاهی تهران بزرگ به قزوین که از چهره کلیشهای افسران آگاهی، آشناییزدایی میکند. عطایی فردی است خوشپوش با ظاهری آراسته که بیشتر به یک دکتر روانشناس یا یک استاد جامعهشناسی شبیه است تا یک نظامیِ خبره در امور جنایی.
نگاه او موشکافانه، دقیق، تحلیل محور و حاکی از تجربه و دانش عمیق است و صحبتهایش در تفسیر کنشهای قاتل و دلایل احتمالی این کنشها، شنیدنی و تازه.
سرعت اطلاعاتی که در نیمه اول فیلم به ما داده میشود آنقدر زیاد است که وقتی کار به اعزام نیروی تجسسی کمکی از پایتخت میکشد و تلاشهای تیم پلیسی به دستگیری قاتل منجر میشود، تصور میکنیم نکند فیلم همینجا تمام شده باشد!
نیمه اول که با ریتم سریع و کارگردانی حسابشده، ما را در جریان قتل اول و سایر قتلها و بعد ریز تحقیقات پلیسی قرار میدهد، با دستگیری مهین به عنوان مظنون اصلی به اتمام میرسد و حالا نوبت شروع نیمه درخشان فیلم است.
نیمه دوم: اژدها وارد میشود
آنچه در مورد قاتلان زنجیرهای انسان را کنجکاو میکند، نه جزئیات قتلها، که روندی است که یک انسان معمولی و حاضر در اجتماع را به یک شرور جنایتکار تبدیل میکند. انسان دوست دارد بفهمد یک انسان دیگر چگونه از کالبد انسانی خود خارجشده، و اینچنین بیپروا به یک ماشین کشتار بدل میشود.
بعد از رسیدن به مقطع دستگیری مهین قدیری در فیلم، حالا قرار است سوپراستار شرور و اصلی فیلم تبدیل میشود به صحنهگردان ماجرا تا او را بیواسطه بشناسیم.
در نیمه دوم با خود مهین طرف هستیم. کارگردان حالا رفته سراغ تصاویری واقعی از گفتوگوهای تیم پلیسی و بازسازی صحنه با قاتلی که متاسفانه کاراکتر باهوش و جذابی دارد.
او گاهی پریشان است و گریه میکند، گاهی میخندد و پلیس و حتی مخاطب را به خنده میاندازد، گاهی هم با بیان جزئیات شنیع قتلها با خونسردی ما را به حیرت وا میدارد. و این حیرت شاید بیشتر از آن جهت باشد که پیش از این، اینقدر ملموس و بیپرده با یک قاتل زنجیرهای که بیرحمانه و با خشونت شش نفر را از زندگی محروم کرده روبهرو نبودهایم و نمیدانستیم شاید یک انسان با تمام ویژگیهای انسانی عادیای که در تمام برخوردهای روزمره زندگی با آن مواجه میشویم، ممکن است یک قاتل زنجیرهای باشد. برگ برنده اصلی فیلم همین است؛ به ما میگوید قاتل زنجیرهای شاخودم ندارد و در زندگی عادی خود عین یک شهروند معمولی و حتی قانونمدار است!
مهمترین ویژگی فیلم نگاه تجسسگر و موشکافش نسبت به شخصیت ضدقهرمان آن است و کارگردان برای تجسس بهجای اکتفا به صحبتهای اطرافیان قاتل در مورد ویژگیهای او، به خود مهین تکیه کرده و با استفاده از تصاویر آرشیوی پرتعداد از قاتل، شناخت عمیق و تکاندهندهای از او به ما میدهد و در این زمینه آنقدر هوشمندانه عمل میکند که ممکن است به خودمان بیاییم و ببینیم داریم با یک انسان شیطانصفت همدردی میکنیم!
پرده آخر: تولد یک قاتل
۲۰ دقیقه انتهایی فیلم، که راز اولین و مهمترین قتل مهین را فاش میکند، بسیار کلیدی و مهم است. از کارآگاهان و روانشناسان زیادی نقل شده که سختترین قتل برای قاتلین زنجیرهای، قتل اول است. مهین که در ابتدا زیر بار اعتراف به این قتل نمیرفته، در ادامه به مرور شروع به اعتراف به قتل اولش میکند و تمام جزئیات تکاندهنده و عجیب قتل را در سکانس شاهکار بازسازی صحنه قتل، که تماما واقعی و برگرفته از آرشیوهای قوه قضائیه است، موبهمو برای مسئولان قضایی و برای ما بازگو میکند.
برای جلوگیری از لوث شدن داستان فیلم نمیشود به جزئیات این سکانس اشاره کرد، ولی حواستان باشد موقع تماشای کل فیلم و بهخصوص این قسمت کودک یا فرد زیر ۱۸ سالی در اطرافتان نباشید.
مهین نه فقط به خاطر مضمون تکاندهندهاش، که به لحاظ کارگردانی نیز فیلم قابل توجه و درجهیکی است که با نمونههای آمریکایی سینمای مستند جنایی برابری میکند. فیلم را تماشا کنید و ببینید چطور یک انسان معمولی و یک مادر دلسوز میتواند به یک دیو تبدیل شود و دهها نفر را عزادار کند و هزاران شهروند یک شهر را بترساند.
*تیتر مطلب برگرفته از یکی از جملات مهین در جریان یکی از بازجوهای اوست.